MEDPROFESSIONALISM Telegram 770
نباید حال منِ آسیب‌پذیر رو از چیزی که هست بدتر کنی!
مهوین واحدی

دکتر رفتن به نظرم برای همه میتونه حس ناخوشایندی داشته باشه، بالاخره تو یه چیزیت بوده که داری میری دکتر و طبیعیه که استرس داشته باشی! اما برای افرادی که یه بیماری زمینه‌ای دارند و از اون بدتر برای افرادی که مثل من یه بیماری زمینه‌ای، مزمن و پیشرونده دارند،
اوضاع خیلی فرق می‌کنه!
حالا تصور کنید اون بیمار که یه بیماریِ مزمن و پیشرونده داره، یک کودک باشه …
کودکی که تازه داره دنیا رو کشف می‌کنه!
و خب، بله! من همون کودکم!

نمی‌دونم خارج از این جامعه‌ای که من توش بزرگ شدم اوضاع چطوره و دکترها چطور با بیمارانی که مثل من یه بیماری پیشرونده دارند تعامل می‌کنند، چون به جز یه تجربه‌ی محدود که از سفر به بلژیک داشتم، خارج از این کشور پیش هیچ دکتری نرفتم.

سال گذشته که میخواستم برای تعویض بریس کمرم اقدام کنم، مجبور شدم برم پیش یه جراح ستون فقرات که مجددا بریس رو برام تجویز کنه.
اون دکتری که کارش ساخت بریس بود، یه جراح بهم معرفی کرد و گفت ایشون بهترین دکتر تهرانه برات نامه مینویسم که زودتر بهت وقت بده.
وقتی اسم جراح رو شنیدم بهش گفتم “نه دکتر، من دوست ندارم پیش ایشون ویزیت شم، چون از قبل میشناسمش و میدونم چقدر رفتار غیر انسانی و بی‌ملاحظه‌ای با بیماراش داره.”
خندید و پرسید یعنی چی؟  گفتم یعنی وقتی میری پیشش، جوری باهات حرف میزه که تو احساس میکنی خیلی بیچاره و درمانده‌ای و قراره بمیری!

یکم فکر کرد و گفت “اوکی، دکتر فلانی رو معرفی میکنم که از شاگردان ایشونه و خیلی هم خوش برخورد و خوش اخلاقه، کارشونم عالیه”
نامه رو گرفتم و رفتم پیش دکتر فلانی،
دکتر فلانی هم خوشتیپ، خوشپوش، خوشرو و البته مثل اکثر دکتر‌ها مغرور بود!
من شروع کردم به توضیح دادن و گفتم برای ویزیت نیومدم، فقط میخوام برای تعویض بریس، مجددا استفاده از اون رو برام تجویز کنید تا هم بتونم از بیمه پولشو بگیرم هم …
وسط حرفم بلند شد و شروع کرد به معاینه.

اجازه دادم کارش رو انجام بده، بعد از تموم شدن معاینه گفت “خیلی اوضاع کمرت خرابه، باید خیلی وقت پیش عمل می‌کردی” (یهو قلبم ریخت، انگار اولین باری باشه که فهمیدی اوضاع کمرت خرابه، اما خودمو جمع کردم و) گفتم “میدونم، با توجه به شرایطم، انتخابم این بود که ریسک جراحی رو نپذیرم، الانم قصد عمل ندارم” پوزخند زد و گفت “قصدشم داشته باشی که دیگه نمیتونی، همین کمربندتو ببند ولی اینم درمانی نیستا، کاری نمیکنه برات فقط شاااااید نذاره بدتر بشی” و شروع کرد به نوشتن یه چیزایی.

دوران کودکی من پُـره از خاطره‌های این شکلی،
میرفتیم پیش یه دکتر، دکتر میدید که بیماریم نسبت به قبل پیشرفت کرده، و شروع میکرد به مقصر دونستن من و مامانم!
شروع میکرد به نابود کردن کوچیک‌ترین امیدی که مامانم به درمان من داشت، شروع میکرد به بی‌ارزش کردن کوچیک‌ترین نکته‌ی مثبتی که من (با همون سن کم) در مورد بدنم پیدا کرده بودم!
از این حرفا زیاد شنیده بودم، اما اینبار فرق میکرد،
من دیگه یه بچه‌ی بی‌دفاع نبودم!
مث بوکسری که همه‌ی صورتش له شده اما نمیخواد از مبارزه دست بکشه گفتم : دکتر من اجازه دارم یه فیدبک از رفتارتون بهتون بدم؟

گفت: بله، البته.
گفتم “میدونید این حرف‌هایی که شما بهم زدید چه حسی به من داد؟ به احساس گناه شدید و بعدش اضطراب! انگار یه موجود احمق و بی‌عرضه‌م که نتونستم از جسم سالمی که داشتم به خوبی مراقبت کنم. در صورتی که با توجه به امکاناتی که داشتم، این بهترین مراقبتی بود که میتونستم از بدنم بکنم.”
کمی بهش برخورد و گفت “این برداشت شماست و کاملا اشتباهه دخترم (من همسن دخترش نبودم)، همه من رو به خوشرو بودن با مریضا میشناسند،
اگه همچین طرز فکری داری بهتره یک فکری برای زودرنجی و حساسیت خودت بکنی”
واقعا دیگه نمی‌تونستم ادامه بدم و قلبم داشت زیر اون همه فشار له میشد. اما ولش نکردم و گفتم:
“کردم! براش یه فکری کردم و بیش از دو ساله که هفته‌ای چند ساعت وقت و پول صرف کردم تا بتونم روانم رو درمان کنم و اتفاقا به خاطر همون درمان‌هاست که الان میدونم دلیل حس سنگینی که الان تو قلب منه، حرف شماست نه بی‌عرضگی من! آقای دکتر شما مسئول حس مزخرفی هستید که من الان تجربه میکنم”
یکم دست پاچه شد، منم قدرت گرفتم و گفتم:
“افرادی مثل من که یه بیماری پیشرونده دارند، سالی چند بار مجبورن برن پیش دکترهایی که اون بیماری رو فقط میشناسند، اما هیچوقت زندگیش نکردند و با این وجود به خودشون اجازه میدن در مورد نحوه‌ی برخورد ما با بیماریمون قضاوت کنند!”

اینهمه براتون نوشتم که فقط یه چیزی بگم:
هیچ دکتری، تحت هیچ شرایطی، حق نداره
به شما حس مقصر بودن بده!
این بدن ماست، این جسم ماست!
بدن و جسمِ بیمار یا معلول ما!
و هر بلایی سرش بیاد، اولین و بیشترین کسی که تاوان و هزینه‌ش رو میده خود ماییم!



tgoop.com/medprofessionalism/770
Create:
Last Update:

نباید حال منِ آسیب‌پذیر رو از چیزی که هست بدتر کنی!
مهوین واحدی

دکتر رفتن به نظرم برای همه میتونه حس ناخوشایندی داشته باشه، بالاخره تو یه چیزیت بوده که داری میری دکتر و طبیعیه که استرس داشته باشی! اما برای افرادی که یه بیماری زمینه‌ای دارند و از اون بدتر برای افرادی که مثل من یه بیماری زمینه‌ای، مزمن و پیشرونده دارند،
اوضاع خیلی فرق می‌کنه!
حالا تصور کنید اون بیمار که یه بیماریِ مزمن و پیشرونده داره، یک کودک باشه …
کودکی که تازه داره دنیا رو کشف می‌کنه!
و خب، بله! من همون کودکم!

نمی‌دونم خارج از این جامعه‌ای که من توش بزرگ شدم اوضاع چطوره و دکترها چطور با بیمارانی که مثل من یه بیماری پیشرونده دارند تعامل می‌کنند، چون به جز یه تجربه‌ی محدود که از سفر به بلژیک داشتم، خارج از این کشور پیش هیچ دکتری نرفتم.

سال گذشته که میخواستم برای تعویض بریس کمرم اقدام کنم، مجبور شدم برم پیش یه جراح ستون فقرات که مجددا بریس رو برام تجویز کنه.
اون دکتری که کارش ساخت بریس بود، یه جراح بهم معرفی کرد و گفت ایشون بهترین دکتر تهرانه برات نامه مینویسم که زودتر بهت وقت بده.
وقتی اسم جراح رو شنیدم بهش گفتم “نه دکتر، من دوست ندارم پیش ایشون ویزیت شم، چون از قبل میشناسمش و میدونم چقدر رفتار غیر انسانی و بی‌ملاحظه‌ای با بیماراش داره.”
خندید و پرسید یعنی چی؟  گفتم یعنی وقتی میری پیشش، جوری باهات حرف میزه که تو احساس میکنی خیلی بیچاره و درمانده‌ای و قراره بمیری!

یکم فکر کرد و گفت “اوکی، دکتر فلانی رو معرفی میکنم که از شاگردان ایشونه و خیلی هم خوش برخورد و خوش اخلاقه، کارشونم عالیه”
نامه رو گرفتم و رفتم پیش دکتر فلانی،
دکتر فلانی هم خوشتیپ، خوشپوش، خوشرو و البته مثل اکثر دکتر‌ها مغرور بود!
من شروع کردم به توضیح دادن و گفتم برای ویزیت نیومدم، فقط میخوام برای تعویض بریس، مجددا استفاده از اون رو برام تجویز کنید تا هم بتونم از بیمه پولشو بگیرم هم …
وسط حرفم بلند شد و شروع کرد به معاینه.

اجازه دادم کارش رو انجام بده، بعد از تموم شدن معاینه گفت “خیلی اوضاع کمرت خرابه، باید خیلی وقت پیش عمل می‌کردی” (یهو قلبم ریخت، انگار اولین باری باشه که فهمیدی اوضاع کمرت خرابه، اما خودمو جمع کردم و) گفتم “میدونم، با توجه به شرایطم، انتخابم این بود که ریسک جراحی رو نپذیرم، الانم قصد عمل ندارم” پوزخند زد و گفت “قصدشم داشته باشی که دیگه نمیتونی، همین کمربندتو ببند ولی اینم درمانی نیستا، کاری نمیکنه برات فقط شاااااید نذاره بدتر بشی” و شروع کرد به نوشتن یه چیزایی.

دوران کودکی من پُـره از خاطره‌های این شکلی،
میرفتیم پیش یه دکتر، دکتر میدید که بیماریم نسبت به قبل پیشرفت کرده، و شروع میکرد به مقصر دونستن من و مامانم!
شروع میکرد به نابود کردن کوچیک‌ترین امیدی که مامانم به درمان من داشت، شروع میکرد به بی‌ارزش کردن کوچیک‌ترین نکته‌ی مثبتی که من (با همون سن کم) در مورد بدنم پیدا کرده بودم!
از این حرفا زیاد شنیده بودم، اما اینبار فرق میکرد،
من دیگه یه بچه‌ی بی‌دفاع نبودم!
مث بوکسری که همه‌ی صورتش له شده اما نمیخواد از مبارزه دست بکشه گفتم : دکتر من اجازه دارم یه فیدبک از رفتارتون بهتون بدم؟

گفت: بله، البته.
گفتم “میدونید این حرف‌هایی که شما بهم زدید چه حسی به من داد؟ به احساس گناه شدید و بعدش اضطراب! انگار یه موجود احمق و بی‌عرضه‌م که نتونستم از جسم سالمی که داشتم به خوبی مراقبت کنم. در صورتی که با توجه به امکاناتی که داشتم، این بهترین مراقبتی بود که میتونستم از بدنم بکنم.”
کمی بهش برخورد و گفت “این برداشت شماست و کاملا اشتباهه دخترم (من همسن دخترش نبودم)، همه من رو به خوشرو بودن با مریضا میشناسند،
اگه همچین طرز فکری داری بهتره یک فکری برای زودرنجی و حساسیت خودت بکنی”
واقعا دیگه نمی‌تونستم ادامه بدم و قلبم داشت زیر اون همه فشار له میشد. اما ولش نکردم و گفتم:
“کردم! براش یه فکری کردم و بیش از دو ساله که هفته‌ای چند ساعت وقت و پول صرف کردم تا بتونم روانم رو درمان کنم و اتفاقا به خاطر همون درمان‌هاست که الان میدونم دلیل حس سنگینی که الان تو قلب منه، حرف شماست نه بی‌عرضگی من! آقای دکتر شما مسئول حس مزخرفی هستید که من الان تجربه میکنم”
یکم دست پاچه شد، منم قدرت گرفتم و گفتم:
“افرادی مثل من که یه بیماری پیشرونده دارند، سالی چند بار مجبورن برن پیش دکترهایی که اون بیماری رو فقط میشناسند، اما هیچوقت زندگیش نکردند و با این وجود به خودشون اجازه میدن در مورد نحوه‌ی برخورد ما با بیماریمون قضاوت کنند!”

اینهمه براتون نوشتم که فقط یه چیزی بگم:
هیچ دکتری، تحت هیچ شرایطی، حق نداره
به شما حس مقصر بودن بده!
این بدن ماست، این جسم ماست!
بدن و جسمِ بیمار یا معلول ما!
و هر بلایی سرش بیاد، اولین و بیشترین کسی که تاوان و هزینه‌ش رو میده خود ماییم!

BY Medical Professionalism


Share with your friend now:
tgoop.com/medprofessionalism/770

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

The administrator of a telegram group, "Suck Channel," was sentenced to six years and six months in prison for seven counts of incitement yesterday. With the administration mulling over limiting access to doxxing groups, a prominent Telegram doxxing group apparently went on a "revenge spree." “[The defendant] could not shift his criminal liability,” Hui said. Deputy District Judge Peter Hui sentenced computer technician Ng Man-ho on Thursday, a month after the 27-year-old, who ran a Telegram group called SUCK Channel, was found guilty of seven charges of conspiring to incite others to commit illegal acts during the 2019 extradition bill protests and subsequent months. But a Telegram statement also said: "Any requests related to political censorship or limiting human rights such as the rights to free speech or assembly are not and will not be considered."
from us


Telegram Medical Professionalism
FROM American