METASTATIC Telegram 43
مادرانه برای عبدالله
قسمت دوم و پایانی

بالاخره بعد از ۶ ماه عبدالله با پدر و مادرش آمد؛ با پای راستی که روی زمین کشیده می شد؛ با دست راستی که توان گرفتن نداشت؛ با چشم هایی دوباره مستاصل؛ با روحی دوباره پریشان. پدر و مادرش از عود بیماری اش خبر دادند. عکس های ام آر آی را بررسی کردم: توموری جدید در محل دیگری از مغز؛ این بار غیر قابل جراحی. گفتم:" چرا در این ۶ ماه مراجعه نکردید؟!" انگار که من می توانستم جلوی سرنوشت اجتناب‌ناپذیر دژخیم را بگیرم! گفتند گرفتار عکس و ام آر آی و آزمایش بوده اند و برای یافتن راه چاره، عازم تهران شده اند و آنجا هم جراح، غیر قابل عمل بودن توده جدید را تایید کرده است. عبدالله، با التماس به چشمهایم زل زد؛ من تاب نگاه پر اعتماد و پر آرزویش را نداشتم؛ برای اولین بار نگاهم را دزدیدم از چشم هایش؛ کلافه بودم؛ بی حوصله جوابش را می دادم؛ دلم می خواست برود و مرا با خیال ها و خلوتم تنها بگذارد. او ولی اصرار به یک تک سوال داشت:" کی دوباره مثل قبل می شوم؟!" باید می گفتم:" هرگز!"؛ و همین عصبی ام میکرد؛ جسارت گفتنش را نداشتم؛ نگفتم! طبیب درونم را به گوشه‌ای راندم و مادرانه نوازش را به نگاهم برگرداندم و امید دادم:" طول می کشد، ولی درست می شود!" کاش جمله ای هم کسی برای نوازش درون پر آشوب خودم می‌گفت!
شیمی درمانی را دوباره شروع کردم؛ امروز عبدالله بعد از جلسه اول شیمی درمانی رو به رویم نشسته بود؛ تاثیر یک جلسه شیمی درمانی شگرف بود! قدرت دست و پاها بهتر شده بود؛ تعادلش برگشته بود؛ ولی هنوز از پرش چشم ها و عدم تمرکزش شکایت داشت؛ می دانستم که همه این کارها را یک جلسه شیمی درمانی نکرده است؛ می‌دانستم جمله های آرامش بخشم، استیصال روحی اش را از بین برده و دارد به خودش کمک می‌کند. نمی دانم ولی تا کجا می توانم او را پر امید و با روحیه نگه دارم! نمی‌دانم با این تومور غیر قابل جراحی تا کجا میتوانم عبدالله را "مثل قبل" کنم!
به موهای پشت لبش که خیره می شوم حال باغبانی را دارم که درختی را از نهالینگی، با صبر و حوصله پرورش داده تا شاهد میوه دادنش باشد و حالا به جای میوه، آفت به جان درختش نشسته! زمختی بلوغ، جای لطافت چهره کودکانه عبدالله را گرفته و من لحظه لحظه این گذار را با او لمس کرده‌ام. چه مادرانه نجاتش را می خواهم؛ این تلخ کامی شیرین مادرانه در قفس کلمات نمی گنجد؛ و من چه بسیار مادرانگی را تاب آورده ام، بی آنکه هنوز مادر شده باشم!
کاش تومور بدخیم مغز عبدالله را اگر نه با طبابت، که با نیروی ناب مادرانگی، بتوانم تسلیم خواسته ام کنم!

https://www.tgoop.com/metastatic



tgoop.com/metastatic/43
Create:
Last Update:

مادرانه برای عبدالله
قسمت دوم و پایانی

بالاخره بعد از ۶ ماه عبدالله با پدر و مادرش آمد؛ با پای راستی که روی زمین کشیده می شد؛ با دست راستی که توان گرفتن نداشت؛ با چشم هایی دوباره مستاصل؛ با روحی دوباره پریشان. پدر و مادرش از عود بیماری اش خبر دادند. عکس های ام آر آی را بررسی کردم: توموری جدید در محل دیگری از مغز؛ این بار غیر قابل جراحی. گفتم:" چرا در این ۶ ماه مراجعه نکردید؟!" انگار که من می توانستم جلوی سرنوشت اجتناب‌ناپذیر دژخیم را بگیرم! گفتند گرفتار عکس و ام آر آی و آزمایش بوده اند و برای یافتن راه چاره، عازم تهران شده اند و آنجا هم جراح، غیر قابل عمل بودن توده جدید را تایید کرده است. عبدالله، با التماس به چشمهایم زل زد؛ من تاب نگاه پر اعتماد و پر آرزویش را نداشتم؛ برای اولین بار نگاهم را دزدیدم از چشم هایش؛ کلافه بودم؛ بی حوصله جوابش را می دادم؛ دلم می خواست برود و مرا با خیال ها و خلوتم تنها بگذارد. او ولی اصرار به یک تک سوال داشت:" کی دوباره مثل قبل می شوم؟!" باید می گفتم:" هرگز!"؛ و همین عصبی ام میکرد؛ جسارت گفتنش را نداشتم؛ نگفتم! طبیب درونم را به گوشه‌ای راندم و مادرانه نوازش را به نگاهم برگرداندم و امید دادم:" طول می کشد، ولی درست می شود!" کاش جمله ای هم کسی برای نوازش درون پر آشوب خودم می‌گفت!
شیمی درمانی را دوباره شروع کردم؛ امروز عبدالله بعد از جلسه اول شیمی درمانی رو به رویم نشسته بود؛ تاثیر یک جلسه شیمی درمانی شگرف بود! قدرت دست و پاها بهتر شده بود؛ تعادلش برگشته بود؛ ولی هنوز از پرش چشم ها و عدم تمرکزش شکایت داشت؛ می دانستم که همه این کارها را یک جلسه شیمی درمانی نکرده است؛ می‌دانستم جمله های آرامش بخشم، استیصال روحی اش را از بین برده و دارد به خودش کمک می‌کند. نمی دانم ولی تا کجا می توانم او را پر امید و با روحیه نگه دارم! نمی‌دانم با این تومور غیر قابل جراحی تا کجا میتوانم عبدالله را "مثل قبل" کنم!
به موهای پشت لبش که خیره می شوم حال باغبانی را دارم که درختی را از نهالینگی، با صبر و حوصله پرورش داده تا شاهد میوه دادنش باشد و حالا به جای میوه، آفت به جان درختش نشسته! زمختی بلوغ، جای لطافت چهره کودکانه عبدالله را گرفته و من لحظه لحظه این گذار را با او لمس کرده‌ام. چه مادرانه نجاتش را می خواهم؛ این تلخ کامی شیرین مادرانه در قفس کلمات نمی گنجد؛ و من چه بسیار مادرانگی را تاب آورده ام، بی آنکه هنوز مادر شده باشم!
کاش تومور بدخیم مغز عبدالله را اگر نه با طبابت، که با نیروی ناب مادرانگی، بتوانم تسلیم خواسته ام کنم!

https://www.tgoop.com/metastatic

BY کوچه باغ متاستاز




Share with your friend now:
tgoop.com/metastatic/43

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

It’s easy to create a Telegram channel via desktop app or mobile app (for Android and iOS): Matt Hussey, editorial director at NEAR Protocol also responded to this news with “#meIRL”. Just as you search “Bear Market Screaming” in Telegram, you will see a Pepe frog yelling as the group’s featured image. In 2018, Telegram’s audience reached 200 million people, with 500,000 new users joining the messenger every day. It was launched for iOS on 14 August 2013 and Android on 20 October 2013. bank east asia october 20 kowloon But a Telegram statement also said: "Any requests related to political censorship or limiting human rights such as the rights to free speech or assembly are not and will not be considered."
from us


Telegram کوچه باغ متاستاز
FROM American