tgoop.com/mitingg/311191
Last Update:
😍 رمان زیبای [ ســالومـه]
هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘
https://www.tgoop.com/mitingg/308471
از قسمت اول بخونین👇
#ســالومـه❤️ #قسمت_153
سالارساکت و علاقمند گوش می داد. پرسیدم :
-سرتون درد گرفت ؟
نگاهم کرد و گفت :
- من دارم با علاقه گوش می کنم ! پس ادامه بدین ...
-بابا فریدم همیشه می گفت کولی ها از مردم هند هستن و زباناونا سانسکریت ، اما مادرم قبول نداشت ...می گفت:
آداب و رسوم کولی ها توی دنیا یکیه ، فقط وقتی به محلی می رسن و ساکن می شن رنگ و بوی اون محل و به خودشون می گیرن ، اونا به خاطر اینکه شهر به شهر و روستا به روستا می رن و آداب و رسوم زیادی پیدا می کنن
...تو یه کتابی خوندم اونا به دو مبدا خیر و شر معتقد هستن ...اونا زیاد به مذهب علاقه ندارن ...
سالار نگاهم کردو گفت:
-به نظرم زنان کولی همه مثل مادر شما هنرمند وزیبا هستن ...
کنار درختی ایستادیم و گفتم :
-کولی های انگلستان زیباترین زنان را دارن ، حتی رئیس اون قبایل کولی در انگلستان همان ملکه ست ...البته توی کشورهای دیگه کولی ها کارهای خلاف زیادی می کنن و از بدترین کارها ابایی ندارن ، اما توی کشور ما ، از بعد از انقلاب که اکثر قبایل از هم پاشیده شدن یا عده ی ناچیزی باقی مانده ، اینجا کار خلتفی نمی کنن ، بیشتر اونا قبل از انقلاب از راه رقص و آواز و موسیقی گذران می کردن ...اما حالا با هنرهای دستی ، کف بینی و فال ...زندگی می کنند.
سالار تکیه داد و نگاه کنجکاوانه اش را به من دوخت انگار هنوز هم منتظر بود :
-می دونید ازدواج کولی ها چه طوری بوده البته نه توی ایران ، اونا یعنی دختر و پسر می آن جلوی ملکه زانو می زنن
و ملکه شروع می کنه به آنها نصیحت کردن ؛ بعد دست اونا رو توی دست هم می ذاره ...بعد اونا ازدواج می کنن .
مقابل پای سالار روی چمن ها نشستم. سالار روی سنگی نشسته بود، لب گشود:
-شما اطلاعات جالبی دارید!
-سر شما رو درد آورد نه ؟
سرش را تکان داد و گفت :
تا به حال این طوری به قبایل فکر نکرده بودم ، فقط فکر می کردم کولی ها دوره گردهایی هستن که توی کوچه ها می چرخن .
دستم را روی زانوی او گذاشتم . سالار به دستم خیره شد و غمی چهره اش را گرفت . برای اینکه فکر او را عوض کنم گفتم :
-به نظر شما کولی ها عجیب نیستن ؟ بابا می گفت اونا هنگام مهاجرت از هند به دسته های مختلفی تقسیم شدند.
گروهی در آسیا موندن ؛ گروهی به اروپا رفتن و گروهی به امریکا بعضی از کولی ها توی فرانسه ساکن شدند ...عده ی اطراف شهر مسکو بودن که در زمان تزار ها دارای ثروت و شکوه زیادی شدند و در کاخ ها جای گرفتن .
سالار گفت :
-اگه دایی فرید رو نمی شناختم فکر می کردم اون واقعا یه کولی بوده .
خندیدم و به چهره ی روشن سالار چشم دوختم :
-آخه بابا یک کتاب قطور داشت که همه چیز و رو راجع به کولی ها نوشته بودشاید ازدواج با مادرم اونو تحریک کرده بود.
حالا سالار مستقیم به چشمانم خیره شد . همان نگاه پر جذبه که جذبه و اقتدار از آن میپاشید
،نگاهی که دل ها می لرزاند.
نگاه از او گرفتم و به چمن ها خیره شدم . گفت :
-یکبار قبلا به شما گفته بودم وقتی نگاهتون می کنم نگاه از من نگیرین
سر بلند کردم و به او خیره شدم . نگاه سالار مرا از زمین و زمینان جدا کرد و صدایش مرا به اوج رساند:
-چشم های شما مثل دو اقیانوس وسعت دارن .
سکوتم را دید زمزمه کرد:
-من از وقتی خیلی کوچک بودم حتی زمانی که یک نوجوان بودم همه در مقابل پای من بلند می شدن و همه از کوچک وبزرگ به من احترام می گذاشتند.
پدرم اولین کسی که اون قدر احترام گذاشت تا بقیه احترام گذاشت تا بقیه هم یاد گرفتند اون قدر آقا سالار به من گفتن که دیگه جرات نمی کردم رفتار بدی داشته باشم و تمام سعی خودم را می کردم تا شایسته و شریف زندگی کنم. اون قدر احترام و اون همه کار توی اون سن از من اینو ساخت ،به من نگاه کنید من یک جوان هستم اما هیچ یک از کارهای جوانان دیگر را بلد نیستم ...من دو سال خارج از کشور بودم اما ...
آقا سالار شما چیزایی دارین که هیچ کس نداره .
لبخند محوش چهره اش را زینت داد:
-من تمام دلتنگی ها و تنهاییم را با راز و نیاز با خدا پر می کنم . من حتی خندیدن رو فراموش کردم ...وقتی شما اومدین ...
سالار سکوت کرد و چشمانش را روی هم گذاشت . به سالار خیره شدم آیا سالار به چشمان من این همه زیبا بود یا به چشم همه ...اما نه گلی هم از او تعریف کرد. یار محمد و گل بهار هم ، پس زیبا بود..
BY ❥ میتینگ عاشقانه ها ❥ تولدت مبارک ❤️ تبریک تولد 🎂🎊🎉
Share with your friend now:
tgoop.com/mitingg/311191