tgoop.com/matinandnika/1090
Last Update:
#رمان_عشق_واقعی
پارت۱۰۶
نیکا:
برگه ها رو جمع و جور کردم و به دست پوریا دادم که گفت خیلی ممنون که مرتب جمع کردی😒
چشم غره ای ب دیانا رفتم و گفتم بیا بریم اتاق حاضر شیم
دیانا هم مثل بچه پنگوعن دنبالم راه افتاد..
گفت نیکا میخواستم بگم من ارایشت میکنم
چیزی نگفتم که گفت چرا حرف نمیزنی اه
بازم چیزی نگفتم که عصبانی شد و بالشتم رو برداشت تو سرم کوبید
نگاهش کردم .. گفتم بیا ارایشم کن
بالاخره خنده رو لباش نقش بست و اومد که ارایشم کنه..
به زور روی تخت درازم کرد و گفت اه بخواب دیگه..
کرم پودر رو برداشت و به صورتم زد.. میخواست رژ قرمز بیاره که گفتم
پیراهنم گلبهی دیانا خانم
گفت اها اوکی
یه رژ صورتی کم رنگ اورد گفت این خوبه.. ریمل و خط چشم رو هم از روی میز برداشت و اومد نشست رو تخت کنار من و گفت ببند چشم تو..
چشمام رو بستم و منتظر شدم که خط چشم بکشه
بار اول کشید بعد پاک کرد گفتم چیشد
دیانا : هیچی بابا خراب شد
چیزی نگفتم
دیانا :
دوباره خط چشم رو روی یه چشمش کشیدم و گفتم: اها حالا خوب شد چشمت رو باز کن..
چشمش رو که باز کرد دیدم نوک خط چشم تا هفت کهکشون رفته دوباره پاک کردم..
خلاصه هی کشیدم پاک کردم هی کشیدم هی پاک کردم..
چشمتون روز بد نبینه انقدر پاک کردم چشمش گل مژه در اورد بدونه اینکه بهش بگم رژش رو زدم.
اونم چ رژ زدی 😕 کج و کوله
هیچی بلند شد رفت جلو اینه با دیدن چشماش که پشت پلکش رو قرمز کرده بودم جیغی کشید که پوریا از اتاقش بدو اومد .
پوریا: چیشده چرا جیغ میکشی اه اه
نیکا: با هق هق : چشمم گل مژه در اورد انقدر کشید پاک کرد 😭😢
پوریا : چیزی نشده که میری میشوری کرم میمالی روش خوب میشه
لبم رو گاز میگرفتم و خودم رو سرزنش میکردم ولی..
نیکا رفت صورتش رو شست و برگشت با اخم و تخم نگام کرد که مظلوم نگاهش کردم
که گفت اشکال نداره خواهری درستش میکنم
نیکا: جلوی ایینه نشستم کرم پودر رو دوباره زدم و از چشمم شروع کردم..
خط چشم نکشیدم و برای اینکه قرمزی پلکم پیدا نباشه سایه ی گلبهی زدم
و در اخر هم یه رژ و ریمل ساعت نزدیکای 7 بود
دیانا گفت من دیگه به اندازه کافی خراب کاری کردم..
گفتم:
کامنتتتت میخواماااا😍🥺
اصکی نبینم❌❌❌
#حمایت
♥*♡∞。.★@matinandnika★. 。∞♡*♥
BY رمان متینیکا❤️
Share with your friend now:
tgoop.com/matinandnika/1090