This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگر اخلاق صرفا افسانهای باشد که
انسانهای عادی برای عقب نگهداشتن
انسانهای قدرتمند از آن استفاده
میکنند چی؟ باهمراهی از نظریه
ایستفن هیکس به بررسی توضیح
نیچه دربارهٔ نحوهٔ رشد اخلاق و
عواقب آن برای ارباب هایی
میپردازیم که در دنیای تحت
سلطهٔ اخلاق بردگی زندگی میکنند.
تماشاکنید
توصیف بخشی از نظرات نیچه را
دربارهٔ اخلاقِ ارباب - برده .
@ktabdansh 📚📚
...📚
انسانهای عادی برای عقب نگهداشتن
انسانهای قدرتمند از آن استفاده
میکنند چی؟ باهمراهی از نظریه
ایستفن هیکس به بررسی توضیح
نیچه دربارهٔ نحوهٔ رشد اخلاق و
عواقب آن برای ارباب هایی
میپردازیم که در دنیای تحت
سلطهٔ اخلاق بردگی زندگی میکنند.
تماشاکنید
توصیف بخشی از نظرات نیچه را
دربارهٔ اخلاقِ ارباب - برده .
@ktabdansh 📚📚
...📚
❤3
هرچه بیشتر بادیگران تعامل میکردم
....
بیشتر دلم میخواست از آنها دور بمانم
📓هشت قتل حرفهای
- پیتر سوانسون
....
بیشتر دلم میخواست از آنها دور بمانم
📓هشت قتل حرفهای
- پیتر سوانسون
🤝2❤1🔥1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
" گُنَه به ارث رسيده است
از پدر ما را
خطا زِصبحِ ازل،
رزقِ آدمیزاد است ..
...📚
" گُنَه به ارث رسيده است
از پدر ما را
خطا زِصبحِ ازل،
رزقِ آدمیزاد است ..
- صائب تبریزی
...📚
❤3
تیمون آتنی - ویلیام شکسپیر.pdf
11.2 MB
نمایشنامه
اثری ارزشمند
شاهکار بینظیر
⚜ ویلیام_شکسپیر
📚🎭 تیمون آتنی
دربارهٔ یک نجيب زاده
دست و دل باز که بسیاری
از علافان اطرافش را
یاری میکند اما در زمانی
که در تنگنا است هیچکدام
به دادش نمیرسند...
در دلِ هر انسان
کتابی ست که هرگز
نوشته نشده.. #شکسپیر
www.tgoop.com/ktabdansh 📚
...🎭
اثری ارزشمند
شاهکار بینظیر
⚜ ویلیام_شکسپیر
📚🎭 تیمون آتنی
دربارهٔ یک نجيب زاده
دست و دل باز که بسیاری
از علافان اطرافش را
یاری میکند اما در زمانی
که در تنگنا است هیچکدام
به دادش نمیرسند...
در دلِ هر انسان
کتابی ست که هرگز
نوشته نشده.. #شکسپیر
www.tgoop.com/ktabdansh 📚
...🎭
❤2👍2
کتاب دانش
📖 مطالعه ص ۹۰ گذشته تجملی است مخصوص صاحبخانهها. - من باید کجا نگهش دارم؟ - نمیتوان گذشته را داخل جیب گذاشت. باید خانهای داشت. ولی من فقط تنم را دارم. مردی کاملا تنها با تنی که نمیتواند در خاطراتش غرق شود؛ خاطرات از درونش عبور میکنند. - همهٔ…
📖 مطالعه ص ۹۶
در ونیز ، مراسم تدفین را بر روی
قایقها تماشا کردم.
در سویل ، تصلیب مسیح را .
- آدمهایی در سن چهل سالگی
احساس میکنند از تجربهای که
نمیتوانند از دستش خلاص شوند،
ورم کردهاند. تجربیاتشان را به
بچههایشان انتقال میدهند، دوست
دارند ما باور کنیم گذشتهشان از دست
نرفته. گذشتهای که از جیبشان مثل
کتابی کوچک درآوردهاند.
- هرچی میدونم از خودِ زندگی
یاد گرفتهام.
- آیا زندگی، افکارشان را در اختیار
خودش گرفته؟
- مسائل جدید را با مسائل قدیمی
توضیح میدهند. مسائل قدیمی
را با قدیمیتر از آن.
- ای خدا ، چقدر برایشان
مهم است که مثل هم فگر کنند.
کافی است ببينيد چه قیافهای
میگیرند یکی با چشمان وق زده
که انگار فقط خودش را میبیند و
محال است با کسی کنار بیاید از
بینشان میگذرد.
فکر میکنند همهچیز را دیدهاند،
آسمان همهجا همین رنگ است.
- اصلا هيچوقت هیچچیز نفهمیدهاند.
مسیو آشیل ما را متعجب میکند
زیرا دیوانهای زنجیری است. ترسیده
اما از چی؟
- " سخنان یک دیوانه در نسبت با
موقعیتی که در آن است ، پوچ است ،
نه در نسبت با دیوانگی اش. "
- وقتی آدم میخواهد سر از کار
چیزی دربیاورد، بهتنهایی و بدون
کمک کسی ، در مقابلش میایستد،
همهٔ گذشتهٔ دنیا در ان لحظه هیچ
فایدهای ندارد.
" وقتی حق بهجان
یک آدم افتاد با دعا و جن زدگی
نمیتوان بیرونش کرد. "
- ایدههای کلی فریبنده ترند.
- متخصصان و حتی تازهکارها، همیشه
حق دارند، خردشان دستور میدهد،
بیسروصدا باشند، کمتر زندگی کنند
و خودشان را بهدست فراموشی
بسپارند.
شاید وجدان آقای آشیل آسوده نیست.
دکتر حق دارد حرف بزند، چون
زندگیاش را تباه نکرده. از دل
تکهپارههای زندگیاش، آرام و قدرتمند
سربرآورده، مثل صخره میماند.
دکتر روژه را بدون چشم تجسم میکنم
شبیه نقاب مقوایی میشود.
- حقیقت به صورتم زل میزند؛
به زودی میمیرد، حقیقت گزندهای
را پنهان میکند.
- اینکه تنهاست. از زندگی چیزی
عایدش نشده. گذشتهای ندارد.
ذکاوتش مبهم است، بدنش در حال
متلاشی شدن است.
- قضاوتش تیزی دوران جوانیاش
را ندارد. دیگر کتابهایی را که
میخواند، نمیفهمد. دیگر نمیتواند
معاشقه کند. به گذشته نگاه میکند،
مقایسه میکند و به فکر فرومیرود.
در آینه به خودش میقبولاند که
درسهایی که از تجربه گرفته است،
بر چهرهاش حک شده.
ادامه دارد
...📚
در ونیز ، مراسم تدفین را بر روی
قایقها تماشا کردم.
در سویل ، تصلیب مسیح را .
- آدمهایی در سن چهل سالگی
احساس میکنند از تجربهای که
نمیتوانند از دستش خلاص شوند،
ورم کردهاند. تجربیاتشان را به
بچههایشان انتقال میدهند، دوست
دارند ما باور کنیم گذشتهشان از دست
نرفته. گذشتهای که از جیبشان مثل
کتابی کوچک درآوردهاند.
- هرچی میدونم از خودِ زندگی
یاد گرفتهام.
- آیا زندگی، افکارشان را در اختیار
خودش گرفته؟
- مسائل جدید را با مسائل قدیمی
توضیح میدهند. مسائل قدیمی
را با قدیمیتر از آن.
- ای خدا ، چقدر برایشان
مهم است که مثل هم فگر کنند.
کافی است ببينيد چه قیافهای
میگیرند یکی با چشمان وق زده
که انگار فقط خودش را میبیند و
محال است با کسی کنار بیاید از
بینشان میگذرد.
فکر میکنند همهچیز را دیدهاند،
آسمان همهجا همین رنگ است.
- اصلا هيچوقت هیچچیز نفهمیدهاند.
مسیو آشیل ما را متعجب میکند
زیرا دیوانهای زنجیری است. ترسیده
اما از چی؟
- " سخنان یک دیوانه در نسبت با
موقعیتی که در آن است ، پوچ است ،
نه در نسبت با دیوانگی اش. "
- وقتی آدم میخواهد سر از کار
چیزی دربیاورد، بهتنهایی و بدون
کمک کسی ، در مقابلش میایستد،
همهٔ گذشتهٔ دنیا در ان لحظه هیچ
فایدهای ندارد.
" وقتی حق بهجان
یک آدم افتاد با دعا و جن زدگی
نمیتوان بیرونش کرد. "
- ایدههای کلی فریبنده ترند.
- متخصصان و حتی تازهکارها، همیشه
حق دارند، خردشان دستور میدهد،
بیسروصدا باشند، کمتر زندگی کنند
و خودشان را بهدست فراموشی
بسپارند.
شاید وجدان آقای آشیل آسوده نیست.
دکتر حق دارد حرف بزند، چون
زندگیاش را تباه نکرده. از دل
تکهپارههای زندگیاش، آرام و قدرتمند
سربرآورده، مثل صخره میماند.
دکتر روژه را بدون چشم تجسم میکنم
شبیه نقاب مقوایی میشود.
- حقیقت به صورتم زل میزند؛
به زودی میمیرد، حقیقت گزندهای
را پنهان میکند.
- اینکه تنهاست. از زندگی چیزی
عایدش نشده. گذشتهای ندارد.
ذکاوتش مبهم است، بدنش در حال
متلاشی شدن است.
- قضاوتش تیزی دوران جوانیاش
را ندارد. دیگر کتابهایی را که
میخواند، نمیفهمد. دیگر نمیتواند
معاشقه کند. به گذشته نگاه میکند،
مقایسه میکند و به فکر فرومیرود.
در آینه به خودش میقبولاند که
درسهایی که از تجربه گرفته است،
بر چهرهاش حک شده.
📚 تهوع -ژان_پل_سارتر
ادامه دارد
...📚
👍3
پیوسته در حال شگفتی و کنجکاوی
بودن نشانهٔ هوشمندی است.
احمقها همیشه دربارهٔ هرچیز لعنتی
که در زندگی انجام میدهند
یقین کامل دارند..
بودن نشانهٔ هوشمندی است.
احمقها همیشه دربارهٔ هرچیز لعنتی
که در زندگی انجام میدهند
یقین کامل دارند..
-جاگی واسودو
👍3👌2
کتاب دانش
داستانهای کوتاه نویسنده؛ کریستین بوبن 📝دوره گرد 3 زندگی با شتابی همانند نور ، در برون میگذرد. اما او دستها را بر دنیای کاغذی شفاف نهاده، دانههای جوهر سیاه را که درونش فرومیریزد به تماشا نشسته و به شتابِ پرتوان ترِ آرامش و تأنی دلبسته است.…
داستانهای کوتاه
نویسنده؛ کریستین بوبن
📝دوره گرد
در کامروایی یک تنهایی،
دنیا پست
و تو سرافراز میشوی.
این اولین دایرهٔ بسته است.
روزی باید جانت را به روح آتش ،
پیوند بزنی و این دایره را ترک کنی.
چیرگی بر جهان پیرامون،
پیروزیِ ناچیزی است و سختترین
تلاش در پیشروست.
واژههای عطش،
در سکوتهایی یکسان ، در برابرت
چیده شده است، واژههایی یگانه،
سیراب کننده.
از همهمه ای که انسان خیالپرداز را
فرا میگیرد.
برحذر باش :
دنیا هرآنچه را که باز میشناسد،
بیدرنگ به فساد میکشد.
از آنها که تو را به کنار پنجره
فرامیخوانند تا ستایش کنند ،
بترس :
آنکسی که همه از عزلتش آگاهند ،
گوشهنشین نیست.
از مهربانان و خیرخواهان بیمناک
باش :
یک مشاور از هزاران لشکر دشمن
برای شاهزاده منحوس تر است.
دور شو. دور و دورتر. پیاپی دورتر.
به آنجا میروی که دیگر آینهای بر
صفحه و هیچ نامی بر جلد کتاب
نیست.
بسان نوآموزی که به خانهٔ سوختهٔ
عشق وارد شدی. برای ورود باید
از همه چیز دل میگسستی و نخست
از آرزوی بیثمر روزی برای خود
زیستن.
در این خانه از تو انتظاری جز این
نیست که روز و شب آتشی را
فروزان نگه داری ،
آتشی که رؤیاهایت در آن غوطه
میخورند.
در بطالتِ انتظاری بیپایان،
کتابی باز میکنی،
چشمهایت را ضعیف میکنی و
اندک اندک درسی دشوار میآموزی :
هیچکس شایستهٔ تنهایی نیست.
هیچکس به لطف و مهربانی
تقرب نمیجوید.
پرهیزت را با سوهان سکوت بُرا کن.
از پریشان حالیات چیزی نگو.
سخن گفتن ، سخن گفتن چرا ؟
تبادل کلمهها،
سودای سنگهاست. آنچه برای
بر زبان آمدن، به زمان و اندیشهای
چنین اندک نیاز دارد،
نمیتواند ارزشمند باشد.
بر زبانت سرب و جوهر بریز :
اگر رفتی با لبانی بسته برو ،
در آذرخشی که در رؤیاهایت
ادامه میدهی..
ادامه دارد
...📚✨🖊
نویسنده؛ کریستین بوبن
📝دوره گرد
در کامروایی یک تنهایی،
دنیا پست
و تو سرافراز میشوی.
این اولین دایرهٔ بسته است.
روزی باید جانت را به روح آتش ،
پیوند بزنی و این دایره را ترک کنی.
چیرگی بر جهان پیرامون،
پیروزیِ ناچیزی است و سختترین
تلاش در پیشروست.
واژههای عطش،
در سکوتهایی یکسان ، در برابرت
چیده شده است، واژههایی یگانه،
سیراب کننده.
از همهمه ای که انسان خیالپرداز را
فرا میگیرد.
برحذر باش :
دنیا هرآنچه را که باز میشناسد،
بیدرنگ به فساد میکشد.
از آنها که تو را به کنار پنجره
فرامیخوانند تا ستایش کنند ،
بترس :
آنکسی که همه از عزلتش آگاهند ،
گوشهنشین نیست.
از مهربانان و خیرخواهان بیمناک
باش :
یک مشاور از هزاران لشکر دشمن
برای شاهزاده منحوس تر است.
دور شو. دور و دورتر. پیاپی دورتر.
به آنجا میروی که دیگر آینهای بر
صفحه و هیچ نامی بر جلد کتاب
نیست.
بسان نوآموزی که به خانهٔ سوختهٔ
عشق وارد شدی. برای ورود باید
از همه چیز دل میگسستی و نخست
از آرزوی بیثمر روزی برای خود
زیستن.
در این خانه از تو انتظاری جز این
نیست که روز و شب آتشی را
فروزان نگه داری ،
آتشی که رؤیاهایت در آن غوطه
میخورند.
در بطالتِ انتظاری بیپایان،
کتابی باز میکنی،
چشمهایت را ضعیف میکنی و
اندک اندک درسی دشوار میآموزی :
هیچکس شایستهٔ تنهایی نیست.
هیچکس به لطف و مهربانی
تقرب نمیجوید.
پرهیزت را با سوهان سکوت بُرا کن.
از پریشان حالیات چیزی نگو.
سخن گفتن ، سخن گفتن چرا ؟
تبادل کلمهها،
سودای سنگهاست. آنچه برای
بر زبان آمدن، به زمان و اندیشهای
چنین اندک نیاز دارد،
نمیتواند ارزشمند باشد.
بر زبانت سرب و جوهر بریز :
اگر رفتی با لبانی بسته برو ،
در آذرخشی که در رؤیاهایت
ادامه میدهی..
ادامه دارد
...📚✨🖊
کشف الاسرار امام خمینی.pdf
21 MB
📚 کتابِ کشف الاسرار امام خمینی
در اوایل دهه ۱۳۲۰ پس از پایان
حکومت رضاشاه تألیف شد.
ممنوعالچاپ و ممنوعالفروش است.
ذکر این نکته که امام دوازدهم حفظ
امامت را به مجتهدان واگذار کرده است
امام مینویسد؛
هیچ فقیهی نگفته ماهم ذکر نکردیم که
شاهیم یا نگفته که سلطنت حق ماست.
علت اینکه مردم به دین بیعلاقه
شدند چیست؟ علتهای اصلی و
فرعی زیاد است لکن اروپاییان
دریافتند نفوذ روحانیت میتواند
استعمار ممالک دینی را در پی
داشته باشد...
نوشتهٔ؛
روحالله خمینی
www.tgoop.com/ktabdansh 📚
.
در اوایل دهه ۱۳۲۰ پس از پایان
حکومت رضاشاه تألیف شد.
ممنوعالچاپ و ممنوعالفروش است.
ذکر این نکته که امام دوازدهم حفظ
امامت را به مجتهدان واگذار کرده است
امام مینویسد؛
هیچ فقیهی نگفته ماهم ذکر نکردیم که
شاهیم یا نگفته که سلطنت حق ماست.
علت اینکه مردم به دین بیعلاقه
شدند چیست؟ علتهای اصلی و
فرعی زیاد است لکن اروپاییان
دریافتند نفوذ روحانیت میتواند
استعمار ممالک دینی را در پی
داشته باشد...
نوشتهٔ؛
روحالله خمینی
www.tgoop.com/ktabdansh 📚
.
■■■
آنگاه که وطن در دستِ مُشتی
نيرنگ بازِ بیرگ است
که از سرِبیتدبیری و
خودخواهی ادارهاش میکنند
آنگاه که در چشمِ جهانیان
چهرهای گستاخ ، موذی و
بیارج دارد،
آنگاه که بهجای خوراک سالمِ روحانی ،
خوراک فاسد پیش رويش میگذارند،
آنگاه که فقر و پریشانی چنان در
تاروپود زندگی مردم لانه کرده که
بههیچ روی نمیتوان چارهاش کرد !
احساسی است خفتبار
که آدمی را رها نمیکند؛
احساسی ماندگار که
خلافِ احساسات روزمرهی
پیشپاافتاده
به آسانی زدوده نمیشود.
آری، این شکنجه و خفقانی بیپایان
و همیشگی است که باآن از خواب
برمیخیزی،
هرساعت از روز را باآن
میگذرانی و شب باآن بهبستر
میروی،
تنها مرگ، که از غم و اندوه شخصی
رهایت میکند، از چنگ این شرمساری
نجاتت میدهد.
اما تو هنوز در شمار زندگانی و این
شرمساری همچنان بر تو سایه افکنده!!
📓 خردهریزها
- الکساندر سالژنیستین
...📚
چه دردناک است شرمسار وطن بودن
آنگاه که وطن در دستِ مُشتی
نيرنگ بازِ بیرگ است
که از سرِبیتدبیری و
خودخواهی ادارهاش میکنند
آنگاه که در چشمِ جهانیان
چهرهای گستاخ ، موذی و
بیارج دارد،
آنگاه که بهجای خوراک سالمِ روحانی ،
خوراک فاسد پیش رويش میگذارند،
آنگاه که فقر و پریشانی چنان در
تاروپود زندگی مردم لانه کرده که
بههیچ روی نمیتوان چارهاش کرد !
احساسی است خفتبار
که آدمی را رها نمیکند؛
احساسی ماندگار که
خلافِ احساسات روزمرهی
پیشپاافتاده
به آسانی زدوده نمیشود.
آری، این شکنجه و خفقانی بیپایان
و همیشگی است که باآن از خواب
برمیخیزی،
هرساعت از روز را باآن
میگذرانی و شب باآن بهبستر
میروی،
تنها مرگ، که از غم و اندوه شخصی
رهایت میکند، از چنگ این شرمساری
نجاتت میدهد.
اما تو هنوز در شمار زندگانی و این
شرمساری همچنان بر تو سایه افکنده!!
📓 خردهریزها
- الکساندر سالژنیستین
...📚
کتاب دانش
📖 مطالعه قسمت ششم جهان برای من بهصورت رؤیا و تخیل خدا بهنظر آمد. - نیک و بد، - لذت و رنج، من و شما... برای کسیکه رنج میکشد، تا حد مستی لذتبخش است که نگاهش را از رنج کشیدن بردارد و خودش را فراموش کند. اوه، برادران من این خدایی که من خلق کرده…
📖 مطالعه قسمت هفتم
انسان چیزی است که باید بر او
غلبه شود. شما قاضیان و قربانی
کنندگان، آیا شما واقعا میخواهید
بکشید تا یک جانور سرش را به تأیید
خم کند؟ - جنایتکار سرش را خم
میکند، تحقیر بزرگ با زبان نگاه
صحبت میکند. نفس چیزی است
که باید برآن غلبه شود. نفس از
دیدگاه خودم حقارت بزرگ بشریت
است. ای قاضیان، کشتن توسط شما
باید یک ترحم باشد نه انتقام.
بگذارید اندوه شما عشق به انسان
برتر باشد. بگوئید دشمن نه شرور.
بگوئید فرد بیمار نه رذل. بگوئید
احمق نه گناهکار. ای قاضی، اگر
افکارت صدای بلندی داشت همه فریاد میزدند؛ این پلید و این کرم زهرآگین
را دور کنید. - اما فکر یک چیز است
و کردار یک چیز و تصویر کردار آدمی
هم یک چیز دیگر. آدمی خود را به
عنوان انجام دهندهی یک کردار دید.
دیوانگی پیش از عمل.
چرا جنایتکار کسی را کشته؟
چون میخواست دزدی کند. نه. او
خواهان خون بود نه دزدی.
تشنهی شعف خنجر بود.
منطق گفت خون چه اهمیتی دارد؟
دست کم در این جریان مرتکب دزدی
هم بشو.سخن مانند سرب در دلش
سنگینی کرد.
این بشر چیست؟ تودهای از بیماریها.
با استفاده از روحش به جهان دست
درازی میکند.
این بشر چیست؟ تودهای از مارهای
وحشی. که بهندرت در آرامش است.
این بدن ضعیف را ببین، هرچه این
بدن بیشتر زجر میکشد، روح ضعیف
را تفسیر میکند. برای شادی، خنجر
تعبیر میکند. ( میخواهد با همان
چیزی که از آن درد میکشد، دیگران
آزار ببینند.) هرکس که بیمار شود،
قربانی شر است. - یک ضمیر
گناهکار موجب رنج دیگران میشود.
به راستی شرارت آنها چیست؟
من یک حصار در برابر سیلاب هستم
اما عصای زیر بغل شما نیستم.
چنین گفت زرتشت
درباره خواندن و نوشتن
من از میان همه ی آنچه نوشته شده تنها عاشق آن چیزی هستم که کسی با خون خودش نوشته باشد با خون بنویسید
من از اینها که بيهوده میخوانند
متنفرم. هرکس که خواننده را بشناسد
هیچ کاری برای او انجام نمیدهد.
آنها که نوشتن را بلد نیستند،
اندیشه را هم تباه میکنند. درگذشته
روح همان خدا بود سپس به انسان
تبدیل شد.
- هرکسی که با خون مینویسد
و حکایت میکند نمیخواهد
نوشته اش را بخوانند، بلکه میخواهد
آنها را با قلبشان یاد بگیرند. برای
حرکت در مسیر کوهستان باید
پاهای بسیار بلندی داشته باشید.
آنکه در قله می ایستد دیگر کسی
نیست که قبلا راه افتاده بود
میخندد. شما هنگامی که آرزوی تعالی
دارید به بالا نگاه میکنید و من به
پایین. چون در جایگاه بلندی هستم
هرکسی از بلندترین کوه صعود کند،
به همهٔ بازی های داستان های غم انگیز
و واقعیت های غم انگیز میخندد.
جسور، طعنه زننده، خشن...- دانایی
ما را اینگونه میخواهد.
- دانش یک زن است و همیشه
عاشق جنگجویان است.
شما به من میگوئید تحمل زندگی
دشوار است اما چرا شما در صبحگاه
قوی و در عصر گاه تسلیم هستید؟
تحمل زندگی دشوار است؛ اما بازهم آن
را با این ملایمت نگذرانید.بارهای
سنگین را حمل کنیم.ما عاشق زندگی
هستیم نه به این دلیل که به زندگی
خو گرفته ایم بلکه به این خاطر که
به عشق عادت کرده ایم. - همیشه
نوعی دیوانگی در عشق است.
اما نوعی منطق در دیوانگی است.
کسی که زندگی را دوست دارد و دانش هرچیزی را میبیند خوشبخت است.
- من فقط به خدایی ایمان می آورم که رقصیدن را بلد است و هنگامی که شیطان خود را دیدم اورا مشتاق، کامل،
عمیق، محزون یافتم؛ او روح وقار بود؛
همهٔ چیز در او فرو می افتد.
چنین چیزی را با خشم نمیکشد،
بلکه باخنده میکشد. بپا خیزید
بگذارید روح وقار را بکشیم!
من راه رفتن را یادگرفتم،
از آن زمان به بعد به خودم اجازه
دادم بدوم.
من پرواز را آموختم، از آن زمان بهبعد
منتظر نمیمانم تا من را هل بدهند
تا از جایم بجنبم حالا سبک هستم،
حالا پرواز میکنم حالا خودم را پايينتر
از خودم میبینم،
حالا یک خدا در درون من میرقصد.
چنین گفت زرتشت.
● ادامه دارد
📚
انسان چیزی است که باید بر او
غلبه شود. شما قاضیان و قربانی
کنندگان، آیا شما واقعا میخواهید
بکشید تا یک جانور سرش را به تأیید
خم کند؟ - جنایتکار سرش را خم
میکند، تحقیر بزرگ با زبان نگاه
صحبت میکند. نفس چیزی است
که باید برآن غلبه شود. نفس از
دیدگاه خودم حقارت بزرگ بشریت
است. ای قاضیان، کشتن توسط شما
باید یک ترحم باشد نه انتقام.
بگذارید اندوه شما عشق به انسان
برتر باشد. بگوئید دشمن نه شرور.
بگوئید فرد بیمار نه رذل. بگوئید
احمق نه گناهکار. ای قاضی، اگر
افکارت صدای بلندی داشت همه فریاد میزدند؛ این پلید و این کرم زهرآگین
را دور کنید. - اما فکر یک چیز است
و کردار یک چیز و تصویر کردار آدمی
هم یک چیز دیگر. آدمی خود را به
عنوان انجام دهندهی یک کردار دید.
دیوانگی پیش از عمل.
چرا جنایتکار کسی را کشته؟
چون میخواست دزدی کند. نه. او
خواهان خون بود نه دزدی.
تشنهی شعف خنجر بود.
منطق گفت خون چه اهمیتی دارد؟
دست کم در این جریان مرتکب دزدی
هم بشو.سخن مانند سرب در دلش
سنگینی کرد.
این بشر چیست؟ تودهای از بیماریها.
با استفاده از روحش به جهان دست
درازی میکند.
این بشر چیست؟ تودهای از مارهای
وحشی. که بهندرت در آرامش است.
این بدن ضعیف را ببین، هرچه این
بدن بیشتر زجر میکشد، روح ضعیف
را تفسیر میکند. برای شادی، خنجر
تعبیر میکند. ( میخواهد با همان
چیزی که از آن درد میکشد، دیگران
آزار ببینند.) هرکس که بیمار شود،
قربانی شر است. - یک ضمیر
گناهکار موجب رنج دیگران میشود.
به راستی شرارت آنها چیست؟
من یک حصار در برابر سیلاب هستم
اما عصای زیر بغل شما نیستم.
چنین گفت زرتشت
درباره خواندن و نوشتن
من از میان همه ی آنچه نوشته شده تنها عاشق آن چیزی هستم که کسی با خون خودش نوشته باشد با خون بنویسید
من از اینها که بيهوده میخوانند
متنفرم. هرکس که خواننده را بشناسد
هیچ کاری برای او انجام نمیدهد.
آنها که نوشتن را بلد نیستند،
اندیشه را هم تباه میکنند. درگذشته
روح همان خدا بود سپس به انسان
تبدیل شد.
- هرکسی که با خون مینویسد
و حکایت میکند نمیخواهد
نوشته اش را بخوانند، بلکه میخواهد
آنها را با قلبشان یاد بگیرند. برای
حرکت در مسیر کوهستان باید
پاهای بسیار بلندی داشته باشید.
آنکه در قله می ایستد دیگر کسی
نیست که قبلا راه افتاده بود
میخندد. شما هنگامی که آرزوی تعالی
دارید به بالا نگاه میکنید و من به
پایین. چون در جایگاه بلندی هستم
هرکسی از بلندترین کوه صعود کند،
به همهٔ بازی های داستان های غم انگیز
و واقعیت های غم انگیز میخندد.
جسور، طعنه زننده، خشن...- دانایی
ما را اینگونه میخواهد.
- دانش یک زن است و همیشه
عاشق جنگجویان است.
شما به من میگوئید تحمل زندگی
دشوار است اما چرا شما در صبحگاه
قوی و در عصر گاه تسلیم هستید؟
تحمل زندگی دشوار است؛ اما بازهم آن
را با این ملایمت نگذرانید.بارهای
سنگین را حمل کنیم.ما عاشق زندگی
هستیم نه به این دلیل که به زندگی
خو گرفته ایم بلکه به این خاطر که
به عشق عادت کرده ایم. - همیشه
نوعی دیوانگی در عشق است.
اما نوعی منطق در دیوانگی است.
کسی که زندگی را دوست دارد و دانش هرچیزی را میبیند خوشبخت است.
- من فقط به خدایی ایمان می آورم که رقصیدن را بلد است و هنگامی که شیطان خود را دیدم اورا مشتاق، کامل،
عمیق، محزون یافتم؛ او روح وقار بود؛
همهٔ چیز در او فرو می افتد.
چنین چیزی را با خشم نمیکشد،
بلکه باخنده میکشد. بپا خیزید
بگذارید روح وقار را بکشیم!
من راه رفتن را یادگرفتم،
از آن زمان به بعد به خودم اجازه
دادم بدوم.
من پرواز را آموختم، از آن زمان بهبعد
منتظر نمیمانم تا من را هل بدهند
تا از جایم بجنبم حالا سبک هستم،
حالا پرواز میکنم حالا خودم را پايينتر
از خودم میبینم،
حالا یک خدا در درون من میرقصد.
چنین گفت زرتشت.
📚 چنین گفت زرتشت - نیچه
● ادامه دارد
📚
●■
🌍 #ادبیات_ملل
بااینکه پیشِ هیچکس اعتراف نمیکرد
از دلتنگی تقریبا فلج شده بود..
✍ #جومپا_لاهیری
کتابِ؛ خاک_غریب
••☆📚🌘
🌍 #ادبیات_ملل
بااینکه پیشِ هیچکس اعتراف نمیکرد
از دلتنگی تقریبا فلج شده بود..
✍ #جومپا_لاهیری
کتابِ؛ خاک_غریب
••☆📚🌘
🤝2
لهیب سوزان.pdf
3.6 MB
رمان ادبیات
بررسی وضعیت انسانها در شرایط
سخت در قالب داستان_نمایش
• پیرمردی که در آرزوی فرزند
است و تدبیر همسرش برای عبور
از این ماجرا...
• من میدونم ولی مجبور شدم
به دنیای سیاهی پا بزارم
• تو نور میخوای؟
آنگاه ماسک صورتش را پاره کرد...
📚 #لهیب_سوزان
✍ جان استاین بک
www.tgoop.com/ktabdansh 📚
.
بررسی وضعیت انسانها در شرایط
سخت در قالب داستان_نمایش
• پیرمردی که در آرزوی فرزند
است و تدبیر همسرش برای عبور
از این ماجرا...
• من میدونم ولی مجبور شدم
به دنیای سیاهی پا بزارم
• تو نور میخوای؟
آنگاه ماسک صورتش را پاره کرد...
📚 #لهیب_سوزان
✍ جان استاین بک
www.tgoop.com/ktabdansh 📚
.
🔸🔸🔸
صمیمی بودن برای ما آدمها
طبیعی است.
ما در آرزوی احساس صمیمیت هستیم
و چنان آفریده شدهایم که صمیمی
یا به بیان دیگر،
نسبت به همدیگر با توجه، حساس و
پر محبت باشیم.
هنگامی شما صمیمی هستید،
رضایتخاطر دارید و همهٔ برخوردها
رضایتبخش هستند یا فرصتی
برای رشد معنوی و درک عمیقتر به
شما میدهند.
هنگامی که صمیمیت ندارید، یعنی
نسبت به دیگران، حساس و پرمهر
نیستید، هیچچیز شما را راضی
نمیکند و بر هم کنشهایتان
سرد و گاه خشن است.
صمیمی نبودن تجربهای بسیار دردناک
است و شما احساس تنهايی و انزوا
میکنید. شما نمیتوانید با دیگران
ارتباط برقرار کنید و آنها نیز
نمیتوانند ارتباطی با شما داشته باشند.
بیشتر میکوشید به اهداف خود دست
یابید و کارها را به انجام برسانید تا
این که رابطهای ایجاد کنید.
در نتیجه، شما فقط در پی روابطی
هستید که گرهای از کارتان بگشایند
و شما را به اهدافتان نزدیکتر کنند.
صمیمیت نمیتواند با تلاش در پی
قدرت بیرونی، یعنی توانایی کنترل
و بهرهبرداری سازگار باشد.
' قدرت حقیقی ' ص 119 ; 120
...📚
صمیمی بودن برای ما آدمها
طبیعی است.
ما در آرزوی احساس صمیمیت هستیم
و چنان آفریده شدهایم که صمیمی
یا به بیان دیگر،
نسبت به همدیگر با توجه، حساس و
پر محبت باشیم.
هنگامی شما صمیمی هستید،
رضایتخاطر دارید و همهٔ برخوردها
رضایتبخش هستند یا فرصتی
برای رشد معنوی و درک عمیقتر به
شما میدهند.
هنگامی که صمیمیت ندارید، یعنی
نسبت به دیگران، حساس و پرمهر
نیستید، هیچچیز شما را راضی
نمیکند و بر هم کنشهایتان
سرد و گاه خشن است.
صمیمی نبودن تجربهای بسیار دردناک
است و شما احساس تنهايی و انزوا
میکنید. شما نمیتوانید با دیگران
ارتباط برقرار کنید و آنها نیز
نمیتوانند ارتباطی با شما داشته باشند.
بیشتر میکوشید به اهداف خود دست
یابید و کارها را به انجام برسانید تا
این که رابطهای ایجاد کنید.
در نتیجه، شما فقط در پی روابطی
هستید که گرهای از کارتان بگشایند
و شما را به اهدافتان نزدیکتر کنند.
صمیمیت نمیتواند با تلاش در پی
قدرت بیرونی، یعنی توانایی کنترل
و بهرهبرداری سازگار باشد.
- گری زوکاو
' قدرت حقیقی ' ص 119 ; 120
...📚
👍2
.
#پیتر_کینکزلی
اگر بخت یارتان باشد،
در برههای از زندگی
به بنبست مطلق
میرسید.
نویسندهٔ شش کتاب و مقالات
متعدد پیتر کینگزلی (متولد 1953) نویسنده شش کتاب و مقالات متعدد در مورد فلسفه باستان، از جمله فلسفه باستان، رمز و راز و جادو است. زوایای تاریک حکمت مغولستان، تبت و سرنوشت دنیای غرب است. همچنین او در کتاب خودزندگینامه درباره فیلسوفان پیش از سقراط، پارمنیدس و امپدوکلس و جهانی که در آن زندگی می کردند، مطالب زیادی نوشته است.
سال 1971 در مدرسه Highgate در شمال لندن تحصیل کرد. او در سال 1975 با رتبهٔ ممتاز از دانشگاه لنکستر فارغ التحصیل شد و پس از تحصیل در کالج کینگ، مدرک کارشناسی ارشد ادبیات را از دانشگاه کمبریج دریافت کرد. پس از آن، مدرک دکترای خود را از دانشگاه لندن دریافت نمود. کینگزلی عضو سابق مؤسسه واربورگ در لندن، او در هر دو دانشگاه سیمون فریزر کانادا و دانشگاه نیومکزیکو تدریس کرده است.
خود کینگزلی بیان کرده است که او
یک عارف بوده.
...📚
#پیتر_کینکزلی
اگر بخت یارتان باشد،
در برههای از زندگی
به بنبست مطلق
میرسید.
- پیتر کینکزلی
نویسندهٔ شش کتاب و مقالات
متعدد پیتر کینگزلی (متولد 1953) نویسنده شش کتاب و مقالات متعدد در مورد فلسفه باستان، از جمله فلسفه باستان، رمز و راز و جادو است. زوایای تاریک حکمت مغولستان، تبت و سرنوشت دنیای غرب است. همچنین او در کتاب خودزندگینامه درباره فیلسوفان پیش از سقراط، پارمنیدس و امپدوکلس و جهانی که در آن زندگی می کردند، مطالب زیادی نوشته است.
سال 1971 در مدرسه Highgate در شمال لندن تحصیل کرد. او در سال 1975 با رتبهٔ ممتاز از دانشگاه لنکستر فارغ التحصیل شد و پس از تحصیل در کالج کینگ، مدرک کارشناسی ارشد ادبیات را از دانشگاه کمبریج دریافت کرد. پس از آن، مدرک دکترای خود را از دانشگاه لندن دریافت نمود. کینگزلی عضو سابق مؤسسه واربورگ در لندن، او در هر دو دانشگاه سیمون فریزر کانادا و دانشگاه نیومکزیکو تدریس کرده است.
خود کینگزلی بیان کرده است که او
یک عارف بوده.
...📚