Telegram Web
#امام_صادق

سلام الله،مولانا !سلام الله ای رهبر
سلام الله یا صادق،سلام ای حضرت جعفر

چه شبهایی نمازت را بنی العباس بر هم زد
و بُردت با جسارتها ،همانند پدر ،حیدر

میان کوچه ها بهرت ،مجسم گشت غمهایی
همان ایام تاریکی،که آمد بعد پیغمبر

گهی یک ابر تاریکی، به اوج آسمان دیدی
همان ابری که زد رعدی ،به رخسار گل ازهر

گهی باران پر بغضی،ز اشک مجتبی دیدی
که راه رجعت منزل ،نشان میداد بر مادر

گَه از فریاد بیجانی ،"خذینی فضّه"می آید
همانا کشته شد محسن، که افتاده به رویش در

و دَر گفتم به یاد آمد، حکایتهای آتش را
که تفتیده کند میخی،و سوزد مو و هم معجر

و باز از آتشم روضه،میان ذهن من جاری:
غروب کربلا وقتی،که از تل آمده خواهر

خبیثی داد فرمانی ،که سوزاندن روا باشد
و خیمه خیمه ها سوزد،و چوب و پرده خاکستر

حسین آن غیرت حق بر،شکسته نیزه زد تکیه
شعار راد مردی را، بیان فرمود بر کافر

صدای "عمه جان عمه"،فضای دشت را پیچد
و دخترها به گرد او ،مثال یاس و نیلوفر

به یکسو جمع می سازد،زنان دل پریشان را
ز یکسو میشود فکرِ ،نجات مردِ در بستر 

تپشهای دلش اما، حسین بن علی گوید
هنوزش قلب زینب در میان مقتل دلبر

چقدر اشکت روان گشته،وبی تابی بر این حرفم
شوم خاموش یا مولا، نخوانم روضه ی دیگر

همان تاریخ عاشورا ،همان عهد غدیر خم
دعای حضرت ساجد،و ذکر منجی آخر

اگر بر ما رسید اینک،یقین از قال صادق شد
تو کوثر را شدی کوثر،و من شانئ،هو الابتر

ابراهیم لایق بر حق

@marsiyeeh
👍3
#امام_صادق

آقا تورا چون حیدر کرار بردند
در پیش چشم بچه های زار بردند

تو آنهمه شاگرد داری پس کجایند!
آقا چه شد آنشب تورا بی یار بردند؟

این اولین باری نبود اینطور رفتید
آقا شمارا اینچنین بسیار بردند

وقتی شما فرزند ابراهیم هستی
قطعاً شمارا ازمیان نار بردند

آنشب میان کوچه ها باگریه گفتی
که عمه جان را هم سربازار بردند

یاد رقیه کردی آنجاکه شمارا
پای برهنه از میان خار بردند

این ظاهر درهم خودش می گوید آقا
حتما شمارا از سر اجبار بردند

سخت است اما آخرش تابوتتان را
آقاهزاران شیعه در انظار بردند

مهدی نظری

@marsiyeeh
#امام_صادق

باز هم پشت در خانه صدا پیچیده
بوی دود است که در بیت ولا پیچیده

عده ای بی سرو پا دور حرم جمع شدند
باز هم، همهمه در کوچه ما پیچیده

آن طرف نعره شیطانیِ« آتش بزنید»
این طرف صوت مناجات و دعا پیچیده

خلوت پیرترین مرد مناجات شکست
حرف حمله ست که در زمزمه ها پیچیده

چکمه از پای درآرید حرم محترم است
عطرِ سجاده آقا کفِ پا پیچیده

آبرو دارد وپیراهنِ او را نکشید
پیرمرد است به پاهاش رَدا پیچیده

دور تادور گلویش شده زخمی بس کن
خُب! ببین گوشه عمامه کجا پیچیده

بین درگاهی خانه نفسش بَند آمد
گوئیا زمزمه فضه بیا پیچیده

شکر حق روسریِ دختری آتش نگرفت
چه صداهاست که در کرببلا پیچیده

دختری داد زد عمه عموعباس کجاست؟
به پرو پای همه شمر چرا پیچیده؟

هر چه سر بود که اینان همه بر نیزه زدند
پس چرا حرمله دور شهدا پیچیده؟

یک نفرنیست بگیرد جلوی چشم رباب
یک سری را به سرِ نیزه جدا پیچیده

 قاسم نعمتی

@marsiyeeh
👍3
#امام_صادق

صاحب رَافت وُ رفتارْ اباعبدالله
پدرِ مکتبِ ایثار اباعبـدالله

نَبَوی مَسلَک و زهرا صفت وُ مولا خُو
روحِ صدق وُ سخنِ یار اباعبدالله

وارثِ کرب وُبلا باعث وُ بانیِّ وِلا
بیرقَت پرچم سالار اباعبدالله

تو که از نَسل حسین وُ حَسنی یاصادق
خوانده ای مَدح علمدار اباعبدالله

حضرت شیخ الائمّه پسرِ فاطمه ای
چاره یِ دردِ گرفتار اباعبدالله

نوه ات والیَّ طوس است وُ هوایِ پابوس
کرده این عاشقِ تو زار اباعبدالله

ذاکر شاه وَفا تذکِرِه می خواهم با
ذکرِ تو از شَهِ دربار اباعبدالله

تو که با روضه ی ِشاهِ شهدا مانوسی
کُنیه اَت اعظمُ الاذکار اباعبدالله

جمعه ها دیده به راهِ دلبرم می دوزی
بینِ هر ندبه زَدی جار اباعبدالله

حسین ایمانی

@marsiyeeh
👍1
#امام_صادق

پیرمردی بین آتش از نوا افتاده است
رهبری تنها میان کوچه ها افتاده است

با رخی نیلی به یاد مادرش فریاد زد
ماجرای کوچه بهرم خوب جا افتاده است

ضرب سیلی جای خود اما امان از حرف بد!
پور زهرا گیر مردی بی حیا افتاده است

دست بسته،مو پریشان،صورتش خاکی شده
با دلی پر غصه یاد کربلا افتاده است

دست بر زانو فقط میگفت: یازینب مدد
یاد آتش سوزیِ آن خیمه ها افتاده است

باز هم او مرد بود و هر دو دستش باز شد
یاد دسته بسته و شام بلا افتاده است

درد زینب این بُوَد در کل تاریخ بلا
کِی چهل منزل سر از پیکر جدا افتاده است

بنت حیدر دیدو کاری بر نمی آمد ز او
راس سلطان از سر نی زیر پا افتاده است

بی جهت سقا به نی سر برنمی گرداند چون
چشم نا محرم به ناموس خدا افتاده است

قاسم نعمتی

@marsiyeeh
👍32
#امام_صادق

گرچه وجودم را شرار نار سوزاند
کی سینه ام را حملۀ اغیار سوزاند؟

من بین شعله بودم و یاران همه خواب
قلب مرا این غفلت انصار سوزاند

با آنکه خواندم ذکر «حرِّم شیبتی» را
اما تمام صورتم را نار سوزاند

من تازه فهمیدم چرا مادر جوان مُرد
پهلوی من را هم نوک مسمار سوزاند

با پای عریان چون دویدم در پی او
گلبرگ پایم را فشار خار سوزاند

مُردم ز غیرت لحظه ای که ناسزا گفت!
این بد زبانی قلب من بسیار سوزاند

قاسم نعمتی

@marsiyeeh
👍1
#امام_صادق

آقا تورا چون حیدر کرار بردند
در پیش چشم بچه های زار بردند

تو آنهمه شاگرد داری پس کجایند!
آقا چه شد آنشب تورا بی یار بردند؟

این اولین باری نبود اینطور رفتید
آقا شمارا اینچنین بسیار بردند

وقتی شما فرزند ابراهیم هستی
قطعاً شمارا ازمیان نار بردند

آنشب میان کوچه ها باگریه گفتی
که عمه جان را هم سربازار بردند

یاد رقیه کردی آنجاکه شمارا
پای برهنه از میان خار بردند

این ظاهر درهم خودش می گوید آقا
حتما شمارا از سر اجبار بردند

سخت است اما آخرش تابوتتان را
آقاهزاران شیعه در انظار بردند

مهدی نظری

@marsiyeeh
👍1
#امام_صادق

مباد آنکه عبای تو یک کنار بیفتد
میان راه،تن تو بی اختیار بیفتد

تو را خمیده خمیده میان کوچه کشیدند
که آبروی نجیبت از اعتبار بیفتد

دگر غرور تو را چاره جز شکسته شدن نیست
اگر محاسن تو دست این سوار بیفتد

توقع اثری غیر آبله نتوان داشت
مسیر پای برهنه ت اگر به خار بیفتد

چه خوب شد که لباست به میخ در نگرفت و 
چه خوب شد که نشد پهلویت ز کار بیفتد

اگر چه سوخت حریمت ولی ندید نگاهت
ز گوش دخترکان تو گوشوار بیفتد

هنوز هم که هنوز است جلوه های تو جاریست
که آفتاب ،محال است در حصار بیفتد

علی اکبر لطیفیان

@marsiyeeh
👍1
#امام_صادق

خاکِ غم بر سر کنید قتلِ امامِ جعفر(ع) است
روضه خوان در عرشِ اعلا حضرتِ پیغمبر است
زهرِ کینه جانِ پاکش را نشانه رفته است
هستیِ کون و مکان در سوگِ او نوحه گر است
آمده بر سر زنان زهرا ز جنات النعیم
امشب از داغِ عزیزش شالِ ماتم بر سر است
آنچنان شعله کشیده داغِ حزنش در جهان
گوئیا روی زمین غوغای شورِ محشر است

آسمان شد تیره و مهتاب گردیده خموش
بین که خالی آسمان از نورِ ماه و اختر است

صادقِ آلِ محمد(ص) نورِ چشم فاطمه(س )
روضه های او شبیهِ روضه های مادر است

بس که خوانده روضه ی کرببلا و کوچه را
سالها است آتشِ غم در دلش شعله ور است

جان فدای جدِ مظلومش که در دشتِ بلا
در میانِ خاک و خون جسمِ غریبش بی سر است
لاله های فاطمه مقتول شمشیرَند و زهر
از ازل این قرعه در تقدیرِ نسلِ کوثر است!

هستی محرابی

@marsiyeeh
👍1
#امام_صادق

صادق ای آیینه ی صدق و صفا، واغربتا
ای غریب ای کشته ی زهرِ جفا، واغربتا

روضه های جانگدازت بر دلم آتش زده
ای که دردت بر دل و جان آشنا، واغربتا

حضرتِ موسی به بالینِ پدر با اشک و آه
می زند با گریه بابا را صدا، واغربتا

زهرِ منصور آتشی بر خرمنِ جانش زده
وه چه شوری گشته در عالم به پا واغربتا

سینه ی عرشِ خدا از این غمِ عظمی کباب
بر زمین نازل شده تیرِ بلا، واغربتا

چشم در خون می نشیند سینه مالامالِ غم
سیلِ غم می بارد از ارض و سما واغربتا

با سر و پای برهنه از سرِ سجاده اش
می بَرندَش بی عمامه بی عبا واغربتا

شهرِ یثرب از غمش در تاب و تب افتاده است
در ملال و ماتم آمد سینه ها واغربتا

خاک تا افلاک امشب غرقِ اشک و ماتم است
عرشیان یکسر همه سر در عزا واغربتا

چار سوی این جهان تحتِ لوای عزتش
لیک او در هاله ی غم مبتلا واغربتا

هم مجوسی هم مسیحی می رسد در محضرش
می درخشد چون مَهِ بَدرالدجی، واغربتا

می فشارد بغضِ سنگینی گلوی خسته را
در عزا و ماتمِ شاهِ ولا واغربتا

ساغرِ جانش شده امشب پُر از زهرِ جفا
بر سرِ سجاده اش سر در ثنا واغربتا

جانِ پاکش در شرر از کینه ی عباسیان
ناله ی شیخ الائمه تا خدا واغربتا

ظالمی خود روی مرکب لیک او را می کشید
رحم بر حالش ندارد بی حیا، واغربتا

تا زمین افتاد یادِ گودیِ گودال کرد
با سنان افتاد جدش بی هوا واغربتا

پشتِ مرکب یادِ آن ده نعلِ اسب افتاده بود
پیکرِ جدش شد آنجا جابجا واغربتا

هر چه شد آقا تو را شب بینِ کوچه برده اند
روز بردند عمه را در کوچه ها واغربتا!

هستی محرابی

@marsiyeeh
👍31
#امام_صادق

دشمن هجوم آورد ، برخانه ات شبانه
ازگلشن ولایت، آتش زند زبانه

ای وای ازاین غریبی مولا امام صادق
یاد علی نمودی ، قلب تو رافسردند

وقتی تو را زخانه، پای پیاده بردند
ای وای ازاین غریبی مولا امام صادق

کردی به زیر لب ها، لعن بنی امیه
جاری شده دمادم ، اشک تو بررقیه

ای وای ازاین غریبی مولا امام صادق
دشمن به تنگ آمد، از استواری تو

جدت رسول آمد ، آن جا به یاری تو
ای وای ازاین غریبی مولا امام صادق

زهرستم شرر زد، برجسم وجانت آقا
مانده به جان شیعه ،داغ گرانت آقا

ای وای ازاین غریبی مولا امام صادق
خورشیدی ومزارت، در زیر آفتاب است

از سوز غربت تو ، قلب همه کباب است
ای وای ازاین غریبی مولا امام صادق

سیدهاشم وفایی

@marsiyeeh
1
#امام_صادق

دستِ ستم، امام اُمم را ز ما گرفت
زهرا دوباره در غم دیگر عزا گرفت

داغِ دلِ پیمبر و حیدر که تازه شد
بارِ دگر، مدینه غم کربلا گرفت

یک مجتبای دیگر و یک باقرِ دگر
سجادِ دیگری به بقیع باز جا گرفت

□ □ □

کرب و بلای صادق آل عبا رسید
شعله دوباره دامن آل کسا گرفت

آتش رسید باز به دهلیزِ بیتِ وحی
این خانه باز هم ز سقیفه بلا گرفت

با اینکه خانواده، همه در امان شدند
هُرمش، تمام اهلِ حرم را فرا گرفت

تا حال، نیمه شب به حرم حمله ای نبود
این بارِ اول است که این فتنه پا گرفت

دشمن ز در نرفت، ز دیوارِ خانه رفت
بَد فرصتِ نماز ولیِ خدا گرفت

با بددهانی از پسر فاطمه ربود...
سجاده و مجالِ نماز و ثنا گرفت

آن سالخورده را پیِ مرکب ز بس کشید
ناگه میانِ رَه، نفَسَش بی هوا گرفت

□ □ □

در کاخِ ظلم، گرچه فراخوانده شد، ولی
هربار، تیرِ قهرِ رسول خدا گرفت

اینجا چه شد، رسول خدا فرصتِ قتال...
از قاتلانِ صادق آل عبا گرفت؟

اما حسین،،، طعمه ی شمشیرها شد و
بر جای جایِ پیکرِ او نیزه جا گرفت

با چکمه روی سینه ی آقا نشست و گفت:
باید که تیغ بر سرِ تو از قفا گرفت

بس استخوانِ پیکرِ او نعلِ تازه خورد
"اِبنِ زیاد" پای جفا را طلا گرفت

وقتیکه حکمِ حمله به خیمه مباح شد
تازه تمامِ نقشه ی آن بی حیا گرفت

غارت که شد تمامِ حرم، تازه بعد از آن
معجر بروی نیزه ی کفار جا گرفت

محمود ژولیده

@marsiyeeh
2👍1
#امام_صادق

سلام ای قرار دل بی قرارا
سلام ای محاسن سفید ِ شهیدا
سلام ای که هس زائر تربت تو
امام زمان باز تنهای تنها

چه شهری چه دردی ، چه بدکینه هایی
عجب روزگاری ، چه قد پسته دنیا
اونی که جهان روشنه از وجودش
روو قبرش یه شمعم ، نمی سوزه حالا

چرا باید آروم بگیرم خدایا
یه دنیا فراقه توو این چشم گریون
باید بودیم این ساعتا ما مدینه
باید میشد الآن ، بقیع غرق بارون

دلم مادری تر شده از همیشه
دلم باز گرفته برا فاطمیه
باید اشک خون ریخت ، امشب باید مُرد
توو این روضه که هس یه پا فاطمیه

چرا باز هیزم ،چرا باز آتیش
چی میخواد مدینه ازین خانواده
جوونا روو مرکب با خنده می بردن
یه آقای پیر و با پای پیاده

چه جور پیرمرد قبیله نَمیره
توو این کوچه ای که شده نوجوون پیر
میگه مو به موی غمای حسن رو
همین بغض آقا ، همین آه دلگیر

چه رسم بدی مونده جا از مغیره
چی کار کرده کینه ، چه کار کرده دنیا
چرا میخوره تا زمین دست بسته
میگه وای مادر ، میگه وای بابا

چی میخوای کوچه از اولاد روضه
چی میخوای کوچه ازین مادری ها
مگه زحمتای یه عُمرِ نبی رو
تلافی نکردی با سیلی به زهرا

مدینه نگهدار یه کم احترام و
نلرزون یه عرش و ، نرو راه شام و
نزار بیشتر از این ، بشه روضه تکرار
توی بزم مستا ، کی دیده امام و

بازم خوبه تشت ِ طلا نیست اینجا
بازم خوبه که خیزران در کمین نیست
کسی بعد آقا اسارت نمیره
کسی بعد آقا خرابه نشین نیست

غریبونه جون داد ولیکن چهل روز
به اهل و عیالش جسارت نکردن
آهای دیو و دَدهای کوفه ببینید
عقیق سلیمان و غارت نکردن

محمدحسین رحیمیان

@marsiyeeh
👍21😢1
#امام_صادق

از حدیث لوح می آید مقامات اینچنین
که ندارد هیچ کس جزتو کرامات اینچنین
مانده در توصیف یک شأن تو ابیات اینچنین
سالها محکوم عشق توست، نیات اینچنین
تا ابد مرئوس ماییم و ریاست با شما
نازشصت هرکسی ما را رسانده تا شما


انقلاب علم، با کرسی درست پا گرفت
بحث و استدلال از عصر شما بالا گرفت
فقه ما از نور فقه جعفری معنا گرفت
میشود جزء مفاخر هرکس اینجا جاگرفت
راه گم کرده کنارت راه پیدا میکند
از دمت پیرزنی کار مسیحا میکند


آبروی پرچم در اهتزاز ما تویی
از بقیه بی نیازیم و نیاز ما تویی
ما همه اهل نمازیمو نماز ما تویی
پس شفاعت کن که تنها چاره ساز ماتویی
بانی ترویج عاشورا تویی پس بی گمان
خانه ات یعنی حسینیه شما هم روضه خوان


مجلس درست شلوغ و خانه ات خلوت شده
سهم تو در این دیار آشنا غربت شده
بازهم پشت دری لبریز جمعیت شده
خانۀ امن الهی سلب امنیت شده
آتشی از خانه ی زهرا به این در هم رسید
ارث دست بسته حیدر به جعفر هم رسید


پیرمرد شهر از دارالعباده رفتنی ست
نور حق با عده ای ابلیس زاده رفتنی ست
دستهایش بسته شد پس بی اراده رفتنی ست
بی عمامه بی عبا پای پیاده رفتنی ست
کوچه در کوچه به پشت اسب حالا میدوی
پیش چشم مردمی بی عار تنها میدوی


گرچه کوچه گردی و دست تو بند سلسله ست
راستی آقا بگو دور شما هم هلهله ست؟
راستی بر پای تو از خار صحرا آبله ست؟
راستی آقا دلت دلواپس یک قافله ست؟
راستی اهل و عیالت را اسارت میبرند
چادر و روبنده از آنها به غارت میبرند؟


نه کسی اینجا ز سرها معجری را میکشد
نه کسی با تازیانه خواهری را میکشد
نه کسی از پشت موی دختری را میکشد
نه کسی بر گردن تو خنجری را میکشد
نیزه داری هم اگرباشد سری بر نیزه نیست
قلب هجده پاره ی پیغمبری بر نیزه نیست

سیدپوریا هاشمی

@marsiyeeh
👍4
#امام_صادق

کاش من هم به لطف مذهب نور
تا مقام حضور می رفتم
کاش مانند یار صادقتان
بی امان در تنور می رفتم

علم عالم در اختیار شماست
جبر در این مسیر حیران است
چشم هایت طبیب و بیمارش
یک جهان جابر بن حیان است

روز و شب را رقم بزن آخر
ماه و خورشید در مُرکّب توست
ملک لاهوت را مراد تویی
آسمان ها مرید مذهب توست

قصه تکرار می شود یعنی
باز هم در مدینه عاشق نیست
کوچه در کوچه شهر را گشتم
هیجکس با امام ، صادق نیست

***

خواب دیدم که پشت پنجره ها
روبروی بقیع گریانم
پابه پای کبوتران حرم
در پی آن مزار پنهانم

گریه در گریه با خودم گفتم
جان افلاک پشت پنجره هاست
آی مردم ! تمام هستی ما
در همین خاک پشت پنجره هاست

سیدحمیدرضا برقعی

@marsiyeeh
👍9
#حضرت_معصومه

همسایه سایه ات به سرم مستدام باد
لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

وقتی انیس لحظه ی تنهایی ام توئی
تنها دلیل اینکه من اینجایی ام توئی

هر شب دلم قدم به قدم میکشد مرا
بی اختیار سمت حرم میکشد مرا

با شور شهر فاصله دارم کنار تو
احساس وصل میکند آدم کنار تو

حالی نگفتنی به دلم دست میدهد
در هر نماز مسجد اعظم کنار تو

با زمزم نگاه دمادم هزار شمع
روشن کننند هاجر و مریم کنار تو

تا آسمان خویش مرا با خودت ببر
از آفتاب رد شده شبنم کنار تو

در این حریم، سینه زدن چیز دیگریست
خونین تر است ماه محرم کنار تو

مادر کنار صحن شما تربیت شدیم
داریم افتخار که همشهری ات شدیم

ما با تو در پناه تو آرام می شویم
وقتی که با ملائکه همگام می شویم

بانو! تمام کشور ما خاک زیر پات
مردان شهر نوکرو زنها کنیز هات

زیبا ترین خاطره هامان نگفتنی ست
تصویر صحن خلوت و باران نگفتنی ست

باران میان مرمر آیینه دیدنیست
این صحنه در برابر ایینه دیدنیست

مرغ خیال سمت حریمت پریده است
یعنی به اوج عشق همین جا رسیده است

خوشبخت قوم طایفه، ما مردم قمیم
جاروکشان خواهر خورشید هشتمیم

اعجاز این ضریح که همواره بی حد است
چیزی شبیه پنجره فولاد مشهد است

من روی حرف های خود اصرار میکنم
در مثنوی و در غزل اقرار میکنم

ما در کنار دختر موسی نشسته ایم
عمریست محو او به تماشا نشسته ایم

اینجا کویر داغ و نمک زار شور نیست
ما روبروی پهنه ی دریا نشسته ایم

قم سالهاست با نفسش زنده مانده اس
باور کنید پیش مسیحا نشسته ایم

بوی مدینه می وزد از شهر ما،بیا
ما در جوار حضرت زهرا نشسته ایم

از ما به جز بدی که ندیدی ببخشمان
از دست ما چه ها که کشیدی ببخشمان

من هم دلیل حسرت افلاک می شوم
روزی که زیر پای شما خاک می شوم...

سید حمیدرضا برقعی

@marsiyeeh
👍1
#حضرت_معصومه

عُمری غُبارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما
تا در جوارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما
هرچند بارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما
در سایه سارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما

اهلِ دیارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما

ای آرزویِ پنجره فولاد آمدیم
ای قبله‌گاهِ طاقِ گوهرشاد آمدیم
بر خاک بوسه داده و بر باد آمدیم
بابُ‌الجَواد حاجتِ ما داد آمدیم

حالا کنارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما

تا نور میدَمی به تمامِ چراغها
رَد میشویم مثل نسیم از رواقها
معراج میرویم به دوش بُراقها
فریاد میشویم از این اشتیاقها

دل بی قرارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما

ما را که عُمرِ نوح دَمی نیست پیشِ تو
ما گَشته‌ایم هیچ غَمی نیست پیشِ تو
شاه و گدا زیر و بَمی نیست پیشِ تو
یادِ بهشت جُرمِ کَمی نیست پیشِ تو

مَحوِ بهارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما

روحُ الاَمین که حاجِبِ دولتسَرایِ توست
از خادمانِ کعبه‌یِ دارالشفایِ توست
تو کیستی که صحنِ رضا در هوایِ توست
ایوان طلا هواییِ گنبد طلایِ توست

شُکرَش دُچارِ حضرت معصومه‌ایم ما

با لطفِ مادرانه‌ات اِحیا شدیم شُکر
بِرکه نَه ، رود نَه ، دریا شدیم شُکر
مولا نگاه کرده و آقا شدیم شُکر
ذُریه‌های حضرت زهرا شُدیم شُکر

ایل و تبارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما

بانو ! اگر چه پیش تو خِشتِ مُحَقَریم
از خِشتهایِ خانه‌یِ موسی بنِ جعفَریم
عُمریست از کنارِ شما لُقمه می‌بریم
از صحنِ جامع آمده‌ایم و کبوتریم

سُجده گذارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما

ما را نشان گرفت اگرچه مَلالِ غَم
هر‌چند پُر شده همه‌جا قیل و قالِ غَم
ما را گِره زدند به پَرهایِ بالِ غَم
ما را گِره زدند ولی بی خیالِ غَم

تا خاکسارِ حضرتِ معصومه ایم ما

تا سر سپرده‌ی عَلَم زینبیه‌ایم
سر میدهیم و مَردِ غَمِ زینبیه‌ایم
ما از غبارِ محترمِ زینبیه‌ایم
ما کُشته مُرده‌یِ حرمِ زینبیه‌ایم

چون ذوالفقارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما

حسن لطفی

@marsiyeeh
#حضرت_معصومه

رضا نشست و به معصومه اش نگاه انداخت
چنان که چشمه ی ذوق مرا به راه انداخت

خدا چه خوب ادا کرده حق مطلب را
به نام فاطمه آورده است زینب را

و ماه اول ذی القعده تا که پیدا شد
دخیل های ضریح برادری وا شد

ببین که حضرت نجمه چه کوکبی آورد
برای شاه خراسان چه زینبی آورد

مقامش آینه ای از مدارج پدر است
عجیب نیست که باب الحوائج پدر است

برای تشنه لبان باده را به خم آورد
مزار مادر خود را به شهر قم آورد

عجیب نیست که قم طعنه بر مدینه زده
که سنگ مادر سادات را به سینه زده

چه باشکوه به دستان خود علم دارد
از این به بعد بگو فاطمه حرم دارد

من فراری از این و آن بریده کجا
پناه چادر سر تا فلک کشیده کجا

مرا ببخش که شعرم برات زیبا نیست
به مدح فاطمه ها بهتر از علی ها نیست

تویی تو فاطمه مدح تو نیز قرآن است
برادرت به حقیقت علی ایران است

مجید تال

@marsiyeeh
#حضرت_معصومه

شکر بر منّت خدا داریم
باز هم شوق ربّنا داریم

ما ز یمن حضور سبز شما
دلی از عشق با صفا داریم

امشب از لطف یک نگاه شما
حال زیبای یک گدا داریم

ما گدا و تویی کریمه ی عشق
چشم امید بر شما داریم

با حساب دو شهر قم – مشهد
ما در ایران دو کربلا داریم

گرچه از خاک کربلا دوریم
لا اقل مشهدالرضا داریم

ما درون حرم کنار ضریح
از تو امید اعتنا داریم

قبر مخفی فاطمه اینجاست
باز حس مدینه را داریم

تا نگاه تو را به خود بخریم
روی لب ذکر یا رضا داریم

ای دل آرام حضرت سلطان
خواهر با کرامت سلطان

دست خالی ما و رحمت تو
چشم داریم بر عنایت تو

سالها بوده ایم مهمانِ
چشمه ی فیض با کرامت تو

قدر تو بی حساب چون شب قدر
بی حساب است قدر و قیمت تو

بر دلت ماند حسرت دیدار
ای فدای نگاه حسرت تو

آسمان با همه بزرگی اش
خیره مانده است بر جلالت تو

غصّه ها از دل رضا می رفت
تا که می دید قد و قامت تو

در تو می دید روح زهرا را
بس که چون فاطمه است هیبت تو

به زنان درس بندگی داده است
چادر تو ، شکوه و عفّت تو

پیش مردم بدم نکن بی بی
دست خالی ردم نکن بی بی

بی شمار و عدد گدا داری
به غم عشق مبتلا داری

اینکه ما را کشانده ای یعنی
نظر دیگری به ما داری

درد دوری چه درد جانکاهیست
حسرت دیدن رضا داری

پیر کرده تو را غم دوری
از زمانه گلایه ها داری

عمّه ی دوم امام زمان(عج)
صبری از جنس کربلا داری

بی بی از عمّه ات بخوان امشب
ای امان از غم دل زینب

وحید محمدی

@marsiyeeh
👍1
#حضرت_معصومه

ای بهشت آرزوهای بهشت
ای سراپا کوثر و کوثر سرشت

ای گل عطر آفرین باغ عشق
ای تجلی گاه بانوی دمشق

فاطمه نامت دل تو زینبی
هم به دل جای تو هم ذکر لبی

عمق ذاتت از وجود زینب است
در حقیقت تار و پود زینب است

ریشهءاخلاق و رفتارت ز اوست
خون او داری به رگ در زیر پوست

تو زنسلی پاکدامانی و بس
زاده ای از شاه مردانی و بس

بسکه تو هستی دل آرا و شریف
در جدال حسن هستی بی حریف

حوریان شاگرد درس خوبیت
شهره ء آفاق شد محبوبیت

دوست و دشمن به مهرت مبتلا
چون کریمه هستی و مشکل گشا

قدرت احسان تو فوق بشر
هرکسی دارد از این شأنت خبر

خاکبوس خاک تو خاک جهان
زائرانت را بهشت حق مکان

کوی تو خود جنت الاعلی بود
تربت تو تربت زهرا بود

عشق را سرمشق نا مختومه ای
عصمت حق هستی و معصومه ای

ای تو شمس سینه ء شمس الشموس
ای تو ناموس امیر ملک طوس

بارگاهت معدن لبریز جود
هرچه گشتم مثل کوی تو نبود

خاک تو دارالشفای سینه هاست
کوی تو هرشب پذیرای رضاست

ای برادر زائر همواره ات
ای دل دلدادگان آواره ات

شوق دلبر داشتی کردی سفر
تا بگیری یکدم از یارت خبر

عاقبت با سینه ای محزون و زار
بی خبر جان دادی از هجران یار

کاش میشد عمر زینب چون تو طی
تا نمی دید از جفا یارش به نی

مجتبی صمدی

@marsiyeeh
👍1
2025/07/13 15:47:18
Back to Top
HTML Embed Code: