هرچند که هرگز نرسیدم به وصالت
عمری که حرام تو شد ای عشق حلالت !
طاووسی و حُسنت قفس پر زدن توست
ای مرغ گرفتار ! چه سود از پر و بالت
زیبایی امروز تو گنجی ابدی نیست
بیچاره تو و دلخوشی رو به زوالت
مانند اناری که سر شاخه بخشکد
افسوس که هرگز نرسیدی به کمالت !
پرسیدیام از عشق و جوابی نشنیدی
بشنو که سزاوار سکوت است سؤالت
یک بار به اصرار تو عاشق شدم ای دل
اینبار اگر اصرار کنی، وای به حالت !
#فاضل_نظری
@mn_artworks
عمری که حرام تو شد ای عشق حلالت !
طاووسی و حُسنت قفس پر زدن توست
ای مرغ گرفتار ! چه سود از پر و بالت
زیبایی امروز تو گنجی ابدی نیست
بیچاره تو و دلخوشی رو به زوالت
مانند اناری که سر شاخه بخشکد
افسوس که هرگز نرسیدی به کمالت !
پرسیدیام از عشق و جوابی نشنیدی
بشنو که سزاوار سکوت است سؤالت
یک بار به اصرار تو عاشق شدم ای دل
اینبار اگر اصرار کنی، وای به حالت !
#فاضل_نظری
@mn_artworks
بدیدم طاق ابرویت
دلم شد مبتلای تو
به شوخی میبرد دل را
تو دانی و خدای تو
اگر مطلب تو را این است
که من در حسرتت مردم
مرا صد جان اگر باشد
همه سازم فدای تو ...
#جامی
@mn_artworks
دلم شد مبتلای تو
به شوخی میبرد دل را
تو دانی و خدای تو
اگر مطلب تو را این است
که من در حسرتت مردم
مرا صد جان اگر باشد
همه سازم فدای تو ...
#جامی
@mn_artworks
Rahzane Ahle Honar
Mohammad Reza Shajarian
ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است... 💔
MN Artworks
به کجا ها برد این امید ما را ... #فریدون_مشیری @mn_artworks
به کجاها برد این امید ما را؟
نشد این عاشق سرگشته صبور
نشد این مرغک پربسته رها
به کجا می روم یارا؟ به کجا می برد مارا؟
ره این چاره ندانم به خدا
نشود دل نفسی از تو جدا
به هوایت همه جا در همه حال
به امیدی بگشایم شب و روز پر و بال
غم عشقت دل ما را
به کجاها برد بالا؟
#فریدون_مشیری
@mn_artworks
نشد این عاشق سرگشته صبور
نشد این مرغک پربسته رها
به کجا می روم یارا؟ به کجا می برد مارا؟
ره این چاره ندانم به خدا
نشود دل نفسی از تو جدا
به هوایت همه جا در همه حال
به امیدی بگشایم شب و روز پر و بال
غم عشقت دل ما را
به کجاها برد بالا؟
#فریدون_مشیری
@mn_artworks
بالا بلند! عقــــد تــــــو را با لبـــــــــان من
آن شب مگر فرشتهای از آسمان نبست؟
باران جل جل شب خـــــــــرداد تــــــوی پـــارک
مهرت همان شب.. اشهد ان...دردلم نشست
آن شب کبو .. (کبو).. کبوتــری از بامتان پرید
نم نم نما (نما) نماز تو در بغض من شکست
سُبحانَ مَن یُمیت ُ و یُحیــــــــی و لا ا لـه
ا لّا هُو ا لــَّــذی ا خَذ ا لعهْــــدَ فی ا لَسْت
سبحان ربِّ هر چــــه دلـــــم را ز من بریــــد
سبحان ربِّ هر چه دلم را ز من گســــست
#محمدحسین_بهرامیان
@mn_artworks
آن شب مگر فرشتهای از آسمان نبست؟
باران جل جل شب خـــــــــرداد تــــــوی پـــارک
مهرت همان شب.. اشهد ان...دردلم نشست
آن شب کبو .. (کبو).. کبوتــری از بامتان پرید
نم نم نما (نما) نماز تو در بغض من شکست
سُبحانَ مَن یُمیت ُ و یُحیــــــــی و لا ا لـه
ا لّا هُو ا لــَّــذی ا خَذ ا لعهْــــدَ فی ا لَسْت
سبحان ربِّ هر چــــه دلـــــم را ز من بریــــد
سبحان ربِّ هر چه دلم را ز من گســــست
#محمدحسین_بهرامیان
@mn_artworks
بربط / مهرآوا - راز دل
<unknown>
راز دل بشنو، از خموشیِ من
@ahanghaye_setare
@ahanghaye_setare
Forwarded from My Music
این سكوت مرا، ناشنیده مگیر
ای آشنا چشم دل بگشا، حال من بنگر
سوز و ساز دلم را ندیده مگیر
امشب که تو در کنار منی
غمگسار منی
سایه از سر من تا سپیده مگیر
ای اشک من، خیز و پرده مشو
پیش چشم ترم
وقت دیدن او، راه دیده مگیر
ای آشنا چشم دل بگشا، حال من بنگر
سوز و ساز دلم را ندیده مگیر
امشب که تو در کنار منی
غمگسار منی
سایه از سر من تا سپیده مگیر
ای اشک من، خیز و پرده مشو
پیش چشم ترم
وقت دیدن او، راه دیده مگیر
آمدی در خواب من دیشب چه کاری داشتی؟
ای عجب... از این طرفها هم گذاری داشتی!
راه را گم کرده بودی نیمه شب شاید عزیز!
یا که شاید با دل تنگم قراری داشتی
شانههای خوشتراشت تخته سنگ مرمری
با شلال گیسوانت آبشاری داشتی
گلنراقی بر لبت میخاند هی "من را ببوس"
از جوانیهای حسرت یادگاری داشتی
بند میآمد نفسهای من از زیباییات
ماه بودی و پلنگ خوش شکاری داشتی
مهربانی هم بلد بودی عجب نامهربان!
بعد عمری یادت افتاده که یاری داشتی
سر به زیر انداختی و گفتی آهسته سلام
لب فرو بستی نگاه شرمساری داشتی
خاستم چیزی بگویم، گریه بغضم را شکست
نه! نگفتم سالها چشم انتظاری داشتی
با نوازش میکشیدی آه و میگفتی ببخش
سر به دوشم هق هقِ بیاختیاری داشتی
مستِ آغوشم دهانت بوی تندِ بوسه داشت
با چنین مستی ولی چشم خماری داشتی
وقت رفتن بغض کردی خیره ماندی سوی من
شاید از دیوانهی خود انتظاری داشتی
رفتی و ناباورانه من کنار پنجره
عطر باران بود و بر شیشه بخاری داشتی
صبح بوی گل تمام خانه را پر کرده بود
کاش میشد باز در خوابم گذاری داشتی
عشق یعنی بیگلایه لب فرو بستن... سکوت
دلخوش از اینکه شبی با او قراری داشتی
#شهراد_میدری
@mn_artworks
ای عجب... از این طرفها هم گذاری داشتی!
راه را گم کرده بودی نیمه شب شاید عزیز!
یا که شاید با دل تنگم قراری داشتی
شانههای خوشتراشت تخته سنگ مرمری
با شلال گیسوانت آبشاری داشتی
گلنراقی بر لبت میخاند هی "من را ببوس"
از جوانیهای حسرت یادگاری داشتی
بند میآمد نفسهای من از زیباییات
ماه بودی و پلنگ خوش شکاری داشتی
مهربانی هم بلد بودی عجب نامهربان!
بعد عمری یادت افتاده که یاری داشتی
سر به زیر انداختی و گفتی آهسته سلام
لب فرو بستی نگاه شرمساری داشتی
خاستم چیزی بگویم، گریه بغضم را شکست
نه! نگفتم سالها چشم انتظاری داشتی
با نوازش میکشیدی آه و میگفتی ببخش
سر به دوشم هق هقِ بیاختیاری داشتی
مستِ آغوشم دهانت بوی تندِ بوسه داشت
با چنین مستی ولی چشم خماری داشتی
وقت رفتن بغض کردی خیره ماندی سوی من
شاید از دیوانهی خود انتظاری داشتی
رفتی و ناباورانه من کنار پنجره
عطر باران بود و بر شیشه بخاری داشتی
صبح بوی گل تمام خانه را پر کرده بود
کاش میشد باز در خوابم گذاری داشتی
عشق یعنی بیگلایه لب فرو بستن... سکوت
دلخوش از اینکه شبی با او قراری داشتی
#شهراد_میدری
@mn_artworks
Forwarded from My Music
عشق من!
بر آب چشمهساران
آن گاه که بــاد آنها را با خود میآورد
شباهنگام گلهای سرخ پرپر شده را
شناور بر روی آب میبینیم.
عشق من!
و دیوارها شکافته میشوند
در برابر آفتاب، رویاروی بـاد و رگبار
و در برابر سالیانی که شتابان میروند
از بامداد ماه مه که آنها آمدند
و آنگاه که آنان سرودخوانان به ناگاه بر روی دیوارهای آماج تیر بارانشان
از چیزهایی بسیار شگفت نوشتند.
عشق من!
بوتهی گل سرخ رد پاها رابر روی دیوار پیمی گیرد
و نامهای نقش بستهی آنها را به هم میتند
و هر تابستان از شدت سرخی گلهای سرخ خواهد رست.
عشق من!
چشمهها را خشک کن
در برابر آفتاب، رویاروی بـادهای دشت و در طول سالیانی که شتابان میگذرند
از بامداد ماه مه که آنها گل بر سینه، با پاهایی برهنه و گامی آهسته آمدند
و با چشمانی درخشنده از لبخندی شگفت .
و بر این دیوار آنگاه که شب به پایان میرسد
گمان میکنیم که لکههای خونی را ببینیم،
که جز گلهای سرخ نیستند
@ahanghaye_setare
بر آب چشمهساران
آن گاه که بــاد آنها را با خود میآورد
شباهنگام گلهای سرخ پرپر شده را
شناور بر روی آب میبینیم.
عشق من!
و دیوارها شکافته میشوند
در برابر آفتاب، رویاروی بـاد و رگبار
و در برابر سالیانی که شتابان میروند
از بامداد ماه مه که آنها آمدند
و آنگاه که آنان سرودخوانان به ناگاه بر روی دیوارهای آماج تیر بارانشان
از چیزهایی بسیار شگفت نوشتند.
عشق من!
بوتهی گل سرخ رد پاها رابر روی دیوار پیمی گیرد
و نامهای نقش بستهی آنها را به هم میتند
و هر تابستان از شدت سرخی گلهای سرخ خواهد رست.
عشق من!
چشمهها را خشک کن
در برابر آفتاب، رویاروی بـادهای دشت و در طول سالیانی که شتابان میگذرند
از بامداد ماه مه که آنها گل بر سینه، با پاهایی برهنه و گامی آهسته آمدند
و با چشمانی درخشنده از لبخندی شگفت .
و بر این دیوار آنگاه که شب به پایان میرسد
گمان میکنیم که لکههای خونی را ببینیم،
که جز گلهای سرخ نیستند
@ahanghaye_setare
یا
چونان رودخانه ای بیا
پر از غرق شدگانِ بسیار در آن
که رهسپار دریاست
که رهسپار زمان است
که رهسپار موجِ بی انتهاست!
#پابلو_نرودا
@mn_artworks
چونان رودخانه ای بیا
پر از غرق شدگانِ بسیار در آن
که رهسپار دریاست
که رهسپار زمان است
که رهسپار موجِ بی انتهاست!
#پابلو_نرودا
@mn_artworks