tgoop.com/metastatic/105
Last Update:
از روزهای دور و نزدیکی که خیلی زود گذشت، تافتهٔ جدا بافتهای بودم که در خوشیها و گردشها و عروسیها و عیش و نوشها، کنج عزلتی داشتم با کتابها و درسها! هنوز کودک بودم؛ هنوز نوجوان؛ هنوز خیلی جوان که عادت داده بودم خودم را به بستن چشمهایم بر هوسهای شیرین لذت. همسالانم به بازی بودند یا مهمانی یا دورهمیهای وسوسه برانگیز خانوادگی و دوستانه، و من همیشه غائب! درس داشتم؛ امتحان داشتم؛ المپیاد داشتم؛ کنکور داشتم. دوباره …درس داشتم؛ امتحان داشتم؛ کشیک بودم. دوباره … درس داشتم؛ امتحان داشتم؛ کشیک بودم؛ طرح بودم؛ کیلومترها از خانه به دور؛ از خانواده به دور؛ خانه به دوش! به خودم که آمدم تخصص تمام شده بود و سالهای جوانی هم! حالا دیگر اگر هم وقت داشتم یا فراغتی، تافتهٔ جدا بافتهای بودم که عزلتِ تنها نشینی، عادتم شده بود؛ و مهمانی و عیش و نوش؛ عارم! من مانده بودم و تنهاییهایی که ترک برنمیداشت.
شرح کوتاه کنم؛ سالها چشم بستم بر هر آنچه دل گوید تا به راه عقل باشم و برسم به امروزی تکیه بر مسند استادی! گلایهای ندارم که راهِ خودخواسته رفتهام؛ و منتی بر کسی نیست! دلم اگر میسوزد، بر خودم نیست؛ شرم دارم از دانشجویانم؛ همین جوانهای شایستهای که اکثراً دور از خانه و خانواده، لذت بر خود حرام کردهاند و به سختی روزگار میگذرانند تا سالهای جوانیشان با گرفتن تخصص به سر رسد. نگاهِ هنوز معصومشان، خار بر دلم شده که به کدام راه معلمشان باشم؟! به سنتِ استادان سپیدپوش پزشکم، به خدمت به خلق، رهنمونشان باشم؟!
من این روزها گلایه دارم از مردمی که از مرزهای شرق تا مرزهای غرب ایران، پزشکشان بودهام؛ از سراوان تا اهواز…
گلایه دارم بر مردمی که ناخواسته دشمن از خودی ساختند و راه سلطه بر قدرت و فساد آسان کردند. نمیدانم کجای روزهای سخت طبابت، همان آدمهایی که جان فرسوده بودیم برای سلامتشان، طردمان کردند از خودشان؟! نمیدانم از کجای جوانیهای به سختی طی شده مان، ما پزشکان دشمن مردم شدیم؛ و بر ناخوشیهامان دل خنک کردند؟!
گلایه دارم که هزار خنده و طعنه شنیدهام از مرگ همکار نخبه متخصص جوانی که قربانی فساد ما و جامعه مان شده است. گلایه دارم حتی از عزیز نزدیکی که بعد از خودکشی همکار فوق تخصصمان پیام داده بود پزشکان هم پول دارند هم منزلت اجتماعی، این یکی حتماً اراده نداشته…!
آری! من امروز زبانم بند آمده بود که دانشجویانم را به کدام آینده امید دهم؟! به همان تنهایی اجتماعی تاریک و سیاهی که دسته دسته در آن فرو میرویم خودخواسته و ناخواسته؟!
جامعه مان از کی شقه شقه شد و پایکوبی کرد بر مرگ نخبه ها و نابغه هایی از درون خودش ؟! از کی نخبه کشیها، دل آدمها را خنک کرد و بجای اشک، طعنه به چشمشان راه داد ؟!
آی مردم!
به خودتان بیایید !
ما پزشکان و شما غیر پزشکان ، تنهایانی هستیم؛ همه مان اسیر همین جامعه، همین حکومت!
ما، سرزمینی دور و تنها در غباریم!
چیزی به غیر از غم، به غیر از هم نداریم …
دکتر سمیرا رزاقی
متخصص رادیوتراپی و آنکولوژی
https://www.tgoop.com/metastatic
BY کوچه باغ متاستاز
Share with your friend now:
tgoop.com/metastatic/105