tgoop.com/minecraft29/5366
Last Update:
✔️ داستان سفر به زمان
💠 قسمت 4
🔮 فصل اول
✍ نویسنده: کاویز
■□■□■□■□■□
ادیسون: شما میدونید نتیجه جنگ چی میشه
کارلوس: من خیلی به تاریخ علاقه نداشتم و خیلی درباره گذشته چیزی نمیدونم
مارتیک: منم چیزی نمیدونم
ادیسون: ای کاش میدونستید
کارلوس: آره واقعا
ادیسون: معمولا توی اینجور مواقع مردم محله ما جمع میشن و خودشون به چند گروه تقسیم میشن و تشکیل نیرو برای مقابله با دشمن میدن و من میخوام توی این گروه ها شرکت کنم تا نذارم کسی محله ما رو تصرف کنه
مارتیک: منم میتونم توی این گروه ها شرکت کنم؟
کارلوس: من چی؟ منم میتونم
ادیسون: آره ، میتونید
برای ثبت نام باید بریم پیش دوست من که اسمش کِوین هست
کارلوس: باشه، الان بریم؟
ادیسون: بریم
(اونها رفتن پیش کوین)
ادیسون: سلام کوین، من و دو تا از دوستام اومدیم تا در جنگ شرکت کنیم
کوین: اینا دیگه کین؟ لباسشون چرا انقدر عجیبه
ادیسون: جریانش رو بعدا بهت میگم
کوین: باشه، اسم هاتون رو بگید برای ثبت نام
ادیسون: کارلوس و مارتیک و ادیسون
کوین: اوکیه، شما ثبت نام شدید؛ فردا واسه تمرین بیاید همین جا
ادیسون: باشه
(فردا شد و اونها به تمرین رفتن)
کارلوس: چقدر تمرین هاشون سخته
مارتیک: آره ، خیلی سخته
ادیسون: حرف نزنید
مارتیک: من دیگه نمیتونم تمرین کنم
ادیسون: اگه تمرین نکنی میندازنت بیرون؛ آلان دیگه تموم میشه
کارلوس: بالاخره این تمرین تموم شد
ادیسون: بریم اونجا دارن سخنرانی میکنن
مارتیک: اسم اون کسی که داره سخنرانی میکنه چیه
ادیسون،: اسمش لوک هست
لوک: قابل توجه همه سرباز ها ؛ فردا به صورت رسمی جنگ ما با دشمن ها شروع میشه و آنها قطعا زور بیشتری از ما دارند اما شما تلاشتون رو بکنید تو بتونید محله رو برای خودتان نگه دارید و انتقام الکس و استیو رو بگیرید؛ پس برای فردا خیلی آماده باشید چون از فردا جنگ شروع خواهد شد !
کارلوس: فردا جنگ شروع میشه؟؟؟؟
مارتیک: ما که فقط یک روز تمرین کردیم
ادیسون: چاره ای نداریم ، بریم و برای فردا آماده بشیم
(فردا شد)
ادیسون: اونجارو ببین !!!!!
مارتیک: کجا رو ؟؟؟
ادیسون: اونها دشمنا هستن ؛ برو سریع به همه خبر بده که نزدیک محله شدن
مارتیک: باشه باشه؛ الان میرم
مارتیک: دشمنا بهمون خیلی نزدیک شدن؛ خودتون رو برای نبرد آماده کنید
(جنگ شروع شد)
مارتیک: خیلی اوضاع بده ؛ داریم شکست میخوریم
کارلوس: منم امیدی به پیروزی ندارم
ادیسون: ولی من امید دارم
مارتیک: چجوری میتونی امید داشته باشی ؛ اونها تعدادشون خیلی از ما بیشتره
کارلوس: آره خیلی زیادن؛ بهتره ما هم فرار کنیم
ادیسون: اما من یه فکری دارم
مارتیک: چه فکری
ادیسون: باید روی اون کوه بریم و از اون بالا و سنگ های بزرگ روی دشمن ها بندازیم
#Story
➖➖➖➖➖➖➖➖
@MineCraft29
@StudioMineCraft
@Radio_Trax
BY ماینکرافت ۲۹ | MineCraft 29
Share with your friend now:
tgoop.com/minecraft29/5366