Telegram Web
📖📚
برای بقیه افراد، این کتاب
در حکمِ کاتالوگی از روش های
بربر صفتانه، خودخواهانه و
فرصت طلبانه دیکتاتورهای
جهان است.
خوانندگانی که فرصت
دیکتاتور شدن ندارند با خواندن
این کتاب می توانند
از چگونگی کارکرد نظام دیکتاتوری آگاه شوند......
دشمنانت را بی آبرو و
بی اعتبار کن.
سعی کن نشان دهی او آدم
شریف و محبوبی نیست،
لیاقت ستایش و
احترام مردم را ندارد.....
در کشورهای متعارف دنیا
وظیفه وزارت امور خارجه
حفظ منافع ملی است اما
در کشورهای دیکتاتوری،
وزارت امور خارجه در درجه
نخست حافظ منافع رژیم است.

کتابِ؛ #خودآموزدیکتاتورها
نوشتهء؛ #رندال_وود ،
#کارمینه_دولوکا
ترجمه؛ #بیژن_اشتری
نشر؛ ثالث

🆔 @ktabdansh 📚📚
...📚
⤵️⤵️⤵️⤵️
🔥31
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
⤴️⤴️⤴️⤴️

📽 بخشی از کتابِ ;
📚 خودآموزدیکتاتورها

#بخش_اول

📚#خودآموزدیکتاتورها



🆔 @ktabdansh 📚📚
...📚
🔥3
Audio
🎶🎵🎶

موسیقی متن زندگینامه
شکسپیر تقدیم به شما


🖊👤 #شکسپیر

تاج، بر سَرِ من نیست
تاجِ من، بر قلبِ من
جای دارد

که الماس وَ فیروزه آن را
نیاراسته وَ از دیده ها
پنهان است.

تاجِ من، خرسندیِ من است
که با ندرت، پادشاهی را
به آن
بهره داده اند.


🆔 www.tgoop.com/ktabdansh 📚
🌗...📚
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

چهره ی زمستانی
تنگه واشی فیروزکوه


ایران زیبا

دَر این بَرف آن لبانِ او
ببوسیم،
که دل را تازه دارد ؛
برف و شِکَر..

جنابِ ؛ #مولانا

آدینه خوشکام

@ktabdansh📚📚
...📚
😍1
" زن می گوید:
ما اینجا خوابیده ایم؛
مرد اضافه می کند:
بوسه های بی شمار.
بیداری در صبح،
نورِ نقره فام
در میانِ درخت ها، طبقه ی بالا،
توی باغ، وقتی تابستان می آمد،
وقتِ برفِ زمستان"

" مَرد آه می کشد:
سال های طولانی،
دوباره مرا پیدا کردی.
زن نَجوا می کند:
اینجا می خوابیدیم،
در باغ، کتاب می خواندیم‌.
می خندیدیم.
سیب ها را در اُتاقِ زیرِ شیروانی
غلت می دادیم.
گنجِ مان را در اینجا گذاشتیم. "

🖊 #ویرجینیا_وولف

@ktabdansh📚📚
...📚
1🔥1
شیخ طبرسی عالم و عارف بزرگ
با جمعی از مریدان به دروازه شهر
رسیدند و دروازه به هنگام نماز
بسته بود. پس وضو بساختند
برای نماز در پشت دروازه.
یکی از مریدان گفت یا شیخ
چنین شنیدم که درها بر مردان خدا
خودبخود گشوده گردند!
شیخ گفت:
در مورد ما که نشد ولی پس از
مرگ، اندر مناقب ما از این
افسانه ها بسیار نقل خواهند کرد!

امین الاسلام ابوعلی فضل بن حسن↪️
شیخ طبرسی در علوم دینی و تفسیر
مشهور بود. کتابِ مجمع البیان
و الکافی و الشافی از آثار اوست.

🆔 @ktabdansh 📚📚
...📚
👌1💯1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📽 #انیمیشن

■ انیمیشن [ باد ] wind
این فیلم برنده ی بیش از
بیست جایزه ی جهانی از
جمله جایزه ی تماشاگران
جشنواره " لایپزیگ،
DEFA
از جشنواره ی هامبورگ
وَ جایزه ی ویژه ی
Animax Skopje
مقدونیه و ... شده است.
ساخته ی ؛ #روبرت_لوبل

🆔 @ktabdansh 📚📚
...📚
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

📽 سلطان صاحبقران

معلوم نیست ایران را
که باید حفظ کند..
هر که را می بینی
عادت به لقمه حرام کرده است..

..........#امیر_کبیر

هیچ جامعه ای ؛
فراتر از اندیشه ی
معلمانش رشد نخواهد کرد..


🆔 @ktabdansh 📚📚
...📚
💯1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#مستند
📽 #ویدئو_مستند

👤 #ویرجینیا_وولف

[ "دوست داشتن آدم را
تنها می کند
"
🖊ویرجینیا وولف ]

با لمسِ
#مستند وَ
#ویدئو_مستند های
دیگر کانال را تماشا کنید.


@ktabdansh 📚📚📽
...📚
📸
به تابلوی نقاشی مشهور فریاد
اثر ادوارد_مونش . ( مونک )
فکر کنید. این اثر نه فقط تجسم
بصری دقیق یک جمله ی هراس
است، بلکه در ضمن به گفته ی
خود هنرمند- مستقیما از یک
لحظه ی وحشت
اگزیستانسیالیستی
الهام گرفته شده است.
سبک اکسپرسیونیسم.
این چیزی است که در خاطراتش
آورده:
وقت غروب در خیابانی راه
می رفتم ناگهان آسمان مثل خون سرخ شد. ایستادم و به حصاری تکیه دادم، به طرز غیر قابل بیانی
احساس خستگی کردم. زبانه های آتش و خون روی آبدره ی آبی تیره کشیده بود.
دوستانم به رفتن ادامه دادند،
در حالی که من پشت سر،
مانده بودم و از ترس می لرزیدم.
بعد فریاد عظیم و بی انتهای
طبیعت را شنیدم.

🆔@ktabdansh 📚📚
...📚
👍2
داستان های کوتاه ۸-

📚 #دیوار

۸ من این را نمی پسندیدم.
نمی خواستم هوشم سرِ جاش
باشه. به علاوه از کابوس هم
می ترسیدم. بلند شدم به درازی و
پهنا راه رفتم و برای اینکه فکرم را
عوض بکنم درباره ی وقایع گدشته ام
فکر کردم. یک مشت یادگاری های
درهم و برهم جلو چشمم مجسم شد.
یادگارهای خوب و بد - در کنار هم
بودند و یا بیشتر عادت داشتم که آن
ها را این طور بنامم، قیافه ها و
پیش آمد ها در آن بود.
قیافه ی جوانی به یادم آمد که در
روز جشن در شهر والانس' در میدان
مسابقهء جنگِ گاو شکمش پاره شد.
قیافه ی یکی از عمو هایم و قیافه ی
رامون گری' را به خاطر آوردم.
پیش آمد هایی به یادم آمد؛ که چطور
در 1926 سه ماه بیکاری کشیدم و
نزدیک بود که از گشنگی بمیرم. یاد
شبی افتادم که در شهر گرناد' روی
یک نیمکت گذرانیدم.

سه روز بود که چیزی نخورده بودم،
خشمناک بودم و نمی خواستم که
بمیرم. از این موضوع لبخند زدم. با
چه پشتکاری دنبال خوشبختی دویدم،
دنبال زن ها و دنبال آزادی می دویدم،
برای چه بود؟
می خواستم اسپانی' را نجات بدهم،
پئی مارکال- را ستایش می کردم،
داخل جنبش شورشیان شده بودم و
در محافل عمومی نطق کرده بودم:
همهٔ این قضایا را جدی گرفته بودم.
مثل اینکه زنده ی جاوید خواهم بود.
در این لحظه حس کردم که همهٔ
زندگی ام را جلوی خودم می دیدم و
فکر می کردم؛
" چه دروغ پستی! "
زندگی ام هیچ ارزشی نداشت
چون که تمام شده بود.
از خودم پرسیدم من چطوری توانسته
ام با فاحشه ها گردش بکنم و مسخره
بازی در بیاورم: اگر بو برده بودم که
این جور خواهم مُرد، هرگز انگشت
کوچکه ی خودم را هم تکان نمی دادم.
زندگی ام مسدود و دربست مثل یک
کیسه جلوم افتاده بود، ولی محتوی
کیسه ناقص بود.
یک لحظه کوشش کردم که درباره ی
آن حکمی بکنم، می خواستم با خودم
بگویم:
زندگی خوشی است اما نمی شد
درباره ی زندگی من حکم کرد چون
فقط طرحی بود؛
من وقتم را صرف کرده بودم که از
محل حساب ابدیت چک بکشم، هیچ
چیز نفهمیده بودم. تأسفی هم
نداشتم: درباره ی خیلی چیزها
می توانستم تأسف بخورم مثل مزه ی
مشروب مانزانیلا ' یا آب تنی هایی
که در تابستان در یک برکه ی کوچک
نزدیک قادسیه می کردم. اما مرگ
همهٔ کیف و لذت آن ها را از بین برده
بود.
بلژیکی ناگهان فکر بکری به سرش
رسید و گفت:
رفقا- با قید احتیاط در صورتی که
اداره نظام موافقت بکند - من
می توانم اگر پیغامی داشته باشید
به دوستانتان برسانم.
توم لند لند کرد که: کسی را ندارم.
- تو هیچ پیغامی برای کنشا ' نداری؟
نه.
من از این گونه دلجویی های محبت
آمیز بیزار بودم:
باید جلوی دهنم را می گرفتم. یک
سالی می گذشت که با این زن بودم.
دیروز شاید حاضر بودم که یک
بازویم را با تیر بزنند برای این که
پنج دقیقه او را ببینم.
به این علت حرف زده بودم. دست
خودم نبودم.
حالا هیچ مایل نبودم که او را ببینم،
حرفی نداشتم به او بگویم و هیچ
دلم نمی خواست که او را در آغوش
بفشارم: من از تن خودم می ترسیدم
چون که
خاکستری شده بود و عرق می ریخت.
مطمئن نبودم که از تن او وحشت
نخواهم کرد.
شاید از خبر مرگ من کنشا به گریه
می افتاد و ماه ها از زندگی اش
بیزار می شد. ولی با وجود همهٔ این ها
من بودم که می مردم.
به یاد چشم های قشنگ گیرنده اش
افتادم.
وقتی که به من نگاه می کرد چیزی
از او به من سرایت می کرد.
اما فکر می کردم که این موضوع هم
خاتمه یافته و اگر حالا او به من
می نگریست نگاهش در چشم خودش
می ماند و به من تأثیری نداشت.
من تنها بودم..
🖊ژان_پل_سارتر

ادامه دارد


@ktabdansh 📚🌙💫
1
Wake up
With a goal or go
Back to sleep

یا با یه هدف بیدار شو
یا برگرد به رختخواب
!
............
Never argue with stupid people,
They will drag you down to
Their level and then beat
You with experience

هرگز با احمق ها بحث نکنید.
آن ها اول شما را تا سطحِ خودشان
پایین می کِشند، سپس
با تجربه ی یک عمر زندگی
در آن سطح
، شما را شکست می دهند

🆔@ktabdansh 📚📚
...📚
💯1
Anna Karenina 1.pdf
8.8 MB
آناکارنینا
جلداول
Anna Karenina 2.pdf
5.3 MB
آناکارنینا
جلد دوم
آنا كارنینا
🆔 www.tgoop.com/ktabdansh 📚
...📚

یکی از شاهکارهای
جاودانه جهان ادبیات
.
داستان آنا یکی از زنان
اشراف زاده با انتخاب های
جسورانه و سرکش..‌.
#لئو_تولستوی

اثری ارزشمند از
🎧#ایران_صدا
👍1
2025/07/13 09:18:11
Back to Top
HTML Embed Code: