METASTATIC Telegram 60
قصه الهام
قسمت اول

بالا و پایین های زندگی اش را همراهش بالا و پایین میروم تا امروز که در سرزمین طوفان زده اشک هایش، زمین گیر میشوم؛ سختی های زندگی اش همان‌هایی است که تکرار زندگی‌ها شده؛ خودش اما تکرار آدمها نیست. بر مصایب  جسمی‌اش نه گریسته بود، امروز اما می‌گرید بر دردی که روحش را نشانه رفته؛ من هم با او به سرزمین دردهایش می روم. شگفت زده می شوم از اشک هایی که تا امروز منتظرش بودم و نیامده بود؛ امروز اما انگار دلش حرف‌هایی میخواهد از جنس دیگر!

از همان روز اول که چهره سبزه نمکین دختر ۲۷ ساله در قاب مقنعه با تردید به رویم لبخند می زند، پیمان دوستی با هم می بندیم انگار. به عادت همیشگی، همان روز اول، قبل از اینکه سراغ مدارک جراحی و پاتولوژی اش بروم، چشم میدوزم به چشم ها و لب هایش تا شخصیت انسانی اش را برآورد کنم و در ذهنم او را بین بیمارانم دسته‌بندی کنم. خطوط محکم چهره و لب ها خبر از اراده محکم برای شکست بیماری میدهد. وقتی شرح حال بیماری اش را می گوید، می فهمم که با واقع‌گرایی خاص خودش، بی ترس و وسواس، بیماری اش را پذیرفته و آماده درمان است. با اینکه خوزستان هنوز هم سرزمین تابوها و ممنوعه های زنان و دختران است؛ این دختر عرب، خود را اسیر خرافه ها و ترس های فرهنگی نکرده؛ رها از شرم و حیای بی مورد، مراحل تشخیص و درمان سرطان پستانش را برایم توضیح می‌دهد و آگاهانه از من میخواهد مراحل درمانش را برایش بر شمارم. از روشن بینی و آزاداندیشی اش خوشحال می‌شوم، چون در مراوده روزانه ام با بیماران، اغلب ترسها و نگرانی‌های شدید روحی شان، مانع بزرگی است برایم تا با صراحت و بی دغدغه، واقعیت‌های بیماریشان را برایشان توضیح دهم.
خوشحال از اینکه الهام خودش را با شرایط بیماری اش کاملاً وفق داده، با حوصله توضیح می دهم که هشت  جلسه شیمی درمانی، ۳۰ جلسه پرتو درمانی و یک سال هورمون درمانی نیاز دارد. عوارض شیمی درمانی را می پرسد و من که میدانم او هم مثل اغلب بیماران، مخصوصاً بیماران جوان، احتمالاً از ریزش مو نگران است، با احتیاط می‌گویم:« موهایت میریزد، ولی ریزش مو موقتی است و بعد از اتمام شیمی درمانی، موهایت با سرعت خوب دوباره رشد خواهد کرد.» سایه ای از نگرانی برای لحظه‌ای در چشمش می درخشد و می رود. می گوید:«مژه ها و ابروها هم ؟!» و من آرام چشم بر هم میگذارم که یعنی ، آری. با لختی تردید می پذیرد‌. و من سعی میکنم تسلی دهم :« از همان اول موهایت را کوتاه کوتاه کن و کلاه گیس بگذار!»؛ میخندم :«برای تنوع، بد هم نیست! اگر دوست داری، قبل از شروع شیمی درمانی، ابروهایت را تاتو کن !» در ذهنش، برای تصمیم‌گیری مردد است. می‌گویم:« البته ابروهایت، ماشالله پرپشت است؛ شاید با مداد هم بتوانی ریزش ابروهایت را مخفی کنی.» باز هم با تردید می گوید:« اشکالی ندارد!».

حالا قدم بعدی؛ می‌گویم:« جوان هستی و مجرد ! شیمی درمانی، درصد کمی، شانس ایجاد ناباروری دارد؛ شانسش زیاد نیست، ولی در هر حال به خاطر سن و سالت، اگر دوست داری، قبل از شروع شیمی درمانی با یک متخصص زنان مشورت کنم تا نظر تخصصی‌تری بدهد؟» باز هم تردید جایگزین تصمیم چشمهایش میشود؛ برایش  بیشتر توضیح می‌دهم و از او می‌خواهم تا جلسه بعدی ویزیت، که جواب آزمایش هایش آماده می شود، در این مورد تصمیم بگیرد. شجاعانه و خنده رو اتاقم را ترک می‌کند. و من بعد از رفتنش، حس خوبی دارم، از آشنایی با الهام به عنوان یک بیمار جدید.

در جلسه بعدی، الهام خبر می دهد که چون دوست ندارد درمانش به تاخیر بیافتد، ریسک هرچند کم اختلالات ناباروری ناشی از شیمی درمانی را می پذیرد  و درمانش را شروع میکند. با الهام، قدم در راه پر پیچ و خم درمان سرطان پستان می‌گذاریم؛ او همراه خوبی است و من هم سعی می کنم دوستانه همراهی اش کنم.

جلسات شیمی  درمانی یکی پس از دیگری میگذرد؛ اغلب تنها مراجعه می‌کند و بی شکایت، عوارض درمان را تحمل می‌کند. موهایش می‌ریزد؛ مژه ها و ابروها هم!؛ او اما زانوی غم بغل نمی گیرد و گریه نمی کند بر روزهای سخت خویش.  ریزش ابرو ها را با حنا مخفی می‌کند و مژه مصنوعی را سایه بان چشمهای بی حفاظش می‌کند؛ شاید برای کمتر به چشم آمدن تغییرات ظاهری اش، چادر به سر می کند و روزهای سخت شیمی درمانی را پشت سر می‌گذارد؛ برای مشکلاتش یکی یکی  راه‌حل پیدا می‌کند و نظر من را هم می پرسد. سرزندگی اش را رها نمی کند و هنوز هم خنده رو و با نشاط است.
ادامه دارد ...

https://www.tgoop.com/metastatic



tgoop.com/metastatic/60
Create:
Last Update:

قصه الهام
قسمت اول

بالا و پایین های زندگی اش را همراهش بالا و پایین میروم تا امروز که در سرزمین طوفان زده اشک هایش، زمین گیر میشوم؛ سختی های زندگی اش همان‌هایی است که تکرار زندگی‌ها شده؛ خودش اما تکرار آدمها نیست. بر مصایب  جسمی‌اش نه گریسته بود، امروز اما می‌گرید بر دردی که روحش را نشانه رفته؛ من هم با او به سرزمین دردهایش می روم. شگفت زده می شوم از اشک هایی که تا امروز منتظرش بودم و نیامده بود؛ امروز اما انگار دلش حرف‌هایی میخواهد از جنس دیگر!

از همان روز اول که چهره سبزه نمکین دختر ۲۷ ساله در قاب مقنعه با تردید به رویم لبخند می زند، پیمان دوستی با هم می بندیم انگار. به عادت همیشگی، همان روز اول، قبل از اینکه سراغ مدارک جراحی و پاتولوژی اش بروم، چشم میدوزم به چشم ها و لب هایش تا شخصیت انسانی اش را برآورد کنم و در ذهنم او را بین بیمارانم دسته‌بندی کنم. خطوط محکم چهره و لب ها خبر از اراده محکم برای شکست بیماری میدهد. وقتی شرح حال بیماری اش را می گوید، می فهمم که با واقع‌گرایی خاص خودش، بی ترس و وسواس، بیماری اش را پذیرفته و آماده درمان است. با اینکه خوزستان هنوز هم سرزمین تابوها و ممنوعه های زنان و دختران است؛ این دختر عرب، خود را اسیر خرافه ها و ترس های فرهنگی نکرده؛ رها از شرم و حیای بی مورد، مراحل تشخیص و درمان سرطان پستانش را برایم توضیح می‌دهد و آگاهانه از من میخواهد مراحل درمانش را برایش بر شمارم. از روشن بینی و آزاداندیشی اش خوشحال می‌شوم، چون در مراوده روزانه ام با بیماران، اغلب ترسها و نگرانی‌های شدید روحی شان، مانع بزرگی است برایم تا با صراحت و بی دغدغه، واقعیت‌های بیماریشان را برایشان توضیح دهم.
خوشحال از اینکه الهام خودش را با شرایط بیماری اش کاملاً وفق داده، با حوصله توضیح می دهم که هشت  جلسه شیمی درمانی، ۳۰ جلسه پرتو درمانی و یک سال هورمون درمانی نیاز دارد. عوارض شیمی درمانی را می پرسد و من که میدانم او هم مثل اغلب بیماران، مخصوصاً بیماران جوان، احتمالاً از ریزش مو نگران است، با احتیاط می‌گویم:« موهایت میریزد، ولی ریزش مو موقتی است و بعد از اتمام شیمی درمانی، موهایت با سرعت خوب دوباره رشد خواهد کرد.» سایه ای از نگرانی برای لحظه‌ای در چشمش می درخشد و می رود. می گوید:«مژه ها و ابروها هم ؟!» و من آرام چشم بر هم میگذارم که یعنی ، آری. با لختی تردید می پذیرد‌. و من سعی میکنم تسلی دهم :« از همان اول موهایت را کوتاه کوتاه کن و کلاه گیس بگذار!»؛ میخندم :«برای تنوع، بد هم نیست! اگر دوست داری، قبل از شروع شیمی درمانی، ابروهایت را تاتو کن !» در ذهنش، برای تصمیم‌گیری مردد است. می‌گویم:« البته ابروهایت، ماشالله پرپشت است؛ شاید با مداد هم بتوانی ریزش ابروهایت را مخفی کنی.» باز هم با تردید می گوید:« اشکالی ندارد!».

حالا قدم بعدی؛ می‌گویم:« جوان هستی و مجرد ! شیمی درمانی، درصد کمی، شانس ایجاد ناباروری دارد؛ شانسش زیاد نیست، ولی در هر حال به خاطر سن و سالت، اگر دوست داری، قبل از شروع شیمی درمانی با یک متخصص زنان مشورت کنم تا نظر تخصصی‌تری بدهد؟» باز هم تردید جایگزین تصمیم چشمهایش میشود؛ برایش  بیشتر توضیح می‌دهم و از او می‌خواهم تا جلسه بعدی ویزیت، که جواب آزمایش هایش آماده می شود، در این مورد تصمیم بگیرد. شجاعانه و خنده رو اتاقم را ترک می‌کند. و من بعد از رفتنش، حس خوبی دارم، از آشنایی با الهام به عنوان یک بیمار جدید.

در جلسه بعدی، الهام خبر می دهد که چون دوست ندارد درمانش به تاخیر بیافتد، ریسک هرچند کم اختلالات ناباروری ناشی از شیمی درمانی را می پذیرد  و درمانش را شروع میکند. با الهام، قدم در راه پر پیچ و خم درمان سرطان پستان می‌گذاریم؛ او همراه خوبی است و من هم سعی می کنم دوستانه همراهی اش کنم.

جلسات شیمی  درمانی یکی پس از دیگری میگذرد؛ اغلب تنها مراجعه می‌کند و بی شکایت، عوارض درمان را تحمل می‌کند. موهایش می‌ریزد؛ مژه ها و ابروها هم!؛ او اما زانوی غم بغل نمی گیرد و گریه نمی کند بر روزهای سخت خویش.  ریزش ابرو ها را با حنا مخفی می‌کند و مژه مصنوعی را سایه بان چشمهای بی حفاظش می‌کند؛ شاید برای کمتر به چشم آمدن تغییرات ظاهری اش، چادر به سر می کند و روزهای سخت شیمی درمانی را پشت سر می‌گذارد؛ برای مشکلاتش یکی یکی  راه‌حل پیدا می‌کند و نظر من را هم می پرسد. سرزندگی اش را رها نمی کند و هنوز هم خنده رو و با نشاط است.
ادامه دارد ...

https://www.tgoop.com/metastatic

BY کوچه باغ متاستاز




Share with your friend now:
tgoop.com/metastatic/60

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Telegram message that reads: "Bear Market Screaming Therapy Group. You are only allowed to send screaming voice notes. Everything else = BAN. Text pics, videos, stickers, gif = BAN. Anything other than screaming = BAN. You think you are smart = BAN. Members can post their voice notes of themselves screaming. Interestingly, the group doesn’t allow to post anything else which might lead to an instant ban. As of now, there are more than 330 members in the group. So far, more than a dozen different members have contributed to the group, posting voice notes of themselves screaming, yelling, groaning, and wailing in various pitches and rhythms. "Doxxing content is forbidden on Telegram and our moderators routinely remove such content from around the world," said a spokesman for the messaging app, Remi Vaughn. Choose quality over quantity. Remember that one high-quality post is better than five short publications of questionable value.
from us


Telegram کوچه باغ متاستاز
FROM American