Forwarded from وطنیولی 🇮🇷 راه وطن
📌جمع مشتاقان شاهنامه در بنیاد ایرانشناسی آذربایجان شرقی
فرزندانِ آذری فردوسی در تبریز
✍️نیما عظیمی
🔸روزنامههای«#سرخاب_تبریز» شماره ۵٠۳۴/ «#زنگان_امروز» نمره ۱۷۸۴
🔹پایگاه خبریتحلیلی #همنوا
https://hamnava.ir/News/Code/2601303
📎چهارشنبه ۱۲ شهریورماه ۱۴٠۴
@Vatanyolii
فرزندانِ آذری فردوسی در تبریز
✍️نیما عظیمی
🔸روزنامههای«#سرخاب_تبریز» شماره ۵٠۳۴/ «#زنگان_امروز» نمره ۱۷۸۴
🔹پایگاه خبریتحلیلی #همنوا
https://hamnava.ir/News/Code/2601303
📎چهارشنبه ۱۲ شهریورماه ۱۴٠۴
@Vatanyolii
Forwarded from ایراندل | IranDel
🔴 گزارشِ نشست شاهنامهپژوهی در بنیاد ایرانشناسی استانِ آذربایجانشرقی؛
ندانم چهای هر چه هستی تویی
✍️گزارش به قلمِ نیما عظیمی
[منتشره در روزنامۀ اعتماد]
محمد طاهری خسروشاهی، رئیس بنیاد ایرانشناسی استان آذربایجان شرقی: «هيچگاه صدای شاهنامه و فردوسی در خاکِ آذربايجان، خاموش نشده است. امروز نيز اين صدا از كوی سرخاب تبريز بلند میشود.»
بهمن دمشقی خیابانی، دکترای ادبیات حماسی و شاهنامهپژوه:
«شاهنامه، برترين اثر حماسی جهان است، بلكه برترين اثر حماسی ملّی ما نيز هست.» / «شاهنامه يكی از بزرگترين گنجينههای ادب فارسی است كه ارزشهای ملی و فرهنگی و قومی ما را نمايانده و بر زبان و گفتار ما تأثير بسيار داشته است.» / «آذربايجان هيچ پيوند و ارتباطی با توران و تُركان در شاهنامه ندارد. حتی در يكی از جنگهای بزرگِ ايرانيان و تورانيان كه در شاهنامه آمده، يك سپاه از آذربايجان در كنار سپاهی از اصفهان، كرمان و فارس عليه تورانيان قرار دارد.»
فاطمه اروجی، رئیس انجمنِ ایرانی تاریخ، شعبۀ استان آذربایجان شرقی:
«اين نشست نشان میدهد كه در تبريز، چقدر زياد، شاهنامهدوست و در واقع ايراندوست داريم.» / «فردوسی، زبان فارسی را تثبيت و پايدار و آن را از زوال و آسيب حفظ کرد و با پديد آوردن شاهنامه، خدمت بس شگرفی به ايران و ايرانيان نمود و همۀ ايران و همۀ ايرانشهر را به هم وصل كرد.»
از گزارش نیما عظیمی:
آذربايجان كه در شاهنامه به خاطر وزن، به شكل «آذرآبادگان» آمده، در سه دورۀ اساطيری، پهلوانی و تاريخی آن دارای چنان اهميتی است كه بنابر اساطير، جمشيد شاه در آذرآبادگان، تاج بر سر میگذارد، كيخسرو برای ياریخواهی از خدای بزرگ درخواستن كينِ پدرش سياوش به آتشكدۀ آذرگشسب در آذربايجان میرود و در بخش پايانی، يزدگرد شاه به مردمِ آذربايجان تكيه كرده و در سختترين موقعيت خود، خزانۀ خود را به آنجا میفرستد.
بنابر تاريخ، پيوند آذربايجان و شاهنامه با هم، پيوندی ناگسستنی است؛ و در همين راستا از ساعت ۱۶ دوشنبه پنجم آذر ماه ۱۴۰۳ [خورشیدی] نشست شاهنامهپژوهی در محل بنياد ايرانشناسی آذربايجان شرقی، با همكاری انجمن ايرانی تاريخ، شعبۀ آذربايجان شرقی برگزار شد.
🔴 گزارش کاملِ نشست را در بخشِ «مشاهدۀ فوری» بخوانید:
👇👇
@IranDel_Channel
💢
🔴 گزارشِ نشست شاهنامهپژوهی در بنیاد ایرانشناسی استانِ آذربایجانشرقی؛
ندانم چهای هر چه هستی تویی
✍️گزارش به قلمِ نیما عظیمی
[منتشره در روزنامۀ اعتماد]
محمد طاهری خسروشاهی، رئیس بنیاد ایرانشناسی استان آذربایجان شرقی: «هيچگاه صدای شاهنامه و فردوسی در خاکِ آذربايجان، خاموش نشده است. امروز نيز اين صدا از كوی سرخاب تبريز بلند میشود.»
بهمن دمشقی خیابانی، دکترای ادبیات حماسی و شاهنامهپژوه:
«شاهنامه، برترين اثر حماسی جهان است، بلكه برترين اثر حماسی ملّی ما نيز هست.» / «شاهنامه يكی از بزرگترين گنجينههای ادب فارسی است كه ارزشهای ملی و فرهنگی و قومی ما را نمايانده و بر زبان و گفتار ما تأثير بسيار داشته است.» / «آذربايجان هيچ پيوند و ارتباطی با توران و تُركان در شاهنامه ندارد. حتی در يكی از جنگهای بزرگِ ايرانيان و تورانيان كه در شاهنامه آمده، يك سپاه از آذربايجان در كنار سپاهی از اصفهان، كرمان و فارس عليه تورانيان قرار دارد.»
فاطمه اروجی، رئیس انجمنِ ایرانی تاریخ، شعبۀ استان آذربایجان شرقی:
«اين نشست نشان میدهد كه در تبريز، چقدر زياد، شاهنامهدوست و در واقع ايراندوست داريم.» / «فردوسی، زبان فارسی را تثبيت و پايدار و آن را از زوال و آسيب حفظ کرد و با پديد آوردن شاهنامه، خدمت بس شگرفی به ايران و ايرانيان نمود و همۀ ايران و همۀ ايرانشهر را به هم وصل كرد.»
از گزارش نیما عظیمی:
آذربايجان كه در شاهنامه به خاطر وزن، به شكل «آذرآبادگان» آمده، در سه دورۀ اساطيری، پهلوانی و تاريخی آن دارای چنان اهميتی است كه بنابر اساطير، جمشيد شاه در آذرآبادگان، تاج بر سر میگذارد، كيخسرو برای ياریخواهی از خدای بزرگ درخواستن كينِ پدرش سياوش به آتشكدۀ آذرگشسب در آذربايجان میرود و در بخش پايانی، يزدگرد شاه به مردمِ آذربايجان تكيه كرده و در سختترين موقعيت خود، خزانۀ خود را به آنجا میفرستد.
بنابر تاريخ، پيوند آذربايجان و شاهنامه با هم، پيوندی ناگسستنی است؛ و در همين راستا از ساعت ۱۶ دوشنبه پنجم آذر ماه ۱۴۰۳ [خورشیدی] نشست شاهنامهپژوهی در محل بنياد ايرانشناسی آذربايجان شرقی، با همكاری انجمن ايرانی تاريخ، شعبۀ آذربايجان شرقی برگزار شد.
🔴 گزارش کاملِ نشست را در بخشِ «مشاهدۀ فوری» بخوانید:
👇👇
@IranDel_Channel
💢
Telegraph
ایراندل | IranDel
🔴 گزارشِ نشست شاهنامهپژوهی در بنیاد ایرانشناسی استانِ آذربایجانشرقی؛ ندانم چهای هر چه هستی تویی ✍️گزارش به قلمِ نیما عظیمی [منتشره در روزنامۀ اعتماد]
شهرام یاری
24.pdf
مجلس سیّم – مجلس علما و فضلا
... پس جمعی را که مکنت این امر داده باید مجلس که منعقد سازد به ترتیب لوازم مجلسآرایی و نعمتافشانی چنان پردازد که در اقدام بر ضیافت صیانت آبروی خود و محافظت عزت همسران خود نموده به نوعی از تکلّف هر چیزی تا در حیطهٔ امکان و بالقوّه او آید چنان کوشد که سزاوار تحسین باشد.
از آن جمله:
باید که خود در مابین مجلس مقام اختیار کند و صدر را به دیگر مهمانان مسلّم دارد
و از مقولهٔ مباحثهٔ علمی و مذاکره را با متلمذّان موقوف دارد و وظیفهٔ افاده و استفاده را حواله به وقت دیگر نماید.
نظر به سلیقهٔ مهمانان از فواید تفاسیر و فواید احادیث و شیرینترین مقالات سیر و تواریخ و اشعار دلنشین و نکتههای شیرین و به فنون [جای یک کلمه سفید است] و لطیفهگویی و بذلهسنجی انبساط جوی خاطر مهمانان باشد. لحظه لحظه اصداف سوامع حضّار را از گوهرهای شاداب و سخنان حکمتآمیز لبریز و گرانبار نماید.
دفعه دفعه با جملهٔ حضّار مجلس خود طریق تفقّد و مهربانی مسلوک دارد.
حسبالمقدور آناً فآناً با اهل مجمع از انواع فواکه و تنقّلات و حلویّات و تحف آن وقت و چیزهای مرغوب حاضر سازد.
هر چند از رهگذر دیگر کدورتی عارض او شود در اخفا و استتار او کوشد و از احضار مجلس پوشد.
اگر چنانچه اهل مجلس مانع نشود خود بنفسه به بعض خدمات جزئیّه مبادرت نماید
و به هر یکی یکان یکان، دفعه دفعه به نشر تفقّد اظهار مهربانی نماید تا حین تفرّق مجلس [با] اداهای دوستانه و به کلمات مخلصانه اهل مجلس را به نوازش بیتکلّف خوشوقت سازد و با وضیع و شریف حاضرین مجلس بذل تلطّف نموده عاری از عبوسی نشیند،
و در حین تفرّق مجلس از همه عذر تصدیع و تجشّم خواهد
و در توسعهٔ نعمت و در تلطیف اغذیهٔ رنگین و تعطیر اطعمه و پاکیزگی سفره و خوانچه و در صفای ظروف از چرکی و روغن و قلیان و قهوه
و در تصفیه و تعریهٔ مجلس و ساحت منزل و سرا بلکه صفای پیشگاه و کریاس خانه و محلّ تخلیه و گردافشانی در و دیوار خصوصاً مجمعسرا و ملاحظهٔ آفتابه لگن که به تَهِ ایشان گِل نچسبیده باشد،
در تنباکو و روغن طعام و گوشت و در تحصیل برنج و مرغهای مسمّن و تحصیل ادوات حارّهٔ عرق نکشیده و ترتیب بریانها و دولمه باقسامها و سبزیها
و آب دستشوری با عرقِ بویمادران آمیخته
در کلّ اینها که مذکور شد سعی بلیغ فرماید که تضییع یکی از مذکورات باعث تضییع جمله است.
و چنانچه شخصی از برای رفع جوع به مجمع حاضر شود فیالجمله با اهل مجلس مناسبت داشته اگر همه با ابرام باشد به صد مهربانی نگاه دارد و بیش از همه التفات با او نماید.
و صاحبخانه در روز ضیافت با مهمان خود میباید گشادهپیشانی یا عاشقومعشوقپیشه باشد. و اگر یکی از احباب ناخوانده به مجلس حاضر شود تفقّد بیش از پیش او نماید تا با دلگرفتگی و ندامت ننشینید. و سایر نکات و لوازم موقوف به فهم آن شخص است. (ص ۸/۱۵۷)
مأخذ: آینۀ میراث ۲۴ (دوره جدید سال دوم، شماره اول، بهار ۱۳۸۳)
@mirasmaktoob
.
... پس جمعی را که مکنت این امر داده باید مجلس که منعقد سازد به ترتیب لوازم مجلسآرایی و نعمتافشانی چنان پردازد که در اقدام بر ضیافت صیانت آبروی خود و محافظت عزت همسران خود نموده به نوعی از تکلّف هر چیزی تا در حیطهٔ امکان و بالقوّه او آید چنان کوشد که سزاوار تحسین باشد.
از آن جمله:
باید که خود در مابین مجلس مقام اختیار کند و صدر را به دیگر مهمانان مسلّم دارد
و از مقولهٔ مباحثهٔ علمی و مذاکره را با متلمذّان موقوف دارد و وظیفهٔ افاده و استفاده را حواله به وقت دیگر نماید.
نظر به سلیقهٔ مهمانان از فواید تفاسیر و فواید احادیث و شیرینترین مقالات سیر و تواریخ و اشعار دلنشین و نکتههای شیرین و به فنون [جای یک کلمه سفید است] و لطیفهگویی و بذلهسنجی انبساط جوی خاطر مهمانان باشد. لحظه لحظه اصداف سوامع حضّار را از گوهرهای شاداب و سخنان حکمتآمیز لبریز و گرانبار نماید.
دفعه دفعه با جملهٔ حضّار مجلس خود طریق تفقّد و مهربانی مسلوک دارد.
حسبالمقدور آناً فآناً با اهل مجمع از انواع فواکه و تنقّلات و حلویّات و تحف آن وقت و چیزهای مرغوب حاضر سازد.
هر چند از رهگذر دیگر کدورتی عارض او شود در اخفا و استتار او کوشد و از احضار مجلس پوشد.
اگر چنانچه اهل مجلس مانع نشود خود بنفسه به بعض خدمات جزئیّه مبادرت نماید
و به هر یکی یکان یکان، دفعه دفعه به نشر تفقّد اظهار مهربانی نماید تا حین تفرّق مجلس [با] اداهای دوستانه و به کلمات مخلصانه اهل مجلس را به نوازش بیتکلّف خوشوقت سازد و با وضیع و شریف حاضرین مجلس بذل تلطّف نموده عاری از عبوسی نشیند،
و در حین تفرّق مجلس از همه عذر تصدیع و تجشّم خواهد
و در توسعهٔ نعمت و در تلطیف اغذیهٔ رنگین و تعطیر اطعمه و پاکیزگی سفره و خوانچه و در صفای ظروف از چرکی و روغن و قلیان و قهوه
و در تصفیه و تعریهٔ مجلس و ساحت منزل و سرا بلکه صفای پیشگاه و کریاس خانه و محلّ تخلیه و گردافشانی در و دیوار خصوصاً مجمعسرا و ملاحظهٔ آفتابه لگن که به تَهِ ایشان گِل نچسبیده باشد،
در تنباکو و روغن طعام و گوشت و در تحصیل برنج و مرغهای مسمّن و تحصیل ادوات حارّهٔ عرق نکشیده و ترتیب بریانها و دولمه باقسامها و سبزیها
و آب دستشوری با عرقِ بویمادران آمیخته
در کلّ اینها که مذکور شد سعی بلیغ فرماید که تضییع یکی از مذکورات باعث تضییع جمله است.
و چنانچه شخصی از برای رفع جوع به مجمع حاضر شود فیالجمله با اهل مجلس مناسبت داشته اگر همه با ابرام باشد به صد مهربانی نگاه دارد و بیش از همه التفات با او نماید.
و صاحبخانه در روز ضیافت با مهمان خود میباید گشادهپیشانی یا عاشقومعشوقپیشه باشد. و اگر یکی از احباب ناخوانده به مجلس حاضر شود تفقّد بیش از پیش او نماید تا با دلگرفتگی و ندامت ننشینید. و سایر نکات و لوازم موقوف به فهم آن شخص است. (ص ۸/۱۵۷)
مأخذ: آینۀ میراث ۲۴ (دوره جدید سال دوم، شماره اول، بهار ۱۳۸۳)
@mirasmaktoob
.
محمّدحافظ اصفهانی آنگاه که از سوی دربار سلطان حسین بایقرا تیموری در دارالسّلطنهٔ هرات مأمور طراحی و ساخت ساعتی مشابه آنچه در ممالک فرنگ میساختند، گردید که مجهّز به آدمک یا پرندهای فلزی باشد که رأس هر ساعت به تعداد ساعاتی که گذشته، زنگ بنوازد، در مقدّمهٔ رسالهٔ خویش در ساخت ساعت مکانیکی موسوم به «نتیجةالدوله»، (ص۱۸-۱۹)، مینگارد:
نقل غریب، چون رقم این امر عجیب غریب به این مخلص فرمودند و در السنه و افواه خواص و عوام متّفقاللفظ و المعنی این بود که تتبّع این امر عظیمالشّأن منحصر است به فلان، این حقیر از این اتفاق امیدوار گشت بنابراین امیدواری تفأل به کلام کلام اللّه به طریقی که از حضرت شاه اولیاء و مقتدای مجتبی علی مرتضی علی نبینا و علیه الصّلوة و السّلام منقول است که لفظاللّه میشمارند و معنی آیه را ملاحظه میفرمایند و آن را به منزلهٔ وحی دانستهاند به این طریق تفأل نمود بعد از مؤامرهٔ این طریق و این اصطلاح این آیة آمد که:
«و کنّا نحن الوارثین».
بسیار بسیار خوشحال شد و از برکت و میمنت این آیة، تقویت دیگر یافت و بعد از شروع به هر عقده و مشکلی که میرسید، حل آن در بدیهه مینمود مگر امری چند که مذکور خواهد گشت که به امعان نظر و دقت تمام مکشوف گشت و بر اجلّهٔ اعزّهٔ مبشّر به بشارت حدیث شریف:
«انّما یعرف لاهل الفضل ذوالفضل علی قائله الصّلوة و السّلام»
که حضرت محقّق مدقّق تفتازانی آن را به این مصرع در مطوّل ایراد فرموده که؛
«انّما یعرف ذالفضل من النّاس ذؤوه».
مخفی نخواهد بود که درویشی که هرگز دست او به آهن و فولاد و سوهان نرسیده باشد و دایم به قلم و کاغذ و جُزَو و کتاب مشغول بوده باشد بیسابقهٔ ممارست و بیرابطهٔ مجالست تعلیم از استاد و استفادتی همچنین امر دقیق عمیقی شروع نمودن و به صورت استحسان و ترتیبی بر وجه احسن در آوردن از عطیات توفیق الهی است که به این خاکینهاد رفیق است. للّه الحمد و المنّه.
بیت:
هنر به چشم عداوت بزرگتر عیبی است/
گل است سعدی و در چشم دشمنان خار است/
ترا قدر اگر کس نداند چه غم/
شب قدر را میندانند هم/
فلک به مردم نادان دهد زمام مراد/
تو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس/
و خلّاقالمعانی کمال اسماعیل اصفهانی به لسانالغیب که عرفای شعرا میدارند بیتی جهت این قلیلالبضاعة عدیمالاستطاعة فرموده:
بیت:
یا رب تو به فریاد رس آن مسکین را/
کش خانه صفاهان بوَد و مایه هنر/
گزینش از محمدرضا ابویی مهریزی
@mirasmaktoob
.
نقل غریب، چون رقم این امر عجیب غریب به این مخلص فرمودند و در السنه و افواه خواص و عوام متّفقاللفظ و المعنی این بود که تتبّع این امر عظیمالشّأن منحصر است به فلان، این حقیر از این اتفاق امیدوار گشت بنابراین امیدواری تفأل به کلام کلام اللّه به طریقی که از حضرت شاه اولیاء و مقتدای مجتبی علی مرتضی علی نبینا و علیه الصّلوة و السّلام منقول است که لفظاللّه میشمارند و معنی آیه را ملاحظه میفرمایند و آن را به منزلهٔ وحی دانستهاند به این طریق تفأل نمود بعد از مؤامرهٔ این طریق و این اصطلاح این آیة آمد که:
«و کنّا نحن الوارثین».
بسیار بسیار خوشحال شد و از برکت و میمنت این آیة، تقویت دیگر یافت و بعد از شروع به هر عقده و مشکلی که میرسید، حل آن در بدیهه مینمود مگر امری چند که مذکور خواهد گشت که به امعان نظر و دقت تمام مکشوف گشت و بر اجلّهٔ اعزّهٔ مبشّر به بشارت حدیث شریف:
«انّما یعرف لاهل الفضل ذوالفضل علی قائله الصّلوة و السّلام»
که حضرت محقّق مدقّق تفتازانی آن را به این مصرع در مطوّل ایراد فرموده که؛
«انّما یعرف ذالفضل من النّاس ذؤوه».
مخفی نخواهد بود که درویشی که هرگز دست او به آهن و فولاد و سوهان نرسیده باشد و دایم به قلم و کاغذ و جُزَو و کتاب مشغول بوده باشد بیسابقهٔ ممارست و بیرابطهٔ مجالست تعلیم از استاد و استفادتی همچنین امر دقیق عمیقی شروع نمودن و به صورت استحسان و ترتیبی بر وجه احسن در آوردن از عطیات توفیق الهی است که به این خاکینهاد رفیق است. للّه الحمد و المنّه.
بیت:
هنر به چشم عداوت بزرگتر عیبی است/
گل است سعدی و در چشم دشمنان خار است/
ترا قدر اگر کس نداند چه غم/
شب قدر را میندانند هم/
فلک به مردم نادان دهد زمام مراد/
تو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس/
و خلّاقالمعانی کمال اسماعیل اصفهانی به لسانالغیب که عرفای شعرا میدارند بیتی جهت این قلیلالبضاعة عدیمالاستطاعة فرموده:
بیت:
یا رب تو به فریاد رس آن مسکین را/
کش خانه صفاهان بوَد و مایه هنر/
گزینش از محمدرضا ابویی مهریزی
@mirasmaktoob
.
شهرام یاری
24.pdf
مجلس چهارم – مجلس حکّام
... و حکّام را وظیفه آن است که [از] بذل و احسان و عفو تقصیرات و قبول شفاعت و التماس علماء و غیرهم کوتاهی ننماید و در حرمت علماء به اقصیالغایة کوشد و اگر در مجلس از علما احدی باشد یا مهمان او باشند امور متضمّنهٔ پرسش و سیاست را موقوف دارد به وقت دیگر بعد از آن حواله نماید، یا به شفاعت ایشان گذرد یا علما را به مجلس خود احضار نسازد و به مهمانی نطلبد. نگوید که بیایند و التماس نکند که این با شرع موافق نمیآید. (ص ۱/۱۶۰)
... تحفههای ظریفانه با حضّار مجلس در میان اندازد و در تقطیع خوانچه و مائده و تکلّف در مطعومات و مشروبات به عمل آرد. چیزی از افشره و طعام که در خوانچهٔ او گذارند باید در پیش دیگران نیز گذارند و خوانچهٔ مختّص او از خوانچههای دیگران امتیاز نداشته باشد، و در تلطیف اطعمه و اشربه و خوشوضعی به اقصی الغایه کوشد که موجب نیکنامی است. منتشر به اطراف میشود [و] موجب شهرت سخا میگردد. (ص ۱۶۱)
مأخذ: آینۀ میراث ۲۴ (دوره جدید سال دوم، شماره اول، بهار ۱۳۸۳)
@mirasmaktoob
.
... و حکّام را وظیفه آن است که [از] بذل و احسان و عفو تقصیرات و قبول شفاعت و التماس علماء و غیرهم کوتاهی ننماید و در حرمت علماء به اقصیالغایة کوشد و اگر در مجلس از علما احدی باشد یا مهمان او باشند امور متضمّنهٔ پرسش و سیاست را موقوف دارد به وقت دیگر بعد از آن حواله نماید، یا به شفاعت ایشان گذرد یا علما را به مجلس خود احضار نسازد و به مهمانی نطلبد. نگوید که بیایند و التماس نکند که این با شرع موافق نمیآید. (ص ۱/۱۶۰)
... تحفههای ظریفانه با حضّار مجلس در میان اندازد و در تقطیع خوانچه و مائده و تکلّف در مطعومات و مشروبات به عمل آرد. چیزی از افشره و طعام که در خوانچهٔ او گذارند باید در پیش دیگران نیز گذارند و خوانچهٔ مختّص او از خوانچههای دیگران امتیاز نداشته باشد، و در تلطیف اطعمه و اشربه و خوشوضعی به اقصی الغایه کوشد که موجب نیکنامی است. منتشر به اطراف میشود [و] موجب شهرت سخا میگردد. (ص ۱۶۱)
مأخذ: آینۀ میراث ۲۴ (دوره جدید سال دوم، شماره اول، بهار ۱۳۸۳)
@mirasmaktoob
.
مجلس پنجم – مجلس وزراست
... چون صبح شود هر شغلی به یکی از ملازمان و منسوبان مقرّر دارد و خود را از اشتغال مبرّا داند و چند جلد کتاب از تواریخ و سیر و دیوان شعرا و مجموعه و مطبوعه در طاق اوطاق گذارد و منتظر قدوم احباب باشد و انزل از همه از برای خود جا و مکان معیّن نماید و خدمه و خدمتکار بسیار قابل به مجلس آورده و شد نمایند و هر ناتراشیده گندهٔ هور را به مجلس نگذارد و قولّوقچی مهمان را هم به دستور اگر قابل خدمت نباشد در قهوهخانه نشانند و مهمانها را از هر کدام به قدر مرتبه به رقعهٔ محبّت اسلوب وعده طلبیده، یا آدم سخندان فرستد پیش از دو روز یا یک روز وعده طلبد. (ص ۱۶۲)
... و اگر از طایفهٔ علما و ارباب تقوی احدی در آن جا نباشد الحان بارحهٔ روحپرور و موسیقیدان خوشحنجرهٔ از علم ادوار باخبر را زینت مجلس خود سازد، به شرط سبقت استمزاج از یاران مجلس. (ص ۱۶۳)
... و شخص هوشمندی را کفشداری مهمانان مقرّر نماید و ملازمان ایشان را هم نوازند و به امور خدمت آنها را نفرمایند، بلکه در قهوهخانه آنها آهسته و بیصدا با هم مصاحبت نمایند. آنها هم در عالم خود استلذاذ خاص کنند. (ص ۱۶۴)
... و اگر شخص جلال منزلت داشته باشد خود نیز به اندرون نرفته در همان جا بخوابد و صبح آنچه لازمهٔ اوست از قهوه و قلیان و جانماز و عطر و گلاب و آیینه و کتب ادعیّه و مصحف [و] صحیفه و ناشتایی مرغوب حاضر سازد و تکلیف نماید که چه شود امروز چاشت و شب باز در خدمت باشیم. (ص ۱۶۴)
مأخذ: آینۀ میراث ۲۴ (دوره جدید سال دوم، شماره اول، بهار ۱۳۸۳)
@mirasmaktoob
.
... چون صبح شود هر شغلی به یکی از ملازمان و منسوبان مقرّر دارد و خود را از اشتغال مبرّا داند و چند جلد کتاب از تواریخ و سیر و دیوان شعرا و مجموعه و مطبوعه در طاق اوطاق گذارد و منتظر قدوم احباب باشد و انزل از همه از برای خود جا و مکان معیّن نماید و خدمه و خدمتکار بسیار قابل به مجلس آورده و شد نمایند و هر ناتراشیده گندهٔ هور را به مجلس نگذارد و قولّوقچی مهمان را هم به دستور اگر قابل خدمت نباشد در قهوهخانه نشانند و مهمانها را از هر کدام به قدر مرتبه به رقعهٔ محبّت اسلوب وعده طلبیده، یا آدم سخندان فرستد پیش از دو روز یا یک روز وعده طلبد. (ص ۱۶۲)
... و اگر از طایفهٔ علما و ارباب تقوی احدی در آن جا نباشد الحان بارحهٔ روحپرور و موسیقیدان خوشحنجرهٔ از علم ادوار باخبر را زینت مجلس خود سازد، به شرط سبقت استمزاج از یاران مجلس. (ص ۱۶۳)
... و شخص هوشمندی را کفشداری مهمانان مقرّر نماید و ملازمان ایشان را هم نوازند و به امور خدمت آنها را نفرمایند، بلکه در قهوهخانه آنها آهسته و بیصدا با هم مصاحبت نمایند. آنها هم در عالم خود استلذاذ خاص کنند. (ص ۱۶۴)
... و اگر شخص جلال منزلت داشته باشد خود نیز به اندرون نرفته در همان جا بخوابد و صبح آنچه لازمهٔ اوست از قهوه و قلیان و جانماز و عطر و گلاب و آیینه و کتب ادعیّه و مصحف [و] صحیفه و ناشتایی مرغوب حاضر سازد و تکلیف نماید که چه شود امروز چاشت و شب باز در خدمت باشیم. (ص ۱۶۴)
مأخذ: آینۀ میراث ۲۴ (دوره جدید سال دوم، شماره اول، بهار ۱۳۸۳)
@mirasmaktoob
.
مجلس ششم – در مجلس اهل ثروت و مکنت و حاجیان
... بنای مجلس را به موافق خواهش مهمانان که چه اقتضا کند گذارد. به صحبت علما و یا به مجانست ظرفا، آنچه لایق میداند گذارد و اکثار در جمعیّت مهمان نکند و اموری که متعلّق به قهوهخانه است به یکی از کسان خود که صاحب سلیقه و فهم باشد حواله نماید که در پاکیزگی قلیانها و خوبی تنباکو و برشته نمودن قهوه در حدّ اعتدال و پاکیزگی اسباب چایی و قهوه سعی بلیغ مبذول دارد و خدمت ضیف را به شخص آگاه خدمتگزار قابل رجوع نماید. و اگر عنبر نباشد مصطکی به قهوه داخل سازد و بجز از وقت طعام چایی نیارد، بلکه شربت مع شیرینی نزدیک به چاشت و [چایی] وقت عصر بیارند.
... اول آن که بعضی از نفایس که در سرکار تجّار و ارباب ثروت یافت میشود به مجلس بیارد. اگر چنانچه بعد از آوردن، یکی از اعزّهٔ حضّار خواهش آن نماید باید مضایقه ننماید، و اگر حال خود را میداند که مضایقه میکند به حضور نیارد بهتر. (ص ۱۶۶)
مأخذ: آینۀ میراث ۲۴ (دوره جدید سال دوم، شماره اول، بهار ۱۳۸۳)
@mirasmaktoob
.
... بنای مجلس را به موافق خواهش مهمانان که چه اقتضا کند گذارد. به صحبت علما و یا به مجانست ظرفا، آنچه لایق میداند گذارد و اکثار در جمعیّت مهمان نکند و اموری که متعلّق به قهوهخانه است به یکی از کسان خود که صاحب سلیقه و فهم باشد حواله نماید که در پاکیزگی قلیانها و خوبی تنباکو و برشته نمودن قهوه در حدّ اعتدال و پاکیزگی اسباب چایی و قهوه سعی بلیغ مبذول دارد و خدمت ضیف را به شخص آگاه خدمتگزار قابل رجوع نماید. و اگر عنبر نباشد مصطکی به قهوه داخل سازد و بجز از وقت طعام چایی نیارد، بلکه شربت مع شیرینی نزدیک به چاشت و [چایی] وقت عصر بیارند.
... اول آن که بعضی از نفایس که در سرکار تجّار و ارباب ثروت یافت میشود به مجلس بیارد. اگر چنانچه بعد از آوردن، یکی از اعزّهٔ حضّار خواهش آن نماید باید مضایقه ننماید، و اگر حال خود را میداند که مضایقه میکند به حضور نیارد بهتر. (ص ۱۶۶)
مأخذ: آینۀ میراث ۲۴ (دوره جدید سال دوم، شماره اول، بهار ۱۳۸۳)
@mirasmaktoob
.
مجلس هفتم – در بعضی احوال متعلّقه به اواسط ناس
... از آن جمله شخصی ملازم مهمان را به خانه راه ندهد که ما خود خدمتگزاریم. به او باید گفت ای عزیز بلکه این مهمان از خدمتگزار تو اجتناب دارد که بیاحتیاط است و خالی از نجابت نیست. پس همچون ضیافت نرفتن اولی.
از آن جمله شخصی است که مکرّر ملازمِ مهمان نمک او را نچشیده بیرون آمده. این دّال بر نهایت خسّت صاحب ضیافت است و به خانهٔ او نرفتن بهتر.
و از آن جمله صاحب خانه شخصی است که هر چه خوب و مرغوب اطعمه و اشربه است به حیطهٔ تصرّف خود میآرد و هرچه بدتر است به مهمان وا میگذارد و خربزه را چشد، شیرینش [را] به بهانهٔ این که بسیار بد است به ملازمِ از مقصود آگاه سپرد که بردار ببر، یعنی نگهدار. هر چه بد است او را نیز انتخاب و هر چه بدتر است ایثار مهمان نماید. افشرهٔ خود را قند و عرق دارچینی با آب غوره و آب لیمو ترتیب دهد و از مهمانها دوغ مانند دروغ باشد، ترک ضیافت چنین خوشتر و از همه بهتر است.
و از آن جمله شخصی به دیدن عزیزی رود، در حین برخاستن تکلیف ماندن نماید. (ص ۱۶۸)
مأخذ: آینۀ میراث ۲۴ (دوره جدید سال دوم، شماره اول، بهار ۱۳۸۳)
@mirasmaktoob
.
... از آن جمله شخصی ملازم مهمان را به خانه راه ندهد که ما خود خدمتگزاریم. به او باید گفت ای عزیز بلکه این مهمان از خدمتگزار تو اجتناب دارد که بیاحتیاط است و خالی از نجابت نیست. پس همچون ضیافت نرفتن اولی.
از آن جمله شخصی است که مکرّر ملازمِ مهمان نمک او را نچشیده بیرون آمده. این دّال بر نهایت خسّت صاحب ضیافت است و به خانهٔ او نرفتن بهتر.
و از آن جمله صاحب خانه شخصی است که هر چه خوب و مرغوب اطعمه و اشربه است به حیطهٔ تصرّف خود میآرد و هرچه بدتر است به مهمان وا میگذارد و خربزه را چشد، شیرینش [را] به بهانهٔ این که بسیار بد است به ملازمِ از مقصود آگاه سپرد که بردار ببر، یعنی نگهدار. هر چه بد است او را نیز انتخاب و هر چه بدتر است ایثار مهمان نماید. افشرهٔ خود را قند و عرق دارچینی با آب غوره و آب لیمو ترتیب دهد و از مهمانها دوغ مانند دروغ باشد، ترک ضیافت چنین خوشتر و از همه بهتر است.
و از آن جمله شخصی به دیدن عزیزی رود، در حین برخاستن تکلیف ماندن نماید. (ص ۱۶۸)
مأخذ: آینۀ میراث ۲۴ (دوره جدید سال دوم، شماره اول، بهار ۱۳۸۳)
@mirasmaktoob
.
خاتمه – در امور متعلّقه به خود مهمان
مهمان چون داخل منزل صاحب ضیافت شود میباید دل و دیده و چشم خود را درست محافظت کند. چیزی خوب که میبیند و وفور و پاکیزگی و حسن اوضاع و فروش و ظروف و سایر اسباب تجمّل صاحبخانه که به نظر میآرد در دل طریقهٔ حسد چنان که شیوهٔ حاسدان و تنگچشمان است مسلوک ندارد و نپرسد که به چند گرفته و خریده و یا مال خود است یا عاریه است که اینها دلالت بر جزوی از حسد دارد. پُر در مقام استحسان هم نباشد. اگر دیگری تحسین کند او نیز فیالجمله تصدیق کند. بسیار در مقام تحصین بودن باعث و دلیل بر عظم آن چیز و ندیدن و نداشتن و طلبیدن او میکند.
و چشم را از نظر کردن بسیار به هر چیزی که رضای صاحبخانه در او نباشد نگاه دار[د]، و مثلاً به پسران امرد و جانب حرم و کنیز و خدم و چیزهای مستورهٔ صاحبخانه نظر کردن که عندالخالق و المخلوق بدترین خصلتهاست که نمک کسی چشی و بر سر خوانش نشینی و [میخواهی که] الذّ نعمتش را به تو ایثار نماید، تو از راه بدبختی و شورچشمی به محرّمات او نظر افکنی. (ص ۹/۱۶۸)
مأخذ: آینۀ میراث ۲۴ (دوره جدید سال دوم، شماره اول، بهار ۱۳۸۳)
@mirasmaktoob
.
مهمان چون داخل منزل صاحب ضیافت شود میباید دل و دیده و چشم خود را درست محافظت کند. چیزی خوب که میبیند و وفور و پاکیزگی و حسن اوضاع و فروش و ظروف و سایر اسباب تجمّل صاحبخانه که به نظر میآرد در دل طریقهٔ حسد چنان که شیوهٔ حاسدان و تنگچشمان است مسلوک ندارد و نپرسد که به چند گرفته و خریده و یا مال خود است یا عاریه است که اینها دلالت بر جزوی از حسد دارد. پُر در مقام استحسان هم نباشد. اگر دیگری تحسین کند او نیز فیالجمله تصدیق کند. بسیار در مقام تحصین بودن باعث و دلیل بر عظم آن چیز و ندیدن و نداشتن و طلبیدن او میکند.
و چشم را از نظر کردن بسیار به هر چیزی که رضای صاحبخانه در او نباشد نگاه دار[د]، و مثلاً به پسران امرد و جانب حرم و کنیز و خدم و چیزهای مستورهٔ صاحبخانه نظر کردن که عندالخالق و المخلوق بدترین خصلتهاست که نمک کسی چشی و بر سر خوانش نشینی و [میخواهی که] الذّ نعمتش را به تو ایثار نماید، تو از راه بدبختی و شورچشمی به محرّمات او نظر افکنی. (ص ۹/۱۶۸)
مأخذ: آینۀ میراث ۲۴ (دوره جدید سال دوم، شماره اول، بهار ۱۳۸۳)
@mirasmaktoob
.
بیان کنایی و تصویری؛ یکی از شگردهای سبکی قطران
✍️ رحمان مشتاقمهر
با در نظر گرفتن نمونههایی که در تذکرهها و کتابهای تاریخ ادبیات به جا مانده است، قدمت سرودن شعر به زبان فارسی دری، به میانههای قرن سوم هجری میرسد ولی آنچه امروز از شاعران دو قرن سوم و چهارم در دست است، به استثنای شاهنامۀ فردوسی، چندان نیست که براساس آن بتوان دربارۀ چندی و چونی شعر فارسی، نظری صائب اظهار کرد. ازاینجهت دیوان قطران تبریزی، که تماماً متعلّق به قرن پنجم است، از لحاظ تحقیقات زبانی و ادبی بسیار مغتنم است. با توجه به همین سابقۀ کوتاه شعر فارسی قبل از قرن پنجم، قطران بیش از آنکه شاعری متأثّر و مقلّد باشد، شاعری خلّاق، مبتکر و تأثیرگذار است. واژگان و ترکیبات دیوان او فرهنگ کوچکی از زبان فارسی متداول در منطقۀ آذربایجان، ارّان و قفقاز است. همچنین ترکیبات کنایی و تصاویر شاعرانۀ او درعینحال که متّکی به سنّت ادبی درحالشکلگیری است، نوآوریهایی دارد که چهبسا به دلیل دستیاب نبودنِ اشعارش، در شعر متأخرانش پیگیری نشده است.
در این مقاله به نوعی از بیان کنایی در دیوان قطران تبریزی پرداختهایم که با الهام از طبیعت و تخیّل خلّاق و استفاده از ظرفیتهای زبانی شکل گرفته است و بهصورت یکی از ویژگیهای سبکی و بوطیقای شعری قطران درآمده است.
مأخذ: دوشمارۀ ۷۴-۷۵ دوفصلنامۀ آینۀ میراث (دورۀ سوم، سال اول، شمارۀ اول و دوم [پیاپی: ۷۴-۷۵]، بهار ـ تابستان و پاییز ـ زمستان ۱۴۰۳)
@mirasmaktoob
.
✍️ رحمان مشتاقمهر
با در نظر گرفتن نمونههایی که در تذکرهها و کتابهای تاریخ ادبیات به جا مانده است، قدمت سرودن شعر به زبان فارسی دری، به میانههای قرن سوم هجری میرسد ولی آنچه امروز از شاعران دو قرن سوم و چهارم در دست است، به استثنای شاهنامۀ فردوسی، چندان نیست که براساس آن بتوان دربارۀ چندی و چونی شعر فارسی، نظری صائب اظهار کرد. ازاینجهت دیوان قطران تبریزی، که تماماً متعلّق به قرن پنجم است، از لحاظ تحقیقات زبانی و ادبی بسیار مغتنم است. با توجه به همین سابقۀ کوتاه شعر فارسی قبل از قرن پنجم، قطران بیش از آنکه شاعری متأثّر و مقلّد باشد، شاعری خلّاق، مبتکر و تأثیرگذار است. واژگان و ترکیبات دیوان او فرهنگ کوچکی از زبان فارسی متداول در منطقۀ آذربایجان، ارّان و قفقاز است. همچنین ترکیبات کنایی و تصاویر شاعرانۀ او درعینحال که متّکی به سنّت ادبی درحالشکلگیری است، نوآوریهایی دارد که چهبسا به دلیل دستیاب نبودنِ اشعارش، در شعر متأخرانش پیگیری نشده است.
در این مقاله به نوعی از بیان کنایی در دیوان قطران تبریزی پرداختهایم که با الهام از طبیعت و تخیّل خلّاق و استفاده از ظرفیتهای زبانی شکل گرفته است و بهصورت یکی از ویژگیهای سبکی و بوطیقای شعری قطران درآمده است.
مأخذ: دوشمارۀ ۷۴-۷۵ دوفصلنامۀ آینۀ میراث (دورۀ سوم، سال اول، شمارۀ اول و دوم [پیاپی: ۷۴-۷۵]، بهار ـ تابستان و پاییز ـ زمستان ۱۴۰۳)
@mirasmaktoob
.
❤1
یکصد و نود و پنجمین نشست مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب
نشست بینالمللی به مناسبت روز بزرگداشت مولانا جلال الدّین محمد بلخی
سخنرانان:
فردوس اعظم، شاعر و نویسنده (تاجیکستان)
عبدالجبار سروش، شاعر (تاجیکستان)
شفیقالله شفیق، نویسنده و پژوهشگر (افغانستان)
گلناز طاهریان، شاعر و نویسنده (تاجیکستان)
جمشید علیزاده، شاعر (ایران)
عارف نوشاهی، پژوهشگر حوزۀ ایرانشناسی و مصحح (پاکستان)
سه شنبه 8 مهر 1404؛ ساعت 17
به صورت مجازی
پخش در سایت و پلتفرمهای مؤسسه
پخش در اینستاگرام: mirasmaktoob
شمارۀ تماس: 66490612
mirasmaktoob.com
نشست بینالمللی به مناسبت روز بزرگداشت مولانا جلال الدّین محمد بلخی
سخنرانان:
فردوس اعظم، شاعر و نویسنده (تاجیکستان)
عبدالجبار سروش، شاعر (تاجیکستان)
شفیقالله شفیق، نویسنده و پژوهشگر (افغانستان)
گلناز طاهریان، شاعر و نویسنده (تاجیکستان)
جمشید علیزاده، شاعر (ایران)
عارف نوشاهی، پژوهشگر حوزۀ ایرانشناسی و مصحح (پاکستان)
سه شنبه 8 مهر 1404؛ ساعت 17
به صورت مجازی
پخش در سایت و پلتفرمهای مؤسسه
پخش در اینستاگرام: mirasmaktoob
شمارۀ تماس: 66490612
mirasmaktoob.com
Forwarded from Shabankareh/Шабонкоре
🔴 خبر فرهنگی برگزاری نشست بزرگداشت مولوی بلخی در مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب بصورت مجازی در تهران:
🔴195-умин нишасти Муассисаи пажӯҳишии мероси мактуб:
Нишасти байналмилалии 8-уми Меҳри 1404 хуршедӣ, баробар бо 30-уми Сентябри 2025 мелодӣ,
Ба муносибати рӯзи бузургдошти Мавлоно Ҷалолуддин Муҳаммади Балхӣ
🔷Суханронон:
🔳Фирдавси Аъзам, шоир ва нависанда (Тоҷикистон)
🔳Абдуҷаббори Суруш, шоир ва пажуҳишгар (Тоҷикистон)
🔳Шафиқулло Шафиқ , нависанда ва пажуҳишгар (Афғонистон)
🔳Гулноз Тоҳириён, шоир ва нависанда (Тоҷикистон)
🔳Ҷамшед Ализода, шоир (Эрон)
🔳Ориф Навшоҳӣ, пажуҳишгари ҳавзаи Эроншиносӣ ва муссаҳеҳ (Покистон)
🟢 Сешанбе 8-меҳри 1404,
Баробар бо 30-Сентябри 2025
🔻 Соати:
17:00 ба вақти Эрон
18:30 ба вақти Тоҷикистон ва Узбакистон
18:00 ба вақти Афғонистон
"Ба сурати маҷозӣ"
🔶 Пахш дар сайт ва платформаҳои Муассисаи пажӯҳишии мероси мактуб,
Пахш дар Инстаграм:
http://mirasmaktoob.com
Шумораи телефон:
+982166490612
🔴 یکصد و نود و پنجمین نشست مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب
نشست بینالمللی 8 مهـــــــــــــــــر،
به مناسبت روز بزرگداشت مولانا جلال الدّین محمد بلخی
🔷سخنرانان:
🔳 فردوس اعظم، شاعر و نویسنده (تاجیکستان)
🔳 عبدالجبار سروش، شاعر و پژوهشگر (تاجیکستان)
🔳 شفیق الله شفیق، نویسنده و پژوهشگر (افغانستان)
🔳 گلناز طاهریان، شاعر و نویسنده (تاجیکستان)
🔳 جمشید علیزاده، شاعر (ایران)
🔳 عارف نوشاهی، پژوهشگر حوزۀ ایرانشناسی و مصحح (پاکستان)
🟢 سه شنبه 8 مهر 1404؛
🔻 ساعت:
17:00 به وقت تهران،
18:30 به وقت تاجیکستان و ازبکستان
18:00 به وقت افغانستان
«به صورت مجازی»
🔶 پخش در سایت و پلتفرمهای مؤسسه
پخش در اینستاگرام:mirasmaktoob
شمارۀ تماس: 66490612
mirasmaktoob.com
https://www.facebook.com/share/p/19R1HLd8HZ/
🔴195-умин нишасти Муассисаи пажӯҳишии мероси мактуб:
Нишасти байналмилалии 8-уми Меҳри 1404 хуршедӣ, баробар бо 30-уми Сентябри 2025 мелодӣ,
Ба муносибати рӯзи бузургдошти Мавлоно Ҷалолуддин Муҳаммади Балхӣ
🔷Суханронон:
🔳Фирдавси Аъзам, шоир ва нависанда (Тоҷикистон)
🔳Абдуҷаббори Суруш, шоир ва пажуҳишгар (Тоҷикистон)
🔳Шафиқулло Шафиқ , нависанда ва пажуҳишгар (Афғонистон)
🔳Гулноз Тоҳириён, шоир ва нависанда (Тоҷикистон)
🔳Ҷамшед Ализода, шоир (Эрон)
🔳Ориф Навшоҳӣ, пажуҳишгари ҳавзаи Эроншиносӣ ва муссаҳеҳ (Покистон)
🟢 Сешанбе 8-меҳри 1404,
Баробар бо 30-Сентябри 2025
🔻 Соати:
17:00 ба вақти Эрон
18:30 ба вақти Тоҷикистон ва Узбакистон
18:00 ба вақти Афғонистон
"Ба сурати маҷозӣ"
🔶 Пахш дар сайт ва платформаҳои Муассисаи пажӯҳишии мероси мактуб,
Пахш дар Инстаграм:
http://mirasmaktoob.com
Шумораи телефон:
+982166490612
🔴 یکصد و نود و پنجمین نشست مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب
نشست بینالمللی 8 مهـــــــــــــــــر،
به مناسبت روز بزرگداشت مولانا جلال الدّین محمد بلخی
🔷سخنرانان:
🔳 فردوس اعظم، شاعر و نویسنده (تاجیکستان)
🔳 عبدالجبار سروش، شاعر و پژوهشگر (تاجیکستان)
🔳 شفیق الله شفیق، نویسنده و پژوهشگر (افغانستان)
🔳 گلناز طاهریان، شاعر و نویسنده (تاجیکستان)
🔳 جمشید علیزاده، شاعر (ایران)
🔳 عارف نوشاهی، پژوهشگر حوزۀ ایرانشناسی و مصحح (پاکستان)
🟢 سه شنبه 8 مهر 1404؛
🔻 ساعت:
17:00 به وقت تهران،
18:30 به وقت تاجیکستان و ازبکستان
18:00 به وقت افغانستان
«به صورت مجازی»
🔶 پخش در سایت و پلتفرمهای مؤسسه
پخش در اینستاگرام:mirasmaktoob
شمارۀ تماس: 66490612
mirasmaktoob.com
https://www.facebook.com/share/p/19R1HLd8HZ/
مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب به قصد حمایت از کوششهای محققان و مصححان و احیا و انتشار مهمترین آثار مکتوب فرهنگ و تمدن اسلامی و ایرانی تاسیس شد
نقل است كه؛ قاضى نجمالدّين بعد از نقل مولانا، در جمع اكابر فرمود كه؛ در ميان مردم سه چيز عام بود، چون به حضرت مولانا منسوب شد، خاص گرديد.
اوّل آنكه؛ هر بيتى را مثنوى مىگفتند، در اين زمان هركه نام «مثنوى» مىبرد، عقل حكم جزم مىكند كه مثنوى مولانا مراد است.
ثانى آنكه؛ همه علما را «مولانا» مىگفتند، اكنون هركه لفظ «مولانا» مىشنود، آن حضرت، مفهومِ او مىگردد.
ثالث آنكه؛ هر گورخانهاى را «تربت» مىگفتند، اين زمان هركه در قونيه نام تربت مىبرد، مرقد منوّر آن حضرت به خاطر مىرسد. (همدانى، 1390: 51)
مأخذ: همدانى، عبدالوهاببن جلالالدّين محمد. 1390. ثواقب المناقب اولياءللّه. بهتصحيح و مقدمهٔ عارف نوشاهى. تهران: مؤسسه پژوهشی میراث مكتوب.
@mirasmaktoob
.
اوّل آنكه؛ هر بيتى را مثنوى مىگفتند، در اين زمان هركه نام «مثنوى» مىبرد، عقل حكم جزم مىكند كه مثنوى مولانا مراد است.
ثانى آنكه؛ همه علما را «مولانا» مىگفتند، اكنون هركه لفظ «مولانا» مىشنود، آن حضرت، مفهومِ او مىگردد.
ثالث آنكه؛ هر گورخانهاى را «تربت» مىگفتند، اين زمان هركه در قونيه نام تربت مىبرد، مرقد منوّر آن حضرت به خاطر مىرسد. (همدانى، 1390: 51)
مأخذ: همدانى، عبدالوهاببن جلالالدّين محمد. 1390. ثواقب المناقب اولياءللّه. بهتصحيح و مقدمهٔ عارف نوشاهى. تهران: مؤسسه پژوهشی میراث مكتوب.
@mirasmaktoob
.
از مولانا پرسيدند كه؛ مجلّدات مثنوى را بر يكديگر ترجيحى و تفضيلى هست يا نه؟
فرمود كه؛ ثانى را بر اوّل، فضيلت چنان است كه آسمان دوّم را بر اوّل و همچنين سيم را بر دوّم، الى آخر. (همدانى، 1390: 6/85)
مأخذ: همدانى، عبدالوهاببن جلالالدّين محمد. 1390. ثواقب المناقب اولياءللّه. بهتصحيح و مقدمهٔ عارف نوشاهى. تهران: مؤسسه پژوهشی میراث مكتوب.
@mirasmaktoob
.
فرمود كه؛ ثانى را بر اوّل، فضيلت چنان است كه آسمان دوّم را بر اوّل و همچنين سيم را بر دوّم، الى آخر. (همدانى، 1390: 6/85)
مأخذ: همدانى، عبدالوهاببن جلالالدّين محمد. 1390. ثواقب المناقب اولياءللّه. بهتصحيح و مقدمهٔ عارف نوشاهى. تهران: مؤسسه پژوهشی میراث مكتوب.
@mirasmaktoob
.
از «شمس» چه میدانیم؟
میراث مکتوب- هفتم مهرماه در تقویم رسمی کشورمان به عنوان روز بزرگداشت شمس تبریزی ثبت شده است. به همین مناسبت نگاهی داریم به زندگی شمس.
در شهر خود غریب
مهدی محبتی، استاد زبان و ادبیات فارسی در کتاب «در جدال خویشتن» در نگاهی به زندگی شمس تبریزی نوشته است: بر…
https://mirasmaktoob.com/از-شمس-چه-میدانیم؟/
میراث مکتوب- هفتم مهرماه در تقویم رسمی کشورمان به عنوان روز بزرگداشت شمس تبریزی ثبت شده است. به همین مناسبت نگاهی داریم به زندگی شمس.
در شهر خود غریب
مهدی محبتی، استاد زبان و ادبیات فارسی در کتاب «در جدال خویشتن» در نگاهی به زندگی شمس تبریزی نوشته است: بر…
https://mirasmaktoob.com/از-شمس-چه-میدانیم؟/
عزیز متموّل
که شخصی کاسبی قلیل البضاعه در جوار توانگر مالدار کثیرالأستطاعه مسکن داشت و هر روز آنچه از موضوع اکتساب به حیطهٔ تحصیل میآورد صرف معیشت عیال در کمال رفاه بال و به رفتهٔ احوال پیوسته زندگانی مینمود، همیشه دود مطبخش به فلک اثیر صعود مینمود و چندنفر از اقارب و اجانب به سر سفرهٔ خود مینشانده به صحبت و عشرت مشغول میبود و اوقات را چنین میگذرانید.
و همسایهٔ وافرمایه دَرِ خانهٔ خود را چون قفل وسواس که مختص به نام خود ساخته و به روی سایرناس گشایش نمیپذیرفت و علیالدّوام مسدود میداشت، چنانچه در سرکارش یک درم گوشت پخته میشد یک شب به گوشت و یک شب به شوربا و یک شب به استخوان او آسایش [و] قناعت میکرد.
یک شب مخدّرهٔ محرومهٔ این متموّل ذر اخراجات متأمّل، در مقام اظهار خجالت از اکثار اخراجات وافره و اسراف در تنعمّات متکاثرهٔ او گفت که سبب چه باشد که این همسایهٔ بیمایهٔ ما هر شب به آن قلّت مؤؤنة و فقدان مکنت و ثروت به تعیّش و تفنّن در نعمت مشغول [است] و ما مطلقاً به غیر از آب شوربای غیر معقول پیرامون قلیلی از نعمت سهلالحصول نمیگردیم و روزها در تک و دو و شبها به محاسبهٔ مطالبات و تفتیح سررشتهٔ معاملات مشغولی و بهرهای ازین همه اندوختهٔ خود نمیبری و به غیر راه تقطیر و تنگی معاش نمیرسی و بجز از حسرت و اندوه از این مال انبوه نمیبری.
تاجرِ در جواب ماهر، دانست که بیبرهان قاطع لقمهٔ سکوت در دهان پرشکوهٔ زوجهٔ ناقانع خود نمیتواند نهاد. لاجرم دهان همیان گشاده مشت زری در خریطهای گذاشته به زوجهٔ خود داد و گفت همین زر را از دیوار همسایه به جایی که رهگذر آن بیمایه باشد بینداز و مرا از شغل ملاحظهٔ دفتر معطل مساز که جواب با صواب ترا همسایه به لسان حال خواهد داد و این عقیده را برای تو او خواهد گشاد. و زن خریطهٔ زر را به نحوی که شوهرش مقرّر ساخت به رهگذر مرد همسایه انداخت.
چون ایّام قلیلی ازین مقدّمه منقضی شد زوجهٔ تاجر هر چند گوش به خانهٔ همسایه و خاطر بر تفتیش کیفیّت وضع آن شخص بیمایه نهاد به هیچوجه صدای جوش و خروش که سابقاً استماع مینمود به گوشش نیامده خانهٔ همسایه را چون قبرستان غربا عاری از رونق و خالی از نظام و نسق سابق یافت. آواز دمسازی و بوی نعمتی به گوش و مشامش نمیرسید. زن تاجر در تحیّر افتاده حقیقت این رمز را از شوهر خود استفسار نمود.
تاجر به زوجهٔ خود چنین خطاب نمود که چون تو تجربه کار نبودی از آن جهت در خطاب و عتاب امر تو که با من مسلوک داشتی معذورت داشتم و جواب ترا زبان حال همسایه گذاشتم و حواله به تقریر تغییر اسلوب معیشت این مرد بیمایه کردم.
دانسته باش که وفور مال و توفیر در فزونی اموال امثال ما اهل ثروت در امساک از تنعّم و مراعات شیوهٔ خسّت ولوم است. بدون مراعات این دو امر عسرت، ثروت و مکنت صورتپذیر نشود.
بنای تنعّم و ترفیه که این همسایهٔ بیمایهٔ فرومایه گذاشته سببش آن بود که این شخص هر چه که تحصیل مینمود همان روز به مصرف میرسانید. زیاده از وجه ضرورت نمیماند که به تدارک و خیال افزون و توفیر نمودن او خیزد. اکنون که چند قراضهای من حیث لایحتسب به دستش افتاده در آن خیال و مشق است که ما هستیم و بنای امور زندگانی خود را از یمن همسایگی ما که طلسم اعظم است [و] محرومی از نعمت است بر صرفه و غبطه گذاشته و اطوار سابقهٔ خود را که بهشت نقد وقت او بود فراموش کرده.
زن گفت ای مدّبر مغبون، و ای متفکر به خطا مقرون، و ای مدبر از سلسلهٔ عافیت بیرون گیرم که گنج از حدّ و قیاس افزون و کنوز فرو رفتهٔ قارون از تو باشد. چون چاشنی تمتّع از او نگیری و صورت رفاه و استلذاذ ازو نپذیری با این همه وزر و وبال و مظلمهٔ لازم النکّال چه فایده به حال و چه عایده به مال تو خواهد شد.
بیش ازین نیست که در دنیا محروم و مطعون و در عقبی مجرم و مغبون خواهی ماند. (ص ۵۱/۱۴۹)
مأخذ: آینۀ میراث ۲۴ (دوره جدید سال دوم، شماره اول، بهار ۱۳۸۳)
@mirasmaktoob
.
که شخصی کاسبی قلیل البضاعه در جوار توانگر مالدار کثیرالأستطاعه مسکن داشت و هر روز آنچه از موضوع اکتساب به حیطهٔ تحصیل میآورد صرف معیشت عیال در کمال رفاه بال و به رفتهٔ احوال پیوسته زندگانی مینمود، همیشه دود مطبخش به فلک اثیر صعود مینمود و چندنفر از اقارب و اجانب به سر سفرهٔ خود مینشانده به صحبت و عشرت مشغول میبود و اوقات را چنین میگذرانید.
و همسایهٔ وافرمایه دَرِ خانهٔ خود را چون قفل وسواس که مختص به نام خود ساخته و به روی سایرناس گشایش نمیپذیرفت و علیالدّوام مسدود میداشت، چنانچه در سرکارش یک درم گوشت پخته میشد یک شب به گوشت و یک شب به شوربا و یک شب به استخوان او آسایش [و] قناعت میکرد.
یک شب مخدّرهٔ محرومهٔ این متموّل ذر اخراجات متأمّل، در مقام اظهار خجالت از اکثار اخراجات وافره و اسراف در تنعمّات متکاثرهٔ او گفت که سبب چه باشد که این همسایهٔ بیمایهٔ ما هر شب به آن قلّت مؤؤنة و فقدان مکنت و ثروت به تعیّش و تفنّن در نعمت مشغول [است] و ما مطلقاً به غیر از آب شوربای غیر معقول پیرامون قلیلی از نعمت سهلالحصول نمیگردیم و روزها در تک و دو و شبها به محاسبهٔ مطالبات و تفتیح سررشتهٔ معاملات مشغولی و بهرهای ازین همه اندوختهٔ خود نمیبری و به غیر راه تقطیر و تنگی معاش نمیرسی و بجز از حسرت و اندوه از این مال انبوه نمیبری.
تاجرِ در جواب ماهر، دانست که بیبرهان قاطع لقمهٔ سکوت در دهان پرشکوهٔ زوجهٔ ناقانع خود نمیتواند نهاد. لاجرم دهان همیان گشاده مشت زری در خریطهای گذاشته به زوجهٔ خود داد و گفت همین زر را از دیوار همسایه به جایی که رهگذر آن بیمایه باشد بینداز و مرا از شغل ملاحظهٔ دفتر معطل مساز که جواب با صواب ترا همسایه به لسان حال خواهد داد و این عقیده را برای تو او خواهد گشاد. و زن خریطهٔ زر را به نحوی که شوهرش مقرّر ساخت به رهگذر مرد همسایه انداخت.
چون ایّام قلیلی ازین مقدّمه منقضی شد زوجهٔ تاجر هر چند گوش به خانهٔ همسایه و خاطر بر تفتیش کیفیّت وضع آن شخص بیمایه نهاد به هیچوجه صدای جوش و خروش که سابقاً استماع مینمود به گوشش نیامده خانهٔ همسایه را چون قبرستان غربا عاری از رونق و خالی از نظام و نسق سابق یافت. آواز دمسازی و بوی نعمتی به گوش و مشامش نمیرسید. زن تاجر در تحیّر افتاده حقیقت این رمز را از شوهر خود استفسار نمود.
تاجر به زوجهٔ خود چنین خطاب نمود که چون تو تجربه کار نبودی از آن جهت در خطاب و عتاب امر تو که با من مسلوک داشتی معذورت داشتم و جواب ترا زبان حال همسایه گذاشتم و حواله به تقریر تغییر اسلوب معیشت این مرد بیمایه کردم.
دانسته باش که وفور مال و توفیر در فزونی اموال امثال ما اهل ثروت در امساک از تنعّم و مراعات شیوهٔ خسّت ولوم است. بدون مراعات این دو امر عسرت، ثروت و مکنت صورتپذیر نشود.
بنای تنعّم و ترفیه که این همسایهٔ بیمایهٔ فرومایه گذاشته سببش آن بود که این شخص هر چه که تحصیل مینمود همان روز به مصرف میرسانید. زیاده از وجه ضرورت نمیماند که به تدارک و خیال افزون و توفیر نمودن او خیزد. اکنون که چند قراضهای من حیث لایحتسب به دستش افتاده در آن خیال و مشق است که ما هستیم و بنای امور زندگانی خود را از یمن همسایگی ما که طلسم اعظم است [و] محرومی از نعمت است بر صرفه و غبطه گذاشته و اطوار سابقهٔ خود را که بهشت نقد وقت او بود فراموش کرده.
زن گفت ای مدّبر مغبون، و ای متفکر به خطا مقرون، و ای مدبر از سلسلهٔ عافیت بیرون گیرم که گنج از حدّ و قیاس افزون و کنوز فرو رفتهٔ قارون از تو باشد. چون چاشنی تمتّع از او نگیری و صورت رفاه و استلذاذ ازو نپذیری با این همه وزر و وبال و مظلمهٔ لازم النکّال چه فایده به حال و چه عایده به مال تو خواهد شد.
بیش ازین نیست که در دنیا محروم و مطعون و در عقبی مجرم و مغبون خواهی ماند. (ص ۵۱/۱۴۹)
مأخذ: آینۀ میراث ۲۴ (دوره جدید سال دوم، شماره اول، بهار ۱۳۸۳)
@mirasmaktoob
.