tgoop.com/llleiliii/5169
Last Update:
رؤیا
با امیدی گرم و شادیبخش
با نگاهی مست و رؤیایی
دخترک افسانه میخواند
نیمهشب در کنج تنهایی:
***
بیگمان روزی ز راهی دور
میرسد شهزادهای مغرور
میخورد بر سنگفرش کوچههای شهر
ضربهٔ سمّ ستور بادپیمایش
میدرخشد شعلهٔ خورشید
بر فراز تاج زیبایش.
تار و پود جامهاش از زر
سینهاش پنهان به زیر رشتههایی از دُر و گوهر
میکشاند هر زمان همراه خود سویی
باد… پرهای کلاهش را
یا بر آن پیشانی روشن
حلقهٔ موی سیاهش را.
***
مردمان در گوش هم آهسته میگویند
«آه... او با این غرور و شوکت و نیرو»
«در جهان یکتاست»
«بیگمان شهزادهای والاست»
***
دختران سر میکشند از پشت روزنها
گونههاشان آتشین از شرم این دیدار
سینهها لرزان و پرغوغا
در طپش از شوق یک پندار
«شاید او خواهان من باشد.»
***
لیک گویی دیدهٔ شهزادهٔ زیبا
دیدهٔ مشتاق آنان را نمیبیند
او از این گلزار عطرآگین
برگ سبزی هم نمیچیند
همچنان آرام و بیتشویش
میرود شادان به راه خویش
میخورد بر سنگفرش کوچههای شهر
ضربهٔ سم ستور بادپیمایش
مقصد او... خانهٔ دلدار زیبایش
***
مردمان از یکدگر آهسته میپرسند
«کیست پس این دختر خوشبخت؟»
***
ناگهان در خانه میپیچد صدای در
سوی در گویی ز شادی میگشایم پر
اوست... آری... اوست
«آه، ای شهزاده، ای محبوب رؤیایی
نیمهشبها خواب میدیدم که میآیی.»
زیر لب چون کودکی آهسته میخندد
با نگاهی گرم و شوقآلود
بر نگاهم راه میبندد
«ای دو چشمانت رهی روشن به سوی شهر زیبایی
ای نگاهت بادهای در جام مینایی
آه، بشتاب ای لبت همرنگ خون لالهٔ خوشرنگ صحرایی
ره، بسی دور است
لیک در پایان این ره... قصر پر نور است.»
***
مینهم پا بر رکاب مرکبش خاموش
میخزم در سایهٔ آن سینه و آغوش
میشوم مدهوش.
باز هم آرام و بیتشویش
میخورد بر سنگفرش کوچههای شهر
ضربهٔ سم ستور بادپیمایش
میدرخشد شعلهٔ خورشید
بر فراز تاج زیبایش.
***
میکشم همراه او ز این شهر غمگین رخت.
مردمان با دیدهٔ حیران
زیر لب آهسته میگویند
«دختر خوشبخت!…»
📝 #فروغ_فرخزاد
📚 #دیوار
@llleiliii
BY لـــیـلـــے
Share with your friend now:
tgoop.com/llleiliii/5169