KURDISHBOOKHOUSE Telegram 1066
📘در سجده‌گاه زخمِ شفقی سبز

✍️به قلم #عطا_نهایی


🍂نام من رؤیاست
از سرزمین افسونم
پدرم کوه و مادرم مه
من در سالی که ماهش را کشته بودند
در ماهی که هفته‌اش را
و روزی که ساعتش
در بامداد شبی که باد را حامله بود
شبی پشت خمیده از بار سنگینِ راهی دشوار
در سجده‌گاه زخمِ شفقی سبز
چونان پرتوی خونین
شمعی روشن
با فریاد پرسشی
از مادر زاده شدم.

▫️برای من نوشتن دربارهُ زندگی و شعر شیرکو بیکس، همچون صعود از یکی از رفیع‌ترین قله‌های رشته کوه زاگرس، به همان اندازه که وسوسه برانگیز است، هراسناک هم هست؛ زیرا که زندگی او همانا شعر او و شعر او روایت رنج‌های مردمی است که لحظه لحظه‌های زندگی‌شان را در جنگ برای ماندگاری و مقاومت در برابر یورش و تهاجم قدرت‌هایی سپری کرده‌اند که قریب صد سال است سرزمین آبا و اجدادیشان را همچون گوشت قربانی میان خود تقسیم کرده و به کمتر از اِمحا و نابودیشان راضی نبوده‌اند.

▫️شعر شیرکو رساترین فریاد زندگی است، که از قربانگاه‌های این مردم به گوش می‌رسد؛ فریادی در رثای آزادی، عدالت و بدیهی‌ترین حقوق انسانی، و عجبا که این فریادِ به خون آلوده هرگز لحن خشم و خشونت، نفرت و خونخواهی به خود نمی‌گیرد، از مسیر اعتدال و شفقت منحرف نمی‌شود و در دامچاله‌های رادیکالیزم، ناسیونالیزمِ کور و نژادپرستی نمی‌افتد؛ زیرا که راهبر شاعرش عشق است. امید و عشق، دو خورشید تابان که همهٔ عمر مسیر سخت زندگی‌اش را روشن کرده‌اند. دو چشمهٔ جوشان که در طول سالیان درخت تنومند شعرش را سیراب کرده‌اند.

🍁ناامیدی جمود است، صخره یخ
که هیچ چیز آن‌را نمی‌شکند.
خوش آمدی‌ ای عشق مقدس
تو که در چشمانم طلوع می‌کنی
صخره‌های یخ آرام آرام می‌شکنند
آب می‌شوند.

▫️زندگی و شعر شیرکو دو موضوع متفاوت نیستند که بشود جداگانه بدان‌ها پرداخت. او همچون هر شاعر بزرگ دیگری شعرش را به تمام و کمال زیسته است. یا شاید بایستی بگویم که زندگیش را لحظه به لحظه سروده است. و این دویِ یکی شده تجلی رنجی هستند که نطفه آن در تاریخ ملتش بسته شده است. رنجی که همچون تقدیری محتوم در طول زندگی‌اش نتوانست از آن بگریزد. تقدیری که گویا در اولین لحظه پس از تولد، توسط مامایش، زن مسیحی همسایه، مریم نامی، به تعبیر شاعر «چون گل ختمی روییده در تاریکی، با تکه ای زغال صلیبی بر پیشانیش رسم می‌کند. و تاج خاری بر سرش می‌گذارد. سپس همچون بره‌ای تازه‌زاد او را در آغوش غریبش می‌گیرد. به گونه‌هایش بوسه می‌زند و اولین قنداق سفر و صلیب زندگیش را به او می‌بخشد.»

▫️طولی نمی‌کشد که این تمثیل ناتمام را زن کولی جادوگری تکمیل می‌کند. هنگامی که مادرش برای او تعریف می‌کند که گویا دیده است که مار دراز و سیاهی در نبود او به دور قنداق کودکش پیچیده، سرش را بر شانهٔ او گذاشته، انگار که بخواهد چیزی را در گوش او زمزمه کند. زن کولی به مدد قابهای جادوگریش این واقعه را اینگونه برایش تفسیر می‌کند: «رنج عمر آدمی را همچون جویباری از خون به دنبال خودش می‌کشاند. مار راز زبان را به او، که برگذیده‌اش است، می‌آموزد. کودکِ تو وقتی که بزرگ شود واژه‌ها را به افسون تبدیل می‌کند. رویا خودش به سراغ او می‌رود و راز یزدان را (که آگاهی است) و پیامبران را (که رسالت است) برایش تحریر می‌کند.» و این‌گونه است که پیچیدن مارِ زبان به صلیب قامت شاعر ترجیح بند رنجنامهٔ زندگیش می‌شود.

▫️شیرکو بیکس در خردسالی پدرش را، #فایق_بیکس، که از شعرای مبارز و نامیِ کرد است، از دست می‌دهد. بعدها مادرش هم به علت فقر و تنگدستی شدید، ناچار به ازدواج مجدد می‌شود و او تنها می‌ماند. تنها در مواجهه با جهان پیرامونش که حریصانه قصد درک و شناختش را دارد؛ و در مواجهه با تاریخ ملتش که از لای کتاب‌های پدرش همچون کوهی بر سرش آوار می‌شود. تاریخی که به گفته خودش «با آتشی که در گلزار اَوستا می‌افتد» شروع می‌شود، «با غروب بانگ مغ‌ها و چکیدن آخرین قطرات لبخند گاتاها»؛ تاریخی که «سرمای یخبندان زمستانی است که هرگز گرمش نمی‌شود.»

📸 شیرکو بیکس و عطا نهایی - سلیمانیه ۱۹۹۷

🔻ادامه مطلب...

🌐http://kurdishbookhouse.com/ku/100-968/

#اختصاصی_خانه_کتاب_کردی

■ به کانال "خانهٔ کتاب کُردی" بپیوندید:

▪️ @kurdishbookhouse

🌎 پایگاه خبری خانهٔ کتاب كُردی



tgoop.com/kurdishbookhouse/1066
Create:
Last Update:

📘در سجده‌گاه زخمِ شفقی سبز

✍️به قلم #عطا_نهایی


🍂نام من رؤیاست
از سرزمین افسونم
پدرم کوه و مادرم مه
من در سالی که ماهش را کشته بودند
در ماهی که هفته‌اش را
و روزی که ساعتش
در بامداد شبی که باد را حامله بود
شبی پشت خمیده از بار سنگینِ راهی دشوار
در سجده‌گاه زخمِ شفقی سبز
چونان پرتوی خونین
شمعی روشن
با فریاد پرسشی
از مادر زاده شدم.

▫️برای من نوشتن دربارهُ زندگی و شعر شیرکو بیکس، همچون صعود از یکی از رفیع‌ترین قله‌های رشته کوه زاگرس، به همان اندازه که وسوسه برانگیز است، هراسناک هم هست؛ زیرا که زندگی او همانا شعر او و شعر او روایت رنج‌های مردمی است که لحظه لحظه‌های زندگی‌شان را در جنگ برای ماندگاری و مقاومت در برابر یورش و تهاجم قدرت‌هایی سپری کرده‌اند که قریب صد سال است سرزمین آبا و اجدادیشان را همچون گوشت قربانی میان خود تقسیم کرده و به کمتر از اِمحا و نابودیشان راضی نبوده‌اند.

▫️شعر شیرکو رساترین فریاد زندگی است، که از قربانگاه‌های این مردم به گوش می‌رسد؛ فریادی در رثای آزادی، عدالت و بدیهی‌ترین حقوق انسانی، و عجبا که این فریادِ به خون آلوده هرگز لحن خشم و خشونت، نفرت و خونخواهی به خود نمی‌گیرد، از مسیر اعتدال و شفقت منحرف نمی‌شود و در دامچاله‌های رادیکالیزم، ناسیونالیزمِ کور و نژادپرستی نمی‌افتد؛ زیرا که راهبر شاعرش عشق است. امید و عشق، دو خورشید تابان که همهٔ عمر مسیر سخت زندگی‌اش را روشن کرده‌اند. دو چشمهٔ جوشان که در طول سالیان درخت تنومند شعرش را سیراب کرده‌اند.

🍁ناامیدی جمود است، صخره یخ
که هیچ چیز آن‌را نمی‌شکند.
خوش آمدی‌ ای عشق مقدس
تو که در چشمانم طلوع می‌کنی
صخره‌های یخ آرام آرام می‌شکنند
آب می‌شوند.

▫️زندگی و شعر شیرکو دو موضوع متفاوت نیستند که بشود جداگانه بدان‌ها پرداخت. او همچون هر شاعر بزرگ دیگری شعرش را به تمام و کمال زیسته است. یا شاید بایستی بگویم که زندگیش را لحظه به لحظه سروده است. و این دویِ یکی شده تجلی رنجی هستند که نطفه آن در تاریخ ملتش بسته شده است. رنجی که همچون تقدیری محتوم در طول زندگی‌اش نتوانست از آن بگریزد. تقدیری که گویا در اولین لحظه پس از تولد، توسط مامایش، زن مسیحی همسایه، مریم نامی، به تعبیر شاعر «چون گل ختمی روییده در تاریکی، با تکه ای زغال صلیبی بر پیشانیش رسم می‌کند. و تاج خاری بر سرش می‌گذارد. سپس همچون بره‌ای تازه‌زاد او را در آغوش غریبش می‌گیرد. به گونه‌هایش بوسه می‌زند و اولین قنداق سفر و صلیب زندگیش را به او می‌بخشد.»

▫️طولی نمی‌کشد که این تمثیل ناتمام را زن کولی جادوگری تکمیل می‌کند. هنگامی که مادرش برای او تعریف می‌کند که گویا دیده است که مار دراز و سیاهی در نبود او به دور قنداق کودکش پیچیده، سرش را بر شانهٔ او گذاشته، انگار که بخواهد چیزی را در گوش او زمزمه کند. زن کولی به مدد قابهای جادوگریش این واقعه را اینگونه برایش تفسیر می‌کند: «رنج عمر آدمی را همچون جویباری از خون به دنبال خودش می‌کشاند. مار راز زبان را به او، که برگذیده‌اش است، می‌آموزد. کودکِ تو وقتی که بزرگ شود واژه‌ها را به افسون تبدیل می‌کند. رویا خودش به سراغ او می‌رود و راز یزدان را (که آگاهی است) و پیامبران را (که رسالت است) برایش تحریر می‌کند.» و این‌گونه است که پیچیدن مارِ زبان به صلیب قامت شاعر ترجیح بند رنجنامهٔ زندگیش می‌شود.

▫️شیرکو بیکس در خردسالی پدرش را، #فایق_بیکس، که از شعرای مبارز و نامیِ کرد است، از دست می‌دهد. بعدها مادرش هم به علت فقر و تنگدستی شدید، ناچار به ازدواج مجدد می‌شود و او تنها می‌ماند. تنها در مواجهه با جهان پیرامونش که حریصانه قصد درک و شناختش را دارد؛ و در مواجهه با تاریخ ملتش که از لای کتاب‌های پدرش همچون کوهی بر سرش آوار می‌شود. تاریخی که به گفته خودش «با آتشی که در گلزار اَوستا می‌افتد» شروع می‌شود، «با غروب بانگ مغ‌ها و چکیدن آخرین قطرات لبخند گاتاها»؛ تاریخی که «سرمای یخبندان زمستانی است که هرگز گرمش نمی‌شود.»

📸 شیرکو بیکس و عطا نهایی - سلیمانیه ۱۹۹۷

🔻ادامه مطلب...

🌐http://kurdishbookhouse.com/ku/100-968/

#اختصاصی_خانه_کتاب_کردی

■ به کانال "خانهٔ کتاب کُردی" بپیوندید:

▪️ @kurdishbookhouse

🌎 پایگاه خبری خانهٔ کتاب كُردی

BY Kurdish Book House




Share with your friend now:
tgoop.com/kurdishbookhouse/1066

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Clear It’s easy to create a Telegram channel via desktop app or mobile app (for Android and iOS): “[The defendant] could not shift his criminal liability,” Hui said. How to create a business channel on Telegram? (Tutorial) More>>
from us


Telegram Kurdish Book House
FROM American