Telegram Web
کنفوسیوس نوشته کارل یاسپرس.pdf
1.2 MB
📚📎
👤#کنفوسیوس
#کارل_یاسپرس

اندیشه و زندگی کنفسیوس
نظریه پرداز و معلم چینی.
او را -کونگ-چینو به
معنی (تپه) نامیدند.

•°•°اصول اخلاقی و اجتماعی
و سیاسی او
اندیشه بنیادی نظریات
-فرانکه، شتوبه،کرو،
درگابه لنتز


🆔 www.tgoop.com/ktabdansh 📚
Pdf Book 📂
کنفوسیوس

لازمه ی حکومت خوب، شهریار
خوب است.
شهریار خوب منابع طبیعی را به
کار می اندازد، کار را به کاردان
می سپارد و در این حال هیچکس
لب به شکایت نمی گشاید.
چنین شهریاری بی تفرعن،
بزرگ است. به بیان دیگر: او با
مردمان هرچند و در هر جایگاهی
که باشند به حرمت رفتار میکند.
بی آنکه قهر و خشونت نشان دهد.
.....
یک بار در تمام روز چیزی نخوردم
و در تمام شب نخوابیدم تا بتوانم
مسأله ای را در خود حل کنم اما
نتیجه نبخشید، از این رو فهمیدم
که بهتر است آنچه را نمی دانم بپرسم.
.....
خواندن بی اندیشه بیهوده است؛
و اندیشه بدون خواندن خطرناک...
....
اگر می دانی پایداری کن و
اگر نمی دانی بگو نمی دانم؛
این نشانه دانش است.
.....
خطا کردن و آن را اصلاح
نکردن خود خطای دیگریست.
.....
در جایی که انسان های کوچک
سایه هاي بزرگی داشتند یعنی؛
خورشید آن جا در حال
غروب است
..


👤 #کنفوسیوس↪️
فیلسوف، نظریه پرداز سیاسی
و معلم چینی

🆔 @ktabdansh 📚📚
...📚
2👍1
■ یادت باشد که ناامنی بدترین بلایی
است که سر ملتی می آید،
بی قانون، بی نظمی، به فکر مردم
نبودن و این چیزها.
بعدش هم بلوا شد.

🔅 کتاب؛ سال بلوا

پیش از آنکه حرفی بزنی یا اقدامی
قبیل ساختنِ دار به سرت بزند،
یکبار تاریخ این سرزمین را بخوان..

امثال تو خیلی آمدند و رفتند،
با این مردم در نیوفت..

👤 #عباس_معروفی

@ktabdansh 📚📚
...📚
👍3🔥1
📖 #مطالعه
📚 #جزء_از_کل

...... اشک ها را از چشمانم پاک کرد.
رازهای مگویمان را بر
هم فاش کردیم.
- تراژدی های شخصی قابل
ستایشمان ما را به تحلیل برده و
صورت ها و بدن های فرتوتمان
اندوه قلبی مان را به خوبی پنهان
کرده اند.
قرار شد از هم جدا نشویم و بعد از
ضیافت میلیونرها با هم ازدواج کنیم.
جشن برگزار شد. درباره ی کارولین با
انوک حرف زدم. چهره اش به سنگی
در حجاب یک لبخند تبدیل شد.
نوبت سخنرانی من شد؛ قیافه ی
سگی را گرفته بودم که خیال می کند
توپ را پرت کرده ای. صدایم را صاف
کردم: متشکرم. فکر میکنید با ثروتمند
شدن شما را آزاد می کنم. امروز من را
دوست دارید اما فردا از من بیزارید.
می خواهم به مجلس بروم، خودم را
وسط این گلهء خوک ها بیندازم
...
سیاستمداران زخم های عفونی هستند.
یقین دارم هیچ یک از این بی شرف ها
هیچ کیفر و مجازاتی نخواهد دید
....
نیمی از ما پروتز کردیم، خوش برو رو
شدیم، چاق تر و سرطانی تر.

خب که چی؟ دستاوردهایمان را به پای
اشتباهاتمان تباه می کنیم....
- انسان در شلوارش خرابکاری میکند و
دوره می افتد که ببین؛ از پیراهن جدیدم
خوشت می آید....- می خواهم همهٔ
کارزارهای پلشت و کثیف را ناکار کنم...
من به جنگ باور ندارم، اما به وحشت هایش اعتقاد دارم!

- وقتی دموکراسی وارد عمل
می شود، حکومت همان کاری را
می کند که مردم می خواهند،
اما مردم چیزهای نکبت را
می خواهند! مردم وحشت زده و
حریص و خودبین هستند و تنها
نگرانی شان تأمین مالی است. بله،
حقیقت مورد نظر این است که هنوز خیلی مانده تا ملت دموکراتیک خوبی شویم؛
هنوز خیلی مانده تا مردم
خوبی شویم
! -
......
بخاطر رسوایی های گذشته ام که مایه‌ی
تفریح مشتی از دشمنانم بود منتقدانی
هم داشتم. اما اغلب مردم هوادارم بودند.

- ما نمی توانیم با زاییدن کوردلانه
انسانها -صرفا با بیزاری از
کشورهای همسایه یا زنجیر کردن خودمان
به خدایی که فهرست بلند بالایی از نباید ها دارد، این مسأله را حل کنیم
.
هدف واقعی من این بود که جامعه‌، پویاتر
و کمتر دغل باز شود‌‌.
گذشته همواره و در لحظه بدترین چیزی است که برای زمان حال
رخ می دهد
.
روحم به پرواز درآمده بود. موفقیت
تعادلم را به هم زده بود.
نفرت یاسپر متبلور می شد؛
کار به جای بدی می کشد.
تو هم به عروسی ام می آیی؟
شوخیت گرفته. کی با تو عروسي میکند.
کارولین_پاتس.
رفیق قدیمی برادرت؟
پسر عوضی!
....
یاسپر به مراسم عروسی آمد، یک بار هم به من تبریک نگفت و تا مدتی او را ندیدم. بخاطر شیمی درمانی و سرفه‌ های مکررم هم اشاره ای نکرد. بهش نگفته بودم سرطان دارم.
رفتم محل کارش:
یک ' س' گرفتارم کرده.
چی؟
من سرطان دارم.
یاسپر چیزی را درک می کرد که بیشتر مردم نمی فهمیدند، نظرش را گفت
پدر لطفا به مرگ آرام و دردناک تن نده. خودت کار را یکسره کن.
با اتومبیل به گردش رفتیم.
تنها جنبه ی دلپذیر گردش این بود که
فهمیدیم ستیزه جویی دوجانبه مان
آن قدر ها هم که خیال می کردیم
مقاوم نیست.
توی ماشین حرف می زدیم،
می خندیدیم.
وارد کلوبی شدیم که چند سال پیش
مدیرش بودم و نابودش کردم.
پر از دود سیگار برگ و آواز و رقص.
نوشیدنی سفارش دادیم.
یاسپر گفت اوه! خدای من! به آن
نگهبان نگاه کن.
کدام نگهبان؟
آن یکی. یکی از میلیونرها نیست؟
یک مرد آسیایی لاغر پشت پیشخان.
مطمئن نبودم.
یاسپر گفت بهش نگاه کن. اسم این
کار خرحمالی نیست؟ چرا باید یک
میلیونر همچین کاری بکند؟
شاید تا الان همهٔ پولش را خرج کرده.
خرج چی؟
از کجا بدانم؟
🖊استیو_تولتز ⤵️
جزء از کل

بایَد یک جایی یک نَفَر برای مَن باشَد

ادامه هم داره
از روز شنبه

🆔 @ktabdansh 📚📖
...📚📖
👍1
Majaraye Harry 23
<unknown>
📘🎧

📖 ماجرای_هری
■ آقای_نویسنده

اثر؛ #جوئل_دیکر

● قسمت چهلُ چهار و پنج

@ktabdansh 📘🎧

یوسا، جامعه ای که خوب
می خواند و استعداد
آفرینش ادبیات را دارد،
فریب دادن این جامعه
بسیار دشوارتر ازجامعه ای
مرکب از افرادِ جاهل است

👤 ماریو_بارگاس"

...📚
👍1
ای آنکه دوست دارمَت اما ندارَمت
بر سینه می فشارمت اما ندارمت

ای اسمانِ من که سراسر ستاره ای
تا صبح می شمارمَت اما ندارمَت

🖊#سعید_بیابانکی
@ktabdansh 📚📚
...📚🌖
1👍1🔥1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
👤 کریستوفر_فرانک
🔅کتابِ؛میرا ⤵️
ترجمه؛ لیلی_گلستان

به تو یاد خواهند داد که
هر وقت تنها شدی از ترس
فریاد بکشی،
یاد خواهند داد که

مثل بدبخت‌ها به دیوار بچسبی،
یاد خواهند داد که به پای رفقایت بیافتی و کمی گرمای بشری گدایی کنی. یادت خواهند داد که بخواهی دوستت بدارند، بخواهی
قبولت داشته باشند،
بخواهی شریکت باشند.

همه چیز را در سرت به هم
می‌ریزند، برای اینکه مشمئز شوی، مخصوصا
برای اینکه از امیال شخصی‌ات بترسی، برای این که از چیزهای مورد علاقه‌ات
استفراغت بگیرد...


🆔 @ktabdansh 📚📚
...📚
2👌2
یکی از ویژگی‌های انسان سالم و
رو به رشد این است که در هر زمان
بر آگاهی خویش و جهانی که در
آن به سر می برد می افزاید؛

" نیچه برای توصیف آدمی که از خودآگاهی خلاق برخوردار است
چنين گفته است:

" او وحدت و یکپارچگی شخصیت
را به خودش آموخت.
او خودش را خلق کرد.
در نظام گیتی چنين آزاده ای
مسرورانه با اعتماد به تقدیر به سر
می برد؛ اعتقاد دارد که در کل
همه مقبول و رستگارند؛
او دیگر هیچ چیز را نفی نمی کند."

دکتر #رولو_می
📚 انسان_در_جستجوی_معنا

@ktabdansh 📚📚

از کرده های خویش،
هیچ هراسان مَباش
و بی سرپرست شان مگذا
ر-
پشیمانی، کار پسندیده ای نیست!

📚 #غروب_بت_ها
...📚
👌1
چه_کسی_قاتل_بود_از_آلفرد_هیچکاک_ترجمه_هدایت.pdf
3.9 MB
📎📚

📚 چه کسی قاتل بود
-------------
🖊 #آلفرد_هیچکاک
-------------
🔄 ترجمه؛صادق_هدایت
-------------
بشر مدت‌هاست مجذوب
چیزهایی شده که ممنوعه
و ترسناک هستنداشتهای جمعی
ما برای این داستان‌های غم انگیز
هرگز کم نشده است.
این بدان معنی است
که امروزه تعداد زیادی
کتاب جنایی واقعی در کتابخانه‌ها
وجود دارد که برخی از آن‌ها با
مهارت بیشتری نسبت به سایر
آن‌ها نوشته شده‌اند.
چه کسی قاتل بود از نمونه های
جذاب و دلپذیر این ژانر است.
------------
" ماجرا از این قرار بود که
بنجامین جافای پیر ساعت
چهار و سی و شش دقیقه
بعدازظهر جمعه یازده ژوئن
با یک گلوله کشته شد "

📚 #چه_کسی_قاتل_بود

🆔www.tgoop.com/ktabdansh 📚
Book 📂
اَگر دروغی را صدبار تکرار کنید،
کسی هم که دروغ را ساخته در
آخر آن را باور خواهد کرد..


📚 رهبَ...ر عزیز

👤 #جین_سونگ↪️

نامِ مستعار یک شاعر و مقام دولتی
کره‌ شمالی است که به کره جنوبی
مهاجرت کرد.
کتاب رهبر عزیز، درمورد یک عضو
رده بالای جاسوسی است که در یک
فرار و گریز نفس گیر به سر می برد..

🆔 @ktabdansh 📚📚
...📚
1
.
👤 #مارک_تواین

فرد را برای چیزی که به آن اعتقاد دارد
به کلیسا راه می دهند،
ولی برای چیزی که می فهمد
از آنجا اخراج می کنند!.

@ktabdansh 📚📚
...📚
3
شازده کوچولو:
کِی دنیا از اینی که هست
قشنگ تر می شه؟
روباه:
وقتی که آدما بفهمن که اعتقاداتشون
هم مثل مسواکشونه و شخصیه
و نباید مدام
اون رو به خوردِ بقیه بدن..

👤 #اگزوپری

@ktabdansh 📚📚
...📚
👍51👌1
کتاب دانش pinned Deleted message
داستان های کوتاه ۷-

📚 #دیوار

۷ توم بی آنکه به من نگاه کند
دستم را گرفت.
پابلو من از خودم می پرسم....
از خودم می پرسم آیا راست است
که آدم نیست و نابود می شود؟
من دستم را بیرون کشیدم و گفتم:
کثافت مآب، میان پاهایت را نگاه کن.
به قدر یک حوضچه آب بین پاهایش
بود و قطره ها از شلوارش می چکید.
به حالت وحشت زده گفت:
این چیست؟
گفتم: توی شلوارت شاشیدی.
از جا در رفت و گفت:
راست نیست، من نمی شاشم،
من چیزی حس نمی کنم.
بلژیکی نزدیک شد و با لحن دلداری
دهندهء ساختگی پرسید:
آیا حال شما خوش نیست؟
توم جواب نداد‌. بلژیکی آب را نگاه
کرد و چیزی نگفت.
توم با لحن رمیده ای گفت:
من نمی دانم این چیست، اما
نمی ترسم. به شما قول می دهم که
نمی ترسم.
بلژیکی جواب نداد. توم پا شد رفت
یک گوشه ای شاشید؛
برگشت در حالی که دگمهء شلوارش
را می انداخت، دوباره نشست و
ساکت شد. بلژیکی یادداشت
برمی داشت‌.
ما به او نگاه می کردیم؛

ژوان کوچک هم به او نگاه می کرد:
هرسه به او نگاه می کردیم چون که
زنده بود. حرکات یک نفر زنده را
داشت. قیود یک نفر زنده را داشت.
او در این سردابه می لرزید، همان
طور که زنده ها باید بلرزند، او
یک جسم مطیع و فربه داشت. ما ها
جسم خودمان را حس نمی کردیم
- یا اقلا به طرز او حس نمی کردیم.
من می خواستم شلوارم، میان دو
پایم را دستمالی کنم ولی جرأت
نمی کردم، به بلژیکی نگاه می کردم
که روی پاهای خمیده اش ایستاده
و بر عضلات خودش مسلط بود و
می توانست به فکر فردا باشد.
ماها آنجا مثل سه سایهء بی خون
به او نگاه می کردیم و مانند غول،
زندگی اش را می مکیدیم.
بالاخره نزدیک ژوان کوچک رفت.
شاید به قصد تحقیق فنی و یا برای
دلسوزی خواست گردنش را لمس
کند. اگر از راه ترحم بود اولین بار
بود که در تمام شب چنین تظاهری
می کرد. سروگردن ژوان کوچک را
نوازش کرد.
ژوان در حالی که به او نگاه می کرد
مقاومتی از خود نشان نداد، بعد
ناگهان دستش را گرفت و به طرز
غریبی نگاه کرد.
دست بلژیکی را بین دو دستش
گرفته بود و این دو انبر خاکستری
که این دست تپلی سرخ را فشار
می داد منظره ی دلپسندی نداشت.
من درباره ی پیش آمدی که
می خواست رخ بدهد مشکوک بودم
و توم هم مشکوک بود؛
ولی بلژیکی این حرکت را ناشی از
التهاب درونی او تلقی می کرد و به
طرز پدرانه ای لبخند می زد.
لحظه ای بعد ژوان کوچک پنجول
تپلی و قرمز را به طرف دهنش برد
و خواست گاز بگیرد. بلژیکی دستش
را کشید و افتان و خیزان رفت به
دیوار تکیه داد.

یک ثانیه به حالت وحشت زده به ما
نگاه کرد، ناگهان پی برد ما آدم هایی
مثل او نیستیم.
من شروع به خنده کردم، یکی از
پاسبانان چرتش پاره شد. دیگری
که خوابیده بود چشم هایش باز و
سفیدی آن پیدا بود.
من هم خسته و هم در هیجان بودم.
نمی خواستم دیگر به پیشامدهای
سحرگاه و مرگ فکر کنم.
فقط به کلمات و یا به خلاء
بر می خوردم و ارتباطی در فکرم
پیدا نمی شد. اما همین که
می خواستم به چیز دیگری فکر بکنم
لوله های تفنگ به طرفم دراز میشد
شاید بیست مرتبه پی در پی مراسم
اعدام خودم را برگزار کردم و
نیز یک دفعه گمان کردم که به طور
قطع این پیشامد انجام گرفته و یک
ثانیه خوابم برد.
آنها مرا به طرف دیوار می کشاندند؛
من تقلا می کردم و پوزش
می خواستم.‌
از خواب پریدم و به بلژیکی نگاه کردم؛
می ترسیدم که در خواب
فریادی زده باشم. اما او سبیلش را
تاب می داد،
چیزی دستگیرش نشده بود.
اگر می خواستم گمان کنم که می توانستم
یک لحظه بخوابم:
چهل و هشت ساعت می گذشت که
بیدار بودم و به جان آمده بودم.
ولی نمی خواستم دوساعت زندگی را
از دست بدهم؛
آن ها سحر مرا بیدار می کردند،
من گیج خواب دنبالشان می افتادم،
و بی آنکه فرصت اوف" گفتن را داشته
باشم جیغ و داد می کردم.
🖊ژان_پل_سارتر

ادامه دارد

🆔 @ktabdansh 📚🌙💫
2👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📽
زنده‌یاد خسرو شکیبایی 🥀
در کنار بهروز وثوقی
❤️
................

به اندازه ی کافی خاطره دارم تا
قهوه ام را به تنهایی در کافه ای
بنوشم که همه آن را خلوت
می پندارند
اما با آنانی که نیستند شلوغ
شده است🖊 محمود_درویش
#ادبیات_ملل

@ktabdansh📚📚
🌓 ...📚
3👍1
👤#جرالد_جمپالسکی

بسیاری از ما کاملا آگاه نیستیم
که هر روز چه اندازه افکار
خشم آلود و تهاجمی داریم.
این افکار قضاوتگر مانند بومرنگ
عمل می کنند و به خود ما
برمی گردند، به ما آسیب
می رسانند و سبب‌ میشوند
که احساس بدبختی
کنیم، این افکار فاقد ارزش اند.
عشق و بخشایش را جایگزین
آن ها نماییم. احساس گناه،
خشم و قضاوت، ما را از هویت
حقیقی مان جدا می کند..
📚 فقط عشق / ص58

@ktabdansh 📚📚
...📚
4👌1
حرمسرای_قذافی_گروه_تلگرامی_کتابخانه.zip
234.3 MB
🎧 کتاب صوتی
📚 حرمسرای قذافی
نوشته : آنیک کوژان
🔁ترجمه : بیژن اشتری

📖⤵️
ما دخترها هر بار که بین خودمان درباره قذافی حرف می زدیم هیچ وقت اسم یا عنوانش را برزبان
نمی آوردیم. فقط کفایت
می کردیم بگوییم او" .
او مرکز ثقل زندگی هایمان بود.
وقتی که مي گفتیم او"
هیچکس قاطی نمی کرد یا
نمی پرسید منظورت کیست؟ ....

پس دو نوع جنایت داریم:
جنایت هايي که باید محکوم کرد
و جنایت هايي که باید همچون
راز های کوچک کثیف پنهانشان
کرد پس برخی دیگر بد و مایه خجالت. برخی قربانیان را باید
مورد لطف و تقدیر قرار داد و به
آن ها غرامت پرداخت کرد و
برخی دیگر را که دردسر سازند
باید مشمول قانون
' ورق زدن صفحه تاریخ ' کرد.
نه. این پذیرفتنی نیست.
#آنیک_کوژان
🔁 #بیژن_اشتری
📚 #حرمسرای_قذافی

🆔 @ktabdansh 📚📚
...📚
👍2
🙏1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
👤گاندی

چه دارویی را
باید تجویز کرد برای
ملتی که
گدایی را قناعت می نامند
و با تبسمی بر لب
این حماقت را به
گردن حکمت خدا می اندازند


🆔@ktabdansh 📚📚
...📚
💯31👏1
■ به جای آنکه کلیدِ جامعه را به
سیاست مدار بدهیم،
بهتر است قفل را عوض کنیم


👤#پتر_کروپوتکین

@ktabdansh 📚📚
...📚
🔥31
2025/07/13 15:32:15
Back to Top
HTML Embed Code: