tgoop.com/metastatic/88
Last Update:
برای غصهٔ این قصه ها …
این قصهٔ پرغصهٔ زندگیهایی است که به گروگان گرفتهاند تا شاید زیرِ بارِ کمرشکنِ هزینههای روزمره، رؤیای آزادی را، خودمان، برای همیشه مثله کنیم …
به قیمت دلار که با ثانیهها بالا میرود، نگاه میکنم و یادم میافتد به پیرمردِ سارکومِ بدخیمِ لگنی که دیگر نیامده تا بپرسم توانسته برای تهیهٔ قرص پنج میلیونی شیمیدرمانیاش تخفیف بیشتری بگیرد یا نه؟!
از خودم میپرسم:« با این وضعِ قیمتِ ارز، شرکتهای دارویی و مراکز درمانی تا کی میتوانند در مقابل انفجارِ سرسامآورِ قیمت دارو و کلیهٔ خدمات درمانی مقاومت کنند؟!»
به جسم نحیف بیماران سرطانی نگاه میکنم و استیصالِ نگاه همراهانشان را ردیابی میکنم و از خودم میپرسم:« مردم تا کی میتوانند این فشار طاقتفرسا را تاب بیاورند؟!»
از بیمار میپرسم:« می توانی برای انجام پتاسکن به شیراز یا تهران بروی؟! هزینهاش حدود هشت میلیون تومان است …» به همراهِ مریض بعدی میگویم:« دستگاه رادیوتراپی بیمارستان خراب است، میتوانی بروی مرکز خصوصی؟! هزینهاش خیلی زیاد است…» فاصله سوال اول تا دوم فقط چند دقیقه است؛ فاصله قیمتها ولی زمین تا آسمان…
از خودم میپرسم:« در این چند دقیقه قیمت دلار چقدر بالاتر رفته؟!...»
با چشمهای نگرانِ بیچاره از صبح تا حالا آنقدر ردِ قیمت دلار بر جان و سرنوشت بیمارانِ بیپناه را پی گرفتهام که ناگهان از خودم شرمم میآید که چرا همین دیروز، با خواندن تیتر اخبار سایتها و کانالهای خبری، دل بر خودم سوزاندم که همزمان با پروازِ قیمت دلار و طلا، پولی که بابت ساعتها کار و عرق ریختن در بیمارستان دولتی، از ماهها و سالی پیش از دانشگاه طلب دارم، لحظه به لحظه کمارزشتر میشود…
در بیچارگیِ دستهجمعیمان، چارهای نمیبینم؛ دلار که ریال به ریال بالاتر میرود، ارزش جان آدمها، پله به پله سقوط میکند و زندگیها خروار خروار به خاک سیاه مینشیند…
https://www.tgoop.com/metastatic
BY کوچه باغ متاستاز
Share with your friend now:
tgoop.com/metastatic/88