Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#سریال غرورآفرین شاهنشاه
کوروش بزرگ
#شاهنشاه_کوروش_بزرگ
کارگردان؛ یاسین مومیوند
● قسمت چهارم
@ktabdansh 📚📚
...📚
کوروش بزرگ
#شاهنشاه_کوروش_بزرگ
کارگردان؛ یاسین مومیوند
● قسمت چهارم
@ktabdansh 📚📚
...📚
❤4🤣2👍1
Audio
کدام نامه؟
امروز صبح یک نامه برایش
امد که خیلی منقلبش کرد
من شروع کردم که از تو
حرف بزنم بعدش گفت که
حرفش را نزن بعد هم
گفت ما احتمالا همین
روزها از اینجا میرویم
من هم باید بروم
به مشروب پناه نمیبرم
نترس حالا دیگر احتیاجی
نیست راستی قاتل آن
پیرزن را گرفتند
راستی راستی بیباده
مستم . خب که اینطور
من را باش که فکر میکردم ..
.
امروز صبح یک نامه برایش
امد که خیلی منقلبش کرد
من شروع کردم که از تو
حرف بزنم بعدش گفت که
حرفش را نزن بعد هم
گفت ما احتمالا همین
روزها از اینجا میرویم
من هم باید بروم
به مشروب پناه نمیبرم
نترس حالا دیگر احتیاجی
نیست راستی قاتل آن
پیرزن را گرفتند
راستی راستی بیباده
مستم . خب که اینطور
من را باش که فکر میکردم ..
.
آیا چنین وضعی شایستهٔ نظام و
طبیعت است؟
آیا این سرزمین آنقدر فقیر است
که نمیتواند به ساکنانش یک زندگی
درخور و شایسته اعطا کند؟
رفقا ، نه ، اینچنین نیست ..
- مزرعه حیوانات
•••📚🌗
طبیعت است؟
آیا این سرزمین آنقدر فقیر است
که نمیتواند به ساکنانش یک زندگی
درخور و شایسته اعطا کند؟
رفقا ، نه ، اینچنین نیست ..
- مزرعه حیوانات
•••📚🌗
👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
استعداد ،
هدفهایی را میزند
که دیگران نمیتوانند بزنند ؛
نبوغ ،
هدفهایی را میزند که ديگران
حتی نمیبینند.
عالیمقام ؛ شوپنهاور
@ktabdansh 📚📚
...📚
هدفهایی را میزند
که دیگران نمیتوانند بزنند ؛
نبوغ ،
هدفهایی را میزند که ديگران
حتی نمیبینند.
عالیمقام ؛ شوپنهاور
@ktabdansh 📚📚
...📚
اختراع انزوا.pdf
3.5 MB
تصادف، سرنوشت، انزوا
و خاطراتی از نویسنده
📚#اختراع_انزوا
" ولی خب آدمها تغییر نمیکنند
میفهمم که ورود به انزوای
دیگران غیرممکن است
اگر این درست باشد که ما
اصلا بتوانيم انسانی دیگر را
حتی اندکی بشناسیم تنها تا
جایی میتوانیم پیش برویم
که او خود بخواهد خودش
را بشناساند جایی که همهچیز
گنگ است آدم جز تماشا کاری
نمیکند. ✍ #پل_استر
www.tgoop.com/ktabdansh 📚
.
و خاطراتی از نویسنده
📚#اختراع_انزوا
" ولی خب آدمها تغییر نمیکنند
میفهمم که ورود به انزوای
دیگران غیرممکن است
اگر این درست باشد که ما
اصلا بتوانيم انسانی دیگر را
حتی اندکی بشناسیم تنها تا
جایی میتوانیم پیش برویم
که او خود بخواهد خودش
را بشناساند جایی که همهچیز
گنگ است آدم جز تماشا کاری
نمیکند. ✍ #پل_استر
www.tgoop.com/ktabdansh 📚
.
کتاب دانش
📖 ۶۶ صفحهای از کتاب را باز میکنم، مادر و دختر دارند از عشق اوژنی حرف میزنند. مادرش میگوید عاشقش شدهای؟ کار درستی نیست... بغل دستیهایم حواسم را از خواندن کتاب پرت میکنند! زن آه بلندی میکشد و میگوید؛ آره. هوا خیلی گرمه. مرد میگوید؛ چشماشو ندیدی؟…
ص ۷۱
📖 مطالعه
خورشید درحال غروب بود.
نور ملایمتر میشود.
- چهرهها حالتی لطیف بهخود گرفتند.
زمین غرق در سایه، جمعیت پراکنده
میشد. باد تندی شروع به وزیدن کرد،
کلاه فلزی اسقف اعظم دارد جیر جیر
میکند.
- تنهایم.
مردم به خانههایشان بازگشتند.
- اما برای من یکشنبه و دوشنبه فرقی
ندارد.
- روزهایی که با بینظمی سپری
میشود، بعد با بارقهای ناگهانی مثل
این.
- چیزی تغییر نکرده اما بااین حال،
همهچیز متفاوت است.
- نمیتوانم توصیفش کنم.
- درست مثل تهوع. اما درعینحال
درست برعکس آن است.
- ماجرایی اتفاق میافتد و وقتی از
خودم میپرسم ، میبینم که درحال
اتفاق افتادن است و من خودم هستم
و اینجایم. چیزی در انتظار من است.
- خودم را میبینم ( در خيابانی
خلوت ) این جسم تیره رفته رفته
روشنتر میشود، حالا نزدیک است.
میترسم، اما شکستن افسونش
غیرممکن است.
سنگ را در دستم لمس میکنم.
- نمیدانم تمام دنیا در من جمع شده
یا فقط منم که صداها و اشکال را
بایکدیگر یکی میبینم. حتی
نمیتوانم بهچیزهای اطرافم نگاه
کنم و آنها را چیزی جز آنچه
هستند ببینم.
برای لحظهای میایستم. منتظر
میمانم، چیزی در انتظار من است.
میخواستم در شانگهای و مارسِی،
بهاین رضایتخاطر دستیابم.
در پایان یکشنبه تهی بهخانه میروم.
آنجاست.
- تنهای تنهایم.
درس در همین لحظه، کشتیها در
پهنهی دریا پژواکی آهنگین بهصدا
درمیآورند. چراغ در تمام شهرهای
اروپا روشن میشود.
کمونیستها و نازیها در برلین
تیراندازی میکنند، بیکاران در
نیویورک قدم میزنند، زنان پشت میز
آرایش، - و من ، اینجایم .
- در این خیابان متروک.
- هر حرکتی پاسخی است برای
هرگام من، هر ضربان قلب من.
" در رمان تهوع موزیکی که در کافه
پخش میشود، مورد توجه روکانتن
قرار میگیرد ( قسمتهای قبل )
' یکی شدن با محیط '
روزمرگی و ملال ناشی از نوعی
تهوع است که با روایت درونیات و
اعمال او مشاهده میشود.
درواقع نگاهی به وجود، ماهیت
و هستی را بیان میکند. "
📚 تهوع - ژان_پل_سارتر
ادامه دارد
...📚
📖 مطالعه
خورشید درحال غروب بود.
نور ملایمتر میشود.
- چهرهها حالتی لطیف بهخود گرفتند.
زمین غرق در سایه، جمعیت پراکنده
میشد. باد تندی شروع به وزیدن کرد،
کلاه فلزی اسقف اعظم دارد جیر جیر
میکند.
- تنهایم.
مردم به خانههایشان بازگشتند.
- اما برای من یکشنبه و دوشنبه فرقی
ندارد.
- روزهایی که با بینظمی سپری
میشود، بعد با بارقهای ناگهانی مثل
این.
- چیزی تغییر نکرده اما بااین حال،
همهچیز متفاوت است.
- نمیتوانم توصیفش کنم.
- درست مثل تهوع. اما درعینحال
درست برعکس آن است.
- ماجرایی اتفاق میافتد و وقتی از
خودم میپرسم ، میبینم که درحال
اتفاق افتادن است و من خودم هستم
و اینجایم. چیزی در انتظار من است.
- خودم را میبینم ( در خيابانی
خلوت ) این جسم تیره رفته رفته
روشنتر میشود، حالا نزدیک است.
میترسم، اما شکستن افسونش
غیرممکن است.
سنگ را در دستم لمس میکنم.
- نمیدانم تمام دنیا در من جمع شده
یا فقط منم که صداها و اشکال را
بایکدیگر یکی میبینم. حتی
نمیتوانم بهچیزهای اطرافم نگاه
کنم و آنها را چیزی جز آنچه
هستند ببینم.
برای لحظهای میایستم. منتظر
میمانم، چیزی در انتظار من است.
میخواستم در شانگهای و مارسِی،
بهاین رضایتخاطر دستیابم.
در پایان یکشنبه تهی بهخانه میروم.
آنجاست.
- تنهای تنهایم.
درس در همین لحظه، کشتیها در
پهنهی دریا پژواکی آهنگین بهصدا
درمیآورند. چراغ در تمام شهرهای
اروپا روشن میشود.
کمونیستها و نازیها در برلین
تیراندازی میکنند، بیکاران در
نیویورک قدم میزنند، زنان پشت میز
آرایش، - و من ، اینجایم .
- در این خیابان متروک.
- هر حرکتی پاسخی است برای
هرگام من، هر ضربان قلب من.
" در رمان تهوع موزیکی که در کافه
پخش میشود، مورد توجه روکانتن
قرار میگیرد ( قسمتهای قبل )
' یکی شدن با محیط '
روزمرگی و ملال ناشی از نوعی
تهوع است که با روایت درونیات و
اعمال او مشاهده میشود.
درواقع نگاهی به وجود، ماهیت
و هستی را بیان میکند. "
📚 تهوع - ژان_پل_سارتر
ادامه دارد
...📚
انسان درد را تحمل میکند،
اما ابهام را نه.
اگر برای آنچه که بر ما میگذرد
دلیل ، هدف ، یا پایانی را باور
داشته باشیم ؛ سنگینترین بارها را
هم به دوش میکشیم،
چراکه
رنجی که بيهوده نباشد ما را از پا
در نمیآورد
بلکه باعث رشد و دگرگونی ما
میشود.
" در کتاب ملت عشق نوشته شده؛
برای آنکه ' تو' یی نو و تازه از
تو ظهور کند باید برای تحمل
سختیها و دردها آماده باشی..
@ktabdansh 📚📚
...📚
اما ابهام را نه.
اگر برای آنچه که بر ما میگذرد
دلیل ، هدف ، یا پایانی را باور
داشته باشیم ؛ سنگینترین بارها را
هم به دوش میکشیم،
چراکه
رنجی که بيهوده نباشد ما را از پا
در نمیآورد
بلکه باعث رشد و دگرگونی ما
میشود.
" در کتاب ملت عشق نوشته شده؛
برای آنکه ' تو' یی نو و تازه از
تو ظهور کند باید برای تحمل
سختیها و دردها آماده باشی..
@ktabdansh 📚📚
...📚
👏1
■■■
دولت در یکچیز خوب است ؛
میداند که چگونه پاهای شما را بشکند
و سپس عصا را بهشما بدهد و بگوید
که ببینید اگر دولت نبود،
نمیتوانستید راه بروید ...
...📚
دولت در یکچیز خوب است ؛
میداند که چگونه پاهای شما را بشکند
و سپس عصا را بهشما بدهد و بگوید
که ببینید اگر دولت نبود،
نمیتوانستید راه بروید ...
- هری براون
...📚
👏1
کتاب دانش
شبانه۲ میشود یک اپرای پرهیجان ساخت که ساعتها روی صحنهی بزرگ تئاتر، همهٔ ابنای بشر با صدای بلند انسان طاغی را بخوانند. و مورسو در زندان خاطراتش را مرور کند. بایک موسیقی اکسپرسیونیستی، با هق هق گروه کر، و گاه ویولون سلها ، در کوبشهای نابهنگام طبل.…
داستانهای کوتاه
نفس در سینه حبس میکنی،
لای حبابها و خزه ها رها میشوی،
در خانهای که میگردد.
میچرخد و این چرخش بیسرانجام
تمامی ندارد،
دوسهقدم برمیداری، در راهرو
میایستی که خودت را پیدا کنی.
درِ خانه به تندی میگردد و تو باید
در چرخش بعدی خودت را به
بیرون پرتاب کنی.
' مسیو، یک ثانیه، فقط یک ثانیه. '
" من بازیگر تئاترم مادام "
و یک نفس عمیق میکشی. میدوی و
میگذاری صدایش در راهپلهها محو
شود.
محو در تاریکی شبانه.
جوان سیاهپوش میخواباند بیخ گوشت.
چیزی در مغزت میترکد.
آنتیگون درد میکشید و با کسی نجوا
میکرد. میشنوی، ایسمنه، من کروئون
نیستم.
بازیگر تئاترم. در نقش یک بازیگر که
در مملکت خودش کاری برایش نیست.
من عشقم را رها کردهام، آمدهام اینجا
که نقش خودم را خوب بازی کنم.
آنتیگون هم دنبال یک گور میگردد
برای جسد عریان برادرش.
غمانگیز نیست که آدم در جوانی دنبال
گور بگردد؟
پلهها را دوتایکی طی میکنی،
چهار پلهی آخری را میپری و خودت
را به تاریکی نمناک کوچه میاندازی.
هنوز باران نم نم میبارد.
عرق کردهای. وهمی شبیه وهم
گورستان ذهنت را پر میکند. تصویر
زن روبرویت در مترو ، کلاه شاپو
به سر داشت و جوری صاف و سیخ
نشست بود که انگار بخواهند عکسش
را بگیرند.
ترس و غربت در سینهات چنگ
میاندازد. تمام راه را میدوی.
سرگردان در کشیدههایی که سیاهپوشان
شبانه میزنند، میزنند، میزنند و
فحش میدهند: کثافت عوضی!
ولی من عوضی نیستم،
من کاری بهکسی ندارم.
پس وین شری. وین..
همچنان میدوی، با قدمهای بلند،
نفس نفس زنان. ای بر پدر سیگار
لعنت. به چپ میپیچی، به
کوچهای در سمت راست فرو میروی.
در پناه دیوار در کوچههایی دیگر
میایستی، برابر کافهای با چراغهای
نئون که چراغهایش مدام روشن و
خاموش میشود.
یک سيگار از جیب پیراهنت بیرون
میآوری ، روشن میکنی و دود
غلیظ را به ریهها میدهی.
سرفهات میگیرد، سيگار را به جوی
وسط کوچه پرت میکنی.
از کافه کوچک روبرو زنی خودش را
به دیوار میمالد و همان کنار در
میایستد، با سیگاری روشن بر
چوب سیگار فلزی بلند.
به کفشهاش نگاه میکنی، پاشنه
بلند پوشیده، بلوز صورتی و دامن
چرمی سیاه که یک قلب قرمز که روی
ران راست سمت چپش دوخته شده.
فقط یک هوا از آنتیگون چاقتر است.
بهاطراف نگاه میکنی.
جلوی هر خانه چند زن ایستادهاند.
مردی طاس از خانهٔ پشت سرت
بیرون میآید، روی سنگفرش بنفش
کوچه تف میکند و میگذرد.
نئون های رنگی در سرتاسر کوچه
روش و خاموش میشود.
✍ عباس معروفی
ادامه دارد
...📚💫...🖊
نفس در سینه حبس میکنی،
لای حبابها و خزه ها رها میشوی،
در خانهای که میگردد.
میچرخد و این چرخش بیسرانجام
تمامی ندارد،
دوسهقدم برمیداری، در راهرو
میایستی که خودت را پیدا کنی.
درِ خانه به تندی میگردد و تو باید
در چرخش بعدی خودت را به
بیرون پرتاب کنی.
' مسیو، یک ثانیه، فقط یک ثانیه. '
" من بازیگر تئاترم مادام "
و یک نفس عمیق میکشی. میدوی و
میگذاری صدایش در راهپلهها محو
شود.
محو در تاریکی شبانه.
جوان سیاهپوش میخواباند بیخ گوشت.
چیزی در مغزت میترکد.
آنتیگون درد میکشید و با کسی نجوا
میکرد. میشنوی، ایسمنه، من کروئون
نیستم.
بازیگر تئاترم. در نقش یک بازیگر که
در مملکت خودش کاری برایش نیست.
من عشقم را رها کردهام، آمدهام اینجا
که نقش خودم را خوب بازی کنم.
آنتیگون هم دنبال یک گور میگردد
برای جسد عریان برادرش.
غمانگیز نیست که آدم در جوانی دنبال
گور بگردد؟
پلهها را دوتایکی طی میکنی،
چهار پلهی آخری را میپری و خودت
را به تاریکی نمناک کوچه میاندازی.
هنوز باران نم نم میبارد.
عرق کردهای. وهمی شبیه وهم
گورستان ذهنت را پر میکند. تصویر
زن روبرویت در مترو ، کلاه شاپو
به سر داشت و جوری صاف و سیخ
نشست بود که انگار بخواهند عکسش
را بگیرند.
ترس و غربت در سینهات چنگ
میاندازد. تمام راه را میدوی.
سرگردان در کشیدههایی که سیاهپوشان
شبانه میزنند، میزنند، میزنند و
فحش میدهند: کثافت عوضی!
ولی من عوضی نیستم،
من کاری بهکسی ندارم.
پس وین شری. وین..
همچنان میدوی، با قدمهای بلند،
نفس نفس زنان. ای بر پدر سیگار
لعنت. به چپ میپیچی، به
کوچهای در سمت راست فرو میروی.
در پناه دیوار در کوچههایی دیگر
میایستی، برابر کافهای با چراغهای
نئون که چراغهایش مدام روشن و
خاموش میشود.
یک سيگار از جیب پیراهنت بیرون
میآوری ، روشن میکنی و دود
غلیظ را به ریهها میدهی.
سرفهات میگیرد، سيگار را به جوی
وسط کوچه پرت میکنی.
از کافه کوچک روبرو زنی خودش را
به دیوار میمالد و همان کنار در
میایستد، با سیگاری روشن بر
چوب سیگار فلزی بلند.
به کفشهاش نگاه میکنی، پاشنه
بلند پوشیده، بلوز صورتی و دامن
چرمی سیاه که یک قلب قرمز که روی
ران راست سمت چپش دوخته شده.
فقط یک هوا از آنتیگون چاقتر است.
بهاطراف نگاه میکنی.
جلوی هر خانه چند زن ایستادهاند.
مردی طاس از خانهٔ پشت سرت
بیرون میآید، روی سنگفرش بنفش
کوچه تف میکند و میگذرد.
نئون های رنگی در سرتاسر کوچه
روش و خاموش میشود.
✍ عباس معروفی
ادامه دارد
...📚💫...🖊
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⚜ - شکسپیر میگفت:
من همیشه احساس شادی میکنم
میدانید چرا؟
چون از هیچکس انتظاری ندارم
انتظارات همیشه آسیب میزند
" قبل از اینکه حرف بزنی
گوش بده "
" قبل از اینکه کسی را
آزار دهی احساس کن ...
📚#کتاب_دانش
...📚
من همیشه احساس شادی میکنم
میدانید چرا؟
چون از هیچکس انتظاری ندارم
انتظارات همیشه آسیب میزند
" قبل از اینکه حرف بزنی
گوش بده "
" قبل از اینکه کسی را
آزار دهی احساس کن ...
قبل از اینکه دعا کنی ، ببخش
📚#کتاب_دانش
...📚
👍1
چگونه_در_هر_کاری_شکست_بخوریم_و_باز_هم_برنده_باشیم_اسکات_آدامز.pdf
28.9 MB
📚 چگونه درهر کاری شکست
بخوریم و بازهم برنده باشیم
👤 اسکات آدامز
📍 ایدههایی بامزه ،
📍 شوخطبعی و توصیههای
جدی بهشکلی بینقص
📎 انتشارات؛ نسل نواندیش
- برای بار هزارم میگویم
گفتههای کتاب را نصیحت
فرض نکنید.
- علم ثابت کرده که انسانها
ظرفیت محدودی برای
اراده دارند. تمام ارادهتان را
صرف چیزهای غیرضروری
نکنید!
- من از حرف تکراری خوشم
نمیآید! ✍ #اسکات_آدامز
www.tgoop.com/ktabdansh 📚
.
بخوریم و بازهم برنده باشیم
👤 اسکات آدامز
📍 ایدههایی بامزه ،
📍 شوخطبعی و توصیههای
جدی بهشکلی بینقص
📎 انتشارات؛ نسل نواندیش
- برای بار هزارم میگویم
گفتههای کتاب را نصیحت
فرض نکنید.
- علم ثابت کرده که انسانها
ظرفیت محدودی برای
اراده دارند. تمام ارادهتان را
صرف چیزهای غیرضروری
نکنید!
- من از حرف تکراری خوشم
نمیآید! ✍ #اسکات_آدامز
www.tgoop.com/ktabdansh 📚
.
کتاب دانش
📖 زمانی که شما میگویید خوشبختی من چه اهمیتی دارد؟ - خوشبختی من باید خود موجودیت مرا توجیه کند. استدلال من چه اهمیتی دارد؟ - مانند شیری گرسنه، استدلال اشتیاق دانش ندارد. فضیلت من چه اهمیتی دارد؟ چقدر از نیک و بد خستهام! - خرسندی از فقر و رقت انگیز…
.
📖 مطالعه قسمت سوم
افراد بشر درحال عبور از بالا و به زیر
رفتن هستند.
- من عاشق کسی هستم که زندگی
میکند؛ کسی که میداند امکان زیستن
هست.
- من عاشق کسی هستم که کار میکند
و اختراع میکند. - کسیکه فضیلت
خودش را زندگی میکند و فضیلت را
به آرزو و سرنوشت خودش تبدیل
میکند. - فردی که هیچ تشکری
نمیخواهد، او همیشه میبخشد.
- کسیکه کلمات طلایی را جلوتر از
اعمال خودش میفرستد و بیشتر از
آنچه قول داده انجام میدهد.
- کسیکه عاشق خدایش است چون
میخواهد از خشم خدایش هلاک شود.
- کسیکه روحش عمیق است؛ حتی
هنگامیکه زخم برداشته و روحش
لبریز است؛ پس خودش را فراموش
میکند و تبدیل به همهچیز میشود.
همهچیز به زیر رفتن او تبدیل میشود
- آنان که برق آسمان هستند؛ برق
آسمان " انسان برتر است."
زرتشت ساکت شد و باخود گفت:
' میخندند، مرا نمیفهمند، من دهان
مناسب برای این گوشها نیستم. '
باید اول گوشهایشان را درهم شکست.
از شنیدن کلمهٔ حقارت بیزارند.
باید واعظان توبه را درهم شکست.
بهچهچیزی افتخار میکنند؟ به
تحصیلاتشان؛ چیزی که آنها را از بُزچران
جدا میکند. و زرتشت چنین گفت:
زمان آن رسیده که بشریت برای خود
یک هدف تعیین کند، دانه امیدش را
بکارد، - من بهشما میگویم:
- فرد باید هنوز در درون خودش دچار
هرج و مرج باشد تا یک ستارهٔ رقصان
از او زاده شود.
- آخرین نوع انسان میپرسد؛ عشق
چیست؟ خلقت چیست؟ ستاره چیست؟
آنها منطقههایی را که دشوار بود ترک
کردند، چون انسان به گرما نیاز دارد.
انسان هنوز همسایهاش را دوست دارد
چون به گرما نیاز دارد.
-- یکی برای یافتن خود به همسایه
رو میکند و دیگری برای گم کردن
خود. نادوستی شما با خویش، تنهایی
را برای شما زندان میکند. --
انسان دیگر فقیر یا ثروتمند نمیشود ؛
هردوحالت دردسرساز است.
چهکسی میخواهد حکومت کند؟
چهکسی میخواهد اطاعت کند؟
- چوپانی وجود ندارد، فقط یک گله
است. همه باهم یکسان هستند.
انسان باهوش است، نزاع میکند اما
خیلی زود آشتی میکند، سلامتی را
محترم میشمارد.
انسان میگوید؛ ما خوشبختی را
اختراع کردیم.
- نخستین سخنرانی زرتشت که
" سرآغاز نامیده میشد، با صدای فریاد
و شادی قطع شد؛
" اوه، زرتشت ، ما را به آخرین افراد
انسان تبدیل کن "
زرتشت اندوهگین شد؛
" مرا نمیفهمند، حالا مانند بزچران ها
با آنها صحبت میکنم، باور دارند که
طعنه میزنم، نگاه میکنند، میخندند،
یخ در خندههایشان وجود دارد.
- ناگهان اتفاقی افتاد که همه ساکت
شدند...
📚 چنین گفت زرتشت
- فردریش نیچه
ادامه دارد
...📚
📖 مطالعه قسمت سوم
افراد بشر درحال عبور از بالا و به زیر
رفتن هستند.
- من عاشق کسی هستم که زندگی
میکند؛ کسی که میداند امکان زیستن
هست.
- من عاشق کسی هستم که کار میکند
و اختراع میکند. - کسیکه فضیلت
خودش را زندگی میکند و فضیلت را
به آرزو و سرنوشت خودش تبدیل
میکند. - فردی که هیچ تشکری
نمیخواهد، او همیشه میبخشد.
- کسیکه کلمات طلایی را جلوتر از
اعمال خودش میفرستد و بیشتر از
آنچه قول داده انجام میدهد.
- کسیکه عاشق خدایش است چون
میخواهد از خشم خدایش هلاک شود.
- کسیکه روحش عمیق است؛ حتی
هنگامیکه زخم برداشته و روحش
لبریز است؛ پس خودش را فراموش
میکند و تبدیل به همهچیز میشود.
همهچیز به زیر رفتن او تبدیل میشود
- آنان که برق آسمان هستند؛ برق
آسمان " انسان برتر است."
زرتشت ساکت شد و باخود گفت:
' میخندند، مرا نمیفهمند، من دهان
مناسب برای این گوشها نیستم. '
باید اول گوشهایشان را درهم شکست.
از شنیدن کلمهٔ حقارت بیزارند.
باید واعظان توبه را درهم شکست.
بهچهچیزی افتخار میکنند؟ به
تحصیلاتشان؛ چیزی که آنها را از بُزچران
جدا میکند. و زرتشت چنین گفت:
زمان آن رسیده که بشریت برای خود
یک هدف تعیین کند، دانه امیدش را
بکارد، - من بهشما میگویم:
- فرد باید هنوز در درون خودش دچار
هرج و مرج باشد تا یک ستارهٔ رقصان
از او زاده شود.
- آخرین نوع انسان میپرسد؛ عشق
چیست؟ خلقت چیست؟ ستاره چیست؟
آنها منطقههایی را که دشوار بود ترک
کردند، چون انسان به گرما نیاز دارد.
انسان هنوز همسایهاش را دوست دارد
چون به گرما نیاز دارد.
-- یکی برای یافتن خود به همسایه
رو میکند و دیگری برای گم کردن
خود. نادوستی شما با خویش، تنهایی
را برای شما زندان میکند. --
انسان دیگر فقیر یا ثروتمند نمیشود ؛
هردوحالت دردسرساز است.
چهکسی میخواهد حکومت کند؟
چهکسی میخواهد اطاعت کند؟
- چوپانی وجود ندارد، فقط یک گله
است. همه باهم یکسان هستند.
انسان باهوش است، نزاع میکند اما
خیلی زود آشتی میکند، سلامتی را
محترم میشمارد.
انسان میگوید؛ ما خوشبختی را
اختراع کردیم.
- نخستین سخنرانی زرتشت که
" سرآغاز نامیده میشد، با صدای فریاد
و شادی قطع شد؛
" اوه، زرتشت ، ما را به آخرین افراد
انسان تبدیل کن "
زرتشت اندوهگین شد؛
" مرا نمیفهمند، حالا مانند بزچران ها
با آنها صحبت میکنم، باور دارند که
طعنه میزنم، نگاه میکنند، میخندند،
یخ در خندههایشان وجود دارد.
- ناگهان اتفاقی افتاد که همه ساکت
شدند...
📚 چنین گفت زرتشت
- فردریش نیچه
ادامه دارد
...📚
👍2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
■ چند دلیل از ؛
👤 #آیزایا_برلین
برای کسانیکه تاکنون بههر دلیلی
به فلسفه و تفکر فلسفی علاقهمند
نشدهاند.
- آیزایا برلین یکیاز فلاسفهٔ
درجهیک و مهم و ممتاز تأثیرگذار
قرن بیستم بود که همچنان افکارش
برای علاقهمندان به سپهر تفکر
خاصه تفکر انتقادی،
جذاب و آموزنده است.
برای دیدن مستندهای بیشتر، روی
#ویدئو_مستند و
#مستند کلیک کنید.
{ #فلسفه }
■ خرافات همهٔ جهان را به آتش
میکشاند، فلسفه شعلهها را
فرو مینشاند. - برایان مگی
www.tgoop.com/ktabdansh 📚📚
...📚
👤 #آیزایا_برلین
برای کسانیکه تاکنون بههر دلیلی
به فلسفه و تفکر فلسفی علاقهمند
نشدهاند.
- آیزایا برلین یکیاز فلاسفهٔ
درجهیک و مهم و ممتاز تأثیرگذار
قرن بیستم بود که همچنان افکارش
برای علاقهمندان به سپهر تفکر
خاصه تفکر انتقادی،
جذاب و آموزنده است.
برای دیدن مستندهای بیشتر، روی
#ویدئو_مستند و
#مستند کلیک کنید.
{ #فلسفه }
■ خرافات همهٔ جهان را به آتش
میکشاند، فلسفه شعلهها را
فرو مینشاند. - برایان مگی
www.tgoop.com/ktabdansh 📚📚
...📚
📷
▪️وَ چهزیبا وَ دقیق بیان میکنه
《 بازيچهٔ رهبران و طبیبان کاذبی
شدهایم که با نسخههای دروغین
سعادت ؛
چشمها و گوشهایمان را میبندد
تا از بنبستی به بنبست دیگر
برسیم...! 》
@ktabdansh
...📚
▪️وَ چهزیبا وَ دقیق بیان میکنه
- فرانتس کافکا ؛
《 بازيچهٔ رهبران و طبیبان کاذبی
شدهایم که با نسخههای دروغین
سعادت ؛
چشمها و گوشهایمان را میبندد
تا از بنبستی به بنبست دیگر
برسیم...! 》
@ktabdansh
...📚
😢2👏1
Audio
چیزی که مدتهاست تو
به آن احتیاج داری تغییر
هواست.
البته رنج کشیدن هم بد
چیزی نیست. یک خرده
هم رنج بکش قبول کردنش
آسان نیست میدانم اما
اینقدر هم دیگر فکر نکن
بیخیال طی کن
خودت را بسپار دست
جریان زندگی نگران هم
نباش زندگی خودش تو
را بهساحل مقصود
میرساند خودش زیر
پایت را محکم میکند
فئودور_داستایفسکی
.
به آن احتیاج داری تغییر
هواست.
البته رنج کشیدن هم بد
چیزی نیست. یک خرده
هم رنج بکش قبول کردنش
آسان نیست میدانم اما
اینقدر هم دیگر فکر نکن
بیخیال طی کن
خودت را بسپار دست
جریان زندگی نگران هم
نباش زندگی خودش تو
را بهساحل مقصود
میرساند خودش زیر
پایت را محکم میکند
فئودور_داستایفسکی
.
👍2
دِل بهنگاهِ اَوَلین، گشت شکارِ چَشمِ تو
زخمِ دگر چهمیزنی صیدِ بهخون
تپیده را؟ -فروغی بسطامی
•••📚🌒
زخمِ دگر چهمیزنی صیدِ بهخون
تپیده را؟ -فروغی بسطامی
•••📚🌒
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پرسش:
شما بلدهستید رژیم بگیرید؟
رژیم غذایی که بدنتون رو فرم باشه؟..
خب حالا که بلدهستید:
گاهیهم بهخاطر ذهنتان رژیم
بگیرید، مثلا از فکرکردن بهکسی
که دیگر نیست، وفادار ماندن به
اویی که رهایتان کرده،
دستکشیدن از کسیکه برای
شما ارزشقائل نیست.
فکرکردن به گذشتهای که فقط
باعث رنجش میشود یا حتی
تماشای برنامهای یا وقت صرف
کردن بیهوده در اینستاگرام که
باعث میشود بادیدن تجملات
[ که البته اکثرشان بیمحتوا و
خالی از واقعیت و انحرافات
اخلاقی است ] شمااعتمادبه
نفستان را ازدستبدهید.
همواره ذهنتان را آمادهٔ یادگیری
آمادهٔ بهچالش کشیدن
آمادهُ مواجهه با تغییرات مثبت
پرورش دهید. بهدنبال
آموختههای جدید باشید.
- برای سلامتی ذهنتان رژیم
بگیرید تا خالی از منفیبافی و
نگرشهای بیثمر باشد.
گفتنش راحته اما
انجام دادنش نیاز به تمرین
داره، هرروز تمرین کنید،
هرچقدر هم زمانتان کم باشد،
حتی چنددقیقه، تمرین و
ممارست نتایج شگفتانگیزی
بهبار خواهد داد.
میگوید؛
برای خودتان ارزش قائل شوید
برای بهدست آوردن شادی
مبارزه کنید.
📚#کتاب_دانش
...📚
شما بلدهستید رژیم بگیرید؟
رژیم غذایی که بدنتون رو فرم باشه؟..
خب حالا که بلدهستید:
گاهیهم بهخاطر ذهنتان رژیم
بگیرید، مثلا از فکرکردن بهکسی
که دیگر نیست، وفادار ماندن به
اویی که رهایتان کرده،
دستکشیدن از کسیکه برای
شما ارزشقائل نیست.
فکرکردن به گذشتهای که فقط
باعث رنجش میشود یا حتی
تماشای برنامهای یا وقت صرف
کردن بیهوده در اینستاگرام که
باعث میشود بادیدن تجملات
[ که البته اکثرشان بیمحتوا و
خالی از واقعیت و انحرافات
اخلاقی است ] شمااعتمادبه
نفستان را ازدستبدهید.
همواره ذهنتان را آمادهٔ یادگیری
آمادهٔ بهچالش کشیدن
آمادهُ مواجهه با تغییرات مثبت
پرورش دهید. بهدنبال
آموختههای جدید باشید.
- برای سلامتی ذهنتان رژیم
بگیرید تا خالی از منفیبافی و
نگرشهای بیثمر باشد.
گفتنش راحته اما
انجام دادنش نیاز به تمرین
داره، هرروز تمرین کنید،
هرچقدر هم زمانتان کم باشد،
حتی چنددقیقه، تمرین و
ممارست نتایج شگفتانگیزی
بهبار خواهد داد.
- آین رَند
نمایشنامهنویس و فیلسوف
روسی امریکایی
میگوید؛
برای خودتان ارزش قائل شوید
برای بهدست آوردن شادی
مبارزه کنید.
📚#کتاب_دانش
...📚
❤1
جوی و دیوار و تشنه.pdf
2.3 MB
بهقلمِ؛ ابراهیم گلستان
📚 جوی دیوار و تشنه
مرد بیگانه که بد لگد خورده
بود میدانست که نمیتواند
کاری بکند اگر میرفت تازه
به صفر و مبدأ شخصی خود
میرسید شهدهای دانههای له
شده رفته بود لای خاک...
از شاهکارهای داستانهای
ادبیات فارسی
www.tgoop.com/ktabdansh 📚
.
📚 جوی دیوار و تشنه
مرد بیگانه که بد لگد خورده
بود میدانست که نمیتواند
کاری بکند اگر میرفت تازه
به صفر و مبدأ شخصی خود
میرسید شهدهای دانههای له
شده رفته بود لای خاک...
از شاهکارهای داستانهای
ادبیات فارسی
www.tgoop.com/ktabdansh 📚
.