tgoop.com/metastatic/31
Last Update:
ربات های درمانگر
قسمت دوم و پایانی
لحظه ای به حس دیروز خودم در اتاق انتظار همکار متخصص ام، فکر می کنم. به علتی در جایگاه بیمار قرار گرفته بودم و در اتاق انتظار یکی از همکارانم در انتظار نوبتم بودم؛ حس بدی داشتم؛ ترکیبی از اضطراب و انتظار و حتی انزجار! دلم می خواست زودتر کارم تمام شود و نقش بیمار را ترک کنم. علی رغم حرفه ام، قرار گرفتن در نقش بیمار برایم سخت و اضطراب آور بود. وارد مطب که شدم، علی رغم اینکه خودم را معرفی کردم، همکار پزشکم خیلی خشک و با دیسیپلین حرفه ای با من روبرو شد؛ احساس اضطرابم بیشتر شد و بیشتر دلم خواست زودتر نسخه ام را بگیرم و از آنجا بیرون بیایم. در عمل هم، ملاقات من با همکار پزشکم، بیش از 3 دقیقه به طول نیانجامید و من از اتاق که خارج شدم، خوشحال بودم که دیگر هرگز به این مطب نخواهم آمد؛ حتی با خودم قرار گذاشتم که اگر مشکلم تکرار شد، به سراغ یکی دیگر از همکارانم بروم.
نقش بیمار، نقش نامانوسی بود و همکارم حتی کلمه ای نگفت تا اضطراب و استرس درونی مرا کاهش دهد. از همان لحظه مصمم تر از قبل تصمیم گرفتم به چشم های بیمارم خیره شوم، احساسش را بپرسم و ترس هایش را مرتفع کنم. حالا ولی بیمارم با نگرانی روی تخت پرتودرمانی دراز کشیده، و من دوباره انگار یادم رفته بود تسلط ماشین ها و آهن را بر اتاق درمان بشکنم و فضا را قدری برایش انسانی تر کنم.
حالا که ماشین ها، نیمی از معاینه و تشخیص و درمان را بر عهده گرفته اند تا تکنولوژی را به خدمت استمرار حیات انسانی گرفته باشیم، یادمان نرود که نیمه انسانی درمان هنوز بر عهده طبیب است. کشاورزی مکانیزه، دامداری مکانیزه، صنعت مکانیزه، آموزش مجازی، خرید مجازی و ... ؛ ماشین و مجاز، همه زندگی مان را احاطه کرده اند؛ حتی گاهی از آینده ای می شنویم که ربات ها، درمان انسان را به عهده خواهند گرفت؛ من ولی به لمس نوازشگرانه بدن دردمند بیمارم به عنوان جزیی از درمان، اعتماد دارم. به نگاه طبیبانه چشم هایم به عمق اضطراب مخفی در ته چشم های بیمارم، به عنوان مسکنی برای دردهای روحی او، ایمان دارم.
ربات ها نوازشگری نمی دانند.....
https://www.tgoop.com/metastatic
BY کوچه باغ متاستاز
Share with your friend now:
tgoop.com/metastatic/31