این رساله [را] در عرض پنج روز مهما امکن به رشتهٔ تألیف جمعآوری نموده مشتمل بر یک مقدّمه و هفت مجلس، مبنی بر چند غرّه، با هر اعزّه مکالمه شده و یک خاتمه. بعد ترتیب، مجالس [را] مسمّی به مجلس الأحباب گردانید بدین دستور:
مقدمه در بیان سبب تألیف رساله، چنانکه سابقاً مذکور و مسطور شد.
مجلس اوّل در ترغیب و تحریض بر دعوت مهمان و اجابت آن و فواید مترتّبه.
مجلس دویّم در مذمّت بخل و [مدح] احسان و ترک ضیافت و انقسام ضیافت.
مجلس سیّم مجلس علما و فضلا.
مجلس چهارم مجلس حکّام و سلاطین و رویّهٔ جلوس و دخول و خروج بر مجلس ایشان.
مجلس پنجم مجلس وزرا و ارباب قلم و ارباب مناصب.
مجلس ششم مجلس اعزّ و اهل ثروت.
مجلس هفتم اواسط ناس.
خاتمه در بیان احوالی که متعلّق به خود مهمان است. (ص ۱۳۶)
مأخذ: آینۀ میراث ۲۴ (دوره جدید سال دوم، شماره اول، بهار ۱۳۸۳)
@mirasmaktoob
.
مقدمه در بیان سبب تألیف رساله، چنانکه سابقاً مذکور و مسطور شد.
مجلس اوّل در ترغیب و تحریض بر دعوت مهمان و اجابت آن و فواید مترتّبه.
مجلس دویّم در مذمّت بخل و [مدح] احسان و ترک ضیافت و انقسام ضیافت.
مجلس سیّم مجلس علما و فضلا.
مجلس چهارم مجلس حکّام و سلاطین و رویّهٔ جلوس و دخول و خروج بر مجلس ایشان.
مجلس پنجم مجلس وزرا و ارباب قلم و ارباب مناصب.
مجلس ششم مجلس اعزّ و اهل ثروت.
مجلس هفتم اواسط ناس.
خاتمه در بیان احوالی که متعلّق به خود مهمان است. (ص ۱۳۶)
مأخذ: آینۀ میراث ۲۴ (دوره جدید سال دوم، شماره اول، بهار ۱۳۸۳)
@mirasmaktoob
.
الحاصل مهمانان لازم الاعزاز بعد از استراحت قیلوله و ادای نماز متوجّه صرف اکل بریان آن زن سخاپرداز شده، بعد از اتمام اکل و تقدیم شکر رزّاق بینیاز، رخت رحلت به مطیّهٔ مسافرت بسته مشتی زر سرخ در عوض تصدیع ضیافت بر ایشان دادند و ایشان در قبول نمودن عطیّه ابا و امتناع نمودند. چون ابا و امتناع به سرحدّ مکابره رسید حضرت دانستند که در قبول ننمودن زر مجدّ و مقرّند در حین روانه شدن فرمودند که اگر به مدینة الرّسول بیائید خانهٔ علی بن ابیطالب را استفسار نمائید تا تجدید عهد به عمل آمده ما نیز به شما مهمانی کنیم. (ص ۱۴۱)
مأخذ: آینۀ میراث ۲۴ (دوره جدید سال دوم، شماره اول، بهار ۱۳۸۳)
@mirasmaktoob
.
مأخذ: آینۀ میراث ۲۴ (دوره جدید سال دوم، شماره اول، بهار ۱۳۸۳)
@mirasmaktoob
.
ای عزیز، در مقام کوتهاندیشی و در مرحلهٔ قصور کیشی تصوّر نباید نمود و نباید پنداشت که ضیافت و افشای نعمت بر کسی باید کرد که از بزرگان والاگهر و یا با خود برابر و یا از خود کمتر از نوع بشر باشد. حقیقت نه چنین و مقصود نه این و مطلب نه در همین است که تضمین ضیافت مرفواید و عواید را مختصّ به ضیافت افراد بشر نیست، بلکه اگر وقتی از اوقات متکفّل رزق ذی حیاتی گردی اعمّ از این که انسان یا از وحوش و طیور و سایر حیوانات عجمیّه، حتی اکر سگی باشد که از جنس حیوانات است یک قرص نان یا کسرهٔ ردیّه باشد که به او سدّ جوع تواند نمود. (ص ۳/۱۴۲)
مأخذ: آینۀ میراث ۲۴ (دوره جدید سال دوم، شماره اول، بهار ۱۳۸۳)
@mirasmaktoob
.
مأخذ: آینۀ میراث ۲۴ (دوره جدید سال دوم، شماره اول، بهار ۱۳۸۳)
@mirasmaktoob
.
Forwarded from وطنیولی 🇮🇷 راه وطن
📌جمع مشتاقان شاهنامه در بنیاد ایرانشناسی آذربایجان شرقی
فرزندانِ آذری فردوسی در تبریز
✍️نیما عظیمی/ روزنامههای«سرخاب تبریز». شماره ۵٠۳۴_ «زنگان امروز». نمره ۱۷۸۴
📎چهارشنبه ۱۲ شهریورماه ۱۴٠۴
پیوند شاهنامه و آذربایجان باهم، چنان ناگسستنی و ریشه در خاک است که این اثر سترگ ملّی به مثابهی شناسنامهی تمامایرانی مردمِ آذربایجان/ آذرآبادگان شناخته میشود. از همین رو، شاهنامه امروز در آذربایجان همچون درختی کهنسال و استوار در برابر تندباد اهریمنیِ ایرانستیزان ایستاده است.
نمونه های فراوانی از پیوند استوار آذربایجان و شاهنامه و همچنین اهمیت فراوان این خطّه برای فردوسی در شاهنامه به چشم میخورد. از جمله میتوان به اهمیّت فراوان آذربایجان برای کیخسرو و شکست خوردن افراسیاب از او اشاره کرد: «در داستان جنگ بزرگ پس از نبردهای متعدد، طولانی و فرساینده سرانجام افراسیاب شکست میخورد و میگریزد و کیخسرو به ایران باز میگردد، اما نزد نیایش کاووس اظهار نگرانی میکند که اگر افراسیاب دوباره به دژ خود باز گردد و تجدید نیرو کند بار دیگر رنج و سختی نبرد آغاز خواهد شد.
کاووس با شنیدن این سخنان از کیخسرو میخواهد که به آذربایجان/ آذرآبادگان بروند و در آتشکده آذرگشسپ به درگاه یزدان بنالند تا شاید خداوند جایی را که افراسیاب گریخته و پنهان شده بر آنها آشکار بکند و بتوانند او را بگیرند:
نیا چون شنید از نبیره سَخُن
یکی پند پیرانه افگند بُن
بدو گفت ما همچنین بر دو اسپ
بتازیم تا خان آذرگشسب
در این بخش از داستان جنگ بزرگ علاوه بر موقعیتِ دینی و مقدس آذربایجان_ که به دلیل بودنِ آتشکده آذرگشسپ مهمترین و مشهورترین وجهِ اهمیت این ناحیه از ایران است_ نقش شاهنشین بودن آن را نیز میبینیم؛ زیرا دو پادشاه پیشین و کنونی ایران زمین کاووس و کیخسرو، یک ماه در آذربایجان/ آذرآبادگان و به دور از کاخ و ایوان پایتخت میمانند و این نشان میدهد که حتماً در آذربایجان نیز همچون پایتختِ سیاسی، کاخ ها و اقامتگاههایی برای پادشاه/ پادشاهان ایران ساخته شده بود.
در پایان داستان کشته شدن افراسیاب نیز کیخسرو در ایوان ویژه آتشکده آذرگشسپ بار میدهد و سپس بزم میآراید. اقامت یک ماهه شهریار ایران در آذربایجان و آراستن بزم و بار در آنجا این ناحیه را - دست کم در جهان شاهنامه- در حد پایتختِ دینی و دوم ایرانِ پیش از اسلام مینمایاند.»
(آیدنلو، سجاد. آذربایجان و شاهنامه. ص۴۹،۵٠)
شاهنامه، بیش از هزار سال است که به عنوان میراث ملی ما ایرانیان بین ملت ایران نهادینه شده و نسل های گوناگون ایران زمین نگاهبانان این میراث ملی بودهاند؛ و در این میان آذربایجانیها اثبات نمودهاند که از سرسخت ترین نگاهبانان این یادگارِ ماندگارِ حکیم ابوالقاسم فردوسی میباشند. در همین راستا، سلسله نشستهای/ کلاسهای شاهنامه خوانی در بنیاد ایرانشناسی آذربایجان شرقی با همکاری انجمن ایرانی تاریخ، شعبهی آذربایجان شرقی و کوششهای ستودنی رئیس این انجمن، فاطمه اروجی برگزار میشود. این نشستها با تدریس بهمن دمشقی خیابانی و استقبال پرشورِ خیلِ مشتاقان شاهنامه در تبریز برگزار میشود؛ که این کوشش و جوششِ ایران دوستانهی مردم تبریز را باید بیانگر این اصل درست و مهم تاریخی و ملی این خطّه دانست که پیوند شاهنامه و آذربایجان باهم، ناگسستنی است.
آذربایجان در روزگار کنونی نیز خویشکاری خود در قبال شاهنامه و فردوسی را فراموش نکرده و علیرغم همهی مشکلات و سختیهای راه، سینه ستبر کرده و درفش پاسداری از این میراث ملی را بالا نگه داشته است؛ بدون شک، این پاسداریِ ارزشمندِ «فرزندانِ آذریِ فردوسی» از شاهنامه و زبانِ پارسی، در تاریخ ملّی ایرانزمین ثبت خواهد شد. سلسله نشستهای/ کلاسهای شاهنامه خوانی در بنیاد ایرانشناسی آذربایجان شرقی، این هفته_دوشنبه ۲۷ امرداد ۱۴۰۴ــ نیز، طبق روال همیشگی خود برگزار شد.
این نشست با حضور ریاست بنیاد ایرانشناسی آذربایجان شرقی، محمد طاهری خسروشاهی برگزار شد. هم او که همواره از پشتیبانانِ کنشگران ملّی در تبریز است، با مِهر و فروتنیِ خود، درب این بنیاد را برای شاهنامه نیز گشوده است.
پایگاه خبریتحلیلی #همنوا
https://hamnava.ir/News/Code/2601303
@Vatanyolii
فرزندانِ آذری فردوسی در تبریز
✍️نیما عظیمی/ روزنامههای«سرخاب تبریز». شماره ۵٠۳۴_ «زنگان امروز». نمره ۱۷۸۴
📎چهارشنبه ۱۲ شهریورماه ۱۴٠۴
پیوند شاهنامه و آذربایجان باهم، چنان ناگسستنی و ریشه در خاک است که این اثر سترگ ملّی به مثابهی شناسنامهی تمامایرانی مردمِ آذربایجان/ آذرآبادگان شناخته میشود. از همین رو، شاهنامه امروز در آذربایجان همچون درختی کهنسال و استوار در برابر تندباد اهریمنیِ ایرانستیزان ایستاده است.
نمونه های فراوانی از پیوند استوار آذربایجان و شاهنامه و همچنین اهمیت فراوان این خطّه برای فردوسی در شاهنامه به چشم میخورد. از جمله میتوان به اهمیّت فراوان آذربایجان برای کیخسرو و شکست خوردن افراسیاب از او اشاره کرد: «در داستان جنگ بزرگ پس از نبردهای متعدد، طولانی و فرساینده سرانجام افراسیاب شکست میخورد و میگریزد و کیخسرو به ایران باز میگردد، اما نزد نیایش کاووس اظهار نگرانی میکند که اگر افراسیاب دوباره به دژ خود باز گردد و تجدید نیرو کند بار دیگر رنج و سختی نبرد آغاز خواهد شد.
کاووس با شنیدن این سخنان از کیخسرو میخواهد که به آذربایجان/ آذرآبادگان بروند و در آتشکده آذرگشسپ به درگاه یزدان بنالند تا شاید خداوند جایی را که افراسیاب گریخته و پنهان شده بر آنها آشکار بکند و بتوانند او را بگیرند:
نیا چون شنید از نبیره سَخُن
یکی پند پیرانه افگند بُن
بدو گفت ما همچنین بر دو اسپ
بتازیم تا خان آذرگشسب
در این بخش از داستان جنگ بزرگ علاوه بر موقعیتِ دینی و مقدس آذربایجان_ که به دلیل بودنِ آتشکده آذرگشسپ مهمترین و مشهورترین وجهِ اهمیت این ناحیه از ایران است_ نقش شاهنشین بودن آن را نیز میبینیم؛ زیرا دو پادشاه پیشین و کنونی ایران زمین کاووس و کیخسرو، یک ماه در آذربایجان/ آذرآبادگان و به دور از کاخ و ایوان پایتخت میمانند و این نشان میدهد که حتماً در آذربایجان نیز همچون پایتختِ سیاسی، کاخ ها و اقامتگاههایی برای پادشاه/ پادشاهان ایران ساخته شده بود.
در پایان داستان کشته شدن افراسیاب نیز کیخسرو در ایوان ویژه آتشکده آذرگشسپ بار میدهد و سپس بزم میآراید. اقامت یک ماهه شهریار ایران در آذربایجان و آراستن بزم و بار در آنجا این ناحیه را - دست کم در جهان شاهنامه- در حد پایتختِ دینی و دوم ایرانِ پیش از اسلام مینمایاند.»
(آیدنلو، سجاد. آذربایجان و شاهنامه. ص۴۹،۵٠)
شاهنامه، بیش از هزار سال است که به عنوان میراث ملی ما ایرانیان بین ملت ایران نهادینه شده و نسل های گوناگون ایران زمین نگاهبانان این میراث ملی بودهاند؛ و در این میان آذربایجانیها اثبات نمودهاند که از سرسخت ترین نگاهبانان این یادگارِ ماندگارِ حکیم ابوالقاسم فردوسی میباشند. در همین راستا، سلسله نشستهای/ کلاسهای شاهنامه خوانی در بنیاد ایرانشناسی آذربایجان شرقی با همکاری انجمن ایرانی تاریخ، شعبهی آذربایجان شرقی و کوششهای ستودنی رئیس این انجمن، فاطمه اروجی برگزار میشود. این نشستها با تدریس بهمن دمشقی خیابانی و استقبال پرشورِ خیلِ مشتاقان شاهنامه در تبریز برگزار میشود؛ که این کوشش و جوششِ ایران دوستانهی مردم تبریز را باید بیانگر این اصل درست و مهم تاریخی و ملی این خطّه دانست که پیوند شاهنامه و آذربایجان باهم، ناگسستنی است.
آذربایجان در روزگار کنونی نیز خویشکاری خود در قبال شاهنامه و فردوسی را فراموش نکرده و علیرغم همهی مشکلات و سختیهای راه، سینه ستبر کرده و درفش پاسداری از این میراث ملی را بالا نگه داشته است؛ بدون شک، این پاسداریِ ارزشمندِ «فرزندانِ آذریِ فردوسی» از شاهنامه و زبانِ پارسی، در تاریخ ملّی ایرانزمین ثبت خواهد شد. سلسله نشستهای/ کلاسهای شاهنامه خوانی در بنیاد ایرانشناسی آذربایجان شرقی، این هفته_دوشنبه ۲۷ امرداد ۱۴۰۴ــ نیز، طبق روال همیشگی خود برگزار شد.
این نشست با حضور ریاست بنیاد ایرانشناسی آذربایجان شرقی، محمد طاهری خسروشاهی برگزار شد. هم او که همواره از پشتیبانانِ کنشگران ملّی در تبریز است، با مِهر و فروتنیِ خود، درب این بنیاد را برای شاهنامه نیز گشوده است.
پایگاه خبریتحلیلی #همنوا
https://hamnava.ir/News/Code/2601303
@Vatanyolii
hamnava.ir
فرزندان آذریِ فردوسی در تبریز
Forwarded from وطنیولی 🇮🇷 راه وطن
📌جمع مشتاقان شاهنامه در بنیاد ایرانشناسی آذربایجان شرقی
فرزندانِ آذری فردوسی در تبریز
✍️نیما عظیمی
🔸روزنامههای«#سرخاب_تبریز» شماره ۵٠۳۴/ «#زنگان_امروز» نمره ۱۷۸۴
🔹پایگاه خبریتحلیلی #همنوا
https://hamnava.ir/News/Code/2601303
📎چهارشنبه ۱۲ شهریورماه ۱۴٠۴
@Vatanyolii
فرزندانِ آذری فردوسی در تبریز
✍️نیما عظیمی
🔸روزنامههای«#سرخاب_تبریز» شماره ۵٠۳۴/ «#زنگان_امروز» نمره ۱۷۸۴
🔹پایگاه خبریتحلیلی #همنوا
https://hamnava.ir/News/Code/2601303
📎چهارشنبه ۱۲ شهریورماه ۱۴٠۴
@Vatanyolii
Forwarded from ایراندل | IranDel
🔴 گزارشِ نشست شاهنامهپژوهی در بنیاد ایرانشناسی استانِ آذربایجانشرقی؛
ندانم چهای هر چه هستی تویی
✍️گزارش به قلمِ نیما عظیمی
[منتشره در روزنامۀ اعتماد]
محمد طاهری خسروشاهی، رئیس بنیاد ایرانشناسی استان آذربایجان شرقی: «هيچگاه صدای شاهنامه و فردوسی در خاکِ آذربايجان، خاموش نشده است. امروز نيز اين صدا از كوی سرخاب تبريز بلند میشود.»
بهمن دمشقی خیابانی، دکترای ادبیات حماسی و شاهنامهپژوه:
«شاهنامه، برترين اثر حماسی جهان است، بلكه برترين اثر حماسی ملّی ما نيز هست.» / «شاهنامه يكی از بزرگترين گنجينههای ادب فارسی است كه ارزشهای ملی و فرهنگی و قومی ما را نمايانده و بر زبان و گفتار ما تأثير بسيار داشته است.» / «آذربايجان هيچ پيوند و ارتباطی با توران و تُركان در شاهنامه ندارد. حتی در يكی از جنگهای بزرگِ ايرانيان و تورانيان كه در شاهنامه آمده، يك سپاه از آذربايجان در كنار سپاهی از اصفهان، كرمان و فارس عليه تورانيان قرار دارد.»
فاطمه اروجی، رئیس انجمنِ ایرانی تاریخ، شعبۀ استان آذربایجان شرقی:
«اين نشست نشان میدهد كه در تبريز، چقدر زياد، شاهنامهدوست و در واقع ايراندوست داريم.» / «فردوسی، زبان فارسی را تثبيت و پايدار و آن را از زوال و آسيب حفظ کرد و با پديد آوردن شاهنامه، خدمت بس شگرفی به ايران و ايرانيان نمود و همۀ ايران و همۀ ايرانشهر را به هم وصل كرد.»
از گزارش نیما عظیمی:
آذربايجان كه در شاهنامه به خاطر وزن، به شكل «آذرآبادگان» آمده، در سه دورۀ اساطيری، پهلوانی و تاريخی آن دارای چنان اهميتی است كه بنابر اساطير، جمشيد شاه در آذرآبادگان، تاج بر سر میگذارد، كيخسرو برای ياریخواهی از خدای بزرگ درخواستن كينِ پدرش سياوش به آتشكدۀ آذرگشسب در آذربايجان میرود و در بخش پايانی، يزدگرد شاه به مردمِ آذربايجان تكيه كرده و در سختترين موقعيت خود، خزانۀ خود را به آنجا میفرستد.
بنابر تاريخ، پيوند آذربايجان و شاهنامه با هم، پيوندی ناگسستنی است؛ و در همين راستا از ساعت ۱۶ دوشنبه پنجم آذر ماه ۱۴۰۳ [خورشیدی] نشست شاهنامهپژوهی در محل بنياد ايرانشناسی آذربايجان شرقی، با همكاری انجمن ايرانی تاريخ، شعبۀ آذربايجان شرقی برگزار شد.
🔴 گزارش کاملِ نشست را در بخشِ «مشاهدۀ فوری» بخوانید:
👇👇
@IranDel_Channel
💢
🔴 گزارشِ نشست شاهنامهپژوهی در بنیاد ایرانشناسی استانِ آذربایجانشرقی؛
ندانم چهای هر چه هستی تویی
✍️گزارش به قلمِ نیما عظیمی
[منتشره در روزنامۀ اعتماد]
محمد طاهری خسروشاهی، رئیس بنیاد ایرانشناسی استان آذربایجان شرقی: «هيچگاه صدای شاهنامه و فردوسی در خاکِ آذربايجان، خاموش نشده است. امروز نيز اين صدا از كوی سرخاب تبريز بلند میشود.»
بهمن دمشقی خیابانی، دکترای ادبیات حماسی و شاهنامهپژوه:
«شاهنامه، برترين اثر حماسی جهان است، بلكه برترين اثر حماسی ملّی ما نيز هست.» / «شاهنامه يكی از بزرگترين گنجينههای ادب فارسی است كه ارزشهای ملی و فرهنگی و قومی ما را نمايانده و بر زبان و گفتار ما تأثير بسيار داشته است.» / «آذربايجان هيچ پيوند و ارتباطی با توران و تُركان در شاهنامه ندارد. حتی در يكی از جنگهای بزرگِ ايرانيان و تورانيان كه در شاهنامه آمده، يك سپاه از آذربايجان در كنار سپاهی از اصفهان، كرمان و فارس عليه تورانيان قرار دارد.»
فاطمه اروجی، رئیس انجمنِ ایرانی تاریخ، شعبۀ استان آذربایجان شرقی:
«اين نشست نشان میدهد كه در تبريز، چقدر زياد، شاهنامهدوست و در واقع ايراندوست داريم.» / «فردوسی، زبان فارسی را تثبيت و پايدار و آن را از زوال و آسيب حفظ کرد و با پديد آوردن شاهنامه، خدمت بس شگرفی به ايران و ايرانيان نمود و همۀ ايران و همۀ ايرانشهر را به هم وصل كرد.»
از گزارش نیما عظیمی:
آذربايجان كه در شاهنامه به خاطر وزن، به شكل «آذرآبادگان» آمده، در سه دورۀ اساطيری، پهلوانی و تاريخی آن دارای چنان اهميتی است كه بنابر اساطير، جمشيد شاه در آذرآبادگان، تاج بر سر میگذارد، كيخسرو برای ياریخواهی از خدای بزرگ درخواستن كينِ پدرش سياوش به آتشكدۀ آذرگشسب در آذربايجان میرود و در بخش پايانی، يزدگرد شاه به مردمِ آذربايجان تكيه كرده و در سختترين موقعيت خود، خزانۀ خود را به آنجا میفرستد.
بنابر تاريخ، پيوند آذربايجان و شاهنامه با هم، پيوندی ناگسستنی است؛ و در همين راستا از ساعت ۱۶ دوشنبه پنجم آذر ماه ۱۴۰۳ [خورشیدی] نشست شاهنامهپژوهی در محل بنياد ايرانشناسی آذربايجان شرقی، با همكاری انجمن ايرانی تاريخ، شعبۀ آذربايجان شرقی برگزار شد.
🔴 گزارش کاملِ نشست را در بخشِ «مشاهدۀ فوری» بخوانید:
👇👇
@IranDel_Channel
💢
Telegraph
ایراندل | IranDel
🔴 گزارشِ نشست شاهنامهپژوهی در بنیاد ایرانشناسی استانِ آذربایجانشرقی؛ ندانم چهای هر چه هستی تویی ✍️گزارش به قلمِ نیما عظیمی [منتشره در روزنامۀ اعتماد]
شهرام یاری
24.pdf
مجلس سیّم – مجلس علما و فضلا
... پس جمعی را که مکنت این امر داده باید مجلس که منعقد سازد به ترتیب لوازم مجلسآرایی و نعمتافشانی چنان پردازد که در اقدام بر ضیافت صیانت آبروی خود و محافظت عزت همسران خود نموده به نوعی از تکلّف هر چیزی تا در حیطهٔ امکان و بالقوّه او آید چنان کوشد که سزاوار تحسین باشد.
از آن جمله:
باید که خود در مابین مجلس مقام اختیار کند و صدر را به دیگر مهمانان مسلّم دارد
و از مقولهٔ مباحثهٔ علمی و مذاکره را با متلمذّان موقوف دارد و وظیفهٔ افاده و استفاده را حواله به وقت دیگر نماید.
نظر به سلیقهٔ مهمانان از فواید تفاسیر و فواید احادیث و شیرینترین مقالات سیر و تواریخ و اشعار دلنشین و نکتههای شیرین و به فنون [جای یک کلمه سفید است] و لطیفهگویی و بذلهسنجی انبساط جوی خاطر مهمانان باشد. لحظه لحظه اصداف سوامع حضّار را از گوهرهای شاداب و سخنان حکمتآمیز لبریز و گرانبار نماید.
دفعه دفعه با جملهٔ حضّار مجلس خود طریق تفقّد و مهربانی مسلوک دارد.
حسبالمقدور آناً فآناً با اهل مجمع از انواع فواکه و تنقّلات و حلویّات و تحف آن وقت و چیزهای مرغوب حاضر سازد.
هر چند از رهگذر دیگر کدورتی عارض او شود در اخفا و استتار او کوشد و از احضار مجلس پوشد.
اگر چنانچه اهل مجلس مانع نشود خود بنفسه به بعض خدمات جزئیّه مبادرت نماید
و به هر یکی یکان یکان، دفعه دفعه به نشر تفقّد اظهار مهربانی نماید تا حین تفرّق مجلس [با] اداهای دوستانه و به کلمات مخلصانه اهل مجلس را به نوازش بیتکلّف خوشوقت سازد و با وضیع و شریف حاضرین مجلس بذل تلطّف نموده عاری از عبوسی نشیند،
و در حین تفرّق مجلس از همه عذر تصدیع و تجشّم خواهد
و در توسعهٔ نعمت و در تلطیف اغذیهٔ رنگین و تعطیر اطعمه و پاکیزگی سفره و خوانچه و در صفای ظروف از چرکی و روغن و قلیان و قهوه
و در تصفیه و تعریهٔ مجلس و ساحت منزل و سرا بلکه صفای پیشگاه و کریاس خانه و محلّ تخلیه و گردافشانی در و دیوار خصوصاً مجمعسرا و ملاحظهٔ آفتابه لگن که به تَهِ ایشان گِل نچسبیده باشد،
در تنباکو و روغن طعام و گوشت و در تحصیل برنج و مرغهای مسمّن و تحصیل ادوات حارّهٔ عرق نکشیده و ترتیب بریانها و دولمه باقسامها و سبزیها
و آب دستشوری با عرقِ بویمادران آمیخته
در کلّ اینها که مذکور شد سعی بلیغ فرماید که تضییع یکی از مذکورات باعث تضییع جمله است.
و چنانچه شخصی از برای رفع جوع به مجمع حاضر شود فیالجمله با اهل مجلس مناسبت داشته اگر همه با ابرام باشد به صد مهربانی نگاه دارد و بیش از همه التفات با او نماید.
و صاحبخانه در روز ضیافت با مهمان خود میباید گشادهپیشانی یا عاشقومعشوقپیشه باشد. و اگر یکی از احباب ناخوانده به مجلس حاضر شود تفقّد بیش از پیش او نماید تا با دلگرفتگی و ندامت ننشینید. و سایر نکات و لوازم موقوف به فهم آن شخص است. (ص ۸/۱۵۷)
مأخذ: آینۀ میراث ۲۴ (دوره جدید سال دوم، شماره اول، بهار ۱۳۸۳)
@mirasmaktoob
.
... پس جمعی را که مکنت این امر داده باید مجلس که منعقد سازد به ترتیب لوازم مجلسآرایی و نعمتافشانی چنان پردازد که در اقدام بر ضیافت صیانت آبروی خود و محافظت عزت همسران خود نموده به نوعی از تکلّف هر چیزی تا در حیطهٔ امکان و بالقوّه او آید چنان کوشد که سزاوار تحسین باشد.
از آن جمله:
باید که خود در مابین مجلس مقام اختیار کند و صدر را به دیگر مهمانان مسلّم دارد
و از مقولهٔ مباحثهٔ علمی و مذاکره را با متلمذّان موقوف دارد و وظیفهٔ افاده و استفاده را حواله به وقت دیگر نماید.
نظر به سلیقهٔ مهمانان از فواید تفاسیر و فواید احادیث و شیرینترین مقالات سیر و تواریخ و اشعار دلنشین و نکتههای شیرین و به فنون [جای یک کلمه سفید است] و لطیفهگویی و بذلهسنجی انبساط جوی خاطر مهمانان باشد. لحظه لحظه اصداف سوامع حضّار را از گوهرهای شاداب و سخنان حکمتآمیز لبریز و گرانبار نماید.
دفعه دفعه با جملهٔ حضّار مجلس خود طریق تفقّد و مهربانی مسلوک دارد.
حسبالمقدور آناً فآناً با اهل مجمع از انواع فواکه و تنقّلات و حلویّات و تحف آن وقت و چیزهای مرغوب حاضر سازد.
هر چند از رهگذر دیگر کدورتی عارض او شود در اخفا و استتار او کوشد و از احضار مجلس پوشد.
اگر چنانچه اهل مجلس مانع نشود خود بنفسه به بعض خدمات جزئیّه مبادرت نماید
و به هر یکی یکان یکان، دفعه دفعه به نشر تفقّد اظهار مهربانی نماید تا حین تفرّق مجلس [با] اداهای دوستانه و به کلمات مخلصانه اهل مجلس را به نوازش بیتکلّف خوشوقت سازد و با وضیع و شریف حاضرین مجلس بذل تلطّف نموده عاری از عبوسی نشیند،
و در حین تفرّق مجلس از همه عذر تصدیع و تجشّم خواهد
و در توسعهٔ نعمت و در تلطیف اغذیهٔ رنگین و تعطیر اطعمه و پاکیزگی سفره و خوانچه و در صفای ظروف از چرکی و روغن و قلیان و قهوه
و در تصفیه و تعریهٔ مجلس و ساحت منزل و سرا بلکه صفای پیشگاه و کریاس خانه و محلّ تخلیه و گردافشانی در و دیوار خصوصاً مجمعسرا و ملاحظهٔ آفتابه لگن که به تَهِ ایشان گِل نچسبیده باشد،
در تنباکو و روغن طعام و گوشت و در تحصیل برنج و مرغهای مسمّن و تحصیل ادوات حارّهٔ عرق نکشیده و ترتیب بریانها و دولمه باقسامها و سبزیها
و آب دستشوری با عرقِ بویمادران آمیخته
در کلّ اینها که مذکور شد سعی بلیغ فرماید که تضییع یکی از مذکورات باعث تضییع جمله است.
و چنانچه شخصی از برای رفع جوع به مجمع حاضر شود فیالجمله با اهل مجلس مناسبت داشته اگر همه با ابرام باشد به صد مهربانی نگاه دارد و بیش از همه التفات با او نماید.
و صاحبخانه در روز ضیافت با مهمان خود میباید گشادهپیشانی یا عاشقومعشوقپیشه باشد. و اگر یکی از احباب ناخوانده به مجلس حاضر شود تفقّد بیش از پیش او نماید تا با دلگرفتگی و ندامت ننشینید. و سایر نکات و لوازم موقوف به فهم آن شخص است. (ص ۸/۱۵۷)
مأخذ: آینۀ میراث ۲۴ (دوره جدید سال دوم، شماره اول، بهار ۱۳۸۳)
@mirasmaktoob
.
محمّدحافظ اصفهانی آنگاه که از سوی دربار سلطان حسین بایقرا تیموری در دارالسّلطنهٔ هرات مأمور طراحی و ساخت ساعتی مشابه آنچه در ممالک فرنگ میساختند، گردید که مجهّز به آدمک یا پرندهای فلزی باشد که رأس هر ساعت به تعداد ساعاتی که گذشته، زنگ بنوازد، در مقدّمهٔ رسالهٔ خویش در ساخت ساعت مکانیکی موسوم به «نتیجةالدوله»، (ص۱۸-۱۹)، مینگارد:
نقل غریب، چون رقم این امر عجیب غریب به این مخلص فرمودند و در السنه و افواه خواص و عوام متّفقاللفظ و المعنی این بود که تتبّع این امر عظیمالشّأن منحصر است به فلان، این حقیر از این اتفاق امیدوار گشت بنابراین امیدواری تفأل به کلام کلام اللّه به طریقی که از حضرت شاه اولیاء و مقتدای مجتبی علی مرتضی علی نبینا و علیه الصّلوة و السّلام منقول است که لفظاللّه میشمارند و معنی آیه را ملاحظه میفرمایند و آن را به منزلهٔ وحی دانستهاند به این طریق تفأل نمود بعد از مؤامرهٔ این طریق و این اصطلاح این آیة آمد که:
«و کنّا نحن الوارثین».
بسیار بسیار خوشحال شد و از برکت و میمنت این آیة، تقویت دیگر یافت و بعد از شروع به هر عقده و مشکلی که میرسید، حل آن در بدیهه مینمود مگر امری چند که مذکور خواهد گشت که به امعان نظر و دقت تمام مکشوف گشت و بر اجلّهٔ اعزّهٔ مبشّر به بشارت حدیث شریف:
«انّما یعرف لاهل الفضل ذوالفضل علی قائله الصّلوة و السّلام»
که حضرت محقّق مدقّق تفتازانی آن را به این مصرع در مطوّل ایراد فرموده که؛
«انّما یعرف ذالفضل من النّاس ذؤوه».
مخفی نخواهد بود که درویشی که هرگز دست او به آهن و فولاد و سوهان نرسیده باشد و دایم به قلم و کاغذ و جُزَو و کتاب مشغول بوده باشد بیسابقهٔ ممارست و بیرابطهٔ مجالست تعلیم از استاد و استفادتی همچنین امر دقیق عمیقی شروع نمودن و به صورت استحسان و ترتیبی بر وجه احسن در آوردن از عطیات توفیق الهی است که به این خاکینهاد رفیق است. للّه الحمد و المنّه.
بیت:
هنر به چشم عداوت بزرگتر عیبی است/
گل است سعدی و در چشم دشمنان خار است/
ترا قدر اگر کس نداند چه غم/
شب قدر را میندانند هم/
فلک به مردم نادان دهد زمام مراد/
تو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس/
و خلّاقالمعانی کمال اسماعیل اصفهانی به لسانالغیب که عرفای شعرا میدارند بیتی جهت این قلیلالبضاعة عدیمالاستطاعة فرموده:
بیت:
یا رب تو به فریاد رس آن مسکین را/
کش خانه صفاهان بوَد و مایه هنر/
گزینش از محمدرضا ابویی مهریزی
@mirasmaktoob
.
نقل غریب، چون رقم این امر عجیب غریب به این مخلص فرمودند و در السنه و افواه خواص و عوام متّفقاللفظ و المعنی این بود که تتبّع این امر عظیمالشّأن منحصر است به فلان، این حقیر از این اتفاق امیدوار گشت بنابراین امیدواری تفأل به کلام کلام اللّه به طریقی که از حضرت شاه اولیاء و مقتدای مجتبی علی مرتضی علی نبینا و علیه الصّلوة و السّلام منقول است که لفظاللّه میشمارند و معنی آیه را ملاحظه میفرمایند و آن را به منزلهٔ وحی دانستهاند به این طریق تفأل نمود بعد از مؤامرهٔ این طریق و این اصطلاح این آیة آمد که:
«و کنّا نحن الوارثین».
بسیار بسیار خوشحال شد و از برکت و میمنت این آیة، تقویت دیگر یافت و بعد از شروع به هر عقده و مشکلی که میرسید، حل آن در بدیهه مینمود مگر امری چند که مذکور خواهد گشت که به امعان نظر و دقت تمام مکشوف گشت و بر اجلّهٔ اعزّهٔ مبشّر به بشارت حدیث شریف:
«انّما یعرف لاهل الفضل ذوالفضل علی قائله الصّلوة و السّلام»
که حضرت محقّق مدقّق تفتازانی آن را به این مصرع در مطوّل ایراد فرموده که؛
«انّما یعرف ذالفضل من النّاس ذؤوه».
مخفی نخواهد بود که درویشی که هرگز دست او به آهن و فولاد و سوهان نرسیده باشد و دایم به قلم و کاغذ و جُزَو و کتاب مشغول بوده باشد بیسابقهٔ ممارست و بیرابطهٔ مجالست تعلیم از استاد و استفادتی همچنین امر دقیق عمیقی شروع نمودن و به صورت استحسان و ترتیبی بر وجه احسن در آوردن از عطیات توفیق الهی است که به این خاکینهاد رفیق است. للّه الحمد و المنّه.
بیت:
هنر به چشم عداوت بزرگتر عیبی است/
گل است سعدی و در چشم دشمنان خار است/
ترا قدر اگر کس نداند چه غم/
شب قدر را میندانند هم/
فلک به مردم نادان دهد زمام مراد/
تو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس/
و خلّاقالمعانی کمال اسماعیل اصفهانی به لسانالغیب که عرفای شعرا میدارند بیتی جهت این قلیلالبضاعة عدیمالاستطاعة فرموده:
بیت:
یا رب تو به فریاد رس آن مسکین را/
کش خانه صفاهان بوَد و مایه هنر/
گزینش از محمدرضا ابویی مهریزی
@mirasmaktoob
.
شهرام یاری
24.pdf
مجلس چهارم – مجلس حکّام
... و حکّام را وظیفه آن است که [از] بذل و احسان و عفو تقصیرات و قبول شفاعت و التماس علماء و غیرهم کوتاهی ننماید و در حرمت علماء به اقصیالغایة کوشد و اگر در مجلس از علما احدی باشد یا مهمان او باشند امور متضمّنهٔ پرسش و سیاست را موقوف دارد به وقت دیگر بعد از آن حواله نماید، یا به شفاعت ایشان گذرد یا علما را به مجلس خود احضار نسازد و به مهمانی نطلبد. نگوید که بیایند و التماس نکند که این با شرع موافق نمیآید. (ص ۱/۱۶۰)
... تحفههای ظریفانه با حضّار مجلس در میان اندازد و در تقطیع خوانچه و مائده و تکلّف در مطعومات و مشروبات به عمل آرد. چیزی از افشره و طعام که در خوانچهٔ او گذارند باید در پیش دیگران نیز گذارند و خوانچهٔ مختّص او از خوانچههای دیگران امتیاز نداشته باشد، و در تلطیف اطعمه و اشربه و خوشوضعی به اقصی الغایه کوشد که موجب نیکنامی است. منتشر به اطراف میشود [و] موجب شهرت سخا میگردد. (ص ۱۶۱)
مأخذ: آینۀ میراث ۲۴ (دوره جدید سال دوم، شماره اول، بهار ۱۳۸۳)
@mirasmaktoob
.
... و حکّام را وظیفه آن است که [از] بذل و احسان و عفو تقصیرات و قبول شفاعت و التماس علماء و غیرهم کوتاهی ننماید و در حرمت علماء به اقصیالغایة کوشد و اگر در مجلس از علما احدی باشد یا مهمان او باشند امور متضمّنهٔ پرسش و سیاست را موقوف دارد به وقت دیگر بعد از آن حواله نماید، یا به شفاعت ایشان گذرد یا علما را به مجلس خود احضار نسازد و به مهمانی نطلبد. نگوید که بیایند و التماس نکند که این با شرع موافق نمیآید. (ص ۱/۱۶۰)
... تحفههای ظریفانه با حضّار مجلس در میان اندازد و در تقطیع خوانچه و مائده و تکلّف در مطعومات و مشروبات به عمل آرد. چیزی از افشره و طعام که در خوانچهٔ او گذارند باید در پیش دیگران نیز گذارند و خوانچهٔ مختّص او از خوانچههای دیگران امتیاز نداشته باشد، و در تلطیف اطعمه و اشربه و خوشوضعی به اقصی الغایه کوشد که موجب نیکنامی است. منتشر به اطراف میشود [و] موجب شهرت سخا میگردد. (ص ۱۶۱)
مأخذ: آینۀ میراث ۲۴ (دوره جدید سال دوم، شماره اول، بهار ۱۳۸۳)
@mirasmaktoob
.
مجلس پنجم – مجلس وزراست
... چون صبح شود هر شغلی به یکی از ملازمان و منسوبان مقرّر دارد و خود را از اشتغال مبرّا داند و چند جلد کتاب از تواریخ و سیر و دیوان شعرا و مجموعه و مطبوعه در طاق اوطاق گذارد و منتظر قدوم احباب باشد و انزل از همه از برای خود جا و مکان معیّن نماید و خدمه و خدمتکار بسیار قابل به مجلس آورده و شد نمایند و هر ناتراشیده گندهٔ هور را به مجلس نگذارد و قولّوقچی مهمان را هم به دستور اگر قابل خدمت نباشد در قهوهخانه نشانند و مهمانها را از هر کدام به قدر مرتبه به رقعهٔ محبّت اسلوب وعده طلبیده، یا آدم سخندان فرستد پیش از دو روز یا یک روز وعده طلبد. (ص ۱۶۲)
... و اگر از طایفهٔ علما و ارباب تقوی احدی در آن جا نباشد الحان بارحهٔ روحپرور و موسیقیدان خوشحنجرهٔ از علم ادوار باخبر را زینت مجلس خود سازد، به شرط سبقت استمزاج از یاران مجلس. (ص ۱۶۳)
... و شخص هوشمندی را کفشداری مهمانان مقرّر نماید و ملازمان ایشان را هم نوازند و به امور خدمت آنها را نفرمایند، بلکه در قهوهخانه آنها آهسته و بیصدا با هم مصاحبت نمایند. آنها هم در عالم خود استلذاذ خاص کنند. (ص ۱۶۴)
... و اگر شخص جلال منزلت داشته باشد خود نیز به اندرون نرفته در همان جا بخوابد و صبح آنچه لازمهٔ اوست از قهوه و قلیان و جانماز و عطر و گلاب و آیینه و کتب ادعیّه و مصحف [و] صحیفه و ناشتایی مرغوب حاضر سازد و تکلیف نماید که چه شود امروز چاشت و شب باز در خدمت باشیم. (ص ۱۶۴)
مأخذ: آینۀ میراث ۲۴ (دوره جدید سال دوم، شماره اول، بهار ۱۳۸۳)
@mirasmaktoob
.
... چون صبح شود هر شغلی به یکی از ملازمان و منسوبان مقرّر دارد و خود را از اشتغال مبرّا داند و چند جلد کتاب از تواریخ و سیر و دیوان شعرا و مجموعه و مطبوعه در طاق اوطاق گذارد و منتظر قدوم احباب باشد و انزل از همه از برای خود جا و مکان معیّن نماید و خدمه و خدمتکار بسیار قابل به مجلس آورده و شد نمایند و هر ناتراشیده گندهٔ هور را به مجلس نگذارد و قولّوقچی مهمان را هم به دستور اگر قابل خدمت نباشد در قهوهخانه نشانند و مهمانها را از هر کدام به قدر مرتبه به رقعهٔ محبّت اسلوب وعده طلبیده، یا آدم سخندان فرستد پیش از دو روز یا یک روز وعده طلبد. (ص ۱۶۲)
... و اگر از طایفهٔ علما و ارباب تقوی احدی در آن جا نباشد الحان بارحهٔ روحپرور و موسیقیدان خوشحنجرهٔ از علم ادوار باخبر را زینت مجلس خود سازد، به شرط سبقت استمزاج از یاران مجلس. (ص ۱۶۳)
... و شخص هوشمندی را کفشداری مهمانان مقرّر نماید و ملازمان ایشان را هم نوازند و به امور خدمت آنها را نفرمایند، بلکه در قهوهخانه آنها آهسته و بیصدا با هم مصاحبت نمایند. آنها هم در عالم خود استلذاذ خاص کنند. (ص ۱۶۴)
... و اگر شخص جلال منزلت داشته باشد خود نیز به اندرون نرفته در همان جا بخوابد و صبح آنچه لازمهٔ اوست از قهوه و قلیان و جانماز و عطر و گلاب و آیینه و کتب ادعیّه و مصحف [و] صحیفه و ناشتایی مرغوب حاضر سازد و تکلیف نماید که چه شود امروز چاشت و شب باز در خدمت باشیم. (ص ۱۶۴)
مأخذ: آینۀ میراث ۲۴ (دوره جدید سال دوم، شماره اول، بهار ۱۳۸۳)
@mirasmaktoob
.
مجلس ششم – در مجلس اهل ثروت و مکنت و حاجیان
... بنای مجلس را به موافق خواهش مهمانان که چه اقتضا کند گذارد. به صحبت علما و یا به مجانست ظرفا، آنچه لایق میداند گذارد و اکثار در جمعیّت مهمان نکند و اموری که متعلّق به قهوهخانه است به یکی از کسان خود که صاحب سلیقه و فهم باشد حواله نماید که در پاکیزگی قلیانها و خوبی تنباکو و برشته نمودن قهوه در حدّ اعتدال و پاکیزگی اسباب چایی و قهوه سعی بلیغ مبذول دارد و خدمت ضیف را به شخص آگاه خدمتگزار قابل رجوع نماید. و اگر عنبر نباشد مصطکی به قهوه داخل سازد و بجز از وقت طعام چایی نیارد، بلکه شربت مع شیرینی نزدیک به چاشت و [چایی] وقت عصر بیارند.
... اول آن که بعضی از نفایس که در سرکار تجّار و ارباب ثروت یافت میشود به مجلس بیارد. اگر چنانچه بعد از آوردن، یکی از اعزّهٔ حضّار خواهش آن نماید باید مضایقه ننماید، و اگر حال خود را میداند که مضایقه میکند به حضور نیارد بهتر. (ص ۱۶۶)
مأخذ: آینۀ میراث ۲۴ (دوره جدید سال دوم، شماره اول، بهار ۱۳۸۳)
@mirasmaktoob
.
... بنای مجلس را به موافق خواهش مهمانان که چه اقتضا کند گذارد. به صحبت علما و یا به مجانست ظرفا، آنچه لایق میداند گذارد و اکثار در جمعیّت مهمان نکند و اموری که متعلّق به قهوهخانه است به یکی از کسان خود که صاحب سلیقه و فهم باشد حواله نماید که در پاکیزگی قلیانها و خوبی تنباکو و برشته نمودن قهوه در حدّ اعتدال و پاکیزگی اسباب چایی و قهوه سعی بلیغ مبذول دارد و خدمت ضیف را به شخص آگاه خدمتگزار قابل رجوع نماید. و اگر عنبر نباشد مصطکی به قهوه داخل سازد و بجز از وقت طعام چایی نیارد، بلکه شربت مع شیرینی نزدیک به چاشت و [چایی] وقت عصر بیارند.
... اول آن که بعضی از نفایس که در سرکار تجّار و ارباب ثروت یافت میشود به مجلس بیارد. اگر چنانچه بعد از آوردن، یکی از اعزّهٔ حضّار خواهش آن نماید باید مضایقه ننماید، و اگر حال خود را میداند که مضایقه میکند به حضور نیارد بهتر. (ص ۱۶۶)
مأخذ: آینۀ میراث ۲۴ (دوره جدید سال دوم، شماره اول، بهار ۱۳۸۳)
@mirasmaktoob
.
مجلس هفتم – در بعضی احوال متعلّقه به اواسط ناس
... از آن جمله شخصی ملازم مهمان را به خانه راه ندهد که ما خود خدمتگزاریم. به او باید گفت ای عزیز بلکه این مهمان از خدمتگزار تو اجتناب دارد که بیاحتیاط است و خالی از نجابت نیست. پس همچون ضیافت نرفتن اولی.
از آن جمله شخصی است که مکرّر ملازمِ مهمان نمک او را نچشیده بیرون آمده. این دّال بر نهایت خسّت صاحب ضیافت است و به خانهٔ او نرفتن بهتر.
و از آن جمله صاحب خانه شخصی است که هر چه خوب و مرغوب اطعمه و اشربه است به حیطهٔ تصرّف خود میآرد و هرچه بدتر است به مهمان وا میگذارد و خربزه را چشد، شیرینش [را] به بهانهٔ این که بسیار بد است به ملازمِ از مقصود آگاه سپرد که بردار ببر، یعنی نگهدار. هر چه بد است او را نیز انتخاب و هر چه بدتر است ایثار مهمان نماید. افشرهٔ خود را قند و عرق دارچینی با آب غوره و آب لیمو ترتیب دهد و از مهمانها دوغ مانند دروغ باشد، ترک ضیافت چنین خوشتر و از همه بهتر است.
و از آن جمله شخصی به دیدن عزیزی رود، در حین برخاستن تکلیف ماندن نماید. (ص ۱۶۸)
مأخذ: آینۀ میراث ۲۴ (دوره جدید سال دوم، شماره اول، بهار ۱۳۸۳)
@mirasmaktoob
.
... از آن جمله شخصی ملازم مهمان را به خانه راه ندهد که ما خود خدمتگزاریم. به او باید گفت ای عزیز بلکه این مهمان از خدمتگزار تو اجتناب دارد که بیاحتیاط است و خالی از نجابت نیست. پس همچون ضیافت نرفتن اولی.
از آن جمله شخصی است که مکرّر ملازمِ مهمان نمک او را نچشیده بیرون آمده. این دّال بر نهایت خسّت صاحب ضیافت است و به خانهٔ او نرفتن بهتر.
و از آن جمله صاحب خانه شخصی است که هر چه خوب و مرغوب اطعمه و اشربه است به حیطهٔ تصرّف خود میآرد و هرچه بدتر است به مهمان وا میگذارد و خربزه را چشد، شیرینش [را] به بهانهٔ این که بسیار بد است به ملازمِ از مقصود آگاه سپرد که بردار ببر، یعنی نگهدار. هر چه بد است او را نیز انتخاب و هر چه بدتر است ایثار مهمان نماید. افشرهٔ خود را قند و عرق دارچینی با آب غوره و آب لیمو ترتیب دهد و از مهمانها دوغ مانند دروغ باشد، ترک ضیافت چنین خوشتر و از همه بهتر است.
و از آن جمله شخصی به دیدن عزیزی رود، در حین برخاستن تکلیف ماندن نماید. (ص ۱۶۸)
مأخذ: آینۀ میراث ۲۴ (دوره جدید سال دوم، شماره اول، بهار ۱۳۸۳)
@mirasmaktoob
.
خاتمه – در امور متعلّقه به خود مهمان
مهمان چون داخل منزل صاحب ضیافت شود میباید دل و دیده و چشم خود را درست محافظت کند. چیزی خوب که میبیند و وفور و پاکیزگی و حسن اوضاع و فروش و ظروف و سایر اسباب تجمّل صاحبخانه که به نظر میآرد در دل طریقهٔ حسد چنان که شیوهٔ حاسدان و تنگچشمان است مسلوک ندارد و نپرسد که به چند گرفته و خریده و یا مال خود است یا عاریه است که اینها دلالت بر جزوی از حسد دارد. پُر در مقام استحسان هم نباشد. اگر دیگری تحسین کند او نیز فیالجمله تصدیق کند. بسیار در مقام تحصین بودن باعث و دلیل بر عظم آن چیز و ندیدن و نداشتن و طلبیدن او میکند.
و چشم را از نظر کردن بسیار به هر چیزی که رضای صاحبخانه در او نباشد نگاه دار[د]، و مثلاً به پسران امرد و جانب حرم و کنیز و خدم و چیزهای مستورهٔ صاحبخانه نظر کردن که عندالخالق و المخلوق بدترین خصلتهاست که نمک کسی چشی و بر سر خوانش نشینی و [میخواهی که] الذّ نعمتش را به تو ایثار نماید، تو از راه بدبختی و شورچشمی به محرّمات او نظر افکنی. (ص ۹/۱۶۸)
مأخذ: آینۀ میراث ۲۴ (دوره جدید سال دوم، شماره اول، بهار ۱۳۸۳)
@mirasmaktoob
.
مهمان چون داخل منزل صاحب ضیافت شود میباید دل و دیده و چشم خود را درست محافظت کند. چیزی خوب که میبیند و وفور و پاکیزگی و حسن اوضاع و فروش و ظروف و سایر اسباب تجمّل صاحبخانه که به نظر میآرد در دل طریقهٔ حسد چنان که شیوهٔ حاسدان و تنگچشمان است مسلوک ندارد و نپرسد که به چند گرفته و خریده و یا مال خود است یا عاریه است که اینها دلالت بر جزوی از حسد دارد. پُر در مقام استحسان هم نباشد. اگر دیگری تحسین کند او نیز فیالجمله تصدیق کند. بسیار در مقام تحصین بودن باعث و دلیل بر عظم آن چیز و ندیدن و نداشتن و طلبیدن او میکند.
و چشم را از نظر کردن بسیار به هر چیزی که رضای صاحبخانه در او نباشد نگاه دار[د]، و مثلاً به پسران امرد و جانب حرم و کنیز و خدم و چیزهای مستورهٔ صاحبخانه نظر کردن که عندالخالق و المخلوق بدترین خصلتهاست که نمک کسی چشی و بر سر خوانش نشینی و [میخواهی که] الذّ نعمتش را به تو ایثار نماید، تو از راه بدبختی و شورچشمی به محرّمات او نظر افکنی. (ص ۹/۱۶۸)
مأخذ: آینۀ میراث ۲۴ (دوره جدید سال دوم، شماره اول، بهار ۱۳۸۳)
@mirasmaktoob
.
بیان کنایی و تصویری؛ یکی از شگردهای سبکی قطران
✍️ رحمان مشتاقمهر
با در نظر گرفتن نمونههایی که در تذکرهها و کتابهای تاریخ ادبیات به جا مانده است، قدمت سرودن شعر به زبان فارسی دری، به میانههای قرن سوم هجری میرسد ولی آنچه امروز از شاعران دو قرن سوم و چهارم در دست است، به استثنای شاهنامۀ فردوسی، چندان نیست که براساس آن بتوان دربارۀ چندی و چونی شعر فارسی، نظری صائب اظهار کرد. ازاینجهت دیوان قطران تبریزی، که تماماً متعلّق به قرن پنجم است، از لحاظ تحقیقات زبانی و ادبی بسیار مغتنم است. با توجه به همین سابقۀ کوتاه شعر فارسی قبل از قرن پنجم، قطران بیش از آنکه شاعری متأثّر و مقلّد باشد، شاعری خلّاق، مبتکر و تأثیرگذار است. واژگان و ترکیبات دیوان او فرهنگ کوچکی از زبان فارسی متداول در منطقۀ آذربایجان، ارّان و قفقاز است. همچنین ترکیبات کنایی و تصاویر شاعرانۀ او درعینحال که متّکی به سنّت ادبی درحالشکلگیری است، نوآوریهایی دارد که چهبسا به دلیل دستیاب نبودنِ اشعارش، در شعر متأخرانش پیگیری نشده است.
در این مقاله به نوعی از بیان کنایی در دیوان قطران تبریزی پرداختهایم که با الهام از طبیعت و تخیّل خلّاق و استفاده از ظرفیتهای زبانی شکل گرفته است و بهصورت یکی از ویژگیهای سبکی و بوطیقای شعری قطران درآمده است.
مأخذ: دوشمارۀ ۷۴-۷۵ دوفصلنامۀ آینۀ میراث (دورۀ سوم، سال اول، شمارۀ اول و دوم [پیاپی: ۷۴-۷۵]، بهار ـ تابستان و پاییز ـ زمستان ۱۴۰۳)
@mirasmaktoob
.
✍️ رحمان مشتاقمهر
با در نظر گرفتن نمونههایی که در تذکرهها و کتابهای تاریخ ادبیات به جا مانده است، قدمت سرودن شعر به زبان فارسی دری، به میانههای قرن سوم هجری میرسد ولی آنچه امروز از شاعران دو قرن سوم و چهارم در دست است، به استثنای شاهنامۀ فردوسی، چندان نیست که براساس آن بتوان دربارۀ چندی و چونی شعر فارسی، نظری صائب اظهار کرد. ازاینجهت دیوان قطران تبریزی، که تماماً متعلّق به قرن پنجم است، از لحاظ تحقیقات زبانی و ادبی بسیار مغتنم است. با توجه به همین سابقۀ کوتاه شعر فارسی قبل از قرن پنجم، قطران بیش از آنکه شاعری متأثّر و مقلّد باشد، شاعری خلّاق، مبتکر و تأثیرگذار است. واژگان و ترکیبات دیوان او فرهنگ کوچکی از زبان فارسی متداول در منطقۀ آذربایجان، ارّان و قفقاز است. همچنین ترکیبات کنایی و تصاویر شاعرانۀ او درعینحال که متّکی به سنّت ادبی درحالشکلگیری است، نوآوریهایی دارد که چهبسا به دلیل دستیاب نبودنِ اشعارش، در شعر متأخرانش پیگیری نشده است.
در این مقاله به نوعی از بیان کنایی در دیوان قطران تبریزی پرداختهایم که با الهام از طبیعت و تخیّل خلّاق و استفاده از ظرفیتهای زبانی شکل گرفته است و بهصورت یکی از ویژگیهای سبکی و بوطیقای شعری قطران درآمده است.
مأخذ: دوشمارۀ ۷۴-۷۵ دوفصلنامۀ آینۀ میراث (دورۀ سوم، سال اول، شمارۀ اول و دوم [پیاپی: ۷۴-۷۵]، بهار ـ تابستان و پاییز ـ زمستان ۱۴۰۳)
@mirasmaktoob
.
❤1