tgoop.com/manosheredelam/3964
Last Update:
🍁
سرزمینی بود
پراز نیلوفران آبی
که در تبعیدی ناخواسته محکومند
در گریزی مداوم از خویش
با نگاه های خیره به دوردست
شاخه های پیچ در پیچ نارنج های
بی بهار ،
و کبوترانی که در فصل بیداری
افسانه ها را خواب می بینند ...
اکنون گناه زمین چه بود اگر اسمان نبارد ؟!..
چه تلخ بود این داستان !!..
چندی ست قلم هم ایمان ندارد
به گفته های خویش ...
آیا هنگام آن نرسیده است ، سکوت به صدا در آید ؟
انگار کلمات هنگامه ای در سر دارند ...
رستاخیز متبرک واژه هاست ،
که در جشن کوتاهی ناگهان
شعر می شوند ..
شعری پراز تضاد
شعری پراز گردباد
شعری دلپذیر
شعری دلنشین ...
گویا سفری در پیش است
گلدسته های آشنا ،
صدا می زنند مرا
صدای ساز و آواز شبنم و گل
به گوش می رسد
چه آغاز نیکویی !
چه آیتی ست در تماشای سپیده
نهفته است ..
ای آرام ترین صبح ،
از کوچه های باران زده
از فرداهای سبز
از آب و اینه
از سرو
از صنوبر
از درختانی که آشیانه ای در دل دارند ..
خبری تازه بیار
از صدای پای کسی که با نور می آید
از دلدادگان غریب
از شهر آشنا ،
از همان شهری که صدای باران
در آن همیشه جاری ست ....
صدای باران
صدای باران ..........
#کوثر_صارمی_مقدم
@manosheredelam
🌧🌧🌧🌧🌧🌧🌧🌧🌧🌧🌧
BY من و شعر دلم
Share with your friend now:
tgoop.com/manosheredelam/3964