tgoop.com/metastatic/34
Last Update:
قصه ناتمام زنی به اسم ماهی
قسمت سوم و پایانی
ناخودآگاه فکرم پرواز می کند به حسین، بیمار جوانم که به خاطر سرطان ناحیه گوش و سر و گردن، صورتش به علت فلج و قطع اعصاب، کج شده است و به کلی از قیافه افتاده و زن جوانش با نهایت مهربانی از او مراقبت می کند و مادرانه تر و خشکش می کند. سعی می کنم نگاه جنسیتی نداشته باشم، ولی بیماران سرطانی مرد اکثرا تا آخرین لحظات زندگی از حمایت همه جانبه و بی چشمداشت همسرشان برخوردار می مانند.
هر گاه می خواستم حکم بدهم به مسیولیت پذیری بی بدیل زنان در مقابل بیماری های لاعلاج شوهرانشان؛ شوهر ماهی گویی از موارد استثنایی می شد که ذهنم را وامیداشت حکم کلی صادر نکنم. حالا ولی قصه قهر کودکانه ماهی، خط بطلان می کشد گویی بر تصورات قبلی ام. یاز هم سرباز می زنم از نگاه و قضاوت جنسیتی؛ ولی حتی برای قانع کردن خودم هم نمی توانم موردی از طرد شدن مرد توسط زن در بیماران خودم پیدا کنم؛ حال آنکه در بیماران زنم، موارد زیادی از ازدواج مجدد مرد به بهانه بیماری لاعلاج همسر داشته ام. موارد زیادی بوده است که مرد، زن را به علت نقص عضو و بدفرمی ظاهری ناشی از بیماری سرطان، سرزنش و حتی طرد کرده است. گاهی حتی به علت مشکلات فرهنگی و ناآگاهی، به بهانه سرطان، زن را به بی اخلاقی متهم کرده است و در مواردی برای تقبل هزینه درمان زن، او را به باد ناسزا و سرزنش گرفته است.
این علامت سوال در ذهنم باقی مانده است که این تفاوتها در حمایت دوطرفه از طرف زن و مرد در شرایط سختی چون سرطانهای لاعلاج، از تفاوت شخصیتی زن و مرد ناشی می شود؟ از کلیشه های جنسیتی ناشی می شود یا از آسیب پذیری اجتماعی زن به خاطر عدم استقلال مالی در جامعه ما ناشی می شود؟ روانشناسان، جامعه شناسان و انسان شناسان، چه توجیهی بر مسیولیت پذیری گاهی افراطی غالب زنان در مقابل شرایط سخت بدنی و روحی شوهرشان در زمان بیماری های مزمن و لاعلاج دارند؟ و به راستی اصلا مسیولیت انسانی، عاطفی و اجتماعی انسانها در مقابل یکدیگر تا کجاست؟ مرز وظیفه و ایثار از کجا آغاز می شود؟ تا کجای راه، وظیفه است و از کجا به بعد، فداکاری؟ فقط عشق هست که تعهد و الزام می آورد یا حتی بعد از خاموشی عشق زناشویی، وظیفه و تعهد ادامه می یابد؟
البته بیماران زنی هم دارم که در شرایط سخت بیماری به طرزی کاملا مسیولانه و انسانی و حتی فراتر از وظیفه، از طرف شوهرشان حمایت می شوند و مرد تا آخرین لحظه، در تعهد خویش به همسرش پابرجا مانده است؛ ولی این مردها شاید بیشتر استثنا هستند تا قاعده کلی؛ و در مقابل، تعداد بیماران زنی که به محض تشخیص سرطان، حمایت همسر را از دست داده اند؛ خیلی زیادتر است. هر روز زنان زیادی را می بینم که همسر بیمارشان را مادری می کنند؛ و نمی توانم حرف های جواهر را فراموش کنم که همین دیروز می گفت:" شوهرم به خاطر جراحی سرطان پستان چپم، ناقص و معلول خطابم کرده و تهدیدم کرده که زن دیگری خواهد گرفت." جسم جواهر از سرطان نجات خواهد یافت؛ اما می دانم که روحش هرگز از این دو صفت که همسرش به او نسبت داده، رهایی نخواهد یافت.
حکمی صادر نمی کنم بر برتری شخصیتی زن یا مرد؛ اما نمی توانم عشق نابی را نادیده بگیرم که صورت کج شده، دست و پای قطع شده، چشم های از حدقه خارج شده و زخم های متعفن و بدبوی همسر را نمی بیند و مادرانگی بی بدیل خویش را تا آخرین قطره زندگی، بر روح و جسم شوهر بیمار، نثار می کند.
اگر داستان همدلی زنان، داستان مادرانگی وجودشان هست؛ داستان ناتمام زنان رها شده در جدال با سرطان، داستان کدام خصلت جنس مرد هست؟!!
https://www.tgoop.com/metastatic
BY کوچه باغ متاستاز
Share with your friend now:
tgoop.com/metastatic/34