tgoop.com/mn_artworks/1036
Last Update:
آمدی در خواب من دیشب چه کاری داشتی؟
ای عجب... از این طرفها هم گذاری داشتی!
راه را گم کرده بودی نیمه شب شاید عزیز!
یا که شاید با دل تنگم قراری داشتی
شانههای خوشتراشت تخته سنگ مرمری
با شلال گیسوانت آبشاری داشتی
گلنراقی بر لبت میخاند هی "من را ببوس"
از جوانیهای حسرت یادگاری داشتی
بند میآمد نفسهای من از زیباییات
ماه بودی و پلنگ خوش شکاری داشتی
مهربانی هم بلد بودی عجب نامهربان!
بعد عمری یادت افتاده که یاری داشتی
سر به زیر انداختی و گفتی آهسته سلام
لب فرو بستی نگاه شرمساری داشتی
خاستم چیزی بگویم، گریه بغضم را شکست
نه! نگفتم سالها چشم انتظاری داشتی
با نوازش میکشیدی آه و میگفتی ببخش
سر به دوشم هق هقِ بیاختیاری داشتی
مستِ آغوشم دهانت بوی تندِ بوسه داشت
با چنین مستی ولی چشم خماری داشتی
وقت رفتن بغض کردی خیره ماندی سوی من
شاید از دیوانهی خود انتظاری داشتی
رفتی و ناباورانه من کنار پنجره
عطر باران بود و بر شیشه بخاری داشتی
صبح بوی گل تمام خانه را پر کرده بود
کاش میشد باز در خوابم گذاری داشتی
عشق یعنی بیگلایه لب فرو بستن... سکوت
دلخوش از اینکه شبی با او قراری داشتی
#شهراد_میدری
@mn_artworks
BY MN Artworks
Share with your friend now:
tgoop.com/mn_artworks/1036