tgoop.com/masnavijan/1965
Last Update:
#غزل
شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی
غنیمت است چنین شب که دوستان بینی
به شرط آنکه مَنَت بندهوار در خدمت
بایستم و تو خداوندوار* بنشینی
میان ما و شما عهد، در ازل رفتهاست
هزار سال برآید ، همان نخستینی
چو صبرم از تو مُیَسَّر نمیشود چه کنم؟
به خشم رفتم و باز آمدم به مسکینی
به حکم آنکه مرا هیچ دوست چون تو به دست
نیاید و تو، بِه از من ، هزار بُگزینی
به رنگ و بوی بهار ای فقیر ، قانع باش
چو باغبان نگذارد که سیب و گل ، چینی
تفاوتی نکند گر تُرُش کنی ابرو*
هزار تلخ بگویی ، هنوز شیرینی
لگام* بر سر شیران کند صَلابت* عشق
چنان کشد که شتر را مهار در بینی
ز نیکبختی سعدی است پایبند غمت
زهی* کبوتر مُقبِل* که صید ِ شاهینی
مرا شکیب نمیباشد ای مسلمانان
ز روی خوب، لکم دینکم و لی دینی
#سعدی
خداوندوار: بزرگمنشانه
تُرَش کنی ابرو: اخم کنی
صَلابت: استواری
لُگام: افسار
مهار: افسار و طنابی که شتر را با آن هدایت و کنترل کنند.
زهی: خوشا
مُقبِل: خوشبخت و سعادتمند
شکیب: صبر و بردباری
#شرح_مثنوی_جان
#دفتر_اول
@masnavijan
BY کانال شرح مثنویِ جان
Share with your friend now:
tgoop.com/masnavijan/1965