tgoop.com/kvhfn/795
Last Update:
وطن واقعا کجاست؟
🎙 گزارش جلسهی بررسی رمان «برلینیها» با حضور دکتر تقی آزاد ارمکی، دکتر امید آسایش و کاوه فولادینسب، بهمیزبانی دکتر علی نوری از انجمن جامعهشناسی ایران در کتابفروشی چشمهی کارگر، برگزارشده در ۰۳ آذرماه ۱۴۰۳
آزاد ارمکی: من در کتاب خیلی علاقهمند بودم به طرح یکسری عناصر درباب تخیل اجتماعی. یک تخیلی که در آن عنصر مرکزیاش ایران است، ادبیات است، فرهنگ است، زبان است، خاطره است و درعینحال همیاری و همکاری هم هست؛ توأم با دشمنی و خیانت... در متن ارجاعی هست به سرنوشت بزرگ علوی در آلمان... که میگوید «آمدهام، مهاجرت کردهام بهاختیار، ولی کاش نمیآمدم و نمیدانم کجا بروم.» و میگوید آنجا که بمیری خاطره است، پس اینجا خاطره است. خب فرهنگ چه میشود؟... در این وضعیت، فرهنگ، زبان، خاطره، مناسبات اجتماعی نمیتوانند آن cultural image Iranian را بسازند... بهنظر این image قابلتأمل است.
... من فکر میکنم ضعف جامعهشناسی این است که قدرت توصیف واقعیت اجتماعی را از دست داده. این رمان را ببینید؛ ارجاع به فکت در آن بهمعنای عریانش نیست، چون مؤلف واسط فکت و متن است. اوست که دارد صورتبندی و تخیل خودش را بازآفرینی میکند. [درعینحال] چیزی که آدم را از تبدیل شدن به ساحت ایدئولوژیک باز میدارد جزئیات است... این کتاب متعهد به مفهومپردازی درمورد زندگی است و در تزاحم با چیزی بهنام ایدهآلگرایی انتزاعی توهمی... چون ایرانیها [همه] خیلی آرمانگرا هستند...؛ جامعهشناسیای که روی جزئیات و واقعیت اجتماعی بهشکل ذرهذرهی پراکنده کار دارد و درعینحال هم یکچیزی بهنام تخیلی که درش زندگی کانونی شده، خیلی نکتهی مهمی است.
آسایش: این کتاب درمورد دو نسل از مهاجران ایرانی حرف میزند: یکی نسلی است که سالها پیش مهاجرت کرده و نسل قدیمیترهای برلين است؛ نسلی که بهعلت تحولات ایران در آن دوره پناهندهی سیاسی شده... و نسل دیگری که در آرزوی مهاجرت زیسته. اینیکی نسلی است که با آرزوی مهاجرت بزرگ شده... و اینجاست که دوگانهی نسبت این مهاجران با وطن شکل میگیرد؛ ما با دو شکل از وطن طرف هستیم: یک نگاه نگاه نسل قدیم به وطن است... اینها همچنان در آرزوی یک وطن دارند زندگی میکنند؛ انگار تعمدی دارند که آن کشور را بهعنوان وطن یا خانه نپذیرند و حتی زبانش را یاد نگیرند؛ انگار که تبعید شدهاند. ولی درمقابل در داستان با نسل دیگری... طرفیم که بهنظر من نغمه شخصیت خیلی خوبی است برای معرفی آن... این نسلی است که با همان آرزوی یکجای دیگر ــ یک اتوپیا ــ بزرگ شده. این دوتا اختلاف خیلی جالبی دارند...؛ مثلا برای آن نسل اول وطن یک جای پرشکوه است بهعنوان خاک، بهعنوان یک مکان مقدس. درمقابل وقتی سیاوش از خاطراتش از ایران میگوید یا از حسش به وطن میگوید، بهعنوان نمایندهی این نسل اخیرتر از پاساژ پروانه، خیابان جمهوری، کافه ريو حرف میزند. از زندگی روزمره حرف میزند. دیگر وطن برای اون آن جای پرشکوه نیست. حتی دلش هم که تنگ میشود، دلش برای خاطراتش در ایران تنگ میشود؛ نه برای وطن.
نوری: رمانپژوهش بحثی است که واقعا باید به آن توجه بشود... پژوهش قبل از نوشتن کار جدیدی است که میتواند برای رماننویسهای ما الگو باشد. ما در جامعهشناسی میگوییم پای علم جامعهشناسی در تجربه است؛ یعنی شما اگر مشاهده نکنی، تجربه نکنی و بیایی حرف دربارهي جامعهشناسی بزنی، هیچ مبنايی ندارد. هیچ موضوعیتی ندارد. انگار جامعهشناسی نمیکنی، کار دیگری میکنی. دقیقا اینجا پای رمان هم میشود گفت که در پژوهش است. و لازم است قبل از رمان پژوهش انجام بشود تا آن رمان ساخته بشود.
فولادینسب: دکتر آسایش فرمودند.. انسجام رمان زیادی زیاد است و این انسجام باعث میشود که خواننده بعضی از نکات را در اثر نبیند یا غرق روایت بشود. کار ادبیات داستانی همین است؛ همین چیزی که حالا ذیل انسجام مطرح میشود. یعنی ــ حالا اگر نویسنده موفق بشود از پس آن بربیاید ــ کار نویسنده، داستاننویس و رماننویس همین است که جامعه را ببیند، سیاست را ببیند، اقتصاد را ببیند و همهی اینها را درخلال روایتی که خود زندگی است برای خواننده مطرح بکند. هیچکدام از اینها منفک یا مجزا بیرون نزنند از اثر؛ همانطورکه زندگی ما اینطور جریان دارد... من فکر میکنم رمان وظیفه دارد همین کار را بکند.
اگر میگویند که رمان خود زندگی است ــ زندگی تخیلشده توسط نویسنده ــ همانطورکه در زندگی واقعی روزمرهی ما همهی این امور درهمتنیده است و بهشکل منفک به چشم نمیآید، خب در اثر ادبی هم باید همینطور باشد.
مشاهدهی متن کامل گزارش این #جلسه 👇
🖇 http://kavehfouladinasab.ir/n-030915/
https://www.tgoop.com/kvhfn
BY کاوهنامه
Share with your friend now:
tgoop.com/kvhfn/795