#درويش
أنا العاشق السیء الحظَّ
لا أستطیع الذهاب الیکِ
ولا أستطیع الرجوع الیّ
تمرد قلبی علیّ
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
من آن عاشق نگون بختم
که نه می توانم سوی تو بیایم
نه می توانم به خودم برگردم
این قلب علیه من عصیان کرده است
**
أنا العاشق السیء الحظَّ
لا أستطیع الذهاب الیکِ
ولا أستطیع الرجوع الیّ
تمرد قلبی علیّ
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
من آن عاشق نگون بختم
که نه می توانم سوی تو بیایم
نه می توانم به خودم برگردم
این قلب علیه من عصیان کرده است
**
منحتني من كنوز الحُبّ أَنفَسها
وكنتُ لولا نداكِ الجائعَ العاري
___ إعراب كلمة (أنفسها):
وكنتُ لولا نداكِ الجائعَ العاري
___ إعراب كلمة (أنفسها):
Anonymous Quiz
21%
توكيد منصوب
28%
توكيد مجرور
32%
مفعول به منصوب
19%
مفعول به ثان
تعلیم العربية
منحتني من كنوز الحُبّ أَنفَسها
وكنتُ لولا نداكِ الجائعَ العاري
___ إعراب كلمة (أنفسها):
وكنتُ لولا نداكِ الجائعَ العاري
___ إعراب كلمة (أنفسها):
دوستان دقت کنید
انفَسها است با فتحه.
انفَسها است با فتحه.
لا تُغرِّب أحدًا رآک وطنًا
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
غُربت کسی نباش که تو را وطن دیده.
**
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
غُربت کسی نباش که تو را وطن دیده.
**
فاقضُوا مآربكم عجالاً إنما
أعماركم سفرٌ من الأسفار
نعرب كلمة عجالا :
أعماركم سفرٌ من الأسفار
نعرب كلمة عجالا :
Anonymous Quiz
50%
حالا
15%
خبرا
16%
مفعولا به
19%
تمييزا
“الحَيَاةُ كَالثَّلْجِ، إِسْتَمْتِعْ بِهَا قَبْلَ أَنْ تَذُوْب”
زندگی مثل یخ است، قبل از اینکه آب شود از آن لذت ببرید…!
•🌿🧊•
زندگی مثل یخ است، قبل از اینکه آب شود از آن لذت ببرید…!
•🌿🧊•
من أقوال مصطفى صادق الرافعي :
::
الغِنى أن تملكَ من الدُّنيا ، ولكنّ أحسنَ الغِنى أن تهنأ في الدُّنيا.
::
الفقرُ خلوٌّ من المالِ ، ولكنَّ أقبح الفقرِ الخلوَّ من العافيةِ.
::
🔸🔸
::
الغِنى أن تملكَ من الدُّنيا ، ولكنّ أحسنَ الغِنى أن تهنأ في الدُّنيا.
::
الفقرُ خلوٌّ من المالِ ، ولكنَّ أقبح الفقرِ الخلوَّ من العافيةِ.
::
🔸🔸
دو تن از بزرگترین استادهای زبان عربی در کشور در دانشگاه علامه طباطبایی.
دیروز، جلسه گروه عربی علامه طباطبایی
استاد سعید نجفی و استاد صادق خورشا (حفظهما الله و نفعنا بعلمهما الغزیر)
آنچه که در این دو استاد عزیز به وضوح به چشم میآید، این است که با وجود این همه وسعت علمی و تجربه زیادی که دارند رفتارشان با دانشجویان مانند رفتار یک دوست دلسوز است، استادانی هستند با منشی مهربانانه و محبتی پدرانه.
این دو بزرگوار متاسفانه هر دو بازنشسته شدهاند اما خوشبختانه استاد خورشا همچنان دانشجویان را از بحر علم خود سیراب میکند، من شخصا افتخار شاگردی ایشان را ترم یک داشتهام، ولی متاسفانه از تلمذ در خدمت استاد نجفی بی نصیب ماندهام.
1404,1,26
دیروز، جلسه گروه عربی علامه طباطبایی
استاد سعید نجفی و استاد صادق خورشا (حفظهما الله و نفعنا بعلمهما الغزیر)
آنچه که در این دو استاد عزیز به وضوح به چشم میآید، این است که با وجود این همه وسعت علمی و تجربه زیادی که دارند رفتارشان با دانشجویان مانند رفتار یک دوست دلسوز است، استادانی هستند با منشی مهربانانه و محبتی پدرانه.
این دو بزرگوار متاسفانه هر دو بازنشسته شدهاند اما خوشبختانه استاد خورشا همچنان دانشجویان را از بحر علم خود سیراب میکند، من شخصا افتخار شاگردی ایشان را ترم یک داشتهام، ولی متاسفانه از تلمذ در خدمت استاد نجفی بی نصیب ماندهام.
1404,1,26
إن الصمت هو صراخ من النوع نفسه،
أكثر عمقاً، وأكثر لياقةً بكرامة الإنسان!
«سكوت،
فریادیست از نوع خود،
که عمیقتر، و برایِ عزّت انسان، سزاوارتر...»
#الترجمة
غسان_کنفانی
أكثر عمقاً، وأكثر لياقةً بكرامة الإنسان!
«سكوت،
فریادیست از نوع خود،
که عمیقتر، و برایِ عزّت انسان، سزاوارتر...»
#الترجمة
غسان_کنفانی
قال رسول اللهِ ﷺ:
(الآيتانِ من آخرِ سورةِ البقرةِ ، مَن قرأهُما في ليلةٍ كفَتاهُ).
#الآيتانِ: مبتدأ مرفوع وعلامة رفعه الألف لأنه مثنى. #وخبره:
(الآيتانِ من آخرِ سورةِ البقرةِ ، مَن قرأهُما في ليلةٍ كفَتاهُ).
#الآيتانِ: مبتدأ مرفوع وعلامة رفعه الألف لأنه مثنى. #وخبره:
Anonymous Quiz
25%
شبه الجملة (من آخر)
11%
جملة فعل الشرط (من قرأهما)
22%
جملة جواب الشرط (كفَتاهُ)
42%
جملة الشرط الكبرى (من قرأهما كفَتاهُ)
قال عديّ بن زيد :
عن المرءِ لا تسأل وأبصر قرينَه
فإنَّ القرينَ بالمُقَارنِ يَقْتَدِي
::
# سطر_من_الحكمة
عن المرءِ لا تسأل وأبصر قرينَه
فإنَّ القرينَ بالمُقَارنِ يَقْتَدِي
::
# سطر_من_الحكمة
دوستان سلام و وقت بخير
این چند روزا خیلی مشغولم و خسته،
با وجود اینکه وقت ندارم، ولی میخوام دوباره یه گشتی بزنم در دنیای زیبای خیال آمیز رمانها، و امروز رمان فی سبیل التاج نوشته المنفلوطی_ که یک ادیب بزرگ دنیای عرب هست_ را برداشتم.
و بعد اتمام خلاصهش رو خواهم گذاشت.
ولی کسی هم خواست با هم شروع کنیم، من هستم چند صفحهای خوندم واقعا قلم پرباری داره؛ از دست ندین، Pdf ش رو هم میزارم.
حجمش هم زیاد نیست تو این چاپش ۸۴
و چاپهای دیگرش ۱۵۰ صفحه به بالاست.
این چند روزا خیلی مشغولم و خسته،
با وجود اینکه وقت ندارم، ولی میخوام دوباره یه گشتی بزنم در دنیای زیبای خیال آمیز رمانها، و امروز رمان فی سبیل التاج نوشته المنفلوطی_ که یک ادیب بزرگ دنیای عرب هست_ را برداشتم.
و بعد اتمام خلاصهش رو خواهم گذاشت.
ولی کسی هم خواست با هم شروع کنیم، من هستم چند صفحهای خوندم واقعا قلم پرباری داره؛ از دست ندین، Pdf ش رو هم میزارم.
حجمش هم زیاد نیست تو این چاپش ۸۴
و چاپهای دیگرش ۱۵۰ صفحه به بالاست.
الأمل
الحب شقاء كله، وأشقى المحبين جميعاً أولئك الذين يحبون بلا أمل ولا رجاء! . إنهم يذرفون دموعهم وهم عالمون أنهم يسكبونها في أرض قاحلة جدباء لا تنبت لهم راحة ولا سعادة ويسهرون لياليهم وهم يعتقدون أن ظلمتها لا تنحسر عن فجر منير أو صبح سعيد، ويطرقون برؤوسهم في خلواتهم لا ليفكروا متى تنتهي أيام شقائهم أو تبتدىء أيام سعادتهم فحياتهم كلها شقاء لا فرق بين أمسها وغدها وحاضرها ومستقبلها، بل ليفكروا متى يرحلون عن هذه الدار ليستريحوا من آلامها وهمومها.
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
امید
عشق، سراسر رنج است؛ و رنجکشیدهترین عاشقان، آناناند که بیهیچ امید و آرزویی دوست میدارند!
آنان اشک میریزند، در حالی که نیک میدانند اشکهایشان را بر زمینی خشک و سترون میافشانند؛ زمینی که نه آرامشی در آن میروید، نه خوشبختی. شبهای خود را بیدار میمانند و در دل باور دارند که تاریکی آن شبها هرگز به سپیدهای روشن یا صبحی خجسته نخواهد انجامید.
در خلوت خویش سر بر زانو میگذارند، نه آنکه بیندیشند این روزگارِ تیرهرو کِی به پایان میرسد یا کی روزهای خوشی آغاز میشود—سراسر زندگیشان رنج است، بی هیچ تفاوتی میان دیروز و فردا، حال و آینده—بلکه میاندیشند که کی از این سرا کوچ خواهند کرد، تا از دردها و اندوههایش بیاسایند.
المنفلوطي، رواية...في سبيل التاج...
الحب شقاء كله، وأشقى المحبين جميعاً أولئك الذين يحبون بلا أمل ولا رجاء! . إنهم يذرفون دموعهم وهم عالمون أنهم يسكبونها في أرض قاحلة جدباء لا تنبت لهم راحة ولا سعادة ويسهرون لياليهم وهم يعتقدون أن ظلمتها لا تنحسر عن فجر منير أو صبح سعيد، ويطرقون برؤوسهم في خلواتهم لا ليفكروا متى تنتهي أيام شقائهم أو تبتدىء أيام سعادتهم فحياتهم كلها شقاء لا فرق بين أمسها وغدها وحاضرها ومستقبلها، بل ليفكروا متى يرحلون عن هذه الدار ليستريحوا من آلامها وهمومها.
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
امید
عشق، سراسر رنج است؛ و رنجکشیدهترین عاشقان، آناناند که بیهیچ امید و آرزویی دوست میدارند!
آنان اشک میریزند، در حالی که نیک میدانند اشکهایشان را بر زمینی خشک و سترون میافشانند؛ زمینی که نه آرامشی در آن میروید، نه خوشبختی. شبهای خود را بیدار میمانند و در دل باور دارند که تاریکی آن شبها هرگز به سپیدهای روشن یا صبحی خجسته نخواهد انجامید.
در خلوت خویش سر بر زانو میگذارند، نه آنکه بیندیشند این روزگارِ تیرهرو کِی به پایان میرسد یا کی روزهای خوشی آغاز میشود—سراسر زندگیشان رنج است، بی هیچ تفاوتی میان دیروز و فردا، حال و آینده—بلکه میاندیشند که کی از این سرا کوچ خواهند کرد، تا از دردها و اندوههایش بیاسایند.
المنفلوطي، رواية...في سبيل التاج...
مُلخص رِواية في سبيل التّاج إنّ رواية في سبيل التّاج هي رِواية أخلاقيّة، ومأساة شعريّة تمثيليّة، حيث ظهرت في هذه المأساة عبقريّة الشّاعر، وموهبته العظيمة، وتميّزت بالأسلوب السّهل الممتنع، والوقائع الظّاهرة، حيث فُسّرت أخلاق الأشخاص في هذه الرواية عن طريق أقوالهم وحركاتهم، دون اللجوء لأسلوب الغُموض والإبهام فيها، أمّا أحداثها فتدور حول "قسطنطين" الذي يعتبر بطل هذه الرّواية، حيث تعارضت في نَفس هذا الفتى عاطفتان، وهما حب الوطن، وحب الأسرة، فقد ضحّى بالأسرة فداءً للوطن، ثمّ ضحّى بنفسه لشرف العائلة، التي تمثّلت في الرواية بوالده الخائن الذي يُسمّى "برانكومير"، أمّا الأحداث الأخيرة فتدور حول الصّراع بين الفتى قسطنطين، وزوجة والده الأميرة "بازيليد".
از رمان فی سبیل التاج
منفلوطی میگه؛
يؤلمها ويملأ صدرها غصة وحنقاً : «إن الله لم يخلق الضعفاء والمساكين ليكونوا تراباً لنا تدوسه أقدامنا وتطؤه نعالنا كلما وجدنا إلى ذلك سبيلاً ولم يمنحنا القوة والعزة لنتخذ منها أسواط عذاب نمزق بها أجسامهم ونستنزف بها دماءهم، وكل ذنوبهم عندنا أنهم أذلاء مستضعفون لا يملكون من القوة والعزة مثل ما نملك ولا يذودون عن أنفسهم بمثل ما نذود .
#ترجمه « این سخنان او دلش را به درد میآورد و سینهاش را از اندوه و خشم پر میسازد: "خداوند ناتوانان و مستمندان را نیافرید تا خاکی باشند که ما بر آن پا بگذاریم و با کفشهایمان آن را لگدمال کنیم هرگاه که راهی برای این کار بیابیم، و نیروی ما و عزّت ما را به ما نبخشید تا از آن شلاقهایی بسازیم برای شکنجهٔ تنهایشان و بیرون کشیدن خونشان. تنها گناهشان نزد ما این است که خوار و ناتواناند، و از نیرویی و عزّتی که ما داریم برخوردار نیستند و همچون ما از خود دفاع نمیکنند."»
#منفلوطی
منفلوطی میگه؛
يؤلمها ويملأ صدرها غصة وحنقاً : «إن الله لم يخلق الضعفاء والمساكين ليكونوا تراباً لنا تدوسه أقدامنا وتطؤه نعالنا كلما وجدنا إلى ذلك سبيلاً ولم يمنحنا القوة والعزة لنتخذ منها أسواط عذاب نمزق بها أجسامهم ونستنزف بها دماءهم، وكل ذنوبهم عندنا أنهم أذلاء مستضعفون لا يملكون من القوة والعزة مثل ما نملك ولا يذودون عن أنفسهم بمثل ما نذود .
#ترجمه « این سخنان او دلش را به درد میآورد و سینهاش را از اندوه و خشم پر میسازد: "خداوند ناتوانان و مستمندان را نیافرید تا خاکی باشند که ما بر آن پا بگذاریم و با کفشهایمان آن را لگدمال کنیم هرگاه که راهی برای این کار بیابیم، و نیروی ما و عزّت ما را به ما نبخشید تا از آن شلاقهایی بسازیم برای شکنجهٔ تنهایشان و بیرون کشیدن خونشان. تنها گناهشان نزد ما این است که خوار و ناتواناند، و از نیرویی و عزّتی که ما داریم برخوردار نیستند و همچون ما از خود دفاع نمیکنند."»
#منفلوطی
﴿يَتْلُونَ آيَاتِ اللَّهِ﴾ يقرؤون كِتَابَ اللَّهِ وَقَالَ مُجَاهِدٌ: يَتَّبِعُونَ
﴿آنَاءَ اللَّيْلِ﴾ سَاعَاتِهِ، وَاحِدُهَا: إِنًى مِثْلَ نِحًى وَأَنْحَاءَ، وَإِنًى وَآنَاءُ مِثْلَ: مِعًى وَأَمْعَاءٍ وَإِنًى مِثْلَ مِنًا وَأَمْنَاءٍ.
﴿وَهُمْ يَسْجُدُونَ﴾ أَيْ: يُصَلُّونَ لِأَنَّ التِّلَاوَةَ لَا تَكُونُ فِي السُّجُودِ.
#الفوائد
﴿آنَاءَ اللَّيْلِ﴾ سَاعَاتِهِ، وَاحِدُهَا: إِنًى مِثْلَ نِحًى وَأَنْحَاءَ، وَإِنًى وَآنَاءُ مِثْلَ: مِعًى وَأَمْعَاءٍ وَإِنًى مِثْلَ مِنًا وَأَمْنَاءٍ.
﴿وَهُمْ يَسْجُدُونَ﴾ أَيْ: يُصَلُّونَ لِأَنَّ التِّلَاوَةَ لَا تَكُونُ فِي السُّجُودِ.
#الفوائد
●● فائــــــدة
★ أسماء المكان التي تنصب على الظرفية هي ما صيغ من المصدر بشرط أن يكون عامله من لفظه نحو :
◄ جَلَست مجْلِسَ زيد.
◄ ذَهَبْتُ مَذْهَبَ عَمْرو.
◄ ﴿وأنا كُنّا نقعُد مِنها مقاعِدَ للسمعِ﴾
● مجلس/مذهب/مقاعد : ظرف مكان منصوب
☚ فإن كان عامله من غير لفظه وجب الجر بالحرف: «في» نحو:
◄ جلست في مرمى الكرة.
◄ جلست في مقعد الأمير.
● مرمى/مقعد : اسم مجرور
✭✭ ولا يجوز جَلَست مَقعَد عَمْرو
☚ ووردت ألفاظ مسموعة بالنصب لا يصح القياس عليها مثل قولهم:
◄ فلان يجلس من الباب مقعد القابلة «أي: المولدة» كناية عن قربه من الباب.
◄ فلان مزجرَ الكلب، ومناطَ الثريا، كناية عن البعد فيهما.
منقول
★ أسماء المكان التي تنصب على الظرفية هي ما صيغ من المصدر بشرط أن يكون عامله من لفظه نحو :
◄ جَلَست مجْلِسَ زيد.
◄ ذَهَبْتُ مَذْهَبَ عَمْرو.
◄ ﴿وأنا كُنّا نقعُد مِنها مقاعِدَ للسمعِ﴾
● مجلس/مذهب/مقاعد : ظرف مكان منصوب
☚ فإن كان عامله من غير لفظه وجب الجر بالحرف: «في» نحو:
◄ جلست في مرمى الكرة.
◄ جلست في مقعد الأمير.
● مرمى/مقعد : اسم مجرور
✭✭ ولا يجوز جَلَست مَقعَد عَمْرو
☚ ووردت ألفاظ مسموعة بالنصب لا يصح القياس عليها مثل قولهم:
◄ فلان يجلس من الباب مقعد القابلة «أي: المولدة» كناية عن قربه من الباب.
◄ فلان مزجرَ الكلب، ومناطَ الثريا، كناية عن البعد فيهما.
منقول