tgoop.com/kvhfn/777
Last Update:
زنده نگه داشتن هستهای غیرداستانی در ساختمانی داستانی
🎙 گزارش جلسهی بررسی رمان «برلینیها» با حضور خانم شریفنژاد، آقای پورمحمدرضا، خانم علیپور و آقای فولادینسب در شهر کتاب قزوین، برگزارشده در ۱۸ تیرماه ۱۴۰۱
شریفنژاد: خیلیوقتها نویسندهها خودشان [یا نوشتههایشان] سوژه نیستند، ولی اینجا اثر سوژهای است که درطی رمان شکل میگیرد و ما با آن اتفاقاتی که درطول رمان میافتد و چالشهایی که یک نویسنده با آن برخورد دارد، مواجه میشویم.
پورمحمدرضا: رمان «برلینیها» یک هستهی ناداستانی خیلی پررنگ دارد. هستهی ناداستانی «برلینیها» معطوف به خود برلینیهاست؛ یعنی مبارزان سیاسی ایرانیای که درحالحاضر در برلین به سر میبرند. مهاجرند، تبعید شدهاند آنجا و یک دایاسپورا تشکیل دادهاند.
• کار چهجوری موفق میشود هستهی ناداستانی خودش را درنهایت درون ساختمانی که رمان است، درون ساختمانی که ساختمانی فیکشنال است حل کند؟ ازطریق دو لایه یا دو خط داستانی، دو story line. راوی درونداستانی که قرار است این پژوهش را انجام بدهد، به این هستهی ناداستانی دست پیدا بکند، به صدای این آدمها، به زندگی این آدمها، قرار نیست خودش نامرئی بشود، یعنی خودش تبدیل بشود به یک گزارشگر محض که فقط آن صداها را برای ما منتقل بکند؛ بلکه خودش هم در داستان حضور دارد و در این حضور خودش هم کلنجار میرود.
• اگر اسم اولی را بگذاریم یک لایهی ناداستانی که پرداختی فیکشنال دارد، پرداختی داستانی دارد و این دوتا را دوتا خط داستانی در نظر بگیریم، من بهگمانم بزرگترین هنر «برلینیها» این است که توانسته عمارتی را طراحی کند که در آن اینسه با همدیگر رابطهی درهمتنیده و معناداری را برقرار بکنند.
• «برلینیها» یک نکته را به ما یادآوری میکند؛ کار نانفیکشن و درواقع سروکله زدن با سوژههای واقعی، سروکله زدن با مردمان، با کسانی که جزئی از تاریخ هستند، درعینحال کار مخاطرهآمیزی است. کار خطرناکی است.
فولادینسب: من فکر میکنم ناول فرآوردهای قرنبیستمی است. فرآوردهای است ناشی از به وجود آمدن تکنولوژی، شتاب زندگی و غیرهوغیره، ولی بههیجوجه با کسانی که ناقوس مرگ رمان را به صدا درمیآورند، موافق نیستم و معتقدم کماکان رمان میتواند نوشته بشود و خوانده بشود؛ کمااینکه در جهان این اتفاق میافتد. بله، آنوقت دیگر رمان امروزین نمیتواند مشابه رمان قرننوزدهمی نوشته بشود، برای اینکه نویسندهی امروز رقیبان سرسختی دارد.
• طبیعتا فرم زمانهی ما اگر همان فرم رمان باشد، باید ساختار، استراکچر و معماریاش تفاوت اساسی داشته باشد. یکی از مهمترین این ویژگیها توجه به شتاب زمانه است و توجه به زندگی شتابناکی که ما داریم سپری میکنیم.
علیپور: کتاب «برلینیها» با این جمله آغاز میشود: «هوا تاریک است و آسمان سیاه.» درادامه میبینیم این آسمان سیاه با این نورافشانها روشنوخاموش میشود. من خودم بهعنوان خواننده فکر میکنم کل رمان هم همین بود؛ یعنی جاهایی نور میتابید به یکجاهایی و برایمان مشخص میشد. بخشی از حقیقت برایمان آشکار میشد.
پورمحمدرضا: پذیرندگی برلین بهحدی است که راوی همچنان میتواند باوجود ترسها و احتمالهایی که همراهش است، درون شهر قدم بزند و خودش را بسپرد به شهر. این باعث چی شده؟ باعث نقشهبرداری شهر، یا مساحی شهر شده، منتها از منظر یک مهاجر. بهشدت ازاینلحاظ این نقشهبرداری ریزبافت است.
• و راوی سعی میکند لندسکیپ شخصی خودش را، چشمانداز شخصی خودش را، قلمرو شخصی خودش را بهعنوان یک مهاجر در این فضای عمومی، در این سفرهی شهر پهن بکند؛ زندگی جمعیای که وقتی به زندگی خودت نگاه میکنی، در شهری که تو مهاجر نیستی، داری در کشور خودت، وطن خودت زندگی میکنی آن را نداری.
فولادینسب: من، بهعنوان کسی که در انقلاب سال ۵٧ هیچ مشارکتی نداشته و دخالتی نداشته، نمیخواهم هم نسبتبه آن سکوت بکنم. من میخواهم برگردم به گذشته، به تاریخ نگاه بکنم و صدای نسل خودم را دربارهی آن اتفاق بازتاب بدهم. صدای نسل خودم را ازطریق روایت آن نسل بازتاب بدهم، اما نمیخواهم قضاوتگری بکنم.
• اساسا نویسنده قاضی نیست. نویسنده مبلغ سیاسی هم نیست. نویسنده نمایندهی ایدئولوژیها هم نیست. اتفاقا وقتی که نویسنده به آغوش ایدئولوژی میرود، همان جایی است که دیگر ادبیات به مسلخ میرود و باید فاتحهاش را خواند. نویسنده باید این بیطرفی را حفظ بکند و سعی بکند آن راوی ناظری باشد که بتواند صادقانه و بدون پیشقضاوت جهان اثرش را صورتبندی بکند.
مشاهدهی متن کامل این #گفتوگو 👇
🖇 http://kavehfouladinasab.ir/n-030606/
https://www.tgoop.com/kvhfn
BY کاوهنامه
Share with your friend now:
tgoop.com/kvhfn/777