Warning: mkdir(): No space left on device in /var/www/tgoop/post.php on line 37

Warning: file_put_contents(aCache/aDaily/post/metastatic/--): Failed to open stream: No such file or directory in /var/www/tgoop/post.php on line 50
کوچه باغ متاستاز@metastatic P.30
METASTATIC Telegram 30
ربات های درمانگر
قسمت اول

در سرمای نفسگیر اتاق؛ در محاصره بی نوازش دستگاه های پرتودرمانی؛ زن جوان با بالاتنه عریان، روی تخت درمان دراز کشیده؛ ساکت و کاملا بی حرکت. همکار کارشناسم، دست های زن را با دسته های مخصوص تخت، بالای سرش بی حرکت کرده و گردنش را هم به سمت مقابل چرخانده است. همکار دیگرم، بادقت، اعداد نوشته شده روی دستگاه را می خواند و چک می کند. اتاق درمان به خاطر محافظت از دستگاه های پرتودرمانی، کاملا سرد است. برای تایید صاف خوابیدن بیمار روی تخت، بدن کشیده و بلند زن جوان را نگاه می کنم؛ منقبض و منظم و بی دفاع دراز کشیده. با علامت سر، صاف بودن بیمار را تایید می کنم و همکار کارشناسم، دوباره اعدادی را می خواند تا کارشناس دستگاه، تخت را بالا بیاورد و بیمار در وضعیت صحیح درمان قرار بگیرد.
در سکوت ماشینی یخ زده اتاق، گرمای نفس های انسانی ناپدید می شود؛ آهن بر فضا حکم فرماست. در سیطره دستگاه ها و کامپیوترهای بیجان، حرکات من و دو همکارم هم گویی ماشینی شده؛ سکوت بی روح اتاق را نمی شکنیم تا مبادا خطایی انسانی، تکنولوژی بی اختیار را از مدار دقت خارج کند؛ دیسیپلین حرفه ای درمان را نمی شکنیم؛ در سکوت، با حرکاتی تنظیم شده و عادت شده، عددها را چک می کنیم؛ با قدم هایی کشیده و منظم، از این طرف اتاق به آن طرف می رویم تا لیزرها را تنظیم کنیم؛ از دستگاه فاصله می گیریم تا اجازه چرخش به بدنه غول پیکر دستگاه بدهیم؛ چونان گروهانی کوچک از سربازان، تحت فرماندهی لایزال تکنولوژی، با حرکاتی تعلیم یافته، اتاق درمان و دستگاه را برای درمان مناسب بیمار آماده می کنیم. عادت کرده ایم به نظم و انسجام و دقت؛ فراتر از عادت، حتی؛ انگار در این رزمایش حرفه ای، به هیبت چرخ دنده های آهنی در آمده ایم که هر کدام به نوبت، وظیفه حرفه ای خویش را انجام می دهیم. چاره ای هم نیست جز این نظم و دقت برای فرار از خطای حین درمان.
ولی چقدر شبیه ماشین ها شده ایم ما آدمها !
در میان آهن های سرد اتاق، نگاهم روی بدن زنده و گرم زن می لغزد؛ بدن زنده او، ذهن یخ زده ام را گرم می کند؛ یادم می آید او همان بیماری است که هر بار، هنگام معاینه، در خودش منقبض و آزرده بود؛ می گفت از معاینه خوشش نمی آید؛ بدنش را زیر دست هایم در حالتی تدافعی جمع می کرد و انقباض عضلاتش، به انگشت هایم اخطار حس تجاوز به حریم بدنش را می داد.
بدن زن در سرمای اتاق، حرکت ناخودآگاهی می کند؛ به او تذکر می دهم که بدنش را صاف و بی حرکت نگاه دارد؛ بی حرکت می شود ولی من با خودم فکر می کنم چقدر این وضعیت نامتعارف که برای من و همکارانم به عادت و روزمرگی تبدیل شده، برای بیمار که اولین بار است در این شرایط قرار می گیرد، سخت و عذاب آور است. چقدر او که برای هر معاینه معمولی اضطراب داشت، حالا باید از این وضعیت خاص و غیرمعمول بدنش در زمان درمان دچار ترس و نگرانی شده باشد.
ماشین ها، همان طور که بر همه جنبه های زندگی مدرن حکم فرما شده اند؛ بر درمان آدم ها هم سیطره یافته اند؛ گویی نظم و دقتی وسواس گونه حکم می کند نگاه انسانی ام را به جرم خطایی محتمل، بیرون دیوارهای اتاق درمان جا بگذارم و با خط کشی دیجیتال، نوازش نگاه طبیبانه را از بدن بیمارم دور نگاه دارم تا همه دقت نگاهم روی دستگاه ها و کامپیوترها باشد.
یادم که می افتد به استرس همیشگی بیمارم برای معاینه، محاصره آهن و تکنولوژی می شکند؛ به سمت بدن سردش می روم و دستی به نشان آشنایی و دلگرمی به بازویش می گذارم؛ تلنگر دستم تکانش می دهد و صدای همکار کارشناسم بلند می شود که:" لطفا بی حرکت باشید، تنظیم ها به هم خورد!" به نشانه همدستی، در تاریکی اتاق، نگاهی با چشم های مضطرب زن رد و بدل می کنم؛ اضطراب صورتش حالا بیشتر از همیشه هست. لبخند می زنم تا قدری فضا را عوض کنم....

ادامه دارد ....

https://www.tgoop.com/metastatic



tgoop.com/metastatic/30
Create:
Last Update:

ربات های درمانگر
قسمت اول

در سرمای نفسگیر اتاق؛ در محاصره بی نوازش دستگاه های پرتودرمانی؛ زن جوان با بالاتنه عریان، روی تخت درمان دراز کشیده؛ ساکت و کاملا بی حرکت. همکار کارشناسم، دست های زن را با دسته های مخصوص تخت، بالای سرش بی حرکت کرده و گردنش را هم به سمت مقابل چرخانده است. همکار دیگرم، بادقت، اعداد نوشته شده روی دستگاه را می خواند و چک می کند. اتاق درمان به خاطر محافظت از دستگاه های پرتودرمانی، کاملا سرد است. برای تایید صاف خوابیدن بیمار روی تخت، بدن کشیده و بلند زن جوان را نگاه می کنم؛ منقبض و منظم و بی دفاع دراز کشیده. با علامت سر، صاف بودن بیمار را تایید می کنم و همکار کارشناسم، دوباره اعدادی را می خواند تا کارشناس دستگاه، تخت را بالا بیاورد و بیمار در وضعیت صحیح درمان قرار بگیرد.
در سکوت ماشینی یخ زده اتاق، گرمای نفس های انسانی ناپدید می شود؛ آهن بر فضا حکم فرماست. در سیطره دستگاه ها و کامپیوترهای بیجان، حرکات من و دو همکارم هم گویی ماشینی شده؛ سکوت بی روح اتاق را نمی شکنیم تا مبادا خطایی انسانی، تکنولوژی بی اختیار را از مدار دقت خارج کند؛ دیسیپلین حرفه ای درمان را نمی شکنیم؛ در سکوت، با حرکاتی تنظیم شده و عادت شده، عددها را چک می کنیم؛ با قدم هایی کشیده و منظم، از این طرف اتاق به آن طرف می رویم تا لیزرها را تنظیم کنیم؛ از دستگاه فاصله می گیریم تا اجازه چرخش به بدنه غول پیکر دستگاه بدهیم؛ چونان گروهانی کوچک از سربازان، تحت فرماندهی لایزال تکنولوژی، با حرکاتی تعلیم یافته، اتاق درمان و دستگاه را برای درمان مناسب بیمار آماده می کنیم. عادت کرده ایم به نظم و انسجام و دقت؛ فراتر از عادت، حتی؛ انگار در این رزمایش حرفه ای، به هیبت چرخ دنده های آهنی در آمده ایم که هر کدام به نوبت، وظیفه حرفه ای خویش را انجام می دهیم. چاره ای هم نیست جز این نظم و دقت برای فرار از خطای حین درمان.
ولی چقدر شبیه ماشین ها شده ایم ما آدمها !
در میان آهن های سرد اتاق، نگاهم روی بدن زنده و گرم زن می لغزد؛ بدن زنده او، ذهن یخ زده ام را گرم می کند؛ یادم می آید او همان بیماری است که هر بار، هنگام معاینه، در خودش منقبض و آزرده بود؛ می گفت از معاینه خوشش نمی آید؛ بدنش را زیر دست هایم در حالتی تدافعی جمع می کرد و انقباض عضلاتش، به انگشت هایم اخطار حس تجاوز به حریم بدنش را می داد.
بدن زن در سرمای اتاق، حرکت ناخودآگاهی می کند؛ به او تذکر می دهم که بدنش را صاف و بی حرکت نگاه دارد؛ بی حرکت می شود ولی من با خودم فکر می کنم چقدر این وضعیت نامتعارف که برای من و همکارانم به عادت و روزمرگی تبدیل شده، برای بیمار که اولین بار است در این شرایط قرار می گیرد، سخت و عذاب آور است. چقدر او که برای هر معاینه معمولی اضطراب داشت، حالا باید از این وضعیت خاص و غیرمعمول بدنش در زمان درمان دچار ترس و نگرانی شده باشد.
ماشین ها، همان طور که بر همه جنبه های زندگی مدرن حکم فرما شده اند؛ بر درمان آدم ها هم سیطره یافته اند؛ گویی نظم و دقتی وسواس گونه حکم می کند نگاه انسانی ام را به جرم خطایی محتمل، بیرون دیوارهای اتاق درمان جا بگذارم و با خط کشی دیجیتال، نوازش نگاه طبیبانه را از بدن بیمارم دور نگاه دارم تا همه دقت نگاهم روی دستگاه ها و کامپیوترها باشد.
یادم که می افتد به استرس همیشگی بیمارم برای معاینه، محاصره آهن و تکنولوژی می شکند؛ به سمت بدن سردش می روم و دستی به نشان آشنایی و دلگرمی به بازویش می گذارم؛ تلنگر دستم تکانش می دهد و صدای همکار کارشناسم بلند می شود که:" لطفا بی حرکت باشید، تنظیم ها به هم خورد!" به نشانه همدستی، در تاریکی اتاق، نگاهی با چشم های مضطرب زن رد و بدل می کنم؛ اضطراب صورتش حالا بیشتر از همیشه هست. لبخند می زنم تا قدری فضا را عوض کنم....

ادامه دارد ....

https://www.tgoop.com/metastatic

BY کوچه باغ متاستاز




Share with your friend now:
tgoop.com/metastatic/30

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

How to create a business channel on Telegram? (Tutorial) You can invite up to 200 people from your contacts to join your channel as the next step. Select the users you want to add and click “Invite.” You can skip this step altogether. How to Create a Private or Public Channel on Telegram? Telegram iOS app: In the “Chats” tab, click the new message icon in the right upper corner. Select “New Channel.” As the broader market downturn continues, yelling online has become the crypto trader’s latest coping mechanism after the rise of Goblintown Ethereum NFTs at the end of May and beginning of June, where holders made incoherent groaning sounds and role-played as urine-loving goblin creatures in late-night Twitter Spaces.
from us


Telegram کوچه باغ متاستاز
FROM American