انسان ها به قدری دروغگو،
به قدری دسیسه گر،
به قدری مکار و حیله گر ،
به قدری مشتاق
به سود خود و بی توجه به
سودِ دیگران هستند
که اگر کمتر آنها را باور کنید
و کمتر به آنها اعتماد کنید،
اشتباه نکرده اید!
با این جمله ء طوفانی از
#آلن_دوباتن
موافقید؟
..
به قدری دسیسه گر،
به قدری مکار و حیله گر ،
به قدری مشتاق
به سود خود و بی توجه به
سودِ دیگران هستند
که اگر کمتر آنها را باور کنید
و کمتر به آنها اعتماد کنید،
اشتباه نکرده اید!
با این جمله ء طوفانی از
#آلن_دوباتن
موافقید؟
..
👍9👎2👏1
📕
چه چیزی باعث میشود
احساس کنیم اینقدر با مردمِ جهان تفاوت داریم
که همیشه باید آنها را بالاتر از خود ببینیم و دائما این احساس را داشته باشیم که جهان ما را پایینتر از خود میبیند؟
یا شاید اصلا مرز میان ما و آنها مرزی قابل روئیت و ملموس است؟ واقعا چند بار کسانی را دیدهایم که از مرز اتریش یا ایتالیا وارد شدهاند و به وضوح احساس کردهاند که به دنیایی دیگر پرتاب شدهاند؛ جادههای
پردستانداز و کمنور، توالتهای کثیفِ رستورانها، بوی چرب و عجیب اتاقهای هتل، نمای رو به ویرانی ساختمانها، و خزهای که رفتهرفته دیوارِ ورودی ساختمانها، دیوار حیاطها، دیوار آشپزخانهها، و حتی دیوار حمامها را میپوشاند.
انگار با این که ما هنوز اینجا و در میان اینها زندگی میکنیم، به تمامی فراموش شدهاند و از یادها رفتهاند.
📕 کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم
👤#اسلاونکا_دراکولیچ
📚@ktabdansh
.
چه چیزی باعث میشود
احساس کنیم اینقدر با مردمِ جهان تفاوت داریم
که همیشه باید آنها را بالاتر از خود ببینیم و دائما این احساس را داشته باشیم که جهان ما را پایینتر از خود میبیند؟
یا شاید اصلا مرز میان ما و آنها مرزی قابل روئیت و ملموس است؟ واقعا چند بار کسانی را دیدهایم که از مرز اتریش یا ایتالیا وارد شدهاند و به وضوح احساس کردهاند که به دنیایی دیگر پرتاب شدهاند؛ جادههای
پردستانداز و کمنور، توالتهای کثیفِ رستورانها، بوی چرب و عجیب اتاقهای هتل، نمای رو به ویرانی ساختمانها، و خزهای که رفتهرفته دیوارِ ورودی ساختمانها، دیوار حیاطها، دیوار آشپزخانهها، و حتی دیوار حمامها را میپوشاند.
انگار با این که ما هنوز اینجا و در میان اینها زندگی میکنیم، به تمامی فراموش شدهاند و از یادها رفتهاند.
📕 کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم
👤#اسلاونکا_دراکولیچ
📚@ktabdansh
.
👍5
.
🖊 ماساجی_ایشیکاوا
آدم وقتی بیش از حد رنج بکشد
وضعیتش به کمدی نزدیک میشود
و می تواند
به دردناک ترین چیزها
بخندد..📘 رودخانه_تباهی
📕 @ktabdansh
🖊 ماساجی_ایشیکاوا
آدم وقتی بیش از حد رنج بکشد
وضعیتش به کمدی نزدیک میشود
و می تواند
به دردناک ترین چیزها
بخندد..📘 رودخانه_تباهی
📕 @ktabdansh
👍4👌2
👍3🤔3
داستان های کوتاه ۱۳-
📚 #اختلاف_حساب
۱۳ نه، پسرم را دیروز پهلویش
برده بودم.
این خبر تازهای بود و حس کنجکاوی همه
را برانگیخته بود.
احمد علی خان همان طور که آهسته
غذايش را می خورد، تعریف می کرد
که چه طور دیروز عصر
کارش را ول کرده و پیش دکترش برد
و بعد هم همان شبانه چه طور
نسخه اش را پیچید و در نتيجه
کارِ ترازش عقب افتاد.
آن دونفر دیگر هم ناهارشان تمام شده بود
ولی هنوز نشسته بودند و
به حرف های او گوش می دادند.
ذوالقعده سیگارش تمام شده بود و
داشت عینکش را پاک می کرد.
وقتی احمد علی خان
حرفش تمام شد، ذوالقعده عینکش را
گذاشت و
مثل اینکه مطلب تازه ای به ذهنش
رسیده باشد، رو به بیجاری' گفت:
ملاحظه می کنید آقای بیجاری؟
ما هر کدوم اقلا روزی دوساعت
اضافه کار می کنیم.
بگذریم که خودِ من در بیست و هشت
سالگی چشمم رو هم دادم، اما
راستی هیچ حساب کرده اید که نتيجه ی
این اضافه کاری ها چی میشه؟
وَ یک دَم توی صورت رفقایش
نگاه کرد. سؤال بکری بود.
کسی جوابی نداشت که بدهد.
احمد علی خان پیش خود گفت:
معلومه، نتیجش سینه درد و سِل،
بعد هم نقل مکان به بیمارستان.
یاد جوان همکار بیمارش افتاد و نگاهش
را به رفیق هم اتاقش دوخت که
سینه درد داشت و سرفه می کرد.
کسی جوابی نداد و خودِ ذوالقعده
ادامه داد:
من خودم حساب کردم، خیلی هم دقیق
حساب کردم. ما هر کدوممون هر
سه سالی، یک سال واسهء بانک، اضافه
کار می کنیم. یعنی هر سه سالی یک
سال مجانی کار میکنیم.
مسأله ی تازه ای بود. چشم های همه
گشاد شد. همه ساکت ماندند.
خوش حساب پیش خودش فکر کرد؛
این هم سودِ ویژشون! پدر سگ ها!
و رفیق هم اتاق احمد علی خان،
یک باره به صرافت افتاد که:
اِهه! پس من تا حالا پنج سال مفت
کار کردم؟!
هیچ اثری از خودخواهی و شعف در
قیافه ی خشک و از سنگ تراشیده ی
ذوالقعده خوانده نمی شد.
احمد علی خان
اضطرابش را از یاد برده بود.
فراموش کرده بود که پسرش مریض است
و او صبح تا به حال در ناراحتی به سر
می برده. به این فکر افتاد که:
' من چرا تا حالا به این حقیقت
برنخوره بودم؟ چرا این دوازده ساله
این مطلب رو نفهمیدم؟
و می خواست این مطلب را داد بزند...
🖊جلال_آل_احمد
ادامه دارد...
@ktabdansh🌙💫✨
📚 #اختلاف_حساب
۱۳ نه، پسرم را دیروز پهلویش
برده بودم.
این خبر تازهای بود و حس کنجکاوی همه
را برانگیخته بود.
احمد علی خان همان طور که آهسته
غذايش را می خورد، تعریف می کرد
که چه طور دیروز عصر
کارش را ول کرده و پیش دکترش برد
و بعد هم همان شبانه چه طور
نسخه اش را پیچید و در نتيجه
کارِ ترازش عقب افتاد.
آن دونفر دیگر هم ناهارشان تمام شده بود
ولی هنوز نشسته بودند و
به حرف های او گوش می دادند.
ذوالقعده سیگارش تمام شده بود و
داشت عینکش را پاک می کرد.
وقتی احمد علی خان
حرفش تمام شد، ذوالقعده عینکش را
گذاشت و
مثل اینکه مطلب تازه ای به ذهنش
رسیده باشد، رو به بیجاری' گفت:
ملاحظه می کنید آقای بیجاری؟
ما هر کدوم اقلا روزی دوساعت
اضافه کار می کنیم.
بگذریم که خودِ من در بیست و هشت
سالگی چشمم رو هم دادم، اما
راستی هیچ حساب کرده اید که نتيجه ی
این اضافه کاری ها چی میشه؟
وَ یک دَم توی صورت رفقایش
نگاه کرد. سؤال بکری بود.
کسی جوابی نداشت که بدهد.
احمد علی خان پیش خود گفت:
معلومه، نتیجش سینه درد و سِل،
بعد هم نقل مکان به بیمارستان.
یاد جوان همکار بیمارش افتاد و نگاهش
را به رفیق هم اتاقش دوخت که
سینه درد داشت و سرفه می کرد.
کسی جوابی نداد و خودِ ذوالقعده
ادامه داد:
من خودم حساب کردم، خیلی هم دقیق
حساب کردم. ما هر کدوممون هر
سه سالی، یک سال واسهء بانک، اضافه
کار می کنیم. یعنی هر سه سالی یک
سال مجانی کار میکنیم.
مسأله ی تازه ای بود. چشم های همه
گشاد شد. همه ساکت ماندند.
خوش حساب پیش خودش فکر کرد؛
این هم سودِ ویژشون! پدر سگ ها!
و رفیق هم اتاق احمد علی خان،
یک باره به صرافت افتاد که:
اِهه! پس من تا حالا پنج سال مفت
کار کردم؟!
هیچ اثری از خودخواهی و شعف در
قیافه ی خشک و از سنگ تراشیده ی
ذوالقعده خوانده نمی شد.
احمد علی خان
اضطرابش را از یاد برده بود.
فراموش کرده بود که پسرش مریض است
و او صبح تا به حال در ناراحتی به سر
می برده. به این فکر افتاد که:
' من چرا تا حالا به این حقیقت
برنخوره بودم؟ چرا این دوازده ساله
این مطلب رو نفهمیدم؟
و می خواست این مطلب را داد بزند...
🖊جلال_آل_احمد
ادامه دارد...
@ktabdansh🌙💫✨
👍3
ولی می دانست
وقتی از خواب بیدار میشود
من یادش می آيم
و دوستش دارم
و نیستم..
👤#عباس_معروفی
@ktabdansh 🌒📕
وقتی از خواب بیدار میشود
من یادش می آيم
و دوستش دارم
و نیستم..
👤#عباس_معروفی
@ktabdansh 🌒📕
👍4
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آبشار بیشه و پل و مسیر ریلی
روستای بیشه
از زیباترین لوکیشنهای
پائیزی لرستان
ایرانِ زیبا ♡
■■
باشد که بی علت، لبخندی بیاید.
و بی علت، سخن خاموش گردد..
آن دم، بی علت،
جهانی به نور، در مهربانی
می رقصد...
آدینه خوش رنگ♡
@ktabdansh 📚📚📚
روستای بیشه
از زیباترین لوکیشنهای
پائیزی لرستان
ایرانِ زیبا ♡
■■
باشد که بی علت، لبخندی بیاید.
و بی علت، سخن خاموش گردد..
آن دم، بی علت،
جهانی به نور، در مهربانی
می رقصد...
آدینه خوش رنگ♡
@ktabdansh 📚📚📚
👍4
💬 #بیندیشیم
عیب یابی و برچسب زنی
آن هم متأثر از مطالعه ی ده تا کتاب
نه عاقلانه است و نه اخلاقی..
فرقی هم نمی کند علیه خودمان است
یا علیه دیگران.
اتفاقا کسی که مدام کتاب می خواند
و زیاد و خوب هم می خواند
می داند که بهتر است در ارتباط با
' روانِ خود، تشخیص را به تأخیر
بیندازد و احتیاط کند و همچنان
منتظرِ ناظر، مشاور و کمکِ بیرونی
باشد.'
اطلاعاتی که کتاب به مغز ما
می فرستد، ابتدا " داده ی خام "
است و سپس با گذشت زمان،
بررسیِ جنبه های مختلف، مطالعه و
تأمل بیشتر و بهتر و کمک گرفتن از
مشاور، می تواند به دانشی مفید
تبدیل شود.
با این حال، حتی یک ' تراپیستِ واقعی
و با سواد در ارتباط با روانِ خود
با احتیاط نظر می دهد و
به همکارانش مراجعه می کند.
روان دیگران را هم بعد از چند جلسه
مصاحبه و مطالعه می تواند
کم و بیش بشناسد، اما همچنان
او هم ممکن است خطا کند.
کتاب " خواندن به آدم در درک و
شناختِ خود و موقعیتش
کمک میکند، خصوصا در مرحله ی
پیشگیری، یا مسائل حاد، تاثیر مثبت
دارد.
در تشخیص روان دیگران و خودمان
نسخه نپیچیم و از صدور
احکامِ سریع اجتناب کنیم.
برخی افراد حتی بدون مدرک تحصیلی
و سواد و شعور کافی،
برحسبِ ترس ها و اتفاقات ناخوشایند
زندگی خود برای دیگران حکم صادر
میکنند. و با نقابی از درک و فهم
به عیب یابی دیگران و نمایشی از
خود در صحنه می پردازند.
نمایشِ واژه ها و کلمات .
مراقب خود در فضای مجازی باشید.
@ktabdansh 📚📚📚
.
عیب یابی و برچسب زنی
آن هم متأثر از مطالعه ی ده تا کتاب
نه عاقلانه است و نه اخلاقی..
فرقی هم نمی کند علیه خودمان است
یا علیه دیگران.
اتفاقا کسی که مدام کتاب می خواند
و زیاد و خوب هم می خواند
می داند که بهتر است در ارتباط با
' روانِ خود، تشخیص را به تأخیر
بیندازد و احتیاط کند و همچنان
منتظرِ ناظر، مشاور و کمکِ بیرونی
باشد.'
اطلاعاتی که کتاب به مغز ما
می فرستد، ابتدا " داده ی خام "
است و سپس با گذشت زمان،
بررسیِ جنبه های مختلف، مطالعه و
تأمل بیشتر و بهتر و کمک گرفتن از
مشاور، می تواند به دانشی مفید
تبدیل شود.
با این حال، حتی یک ' تراپیستِ واقعی
و با سواد در ارتباط با روانِ خود
با احتیاط نظر می دهد و
به همکارانش مراجعه می کند.
روان دیگران را هم بعد از چند جلسه
مصاحبه و مطالعه می تواند
کم و بیش بشناسد، اما همچنان
او هم ممکن است خطا کند.
کتاب " خواندن به آدم در درک و
شناختِ خود و موقعیتش
کمک میکند، خصوصا در مرحله ی
پیشگیری، یا مسائل حاد، تاثیر مثبت
دارد.
در تشخیص روان دیگران و خودمان
نسخه نپیچیم و از صدور
احکامِ سریع اجتناب کنیم.
برخی افراد حتی بدون مدرک تحصیلی
و سواد و شعور کافی،
برحسبِ ترس ها و اتفاقات ناخوشایند
زندگی خود برای دیگران حکم صادر
میکنند. و با نقابی از درک و فهم
به عیب یابی دیگران و نمایشی از
خود در صحنه می پردازند.
نمایشِ واژه ها و کلمات .
مراقب خود در فضای مجازی باشید.
@ktabdansh 📚📚📚
.
👍7
▫️🔹▫️
خریدار، برای خرید طوطی
به پرنده فروشی رفت و قیمت
طوطی را سؤال کرد.
فروشنده گفت؛ ۵ میلیون تومان!
خریدار گفت؛ چه خبر است!
چقدر گران! مگر این طوطی چه
میکند؟
جواب شنید که او ' دیوان_حافظ '
را از حفظ دارد!
خریدار گفت؛ خب، آن طوطی دیگر
چقدر می ارزد؟
پاسخ شنید آن هم ۱۰ میلیون
قیمت دارد، چون دیوان_مولانا
را از حفظ دارد!
خریدار که دیگر مأیوس شده بود
از قیمت طوطی سوم سؤال کرد و
پاسخ شنید ۲۰ میلیون تومان!
سؤال کرد این دیگر چه هنری دارد؟
پاسخ شنید:
این طوطی هیچ هنری ندارد!
فقط دو طوطی دیگر به او
می گویند استاد!
#حکایت بعضی از افراد در
روزگار ما...
@ktabdansh 📙
.
خریدار، برای خرید طوطی
به پرنده فروشی رفت و قیمت
طوطی را سؤال کرد.
فروشنده گفت؛ ۵ میلیون تومان!
خریدار گفت؛ چه خبر است!
چقدر گران! مگر این طوطی چه
میکند؟
جواب شنید که او ' دیوان_حافظ '
را از حفظ دارد!
خریدار گفت؛ خب، آن طوطی دیگر
چقدر می ارزد؟
پاسخ شنید آن هم ۱۰ میلیون
قیمت دارد، چون دیوان_مولانا
را از حفظ دارد!
خریدار که دیگر مأیوس شده بود
از قیمت طوطی سوم سؤال کرد و
پاسخ شنید ۲۰ میلیون تومان!
سؤال کرد این دیگر چه هنری دارد؟
پاسخ شنید:
این طوطی هیچ هنری ندارد!
فقط دو طوطی دیگر به او
می گویند استاد!
#حکایت بعضی از افراد در
روزگار ما...
@ktabdansh 📙
.
👍4
📓
●○ هنگام غروب،
مردی به روستا آمد و گفت که
پیامبر است.
روستائیان باور نکردند و گفتند:
ثابت کن!
مرد ' باروی کهنی را که رو به رویشان
بود نشان داد و پرسید:
اگر این دیوار سخن بگوید و پیامبریِ
مرا تصدیق کند، باور می کنید؟
•°• روستائیان گفتند: به خدا سوگند
که باور می کنیم!
مرد دست به سوی دیوار دراز کرد.
گفت: ای دیوار سخن بگو!
پس دیوار زبان گشود و چنین گفت:
' این مرد پیامبر نیست و فریب تان
می دهد. او پیامبر نیست. '
✍ #زولفو_لیوانلی
// میانِ_تخت_و_گور 📓
👤 زولفو_لیوانلی: آهنگساز، کارگردان نویسنده و شاعر ترکیه ای است.
کتابِ #میان_تخت_و_گور
کشمکشی روانشناختی میان عطوفت
انسانی و خشونت ملازم قدرت و
جاه طلبی است.
@ktabdansh 📚📚📚
📓
●○ هنگام غروب،
مردی به روستا آمد و گفت که
پیامبر است.
روستائیان باور نکردند و گفتند:
ثابت کن!
مرد ' باروی کهنی را که رو به رویشان
بود نشان داد و پرسید:
اگر این دیوار سخن بگوید و پیامبریِ
مرا تصدیق کند، باور می کنید؟
•°• روستائیان گفتند: به خدا سوگند
که باور می کنیم!
مرد دست به سوی دیوار دراز کرد.
گفت: ای دیوار سخن بگو!
پس دیوار زبان گشود و چنین گفت:
' این مرد پیامبر نیست و فریب تان
می دهد. او پیامبر نیست. '
✍ #زولفو_لیوانلی
// میانِ_تخت_و_گور 📓
👤 زولفو_لیوانلی: آهنگساز، کارگردان نویسنده و شاعر ترکیه ای است.
کتابِ #میان_تخت_و_گور
کشمکشی روانشناختی میان عطوفت
انسانی و خشونت ملازم قدرت و
جاه طلبی است.
@ktabdansh 📚📚📚
📓
👍4
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 #فیلم_سینمایی
💢 #کنت_مونت_کریستو
بازیگران؛ جیمز کاویزل
هنری کویل
ریچارد هریس ...
📽 بر اساسِ رُمانی با همین نام
نوشتهء: #الکساندر_دوما
💢The Count of Monte Cristo
زبان اصلی زیر نویس پارسی
📥 کیفیت 720p
🌍 محصول کشورهای فرانسه
و بلژیک
👤کارگردان:
Alexandre de La Patellière, Matthieu Delaporte
داستان مردی به نام " ادموند دانتس
که بعد از 14 سال از عمرش را به
اتهام خیانت علیه دولت در زندان
سپری کرده از آنجا فرار میکند و
با عنوان "کنت_مونت_کریستو"
برمی گردد تا از افرادی که به او
خیانت کرده اند انتقام بگیرد....
' اگر می خواهید گناهکار را بیابید اول در جستجوی کسی باشید
که جنایت به او سود می رساند....
در سیاست انسان را نمی کشند، بلکه
مانعی را از میان بر می دارند.'
www.tgoop.com/ktabdansh📚 📽 📚
.
💢 #کنت_مونت_کریستو
بازیگران؛ جیمز کاویزل
هنری کویل
ریچارد هریس ...
📽 بر اساسِ رُمانی با همین نام
نوشتهء: #الکساندر_دوما
💢The Count of Monte Cristo
زبان اصلی زیر نویس پارسی
📥 کیفیت 720p
🌍 محصول کشورهای فرانسه
و بلژیک
👤کارگردان:
Alexandre de La Patellière, Matthieu Delaporte
داستان مردی به نام " ادموند دانتس
که بعد از 14 سال از عمرش را به
اتهام خیانت علیه دولت در زندان
سپری کرده از آنجا فرار میکند و
با عنوان "کنت_مونت_کریستو"
برمی گردد تا از افرادی که به او
خیانت کرده اند انتقام بگیرد....
' اگر می خواهید گناهکار را بیابید اول در جستجوی کسی باشید
که جنایت به او سود می رساند....
در سیاست انسان را نمی کشند، بلکه
مانعی را از میان بر می دارند.'
www.tgoop.com/ktabdansh📚 📽 📚
.
❤🔥1👍1
هفته ی پایانیِ پائیز؛
با خود عهد کن، تمام ثانیه هایت را
به تبسم و لبخند پیوند بزنی.
گشاده رویی میتواند سرآغاز
یک روز خوبِ عالی باشد.
قیصر امینپور می نویسد:
لبخندِ تو پایانِ پریشانی هاست..
🌹📗
با خود عهد کن، تمام ثانیه هایت را
به تبسم و لبخند پیوند بزنی.
گشاده رویی میتواند سرآغاز
یک روز خوبِ عالی باشد.
قیصر امینپور می نویسد:
لبخندِ تو پایانِ پریشانی هاست..
🌹📗
👍1
5 nafar Dar Behesht (noandishaan_book).pdf
2 MB
کتاب 📂 pdf
📚 #پنج_نفری_که_در_بهشت_منتظر_شما_هستند
✍ #میچ_آلبوم
با نامِ؛ " پنج نفری که
در بهشت ملاقات می کنید "
هم شناخته شده است.
•°•° روایت یک تعمیرکار
ماشین های شهربازی است.
کهنه سربازی به اسم " اِدی
تا اینکه در روز تولدِ
هشتاد و سه سالگی اش.....
📖 دختر زمزمه کرد من پنج هستم.
ادی" به لرزه درآمد:
پنج...آها....پنج ساله ای دختر سرش را به علامت منفی تکان داد...
نسیم گرمی وزید اشکی از صورت ادی
پایین غلتید..
دختر گفت: چرا غمگینی؟
چرا غمگینم؟ هق هقی تهی
و نهایی انگار سینه اش خالی بود...
چون با زندگی ام هیچ کاری نکردم...
مطالعه کنید 👤👤👤
www.tgoop.com/ktabdansh 📚
Pdf Book 📂
📚 #پنج_نفری_که_در_بهشت_منتظر_شما_هستند
✍ #میچ_آلبوم
با نامِ؛ " پنج نفری که
در بهشت ملاقات می کنید "
هم شناخته شده است.
•°•° روایت یک تعمیرکار
ماشین های شهربازی است.
کهنه سربازی به اسم " اِدی
تا اینکه در روز تولدِ
هشتاد و سه سالگی اش.....
📖 دختر زمزمه کرد من پنج هستم.
ادی" به لرزه درآمد:
پنج...آها....پنج ساله ای دختر سرش را به علامت منفی تکان داد...
نسیم گرمی وزید اشکی از صورت ادی
پایین غلتید..
دختر گفت: چرا غمگینی؟
چرا غمگینم؟ هق هقی تهی
و نهایی انگار سینه اش خالی بود...
چون با زندگی ام هیچ کاری نکردم...
مطالعه کنید 👤👤👤
www.tgoop.com/ktabdansh 📚
Pdf Book 📂
Audio
کتاب صوتی 🎧
📗"#پنج_نفری_که_در_بهشت_منتظر_شما_هستند"
انتشار در سال 2003
اثر؛ #میچ_آلبوم
www.tgoop.com/ktabdansh 📗🎧
.
📗"#پنج_نفری_که_در_بهشت_منتظر_شما_هستند"
انتشار در سال 2003
اثر؛ #میچ_آلبوم
www.tgoop.com/ktabdansh 📗🎧
.
.
✍ #ژان_پل_ریشتر
هیچکس به اندازهای که ديگری را
توصیف می کند، شخصیت خود را
فاش نمی سازد..
👤ژان_پل_ریشتر
نویسنده و منتقد شهیر ادبی آلمانی
کتابِ؛ #آغاز_کهولت یکی از
بهترین، مهمترین و شاید غنی ترین
اثر طنزآمیز و هنرمندانه او
به شمار می رود.
در این کتاب، نفوذِ فراوانِ کتابِ
#امیل اثر؛ #ژان_ژاک_روسو
نمایان است.
[ شیفتگی ' پل_ریشتر به ' روسو ]
ژان پل هم مانند روسو معتقد بود؛
بشر در آغاز نیک نهاد است
محیط زندگی و بدی تربیت است
که او را فاسد میکند.
@Ktabdansh 📚📚📚
📗
✍ #ژان_پل_ریشتر
هیچکس به اندازهای که ديگری را
توصیف می کند، شخصیت خود را
فاش نمی سازد..
👤ژان_پل_ریشتر
نویسنده و منتقد شهیر ادبی آلمانی
کتابِ؛ #آغاز_کهولت یکی از
بهترین، مهمترین و شاید غنی ترین
اثر طنزآمیز و هنرمندانه او
به شمار می رود.
در این کتاب، نفوذِ فراوانِ کتابِ
#امیل اثر؛ #ژان_ژاک_روسو
نمایان است.
[ شیفتگی ' پل_ریشتر به ' روسو ]
ژان پل هم مانند روسو معتقد بود؛
بشر در آغاز نیک نهاد است
محیط زندگی و بدی تربیت است
که او را فاسد میکند.
@Ktabdansh 📚📚📚
📗
یک هیئت از گرجستان
برای ملاقات با ' #استالین به مسکو
آمده بودند. بعد از جلسه، استالین
متوجه شد که پیپ اش گم شده و
از رئیس " کا. گ. ب. " خواست تا
ببیند آیا کسی از هیئت گرجی
پیپ او را برداشته یا نه.
بعد از نیم ساعت، استالین پیپش
را در کشوی میزش پیدا کرد و فهمید
که از اول اشتباه کرده و از رئیس
کا. گ. ب. خواست که هیئت گرجی
را آزاد کند.
رئیس کا.گ.ب. گفت:
متأسفم رفیق، تقریبا نصف هیئت
اقرار کرده اند که پیپ شما را
برداشته اند و بقیه هم موقع
باز جویی مردند!
👤ژوزف_استالین' رهبر دیکتاتور سیاسی
و دبیر کل حزب
جماهیر شوروی، از نظر استالین،
سرباز شوروی هرگز نباید تسلیم
و اسیر شود؛
اسارت به معنای خیانت بود!
@ktabdansh 📚📚📚
.
برای ملاقات با ' #استالین به مسکو
آمده بودند. بعد از جلسه، استالین
متوجه شد که پیپ اش گم شده و
از رئیس " کا. گ. ب. " خواست تا
ببیند آیا کسی از هیئت گرجی
پیپ او را برداشته یا نه.
بعد از نیم ساعت، استالین پیپش
را در کشوی میزش پیدا کرد و فهمید
که از اول اشتباه کرده و از رئیس
کا. گ. ب. خواست که هیئت گرجی
را آزاد کند.
رئیس کا.گ.ب. گفت:
متأسفم رفیق، تقریبا نصف هیئت
اقرار کرده اند که پیپ شما را
برداشته اند و بقیه هم موقع
باز جویی مردند!
👤ژوزف_استالین' رهبر دیکتاتور سیاسی
و دبیر کل حزب
جماهیر شوروی، از نظر استالین،
سرباز شوروی هرگز نباید تسلیم
و اسیر شود؛
اسارت به معنای خیانت بود!
@ktabdansh 📚📚📚
.
👍1
📖#مطالعه
📘 #جزء_از_کل
آزردگی های ناچیز زندگی انسان
خواندن خاطرات مارتین توسط یاسپر
پاریس؛
شهری تمام عیار برای تنها و مفلوک
بودن.
لندن؛
ابر سرد خاکستری، شهر کار و پیشه!
درسی از لندن؛
جهنم جایی سرخ و آتشین نیست،
بلکه سرد و خاکستری است.
وَ رُم؛ ونیز؛
پر از گردشگرانی که برای کبوتران ایتالیایی دانه می پاشند بی آنکه به
کبوتران شهر خود محل بگذارند.
اسپانیا؛ خیابان ها بوی جوراب هایی را
می دهند که در پیشاب دفع شده!
- کاتولیک هایی که در پیشاب تعمید داده شده اند.
پاریس؟
زیبا فقیر نفیس بوهای پنیر وسیع باغ های خسروانی
یقه های بلند شکلات داغ
بارانی و فرانسوی ..
در کافه ها پا روی پا می اندازند و خودسرانه #فلسفه می بافند.
آخرین کارت پستال کارولین؛
من در فرانسه هستم.
- ابراز ناشیانه عشق برای قلب خیلی خطرناک است.
- مشکل بیشتر مردم این است که
هرگز به دو نیم نشده اند.
با دلی پر آشوب توی تخت ماندم.
و بعد به مقصد حومهی پاریس
سوار مترو شدم.
یک گردن کلفت چهارده ساله می خواست جیبم را بزند! به ساختمانی با پنجره های
زیاد رسیدم.
یک زن شبیه ' مربع '
پیدا شد!
موسیو پاتس؟ کارولین؟ مرد کور؟
یک جیزهایی بلغور کرد.
صدایی از پنجره بالا گفت؛ سلام.
صبر کن.
من " اِدی هستم "
مرد کور مُرد. سکته کرد.
به این فکر کردم که؛ هری، پدرومادرم،
تری، غیر منتظره مردند!
مرا به گورستان برد.
ادی مرا به یک نوشیدنی دعوت کرد.
چنان مشتاقانه به من چشم دوخت که
- حس کردم چشمانم آینه های جیبی هستند و او موهايش را ورانداز میکند.
ناراحت نمی شوی ازت عکس بگیرم؟
فقط یک عکس ناقابل، سریع
می اندازم.
کارولین تنها دلیل حضور من در اروپا بود.تنها دلیل زنده بودنم، بهانه ی گریزم از ترس و بلاتکلیفی.
- نمی توانم وانمود کنم بدبختی های کوچک دیگران، احساس شعفی بزرگ در من بوجود
نمی آورند، راستش بوجود می آورد.
وقتی تلفن عمومی پول کسی را
می خورد
سر ذوق می آیم.
یک جای دنج برای فکر کردن
پیدا کردم؛
کلیسای جامع پاریس.
البته باورمندان به اندازه
وطن پرست ها
سبک مغز هستند
سر حرف را که باز می کنند.
" چه ابلهانه است که فکر میکنیم
خدا تنها زمانی صدای افکارمان را
می شنود ک مستقيما درباره ی آنها
حرف می زنیم و نه زمانی ک مشغول
اندیشیدن به افکار حقیر و کثیف
خودمان در دسیسه چینی های
روزمره مان هستیم. "
از آخرین یادداشت هایم
چند ماه می گذرد
دیوانه از تنهایی، دیوانه از بلاتکلیفی
روزهایم پر شده از قدم زدن،
فکر کردن،
خواندن، خوردن، سیگار کشیدن....
شکستن قفل زندگی دشوار است
وقتی تو سلاح بی ارزشی هستی
که از همه ی جنگ ها به جا مانده.
🖊 استیو_تولتز
این داستان ادامه داره
@ktabdansh 📘📖
📖
📘 #جزء_از_کل
آزردگی های ناچیز زندگی انسان
خواندن خاطرات مارتین توسط یاسپر
پاریس؛
شهری تمام عیار برای تنها و مفلوک
بودن.
لندن؛
ابر سرد خاکستری، شهر کار و پیشه!
درسی از لندن؛
جهنم جایی سرخ و آتشین نیست،
بلکه سرد و خاکستری است.
وَ رُم؛ ونیز؛
پر از گردشگرانی که برای کبوتران ایتالیایی دانه می پاشند بی آنکه به
کبوتران شهر خود محل بگذارند.
اسپانیا؛ خیابان ها بوی جوراب هایی را
می دهند که در پیشاب دفع شده!
- کاتولیک هایی که در پیشاب تعمید داده شده اند.
پاریس؟
زیبا فقیر نفیس بوهای پنیر وسیع باغ های خسروانی
یقه های بلند شکلات داغ
بارانی و فرانسوی ..
در کافه ها پا روی پا می اندازند و خودسرانه #فلسفه می بافند.
آخرین کارت پستال کارولین؛
من در فرانسه هستم.
- ابراز ناشیانه عشق برای قلب خیلی خطرناک است.
- مشکل بیشتر مردم این است که
هرگز به دو نیم نشده اند.
با دلی پر آشوب توی تخت ماندم.
و بعد به مقصد حومهی پاریس
سوار مترو شدم.
یک گردن کلفت چهارده ساله می خواست جیبم را بزند! به ساختمانی با پنجره های
زیاد رسیدم.
یک زن شبیه ' مربع '
پیدا شد!
موسیو پاتس؟ کارولین؟ مرد کور؟
یک جیزهایی بلغور کرد.
صدایی از پنجره بالا گفت؛ سلام.
صبر کن.
من " اِدی هستم "
مرد کور مُرد. سکته کرد.
به این فکر کردم که؛ هری، پدرومادرم،
تری، غیر منتظره مردند!
مرا به گورستان برد.
ادی مرا به یک نوشیدنی دعوت کرد.
چنان مشتاقانه به من چشم دوخت که
- حس کردم چشمانم آینه های جیبی هستند و او موهايش را ورانداز میکند.
ناراحت نمی شوی ازت عکس بگیرم؟
فقط یک عکس ناقابل، سریع
می اندازم.
کارولین تنها دلیل حضور من در اروپا بود.تنها دلیل زنده بودنم، بهانه ی گریزم از ترس و بلاتکلیفی.
- نمی توانم وانمود کنم بدبختی های کوچک دیگران، احساس شعفی بزرگ در من بوجود
نمی آورند، راستش بوجود می آورد.
وقتی تلفن عمومی پول کسی را
می خورد
سر ذوق می آیم.
یک جای دنج برای فکر کردن
پیدا کردم؛
کلیسای جامع پاریس.
البته باورمندان به اندازه
وطن پرست ها
سبک مغز هستند
سر حرف را که باز می کنند.
" چه ابلهانه است که فکر میکنیم
خدا تنها زمانی صدای افکارمان را
می شنود ک مستقيما درباره ی آنها
حرف می زنیم و نه زمانی ک مشغول
اندیشیدن به افکار حقیر و کثیف
خودمان در دسیسه چینی های
روزمره مان هستیم. "
از آخرین یادداشت هایم
چند ماه می گذرد
دیوانه از تنهایی، دیوانه از بلاتکلیفی
روزهایم پر شده از قدم زدن،
فکر کردن،
خواندن، خوردن، سیگار کشیدن....
شکستن قفل زندگی دشوار است
وقتی تو سلاح بی ارزشی هستی
که از همه ی جنگ ها به جا مانده.
🖊 استیو_تولتز
این داستان ادامه داره
@ktabdansh 📘📖
📖
👍3
Majaraye Harry 12
<unknown>
📘🎧
📖 ماجرای_هری
■ آقای نویسنده
اثر؛ #جوئل_دیکر
■ قسمت بیستُ دو و سه
www.tgoop.com/ktabdansh 📘🎧
🌴🦘
' ترجیح می داد در این جهانِ پوچ،
در درونِ افکارش،
با هنرش، با کتابهایش،
تنها بماند..
چون که به او حسِ بودن و
درک شدن می داد.
|| پَناه بَر کِتاب ها......
🌒
📖 ماجرای_هری
■ آقای نویسنده
اثر؛ #جوئل_دیکر
■ قسمت بیستُ دو و سه
www.tgoop.com/ktabdansh 📘🎧
🌴🦘
' ترجیح می داد در این جهانِ پوچ،
در درونِ افکارش،
با هنرش، با کتابهایش،
تنها بماند..
چون که به او حسِ بودن و
درک شدن می داد.
|| پَناه بَر کِتاب ها......
🌒