tgoop.com/lotfi_mojtaba/2262
Last Update:
معدن طبس
روزهای متوالی مردان، زنان و کودکان در عمق تاریکی معدن کار میکردند. هوای متراکم و نفسگیر، صدای ضربات پتکها و صدای خرد شدن زغال سنگ در میان سکوت سنگین این جهان زیرزمینی حکمفرما بود. عرق از پیشانیهای خستهشان جاری میشد و برخی از آنها به سختی توان ادامه کار را داشتند. ناتوان از روشن کردن مسیرشان، در میان تونلهای پیچدرپیچ گم میشدند…
آنان هر روز بیشتر در عمق زمین فرو میرفتند، گویی در حال کندن گور خود بودند. زمین بیرحمانه آنان را میبلعید و تنها امیدشان به یک روز تعطیل بود، روزی که شاید از این جهنم زنده بیرون بیایند. اما هر چه بیشتر کار میکردند، بیشتر در خاک دفن میشدند. هیچکس به یادشان نمیافتاد و گویی خودشان هم باور کرده بودند که زندهبودنشان بیمعنی است…
«ژرمینال»، امیل زولا، برگرفته از کانال سهند ایرانمهر
✍از کودکی درد کار کردن در عمق زمین را درک کردم آنجا که شاهد رفتن پدرم در ژرفای زمین بودم.
از بچگی شغلش مغنی بود چاه و قنات زیادی حفر کرده بود. چاه ۲۰ متر/ ۳۰ متر/ ۵۰ متر نه! حتی ۱۰۰ متر به عمق زمین!
بالای چاه که هستی و به پایین نگاه میکنی تا چشم کار میکند فقط طناب است. چشم دوختهای به طناب که شاید تکانی بخورد و یعنی دلو پر شده بکشید بالا!
صدای قرچ قرچ چرخ چاه هنوز در گوشم هست.
ساعتها زیر زمین، کنگ زدن نفس میخواهد. نفسش تنگ میشد. چند پاکت بزرگ نایلونی به اندازه یک گونی، ته آن را به اندازه سرش سوراخ میکرد دو سوراخ هم به بغل تا دستهایش بیرون بیاید؛ چاه است و آب.
وقتی پس از چند ساعت از چاه عمیق بیرون میآمد خیس خیس بود. نفس کم آورده بود. نمیدانست چکار کند. بنشیند یا بدود. تا آخر عمر نفسش تنگ بود.
تا شبی که خوابید و صبح بر نخاست، انگشتان دستهایش نیمه باز مانده و گویا خشک شده بود به اندازه و سایز دسته کلنگ.
چین و چروکهای پیشانیاش قصه داشت.
همین که سالم از عمق زمین بالا میآمد شکرگذار بودم.
اما امروز چشمهای براه معدن طبس را که میبینم و چشمان نا امید بازماندگان؛ درک میکنم انتظار را!
#معدنچیان_طبس
@lotfi_mojtaba
BY آوای خرد(مجتبی لطفی)
Share with your friend now:
tgoop.com/lotfi_mojtaba/2262