Telegram Web
کتاب دانش
داستان‌های کوتاه نویسنده؛ کریستین بوبن 📝 دوره گرد 1 اتاق مطالعه خالی است، برای پذیرایی چندان مناسب نیست. هیچ تجملی نگاه را به‌سوی خود نمی‌کشد و سکوت درون را نمی‌شکند. بااین همه، نوری در اتاق تاریک شناور است که روشنایی روز نیست. تا لحظه‌ای دیگر…
.
داستان‌های کوتاه
نویسنده؛ کریستین بوبن
📝 دوره گرد 2

بهبود این بیماری را بیهوده خواستاریم.

شور و شوق خواندن، کودکِ
تسکین‌ناپذیر را دیگر رها نمی‌کند
و بر زخم‌هایی که او بر زانوهایش
به‌جای گذاشته، با عصارهٔ جوهرهای
وحشی مرهم می‌نهد.
ببین چه قیافه‌ای پیدا کرده‌ای، رنگت
بیش از حد پریده ، چرا نمی‌روی
بیرون بازی کنی؟

فضای کتاب، فضای نقاشی‌های
زراندود قرون وسطی است. آسمان
فرو می‌آید تا در چشم‌های زنی اشرافی
پرتو بیفکند و سیزده خورشید با
چهره‌هایی شبیه به آدمی، روی آبِ
شفافِ دنبالهٔ لباس گلدارش می‌غلتد.
دست بزرگ‌تر از اسب و قصر از راه
باریکهٔ پوشیده از فلقی که به‌آن
می‌رسد کوچک‌تر است. ساعت‌های
طولانی بدین‌سان، مبهوت تماشای
همهٔ پدیده‌ها، در امتداد نوری که
زیباترین جلوه را به آنها می‌بخشد.
سیر و تأملی در لایتناهی،
فروبست در مينياتور سکوت.

دیروز دوباره در یکی از تب و تاب های
کودکانه‌ای که تو را با کتابِ تصویری
در دست، در اتاق طبقهٔ بالا
گوشه‌نشین می‌کرد، به‌صدای مادر، به
صدای فراموشیِ نامیسر که بیرون،
در انتهای حیاط ترانه می‌خوانده،
گوش می‌سپردی. امروز روی رنگ
سیاه سر خم کرده‌ای و سوختن
کتاب‌هایت را می‌نگری و اگر برای
یک‌بار در قرن ، پنجره را بگشایی و سر
بیرون آوری، فقط پایان سرودی را
می‌شنوی که از دیرباز اسیرش هستی:
شمع من خاموش است
آتشی ندارم.

واژه‌ها از اثیری صفحه می‌گذرند.
تا می‌خواهیم از بین دو انگشت پریزاد
بگیریمشان، می‌میرند و کمی دورتر
زنده می‌شوند: مثل آن بازی که
بیشه‌ای در میان بود و از گرگ
می‌خواستیم تا حضورش را با
نشانه‌ای آشکار کند، یادتان هست؟
به‌همان ترتیب نیز هنگامی که خواننده
آنجاست، نویسنده دیگر نیست ؛
جنگل زبان زرین، در پی هم می‌گردند.

خواندن : نردبانی را که در روح است
باز می‌کنیم، پله‌های نردبان، هم در
فراز و نشیب، تا بی‌نهایت ادامه دارند.

چهرهٔ خواننده شفاف‌تر از هوا و
بدنش، رها از تنگنای حرکت و کنش،
نرم و انعطاف‌پذیر است. دست‌ها و
پاها را بی‌خیال به چند قاره تکیه داده،
دراز کشیده و در سپیدی ابرآلود
برگ‌ها، ستاره‌ها را می‌شمرد.
هرچه‌ به رؤیاهایش نزدیک‌تر می‌شود،
سکوت بیشتر اسیرش می‌کند.
آداب سادگی،
تمرین شکیبایی.
خواندن : راهی از جمله راه‌هاست.
رستن و بالیدن در پرتو بصیرت،
هدف جز این نیست ..

{ ترجمهٔ؛ خانم مهوش قویمی }

ادامه دارد

...📚
...🖊
زنانی می‌زایند

آدم‌ها را می‌ریزند توی زندگی
مردانی رئیس می‌شوند
آن‌ها را می‌ریزند توی کار
و سال‌ها بعد ...
تو عاشق شدی
قلبت را ریختی توی عشق
تنت را ریختی روی دست‌هام
و من ...

کسی آدم‌ها را نمی‌ریزد
داخل چرخ‌گوشت
کسی نمی‌ریزدشان توی دریا
برای ماهی‌ها
نمی‌ریزدشان بین رؤیا
آدم‌ها خودشان را ریخته‌اند
لابلای تن‌ها لابلای تنهایی
ریخته‌اند توی بوهای مست کننده
توی فیلم‌های جنسی
ریخته‌اند در فراموشی
کسی آن‌ها را نمی‌ریزد
توی کتاب‌های داستان
نمی‌ریزد توی فیلم
دوازده مرد خشمگین
شعرهای پابلو نروادا
نمی‌ریزد توی عشق
باید خوشحال باشم!؟
که بی‌مقدمه زیبایی‌ات را
ریختی توی زندگی‌ام
که بی‌منت خون ریخته‌شده
در رگ‌هام
که باران، گاهی بر صورتم می‌ریزد!؟
باید خوشحال باشم!؟
که روشنائی خودش را ریخته در
چشم‌هام
که عطرشان را می‌ریزند در دماغم
که اکسیژن خودش را ریخته
در زمین!؟

نه.
زندگی به‌درد نمی‌خورد
من شاعری غمگینم
باید مثل هدایت
مثل همینگوی
مثل ویرجینیا وولف
خودَم را دور بِریزَم ..

🔸محسن بیداوزی
🔸شعر " دور ریختنی
🔸 از مجموعه شعر " بیدار خوابی

••☆📚🌒
👍21
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به‌جای این‌که با زورِ زنگ ساعت
با خستگی از خواب بیدارشوید
شاید حتی حس و حال کودکی
را پیدا کنید که هر روز مانند
روز تولدش نمی‌تواند منتظر
بماند تا ببیند چه‌چیزهای
فوق‌العاده‌ای در انتظارش است.

برنده‌ها از شکست‌خوردن
نمی‌ترسند.
ولی بازنده ها چرا.
شکست بخشی از فرایند موفقیت است.
کسانی‌که از شکست دوری می‌کنند از
موفقیت نیز دوری می‌کنند.

🔅 زندگی‌تان را در 21 روز
تغییر دهید.
🖊 رابرت کیوساکی
...📚
چهار راه پول سازی کیوساکی.pdf
2 MB
آیا شما از نظر مالی در وضعیت
خوب و آرامی به‌سر می‌برید؟
جدول گردشی پول برای شما
طراحی شده.
آینده را در زمان حال کنترل کنید
مدیریت دخل و خرج
ریسک و تفکر
سرمایه‌گذاران، کارمندان،
کارگران و مشاغل آزاد و
صاحبان کسب‌وکار

#رابرت_کیوساکی کارآفرین
و سرمایه‌گذار مشهور امریکایی
نویسندهٔ کتاب‌های
📚 زندگی‌تان را 21 روز
تغییر دهید
📚 چهارراه پول سازی

www.tgoop.com/ktabdansh 📚
.
کسی‌که ديگران را می‌فهمد، خردمند
است؛ کسی‌که خود را می‌فهمد،
بیدار است.
-لائوتسه
👌32
کتاب دانش
📖 مطالعه قسمت چهارم همه خیره شدند؛ بندباز کارش را آغاز کرده بود؛ مشغول راه‌رفتن برروی طناب بود؛ معلق بالای سر مردم، یک دلقک با قدم‌های سریع به‌طرف بندباز آمد و گفت؛ راه را مسدود کرده‌ای! و یک فریاد شیطانی سرداد و از روی مرد پرید! بندباز چوب بلندش…
📖 مطالعه قسمت پنجم

چیزهای زیادی وجود دارد که برای
روح سنگین هستند؛ برای آنها که
قوی باشند، کشیدن بار روح با
احترام آغشته است.
روح حمل‌کننده می‌پرسد؛
سنگین چیست؟
ای شما قهرمانان؟ تا من بتوانم آن را بر
دوش خود بگیرم و از قدرت خودم
لذت ببرم. اجازه بدهیم حماقت ما
بدرخشد تا دانایی فرد دیگری را به
تمسخر بگیریم؟ از میوه‌های دانش
تغذیه کنیم و در روح خود از گرسنگی
رنج ببریم.
یا عاشق کسانی باشیم که از ما بیزارند.
این‌ها سنگین است و مانند شتر در
صحرا حمل می‌کنیم. در صحرا روح
به شیر تبدیل می‌شود،می‌خواهد
ارباب صحرا باشد، روح شیر
اراده میکند. - ارزش همهٔ چیزها در
وجود من است.
- برادران روح به شیر بودن نیاز دارد
برای خلق ارزش‌های جدید برای خلق
آزادی برای گفتن یک نه مقدس.
- اکنون باید فریب و استبداد را
درهرچیز که مقدس است ببیند
برای آزادی. برادران، کودک بی‌گناه
و فراموش‌ کار است. یک بله مقدس
اکنون جهان خودش را برنده می‌شود.

آموزگاران فضیلت

مردی بود که دربارهٔ خواب به‌خوبی
صحبت می‌کرد و مورد ستایش بود،
زرتشت نزد او رفت و او گفت؛
از کسانی‌که شب‌ها نمی‌خوابند
دوری کنید. حتی دزدها هم در شب بی‌سروصدا دزدی می‌کنند.
ده روز برخودتان غلبه کنید؛ بخندید،
خوب بخوابید، ده روز حقیقت را کشف
کنید. خواب هنر نیست اما فضیلت‌ها را
در پی دارد. - به مقامات احترام بگذار
و اطاعت پیشه کن. - حتی درمقابل
مقامات فاسد. قدرت دوست دارد با
پاهای فاسد راه برود‌. برای یک خواب
خوب باید با خدای همسایه در آشتی
باشی. فکر خواب را می‌رباید.
هنگامی که زرتشت این سخنان را
شنید در درون قلبش خندید و
چنين گفت: او یک احمق است اما
خواب را درک می‌کند.
مردم در پی خواب آرام بودند؛
زندگی بهتر از این را نمی‌شناختند،
برکت بر این خواب‌آلوده‌ها.

دربارهٔ اهل جهان دیگر

( به‌اصطلاح کسانی‌که باور به یک
جهان اسرار دارند. افکار پنهان،
انگیزه‌های پنهانی )
زرتشت هم خودش را با تخیل فریب
داده بود؛ جهان از نظر من در نتیجهٔ
کار و زحمت دردناک خدا به‌وجود
آمده بود. نیک و بد، لذت و رنج،
- خالق می‌خواست به چیزی غیر
از خودش نگاه کند و بنابراین
جهان را آفرید.

📚 چنین گفت زرتشت


" - فردریش نیچه طبع انسان:

︎ طبع انسان به‌گونه‌ای است که
درمورد باورها و اعتقادات خود
هیچگونه تحقیق و تفکری نداشته‌اند
و پایه‌ها و اصول اخلاقی و رفتاری
خود را از دیگران و گذشتگان وام
گرفته‌اند ،
به‌گونه‌ای است که اگر صدبار، پاره‌ای
از معتقدات‌شان را با دلیل و منطق
رد می‌کنند بازهم در صورت نیاز
بدان‌ها بازمی‌گردند و آن‌ها را
( واقعی ) می‌انگارند.

ادامه دارد
...📚
نمی‌توان به دو اَرباب خدمت کرد:
پس یا به خِرَد خدمت کنید یا
کتاب‌ِمقدس .. -شوپنهاور
👏7
#تفکر ؛

تقریبا یک قرن پس از آن‌که
داستایفسکی جنایت_و_مکافات
را نوشت، ژان_پل_سارتر
نمایشنامه‌ای نوشت که در آن اندیشهٔ
نیچه جلوهٔ بارزی داشت.
در نمایشنامه‌ی #مگس_ها ی
سارتر یکی از شخصیت‌ها الکترا
است که می‌تواند برای انتقام مرگ
پدر ، نقشهٔ قتل مادرش و معشوق
مادرش را بکشد، اما در اجرای
نقشه‌اش دچار مشکل می‌شود و
يقينا اگر نقشه‌اش را عملی کند پس
از آن نمی‌تواند زندگی کند و در پایان
خودش را تسلیم مگس‌ها احساسات
که نمایندهٔ پشیمانی هستند، می‌کند.
اما برادر او ، اورستس، قادر است
هرسه مرحله را طی کند. اندیشهٔ
عمل ، دست‌زدن به عمل ، و زیستن با
آن در ادامهٔ کار بی‌آنکه احساس تأسف
کند. اورستس قهرمان نمایشنامه و
یکی از معدود نمونه‌هایی است که
سارتر از کسی بدست داده است که
صادقانه زندگی می‌کند.

راسکولنیکف آزاد است خودش می‌گوید
همه‌چیز دست خود آدم است اما غالبا
هم منکر آن می‌شود ناگهان احساس کرد
دیگر آزادی فکر کردن و تصمیم گرفتن
ندارد، ناگهان همه‌چیز تکلیفش روشن
شده‌بود، یک‌بار برای همیشه "
او آزادانه مرتکب جنایتی هولناک شده
است و حالا باید تاوان عملش را بدهد.
به چشم داستایفسکی این اصلا بد نیست
که راسکولنیکف باید رنج ببرد چون
داستایفسکی معتقد است رنج
گرانبهاست رنج هدفی و مقصودی دارد.

[ نیچه و شوپنهاور هم زندگی را رنج بردن می‌دانستند!


- فلسفه داستایفسکی
- سوزان لی اندرسون
...📚
Audio
قصه‌اش دراز است
ببین چطور بگویم قضیه
از یک نظریه آب می‌خورد
مثل اینکه من بگویم مثلا
اگر نیتم خیر است یک
جنایت عیبی ندارد یک
کار ناثواب میکنم دستم
برای صدتا کار ثواب باز
می‌شود.
کسی خانه نیست بیخود
داد نکش صاحبخانه رفته
بیرون فقط خودت را ناراحت
می‌کنی
کلید کجاست؟ در را باز کن
بیشرف
.
- هاپر لی

گاهی آدم‌هایی پیدا می‌شوند که باید
به‌جای سلام‌وعلیک
یک گلوله خرجشان کرد..
حتی لایق یک گلوله هم نیستند.

••☆📚🌘
👌71👍1
📚

💠 در میزگردی که دربارهٔ
دین و آزادی " برپا شده بود و
" دالایی لاما
هم در آن حضور داشت، من با کنجکاوی
و البته کمی بدجنسی، از او
پرسیدم: عالیجناب ،
بهترین دین کدام است؟
خودم فکر کردم که او لابد خواهد
گفت: بودایی " یا
ادیان شرقی " که خیلی قدیمی‌تر از
مسیحیت " هستند.
دالایی لاما کمی درنگ کرد،
لبخندی زد و به‌چشمان من خيره شد
و آن‌گاه گفت:

بهترین دین، آن است که؛
شما را به خداوند نزدیک‌تر سازد.
دینی که از شما آدم بهتری بسازد.
من که از چنین پاسخی خردمندانه،
شرمنده شده بودم، پرسیدم:
آنچه مرا انسان بهتری می‌سازد چیست؟
او پاسخ داد:
هرچیز که شما را دل‌رحم تر، فهمیده‌تر،
مستقل‌تر، بی‌طرف‌تر، بامحبت تر،
انسان دوست‌تر، با مسؤلیت تر
و اخلاقی‌تر سازد.

دینی که این کار را برای شما بکند،
بهترین دین است.
من لحظه‌ای ساکت ماندم و به
حرف های خردمندانه او اندیشیدم.
به‌نظر من پیامی که در پشت حرف های
او قرار دارد چنین است:

دوست من ؛
این که تو به چه دینی اعتقاد داری
برای من اهمیت ندارد.
آنچه برای من اهمیت دارد،
رفتار تو در خانه،
در خانواده،
در محل کار،
در جامعه و در کل جهان است.

#لئوناردو_باف



@ktabdansh 📚📚
...📚
👍5
هرگاه به اشتباه خویش پی بردی،
بی‌درنگ گام‌هایی برای اصلاحِ آن بردار.

👤#دالایی_لاما
7
خانه پتروداوا.pdf
4.6 MB
📚 #خانه_پتروداوا

👤 کنستان ویرژیل گئورگیو
نویسندهٔ معروف #رومانی
رمان ادبیات
انتشارات امیرکبیر

داستان معلمی که به خواستگاری
روکسانا می‌رود اما جواب رد
می‌شنود درحالی‌که روکسانا خودش
تمایل به ازدواج دارد اما...

قول بدهید وفادار باشید
باهمین وفاداری زمین و آسمان
را تسخیر خواهیم کرد...
جسد دختر شما را تابه‌حال پیدا
نکرده‌ایم تقصیر با ما نبود
شانس ما را یاری نکرد اگر خبر
تازه‌ای بود شما را مطلع خواهیم
کرد
- خودکشی؟ خودکشی وقتی
است که انسان خود را به آب
اندازد و بدون ابراز مقاومت در
قعر آب فرو رود خودکشی
منطقی نیست منطق مثل گِل
است و کاری جز آن‌که مردم را
بلغزاند ندارد...

www.tgoop.com/ktabdansh📚
.
2
کتاب دانش
📖 مطالعه ص ۸۳ رولبون، کینه عمیقی نسبت به این ابله کوچک و دروغگو دارم. خیلی برایم مهم است که رولبون آدم خوبی بوده باشد. بی‌شک آدم رذلی بوده‌. - البته کیست که نباشد؟ نمی‌توان آرزوی زندگی بهتری از او داشت. - اما آیا این زندگی را زیسته بود؟ رذالتش بی‌پرده،…
📖 مطالعه ص ۹۰

گذشته تجملی است مخصوص
صاحبخانه‌ها.
- من باید کجا نگهش دارم؟
- نمی‌توان گذشته را داخل جیب
گذاشت. باید خانه‌ای داشت. ولی من
فقط تنم را دارم. مردی کاملا تنها با
تنی که نمی‌تواند در خاطراتش غرق
شود؛ خاطرات از درونش عبور
می‌کنند.
- همهٔ آن چیزی که می‌خواستم آن
بود که رها و آزاد باشم.
مردی در کافه ؛ او هم گذشته‌ای ندارد.
حس می‌کنم درونم درهم‌پیچیده می‌شود.
فقط شبیه به همیم. همین.‌
- او تنهاست و من هم تنهایم.
اما او بیشتر از من هم بیشتر در
قعر تنهایی‌اش فرورفته است.
ما اینجاییم، دوتا خانه به‌دوش
بی‌خاطره. هنوز مردم مرا
می‌شناسند؛ می‌گویند؛ او هم یکی
از ماست.‌...
مسیو آشیل مشروبش را جرعه جرعه
می‌نوشد. دکتر روژه اجازه نمی‌دهد
مسحور او شود، می‌شود گفت در
تجربه، تخصص دارد. دکترها،
قاضی‌ها، کشیش‌ها، افسران،
یک‌جوری آدم‌ها را می‌شناسند. او
به تجربهٔ خودش معتقد است نه من.
مدتی قبل مسیو آشیل احساس
تنهایی می‌کرد. چقدر دلم می‌خواهد
بگویم دارد فریب دکتر روژه را می‌خورد.
متخصصان باتجربه؛ زندگی‌شان را در
بهت و نیمه خواب‌آلود سپری کرده‌اند،
شتابان ازدواج کرده‌اند و از سر
بی‌صبری و بی‌هدف، بچه به‌دنیا
آورده‌اند. گاهی وقت‌ها در دامی
گرفتار آمده‌اند بدون آنکه بدانند چه
اتفاقی دارد برایشان می‌افتد،
سعی کرده‌اند در مقابلش بايستند.
همهٔ اتفاق‌ها از خاطرشان محو شده.
- دوروبر چهل سالگی چند
ضرب‌المثل و سرکشی های کوچک را
تعمید داده‌اند و - نام سرنوشت را
بر آن می‌گذارند. رفته رفته شبیه
دستگاه‌های سکه‌ای می‌شوند.
سکه‌ای در شکاف سمت چپ
بیندازی، داستان‌هایی پیچیده در
ورق‌های نقره تحویل می‌دهد.
سکه‌ای در شکاف سمت راست
بیندازی، تکه‌های گرانبهای نصیحتی
تحویل می‌دهد. پس می‌توانستم
خودم را به خانهٔ مردم دعوت کنم،
تا بگویند؛ مهمانمان مسافر بزرگی
است به سمت ابدیت.‌ من‌هم
تعریف می‌کردم که بله مسلمانان
برای قضای حاجت چمباتمه می‌زنند و
ماماهای هندو به‌جای ارگوت از
شیشه آسیاب شدهٔ مخلوط در
مدفوع گاو استفاده می‌کنند و
زنان زمان سیکل باید سه‌شبانه‌روز
در پشت‌بام‌ خانه بمانند.

" این داستان، محوریت فلسفی دارد
معنایی که سارتر از " وجود انسان
دارد چنین می‌نماید که معنای
بنيادين وجود آدمی در هستی ،
تنهایی ست. همان تنهایی گریزناپذیر
انسان‌ها است به‌ویژه‌ تنهایی‌ای که
در مواجه با مرگ به سراغ آدمیان
می‌آید.
آدم‌ها هرچقدرهم که در کنار هم باشند،
صرفا توانسته‌اند تنهایی ظاهری خویش
را برطرف کنند و در حقیقت، قادر
نشده‌اند چارچوب ستبر این تنهایی
را ویران کنند.

📚تهوع - ژان_پل_سارتر

ادامه دارد

...📚
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #دیالوگ ماندگار

به همهٔ کسانی‌که می‌توانند
صدای من را بشنوند می‌گویم که؛

ناامید نباشید ‌‌...
تنفر در انسان‌ها از بین خواهد
رفت و دیکتاتورها خواهند مُرد
و قدرتی که آن‌ها از مردم گرفته‌اند
به مردم بازخواهد گشت ...

تا مادامی‌که انسانیت نمرده است،
آزادی ازبین نخواهد رفت ...
یک دیکتاتور کلا برای مردمش
ترسناک است و دیکتاتور،
تنها از یک چیز مردم می‌ترسد؛

آگاهی

︎ دیکتاتور بزرگ

" کسانی‌که با جهل مردم به‌قدرت
رسیده‌اند از بیداری مردم می‌ترسند
دشمن دیکتاتوری اگاهی مردم است
."

● خونین ترین و خون ریزترین
#دیکتاتور های تاریخ‌
به روایت تصویر .

امکان اضافه کردن هم داره..

@ktabdansh 📚📚
...📚
👏3
کتاب دانش
. داستان‌های کوتاه نویسنده؛ کریستین بوبن 📝 دوره گرد 2 بهبود این بیماری را بیهوده خواستاریم. شور و شوق خواندن، کودکِ تسکین‌ناپذیر را دیگر رها نمی‌کند و بر زخم‌هایی که او بر زانوهایش به‌جای گذاشته، با عصارهٔ جوهرهای وحشی مرهم می‌نهد.…
داستان‌های کوتاه

نویسنده؛ کریستین بوبن
📝دوره گرد 3

زندگی با شتابی همانند نور ، در
برون می‌گذرد.
اما او دست‌ها را بر دنیای کاغذی
شفاف نهاده، دانه‌های جوهر سیاه را
که درونش فرومی‌ریزد به تماشا
نشسته و به شتابِ پرتوان ترِ آرامش
و تأنی دل‌بسته است.
با بی‌اعتنایی به پاره پاره‌های زمانِ
ناب که از آسمانی بی‌ژرفا سرازیر
شده‌اند، نگاه می‌کند :
ستایش سکون ، تمنای سکوت .

خواننده را می‌توان چنین نامید :

اندیشه‌گر در سرما ، باد_ خور ،
افق کاو ، سپید فکر ، قایق‌ران ،
" پرستویی بر لب برگ‌های کتاب .

روی قلب عریان خواننده، مارمولک‌ها
می‌دوند. او با ساقه‌ای از جوهر ،
جیرجیرک ها را به آواز وامی‌دارد و
هر واژه ، هر سنگ را به امید نهانی
یافتن نامش ، زیرورو می‌کند.
نام هر پدیده را می‌یابد ،
نام خود را هرگز .
اگرچه در برگی از کتابِ عرفان ژان،
بشارت داده‌اند که:
به او سنگ ریزهٔ سپیدی خواهیم داد و
بر آن نامی تازه، که هیچ‌کس
نمی‌شناسد مگر آن‌کس که سنگ ریزه
را برمی‌دارد.

داستانی که زندگی تو ، زندگیِ
روزمرهٔ توست، ساده، پس
درک ناشدنی است.
هیچ کتابی به آن اشاره نمی‌کند
هیچ فانوس کاغذی،پرتویی بر آن
نمی‌افشاند. نگاه کن، در آنچه پیش
چشم داری، در آنچه فراموش می‌کنی،
جوهرهٔ زندگی جای گرفته است.
به کمک ریزترین ذره، به کمک نگاهی
آرام بر سایه‌ای آبی رنگ که بر
فنجان چینی سفید نقش بسته است،
لایتناهی را خواهی یافت.

بی‌گمان روح نیز بسان تکه‌پاره‌های
زبان کهن و سرودهای گمنام، مانند
سپیده‌دمی که هر روز می‌تابد،
جاودانه به همین رنگ آبی آغشته است.
نهر باریک خون به اتاق زفاف قلب
می‌رود، به دیواره‌ها می‌کوبد،
به بوته‌زارهای تن می‌گریزد،
در شاخ و برگ‌های رگ و پِی گم می‌شود.
دوباره به اتاق زراندود بازمی‌گردد،
می‌درخشد و در خیال‌پردازی هایت
بستری می‌سازد.

در برابر کتابی که جوهر سرخ
آبیاری اش کرده، بیدار و مراقب بمان.
کوچکترین سهل‌انگاری، در برون،
یا درون، هیاهوی سنگ‌ها و
خشکیدن زندگی را در پی می‌آورد.

ترجمهٔ خانم؛ مهوش قویمی

ادامه دارد

...📚💫...🖊
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آنچه از دستم برمی‌آمد
باآنچه دلم میخواست
اَنجام دَهَم
مُنافات داشت .. آلیس مونرو

•••📚🌖
👍2
💬 #تفکر [ بادقت مطالعه کنید ]

💠 درماندگی آموخته شده

تقریبا هیچ روانشناسی تو دنیا نیست
که #مارتین_سلیگمن رو نشناسه.
- برندهٔ جایزهٔ نوبل و مبدع یک
آزمایش خیلی خیلی جالب!

سلیگمن 20 تا سگ رو از نوزادی
داخل یک قفس انداخت و اون
قفس پدالی داشت که سگ‌ها فشارش
می‌دادن، در قفس باز می‌شد و اون‌ها
برای دستشویی کردن، از قفس خارج
میشدن . یه روز سلیگمن
10 تا از این 20 تا سگ رو از این قفس
خارج کرد و وارد قفس دومی کرد که
اون قفس هم پدال داشت اما در
قفس دوم رو قفل کرد.
سلیگمن روزی 3 بار به قفس شوک
می‌داد سگ‌ها وقتی شوک رو می‌دیدن
پاشونو روی پدال فشار می‌دادن اما
در قفس باز نمی‌شد.
اونها خودشونو به در و دیوار
میزدن اما خیلی زود فهمیدن که پدال
کار نمی‌کنه و باید وسط قفس بمونن،
شوک رو تحمل کنن.
بعداز یک ماه سلیگمن، این 10 تا
سگ رو پیش 10 تا سگ اول
برگردوند و حالا به قفسی که 20 تا
سگ داخلش بود شوک وارد کرد.

فکر می‌کنید چی شد؟

به‌محض این‌که شوک به قفس وارد
شد10 تا سگ اولی بلافاصله پدال
رو فشار دادن و از قفس اومدن بیرون.
اما 10 تا سگ دومی، بااینکه می‌دیدن
این بار پدال داره درست کار میکنه،
از قفس خارج نمیشدن و شوک رو
تحمل میکردن.
اینجا بود که سلیگمن یکی از بزرگترین
نظریهٔ روانشناسی خودش رو داد.
بنام " درماندگی آموخته شده. "
یعنی چه؟
- یعنی وقتی یک‌نفر
تو زندگیش یک‌مدت رنج بکشه و کاری
از دستش برنیاد از یه جایی به‌بعد
باور می‌کنه که کاری از دستش برنمیاد
حتی اگه کاری از دستش بربیاد!
خودمونیش این‌که:
- باور میکنه بدبخته و این بدبختی حقشه

هرکدوم از ما تو زندگی درماندگی های
آموخته شدهٔ خودمون رو تو یه سری
زمینه‌ها داريم.
- درماندگی آموخته شدهٔ فردی.
- درماندگی آموخته شدهٔ اجتماعی.

- فردی؛
عادت به‌بدبختی و بی‌حاصل بودن
برای فرار از یک زندگیِ درمانده
یک زندگی که شکست‌خورده اما
تلاشی برای گذشتن از آن نمی‌کنیم.
( صبر بیهوده )
اجتماعی؛
کیفیت ماشین‌های داخلی چون اجازهٔ
ورود خودروهای خارجی ممنوع بود!
پول تو حساب بخوابونین، قرعه‌کشی!
دلار سی چهل هزارتومنی تا دلار...؟
پراید صدمیلیونی تا...؟

به این میگن" درماندگی آموخته شده
یعنی درماندگی که دیگه دردت نمیاد
و آموختی چطور باهاش کنار بیای!!!


@ktabdansh 📚📚
...📚
👍3
کتاب دانش
📖 مطالعه قسمت پنجم چیزهای زیادی وجود دارد که برای روح سنگین هستند؛ برای آنها که قوی باشند، کشیدن بار روح با احترام آغشته است. روح حمل‌کننده می‌پرسد؛ سنگین چیست؟ ای شما قهرمانان؟ تا من بتوانم آن را بر دوش خود بگیرم و از قدرت خودم لذت ببرم. اجازه بدهیم…
📖 مطالعه قسمت ششم

جهان برای من به‌صورت رؤیا و تخیل
خدا به‌نظر آمد.
- نیک و بد،
- لذت و رنج، من و شما... برای کسی‌که
رنج می‌کشد، تا حد مستی لذت‌بخش
است که نگاهش را از رنج کشیدن
بردارد و خودش را فراموش کند.
اوه، برادران من این خدایی که من
خلق کرده بودم دارای ساختار و
عصبانیت انسانی بود؛ او یک تکه از
نفس انسان بود. من به ضمیر رنج کش
خود غلبه کردم. این رنج و ناتوانی
بود که موجب خلق جهان دیگر شد.
- این جسم بود که از جسم مأیوس
شد، میخواست به دنیای دیگر برود.

- قانع کردن و اثبات کردن با سخن
گفتن دشوار است. ضمیر باصداقت
صحبت می‌کند.
- سرتان را در زیر برف موضوعات
سنگین فرو نکنید، آن‌ها را آزادانه
تحمل کنید، راه کورکورانه نروید.
- می‌گویند کاش راه‌های آسمانی
وجود داشت تا به خوشبختی رسید!
زرتشت با بیماران مهربان است.
باشد که بهبود پیدا کنند و یک جسم
والا بسازند! - افراد بیمار
زیادی از به کسانی‌که به خدا معتاد
هستند بیزارند؛ به صداقت نفرت
می‌ورزند.‌
- خداگونه ها می‌خواهند مردم
سخنانشان را باورکنند و باورکنند که
شک کردن گناه است.‌
( واعظان مرگ ) صدای جسم
سالم را بشنوید که دربارهٔ زمین صحبت
می‌کنند. - چنین گفت زرتشت.

دربارهٔ خوار شمارندگان بدن

کودک می‌گوید؛
من بدن هستم و روح.‌ دانا می‌گوید؛
من سراسر جسم هستم و روح توصیف
در جسم. بدن یک منطق بزرگ است.‌
یک گله و یک چوپان.
روح ابزار بدن.‌ آنچه بدن و روح حس
می‌کنند بی‌پایان است.‌ ضمیر می‌شنود
و جستجو می‌کند، مقایسه می‌کند،
قانع می‌کند، نابود می‌کند، ضمیر
فرمانروایی می‌کند و حاکمِ نفس
انسان هم هست.
ای برادر، در پشت افکار و احساسات
تو یک انسان دانا هست، در بدن تو،
او خود بدن تو است. ضمیر تو می‌خندد
و می‌گوید، "این اندیشه‌ها چه هستند؟
درد را اینجا احساس کن. سپس رنج
می‌کشد، لذت را احساس کن، ضمیر
خلاق، احترام و بی‌احترامی، لذت
و درد را خلق کرده، ضمیر می‌خواهد
به زیر برود. توانایی خلق چیزی
فراتر را ندارید. به‌همین‌دلیل از
زندگی عصبانی هستید. اگر یک
فضیلت داری در آن با هیچ‌کس مشترک
نیستی.
- بگذار آن‌قدر فضیلت تو بالا باشد که
دست آشناها به‌دان نرسد.
- زبان بگشا و بگو این نیکی من است.‌
من فقط نیکی را می‌خواهم.
- قانون الهی و مجسمه انساني برای
من راه بهشت نخواهد بود. باید
چنین به لنکت بیفتی و فضیلت خود
را ستایش کنی. - تعصب، هوس
شهوانی را به فرشته تبدیل کنی.‌
چیزهای شیطانی از تو نجوشد، مگر
شیطانی که از کشمکش‌ فضیلت
رشد کند.‌ داشتن تعداد زیادی
فضیلت فوق‌العاده سخت است.
کسانی از نبرد خسته شده‌اند.
- حسادت، خشم و نفرت را هلاک کن.‌
چنین گفت زرتشت؛ بر آن‌ها غلبه کن،
عاشق فضیلت‌های خودت باش

📚 چنین گفت زرتشت

- فردریش نیچه

● ادامه دارد

...📚
3
2025/07/13 20:16:18
Back to Top
HTML Embed Code: