و رعد (و برق و همه قوای عالم غیب و شهود) و جمیع فرشتگان همه از بیم خدا به تسبیح و ستایش او مشغولند، و صاعقهها را بر سر هر قومی بخواهد میفرستد، باز هم کافران در (قدرت) خدا جدل میکنند با آنکه او سخت انتقام است.
سبحان الله والحمدلله ولا اله الا الله والله اکبر
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
پرسشهای کودکان همان چیزی است که فیلسوفان بر سرش میجنگند.
عایض الدوسری
عایض الدوسری
چون ابرِ هوای نفس میان دل و خورشید هدایت حائل شود، رهرو دچار حیرت گردد.
- امام ابن قیم رحمه الله
(الفوائد)
- امام ابن قیم رحمه الله
(الفوائد)
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
جامعه ما بیش از آنکه به سمت علوم تجربی برود دارد به سمت فلسفه میرود و این باعث میشود جامعهای منفعل باشند و حتی اگر به سمت علم بروند این بیشتر حالت علمگرایی (Scientism) دارد تا علمی و کاربردی بودن. یعنی آنان از علوم تجربی هم فلسفه میسازند.
بُعد فلسفی آسانتر از علمی است که با داده سروکار دارد. بنابراین مردم آنچه راحتتر است را انتخاب میکنند. خواندن صرف آسانتر از پژوهش میدانی و آزمایشگاهی است.
حتی میبینیم که فارغ التحصیلان علوم مهندسی و پزشکی و... به فلسفه روی میآورند و حرفهایی که میزنند بیشتر شبیه فلسفه است تا علم، و به جای آنکه در حرفه خود به مردمشان خدمتی کنند به فعالیتی روی میآورند که نوعی واکنش فلسفی به علم است، نه آنکه خود علم باشد.
این محبوب بودن فلسفه یا فعالیتهای فلسفهگونه دقیقا برعکس تاریخ علم است که نشان دهنده نبرد میان علم و فلسفه در دوران جدید است. فیلسوف انگلیسی، برنارد ویلیامز میگوید: «بیشتر کسانی که علیه فلسفه موضع میگیرند، دانشمندان هستند نه دینداران».
این امر نشان دهنده سطح اهمیت فلسفه در قبال دیگر علوم است. حتی علمای ما نیز به فراگیری فلسفه توصیه نکردهاند.
شاید یکی از دلایل این موضوع یعنی علاقه به فلسفه یا گفتگوها و نوشتههای شبه فلسفی این باشد که علوم طبیعی نیازمند کارگاه و آزمایشگاه و امکانات عظیم و سرمایهگذاری هستند... از این رو کشورهای جهان سومی بیشتر به فلسفه روی میآورند چون از فراهم ساختن این امکانات به میزان کافی عاجز هستند. ولی فلسفه یک تلاش ذهنی است که با یک دفتر و یا کتابت رفع میشود و سرمایهگذاری چندانی نمیخواهد.
دلیل دیگرش احتمالا محبوبیت «اروپا» در وجدان مردم و روشنفکران کشورهای منطقه ما باشد. بسیاری از روشنفکران نخست ما تحت تاثیر فرانسه بودند و پس از آن رو به مدل روسی و کمونیستی آوردند که آن هم علی رغم ادعای علم، یک فلسفه بود. این باعث شد که سنت روشنفکری در منطقه ما رنگ و بوی اروپایی داشته باشد تا آمریکایی که بیشتر بر عملگرایی و منفعت استوار است تا آنکه فلسفی و رمانتیک باشد. یا چنانکه گفتهاند: آمریکا کمترین فیلسوفان را دارد.
آقای جیمز جینس فیزیکدان و اخترشناس انگلیسی برای فلسفه نقش «پیرو» قائل بود و معتقد بود که علوم طبیعی به کشف و اختراع میپردازد و فلسفه درباره آن نظر میدهد.
به گفته او: «فلسفه در هر دورانی به شکل افزوده به علم در آن دوران مرتبط است بنابراین هر تغییر بزرگی در علم به واکنشهایی در فلسفه خواهد انجامید». (1)
این بیان دیگر همان سخن مشهور است که فلسفه منتظر میماند تا چیزی رخ دهد سپس درباره آن نظر دهد، یعنی دقیقا برعکس علم.
_ک. ابراهیمی
——————————
1- J. Jeans, Physics and philosophy, Cambridge, 1943, p. 2
بُعد فلسفی آسانتر از علمی است که با داده سروکار دارد. بنابراین مردم آنچه راحتتر است را انتخاب میکنند. خواندن صرف آسانتر از پژوهش میدانی و آزمایشگاهی است.
حتی میبینیم که فارغ التحصیلان علوم مهندسی و پزشکی و... به فلسفه روی میآورند و حرفهایی که میزنند بیشتر شبیه فلسفه است تا علم، و به جای آنکه در حرفه خود به مردمشان خدمتی کنند به فعالیتی روی میآورند که نوعی واکنش فلسفی به علم است، نه آنکه خود علم باشد.
این محبوب بودن فلسفه یا فعالیتهای فلسفهگونه دقیقا برعکس تاریخ علم است که نشان دهنده نبرد میان علم و فلسفه در دوران جدید است. فیلسوف انگلیسی، برنارد ویلیامز میگوید: «بیشتر کسانی که علیه فلسفه موضع میگیرند، دانشمندان هستند نه دینداران».
این امر نشان دهنده سطح اهمیت فلسفه در قبال دیگر علوم است. حتی علمای ما نیز به فراگیری فلسفه توصیه نکردهاند.
شاید یکی از دلایل این موضوع یعنی علاقه به فلسفه یا گفتگوها و نوشتههای شبه فلسفی این باشد که علوم طبیعی نیازمند کارگاه و آزمایشگاه و امکانات عظیم و سرمایهگذاری هستند... از این رو کشورهای جهان سومی بیشتر به فلسفه روی میآورند چون از فراهم ساختن این امکانات به میزان کافی عاجز هستند. ولی فلسفه یک تلاش ذهنی است که با یک دفتر و یا کتابت رفع میشود و سرمایهگذاری چندانی نمیخواهد.
دلیل دیگرش احتمالا محبوبیت «اروپا» در وجدان مردم و روشنفکران کشورهای منطقه ما باشد. بسیاری از روشنفکران نخست ما تحت تاثیر فرانسه بودند و پس از آن رو به مدل روسی و کمونیستی آوردند که آن هم علی رغم ادعای علم، یک فلسفه بود. این باعث شد که سنت روشنفکری در منطقه ما رنگ و بوی اروپایی داشته باشد تا آمریکایی که بیشتر بر عملگرایی و منفعت استوار است تا آنکه فلسفی و رمانتیک باشد. یا چنانکه گفتهاند: آمریکا کمترین فیلسوفان را دارد.
آقای جیمز جینس فیزیکدان و اخترشناس انگلیسی برای فلسفه نقش «پیرو» قائل بود و معتقد بود که علوم طبیعی به کشف و اختراع میپردازد و فلسفه درباره آن نظر میدهد.
به گفته او: «فلسفه در هر دورانی به شکل افزوده به علم در آن دوران مرتبط است بنابراین هر تغییر بزرگی در علم به واکنشهایی در فلسفه خواهد انجامید». (1)
این بیان دیگر همان سخن مشهور است که فلسفه منتظر میماند تا چیزی رخ دهد سپس درباره آن نظر دهد، یعنی دقیقا برعکس علم.
_ک. ابراهیمی
——————————
1- J. Jeans, Physics and philosophy, Cambridge, 1943, p. 2
به یقین رسیدهام که علم انسان اندک است و برایم روشن شده که شناخت حقایق اشیا چیزی است که پروردگار زمین و آسمان برای خود نگه داشته است و آنچه عقل پس از پرواز اندیشه و اعتلای ذهنِ آماده به آن دست مییابد این است که این امر بس خطیر است و راه بسته، و با گامهای عقل و اندیشه نمیتوان به عزت ربوبیت دست یافت و با بال قیاس و نظر نمیتوان به [فهم] کبریای الهی رسید.
- فخرالدین رازی
- فخرالدین رازی
با تشکر از خواهر عزیزی که این متن را ویراستاری کردند وبنا به دلایلی نخواستند نامشان ذکر شود.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
کینه وپینه.pdf
1.8 MB
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
الحاد وانتحال.pdf
118.9 KB
الحاد و انتحال
چرا الحاد مجبور است دست در جیب ادیان کند؟
مشکل اصلی ناباوران مدرن این است که آنها میخواهند در دنیایی ذاتأ مذهبی، بدون دین زندگی کنند. آنان بر زمینی زندگی میکنند که محل فرمانروایی دین بوده و همچنان است. بنابراین الحاد دست به کاری میزند که آن را انتحال مینامیم. برداشت معانی و اصطلاحات از جایی بیرون از منظومه الحاد با تغییر دکور و واژهها.
الحاد هنوز هم وابسته به اصطلاحات و ارزشهای غیر مادی است. یکی از دلایل اینکه الحاد از اصطلاحاتی استفاده میکند که در واقع الحادی نیستند این است که الحاد در نسخه خالصش ترسناک و غیر قابل پذیرش است. چیزهایی مانند احترام به جسد انسان، استفاده از کلماتی مانند اخلاق، ارزشها و... را نمیتوان به یکباره حذف کرد.
از این رو ناباوران سعی میکنند حداقل در مرحله میانی این کلمات را حذف نکنند و البته مشخص نیست که این مرحله انتقالی تا کی ادامه یابد و اصلا به پایان برسد یا خیر؟ و این چیزی است که در میان ملاحده وطنی هم بسیار دیده میشود. چون سرزمینهای ما نیز توانایی دست کشیدن از بسیاری از این ارزشها و اصطلاحات را ندارند. مثلا: شکرگزاری شرقی جایگزین مناجات و دعا میشود. یا باز اصطلاحات شرقی مانند چاکرا جایگزین پاداش و جزای دینی میشود.
همه اینها یک مرحله میانی برای دور ساختن اصطلاحات دینی است. یک نوع معنویت غیر اسلامی است که قرار است موقتا نقش پرکردن این جای خالی را بازی کند.
در تاریخ نمونهای از جامعه مطلقا ملحد وجود ندارد و همه جوامع به درجهای مذهبی بودهاند. یعنی به نوعی آموزهها و میراث پیامبران در اخلاق و فرهنگ و آداب آنان نهفته بود.
دنیای بدون دین، دنیایی کاملا متفاوت است. حتی اکنون و در اوج قدرت دولتهای سکولار هم ما در دنیایی عاری از دین زندگی نمیکنیم، بلکه دین و میراث دینی همچنان حضور پررنگی در زندگی و سخنان و افکار ما دارد. دنیای بدون دین، دنیایی است با دولتهای بسیاری قوی و مسلط، نزع اراده انسان، پوچگرایی در سطح فردی، بربریت و بیرحمی در راه رسیدن به مقاصد در سطح دولتها و کمپانیها و له شدن ضعفا و ستایش قدرت، یعنی همان چیزی که نیچه آن را میستود.
الحاد در نسخه نهایی خود ارزش خاصی برای انسان در برابر طبیعت قائل نیست. یکی از نمودهای این بیارزشی انسان، بیارزشی بدن انسان است. بیارزش بودن بدن را میتوانم با چند مثال از رفتار انسان سکولار و به ویژه تندروهای ضد دین روشن کنم: سقط جنین، معدوم ساختن اجساد پس از مرگ و استفاده تبلیغاتی از بدن زنان.
سقط جنین نماد بیارزش بودن بدن انسان است. یک انسان حتی ده دقیقه پیش از تولد ارزشی ندارد و میتوان آن را تکه تکه کرد و در سطل آشغال انداخت. بدن مردگان حرمت ندارد و میتوان با آن کمپوست و کود ساخت. و بدن زن هم اگر باعث جذب مشتری و بالا رفتن فروش میشود میتواند به عنوان عنصر تبلیغاتی عمل کند. چیزی شبیه به لامپ نئون بر روی تابلو فروشگاه.
با این حال، این نگاه الحادی به بدن انسان هنوز با مقاومت جوامع روبروست. مثلا موضوع سقط جنین هنوز در ایالات متحده مورد پذیرش همه ایالتها نیست یا در برخی کشورهای اروپایی با مخالفت بسیاری از مردم و احزاب روبروست. الحاد هنوز بر روی زمین دین نتوانسته به خوبی جای پایی برای خود ایجاد کند.
برای همین هنوز در بیشتر کشورهای جهان از جمله کشورهای سکولار، اجساد مردگان با احترام دفن میشود. هنوز عبارت Rest In Peace شایع است در حالی که این عبارت از نظر الحادی مردود است. از نظر آنان پس از مرگ آرامش معنایی ندارد بلکه عدم است. الحاد هنوز یک ایده منزوی است و نسخه بدون روتوش آن همچنان برای انسانها ترسناک و غیر قابل پذیرش است.
چالش دیگر الحاد بیروتوش این است که باید با سردی تمام بگویی: هدفی در کار نیست. زندگی ذاتا هدفی ندارد. هر طور دوست داری زندگی کن ولی در پی معنا نباش. این دست جملات برای بسیاری از مردم بلکه برای اکثریت آنان ترسناک است. این همه رنج، این همه روزمرگی و خستگی، برای گذر عمر و پیر شدن و مرگ است؟ اگر قرار است همهاش به مرگ منتهی شود چرا همین الان تمامش نکنم؟ در حقیقت ایده خودکشی مبتنی بر همین نگاه است. شاید در این عالم دو چیز بیشترین سازگاری را با نگاه الحادی داشته باشند: الکل و دراگ، خودکشی. اولی انسان را موقتا از درک درد و پرسش معنا خلاص میکند و دومی او را از پرسش و چرخه پوچ زندگیای که از نگاه او معنایی ندارد.
دینداری یک ایده اصیل است که نیازی به قرض گرفتن از دیگران ندارد و به پرسشهایش پاسخ مستقیم و درون دینی میدهد. در مقابل انسان هنوز و هیچگاه با ایده بزک نشده الحاد کنار نخواهد آمد. ایدهای که شاید تا ابد در پس کلمات دیگران و لباسی که از آن خودش نیست پنهان بماند.
-ک. ابراهیمی
چرا الحاد مجبور است دست در جیب ادیان کند؟
مشکل اصلی ناباوران مدرن این است که آنها میخواهند در دنیایی ذاتأ مذهبی، بدون دین زندگی کنند. آنان بر زمینی زندگی میکنند که محل فرمانروایی دین بوده و همچنان است. بنابراین الحاد دست به کاری میزند که آن را انتحال مینامیم. برداشت معانی و اصطلاحات از جایی بیرون از منظومه الحاد با تغییر دکور و واژهها.
الحاد هنوز هم وابسته به اصطلاحات و ارزشهای غیر مادی است. یکی از دلایل اینکه الحاد از اصطلاحاتی استفاده میکند که در واقع الحادی نیستند این است که الحاد در نسخه خالصش ترسناک و غیر قابل پذیرش است. چیزهایی مانند احترام به جسد انسان، استفاده از کلماتی مانند اخلاق، ارزشها و... را نمیتوان به یکباره حذف کرد.
از این رو ناباوران سعی میکنند حداقل در مرحله میانی این کلمات را حذف نکنند و البته مشخص نیست که این مرحله انتقالی تا کی ادامه یابد و اصلا به پایان برسد یا خیر؟ و این چیزی است که در میان ملاحده وطنی هم بسیار دیده میشود. چون سرزمینهای ما نیز توانایی دست کشیدن از بسیاری از این ارزشها و اصطلاحات را ندارند. مثلا: شکرگزاری شرقی جایگزین مناجات و دعا میشود. یا باز اصطلاحات شرقی مانند چاکرا جایگزین پاداش و جزای دینی میشود.
همه اینها یک مرحله میانی برای دور ساختن اصطلاحات دینی است. یک نوع معنویت غیر اسلامی است که قرار است موقتا نقش پرکردن این جای خالی را بازی کند.
در تاریخ نمونهای از جامعه مطلقا ملحد وجود ندارد و همه جوامع به درجهای مذهبی بودهاند. یعنی به نوعی آموزهها و میراث پیامبران در اخلاق و فرهنگ و آداب آنان نهفته بود.
دنیای بدون دین، دنیایی کاملا متفاوت است. حتی اکنون و در اوج قدرت دولتهای سکولار هم ما در دنیایی عاری از دین زندگی نمیکنیم، بلکه دین و میراث دینی همچنان حضور پررنگی در زندگی و سخنان و افکار ما دارد. دنیای بدون دین، دنیایی است با دولتهای بسیاری قوی و مسلط، نزع اراده انسان، پوچگرایی در سطح فردی، بربریت و بیرحمی در راه رسیدن به مقاصد در سطح دولتها و کمپانیها و له شدن ضعفا و ستایش قدرت، یعنی همان چیزی که نیچه آن را میستود.
الحاد در نسخه نهایی خود ارزش خاصی برای انسان در برابر طبیعت قائل نیست. یکی از نمودهای این بیارزشی انسان، بیارزشی بدن انسان است. بیارزش بودن بدن را میتوانم با چند مثال از رفتار انسان سکولار و به ویژه تندروهای ضد دین روشن کنم: سقط جنین، معدوم ساختن اجساد پس از مرگ و استفاده تبلیغاتی از بدن زنان.
سقط جنین نماد بیارزش بودن بدن انسان است. یک انسان حتی ده دقیقه پیش از تولد ارزشی ندارد و میتوان آن را تکه تکه کرد و در سطل آشغال انداخت. بدن مردگان حرمت ندارد و میتوان با آن کمپوست و کود ساخت. و بدن زن هم اگر باعث جذب مشتری و بالا رفتن فروش میشود میتواند به عنوان عنصر تبلیغاتی عمل کند. چیزی شبیه به لامپ نئون بر روی تابلو فروشگاه.
با این حال، این نگاه الحادی به بدن انسان هنوز با مقاومت جوامع روبروست. مثلا موضوع سقط جنین هنوز در ایالات متحده مورد پذیرش همه ایالتها نیست یا در برخی کشورهای اروپایی با مخالفت بسیاری از مردم و احزاب روبروست. الحاد هنوز بر روی زمین دین نتوانسته به خوبی جای پایی برای خود ایجاد کند.
برای همین هنوز در بیشتر کشورهای جهان از جمله کشورهای سکولار، اجساد مردگان با احترام دفن میشود. هنوز عبارت Rest In Peace شایع است در حالی که این عبارت از نظر الحادی مردود است. از نظر آنان پس از مرگ آرامش معنایی ندارد بلکه عدم است. الحاد هنوز یک ایده منزوی است و نسخه بدون روتوش آن همچنان برای انسانها ترسناک و غیر قابل پذیرش است.
چالش دیگر الحاد بیروتوش این است که باید با سردی تمام بگویی: هدفی در کار نیست. زندگی ذاتا هدفی ندارد. هر طور دوست داری زندگی کن ولی در پی معنا نباش. این دست جملات برای بسیاری از مردم بلکه برای اکثریت آنان ترسناک است. این همه رنج، این همه روزمرگی و خستگی، برای گذر عمر و پیر شدن و مرگ است؟ اگر قرار است همهاش به مرگ منتهی شود چرا همین الان تمامش نکنم؟ در حقیقت ایده خودکشی مبتنی بر همین نگاه است. شاید در این عالم دو چیز بیشترین سازگاری را با نگاه الحادی داشته باشند: الکل و دراگ، خودکشی. اولی انسان را موقتا از درک درد و پرسش معنا خلاص میکند و دومی او را از پرسش و چرخه پوچ زندگیای که از نگاه او معنایی ندارد.
دینداری یک ایده اصیل است که نیازی به قرض گرفتن از دیگران ندارد و به پرسشهایش پاسخ مستقیم و درون دینی میدهد. در مقابل انسان هنوز و هیچگاه با ایده بزک نشده الحاد کنار نخواهد آمد. ایدهای که شاید تا ابد در پس کلمات دیگران و لباسی که از آن خودش نیست پنهان بماند.
-ک. ابراهیمی
از معاشرت با بیکارهها برحذر باش، زیرا خلق وخوی، دزد است [یعنی طبع تو از طبع او برخواهد داشت] با هیچ فاسقی دوستی نکن و به او اطمینان نداشته باش.
- امام ابن قیم رحمه الله (الفوائد)
- امام ابن قیم رحمه الله (الفوائد)
زمین خسته است و مردم در حال رقابت و نمایش و کارخانهها به شدت فعال. از آن سو مردمی دیگر در تامین آب و نان خود مشکل دارند. ایراد از کجاست؟ منابع زمین محدود است اما آیا این منابع محدود به درستی مصرف و توزیع میشود؟ شاید تغییر سیاستهای کلان دولتها و کمپانیها دشوار باشد اما حداقلش این است که کمپانیها تابع تقاضا هستند. در این صورت اگر الگوی مصرف ما درست شود شاید همین به تغییر رفتار آنها منجر شود. بیان این معضلات و ارائه راهکار گامی کوچک اما مهم در مسیر تصحیح است. مسئولیت ما تلاش در راه تبدیل این اسراف به مصرف است. همان میانهروی.
عنوان: از مصرف به اسراف | چرا در تله مصرفگرایی میافتیم؟
نویسنده: کویستان ابراهیمی
عنوان: از مصرف به اسراف | چرا در تله مصرفگرایی میافتیم؟
نویسنده: کویستان ابراهیمی
ازمصرف به اسراف.pdf
4.3 MB
عنوان: از مصرف به اسراف | چرا در تله مصرفگرایی میافتیم؟
نویسنده: کویستان ابراهیمی
تهیه شده توسط: مای پروجکت
نویسنده: کویستان ابراهیمی
تهیه شده توسط: مای پروجکت
مجاهد بن جبر میگوید:
ابلیس گفت: اگر فرزند آدم مرا ناتوان سازد در سه خصلت نخواهد توانست ناتوانم کند: گرفتن مالی بدون حق (درآمد حرام) یا خرج کردن آن در غیر حق، یا باز داشتن مال از حقش.
-(الزهد امام احمد)
ابلیس گفت: اگر فرزند آدم مرا ناتوان سازد در سه خصلت نخواهد توانست ناتوانم کند: گرفتن مالی بدون حق (درآمد حرام) یا خرج کردن آن در غیر حق، یا باز داشتن مال از حقش.
-(الزهد امام احمد)
پیروی از هوای نفس و آرزوهای دور و دراز، تهمایه هر تباهی است. زیرا پیروی از هوای نفس انسان را از شناخت حق و قصد آن باز میدارد و آرزوهای دور و دراز آخرت را از یادش میبرد و او را از آماده شدن برای آن دور میسازد.
- امام ابن قیم رحمه الله (الفوائد)
- امام ابن قیم رحمه الله (الفوائد)
چرا خداوند از ما عبادات عملی میخواهد؟
چرا عدهای عبادتهای عملی را دوست ندارند؟
قبل از پاسخ به این پرسش بیایید و به حیطه وسیع عبادتها در اسلام نگاهی بیندازیم. عبادتهای اسلامی هم از نظر محل انجام (اعتقاد درونی، گفتار و کردار) و هم از نظر گستردگی، بسیار ویژه هستند. عبادت در اسلام، تنها عبادات بدنی محض متوجهِ خالق یعنی نماز و روزه را در بر نمیگیرد بلکه شامل عبادات مالی (صدقات واجب و مستحب) و همچنین هر کار خیری میشود که از آن نیت خشنودی خداوند برود. چیزهای سادهای مانند لبخند در چهره برادر و خواهر، احترام به پدر و مادر، غذا دادن به گرسنگان و حتی نیکی در حق حیوانات، همه از نگاه اسلامی در حیطه مضمون بسیار گسترده عبادت قرار میگیرند.
اما به پرسش مطرح شده برگردیم: چرا شعائر بدنی مورد انتقاد این دسته از مردم قرار میگیرد؟ اساسا آنها با برخی از عبادات اسلامی طبق مفهوم وسیع این کلمه مخالف نیستند؛ مثلا غذا دادن به گرسنگان برای آنها جای سوال ندارد اما نماز و حج به شدت با مخالفت آنان روبرو میشود.
علت چیست؟
به نظر من این مسئله دو بُعد دارد: اشتباه یا قصور اعتقادی و دومی خودخواهی و دوری از تلاش بدنی. یعنی انسان امروزی دوست دارد با کمترین تلاش به بیشترین دستاوردها برسد و همین موضوع را در رابطه با خداوند هم میخواهد.
بُعد اعتقادی مسئله این است که در روند سکولارسازی جوامع، آنچه کمرنگ شده حق خداوند و نگاه به آخرت است. خیرخواهی سکولار متوجه نفع دنیوی است. اگر کار خیر من سودی ملموس و مادی به خودم و دیگران نمیرساند «عبث» است. «چرا با پول خود مسجد بسازیم؟ بهتر نیست بیمارستان بسازیم؟» این پرسش نشان دهنده بیاهمیت بودن شعائر در نگاه خیرخواهانه سکولار و توجه به چیزی است که نفعی مادی دارد. پرسشهایی دیگر از این دست هم هست، مثلا: «چرا به جای حج، پولش را به فقرا نمیدهید؟» حج اینجا یک شعیره عبادی است که در آن عبادت خداوند مطرح است. عبادت محض خداوند بدون آنکه نمود بیرونی مادی مستقیم داشته باشد برای این دیدگاه مطرح نیست، پس مورد اشکال قرار میگیرد.
بیتوجهی یا کم رنگ شدن نگاه اخروی هم از همین جنس است.« کار خیری که تو میکنی فایدهایش چیست؟ آیا شکم گرسنهای سیر خواهد شد؟ آیا بیماری شفا خواهد یافت؟» اگر پاسخ تو این باشد که: «آخرتم را نجات خواهم داد»، احتمالا طرف مقابل پوزخندی بزند و بگوید: «آخرت برای کسانی است که دنیا را آباد کنند». یا از این دست پاسخها. شاید هم نقل قولهایی از خیام و دیگران بیاورند که هر کس اینجا شاد باشد آنجا هم شاد است. در این نگرش، آخرت خیلی مهم نیست و اگر هم آخرتی باشد هر که اینجا خوش بوده آنجا هم خوش است و هر که دنیایش آباد بوده حتما آخرتش هم آباد است. بنابراین آخرت اصل نیست و دنیا اصل است و اصلا مهم نیست که به آخرت فکر کنی. به دنیا فکر کن، آخرت - اگر آخرتی در کار باشد - خودش درست میشود. این شخصیت «خود مستحقدان» هم دوست دارد خدایش را خودش انتخاب کند و هم دوست دارد عباداتی که انجام میدهد مطابق میلش باشد و از سوی دیگر نگاه اخرویاش جدی نیست و اگر هم سخن از آخرت به میان آید خود را آنجا هم مستحق بهشت میداند:
﴿وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ رَحْمَةً مِّنَّا مِن بَعْدِ ضَرَّاء مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ هَذَا لِي وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِن رُّجِعْتُ إِلَى رَبِّي إِنَّ لِي عِندَهُ لَلْحُسْنَى﴾ [فصلت: ۵۰] (و اگر از جانب خود رحمتی پس از زیانی که به او رسیده است بچشانیم خواهد گفت: من سزاوار آنم و گمان ندارم برپا شود و اگر هم به سوی پروردگارم بازگردانیده شوم قطعا نز او برایم خوبی [و بهشت] خواهد بود).
در چنین نگرشی و با دور کردن عبادات و شعائری که به شکل ویژه متوجه خداوند و آخرت است و نمود دنیوی مستقیمی ندارد، انگیزه انجام این شعائر هم ضعیف
میشود. البته بدون شک همین عبادات هم در پایان منافع پرشماری دارند که در همین دنیا خود را نشان خواهند داد اما آنان خواهان نفع مستقیم و فوری و قابل دیدن هستند.
چرا عبادت بدنی لازم است؟
اعمال تایید دروناند و نوعی تلاش ظاهری برای صدق درون. صدق درون با عمل بیرونی آشکار میشود. «تلاش» نماینده صدق است. همانطور که رفتار بر درون تاثیر میگذارد اعمال نیز درون را قوی تر میکند برای مثال، سجده نماد خاکساری در برابر پروردگار است.
شما کسی را که همواره با زبان ستایشتان میکند ولی عملی در آن دیده نمیشود، قبول ندارید چون صدق عمل همیشه مورد توجه است. اثبات صدق درون نیازمند وقت و انرژی است.
ما با عمل ظاهری تمام وجودمان را در آن لحظه قربانی خداوند میکنیم از جمله جسم را. پروردگار متعال از ما اعمال کامل را میخواهد. عمل باید در شأن خداوندی او باشد. از این رو عمل ما باید قلبی و زبانی و بدنی باشد تا در حد امکان در شأن پروردگار باشد. ما نیازمند اثبات صدق و نیازمند بزرگداشت خداوند هستیم.
ادامه دارد…
چرا عدهای عبادتهای عملی را دوست ندارند؟
قبل از پاسخ به این پرسش بیایید و به حیطه وسیع عبادتها در اسلام نگاهی بیندازیم. عبادتهای اسلامی هم از نظر محل انجام (اعتقاد درونی، گفتار و کردار) و هم از نظر گستردگی، بسیار ویژه هستند. عبادت در اسلام، تنها عبادات بدنی محض متوجهِ خالق یعنی نماز و روزه را در بر نمیگیرد بلکه شامل عبادات مالی (صدقات واجب و مستحب) و همچنین هر کار خیری میشود که از آن نیت خشنودی خداوند برود. چیزهای سادهای مانند لبخند در چهره برادر و خواهر، احترام به پدر و مادر، غذا دادن به گرسنگان و حتی نیکی در حق حیوانات، همه از نگاه اسلامی در حیطه مضمون بسیار گسترده عبادت قرار میگیرند.
اما به پرسش مطرح شده برگردیم: چرا شعائر بدنی مورد انتقاد این دسته از مردم قرار میگیرد؟ اساسا آنها با برخی از عبادات اسلامی طبق مفهوم وسیع این کلمه مخالف نیستند؛ مثلا غذا دادن به گرسنگان برای آنها جای سوال ندارد اما نماز و حج به شدت با مخالفت آنان روبرو میشود.
علت چیست؟
به نظر من این مسئله دو بُعد دارد: اشتباه یا قصور اعتقادی و دومی خودخواهی و دوری از تلاش بدنی. یعنی انسان امروزی دوست دارد با کمترین تلاش به بیشترین دستاوردها برسد و همین موضوع را در رابطه با خداوند هم میخواهد.
بُعد اعتقادی مسئله این است که در روند سکولارسازی جوامع، آنچه کمرنگ شده حق خداوند و نگاه به آخرت است. خیرخواهی سکولار متوجه نفع دنیوی است. اگر کار خیر من سودی ملموس و مادی به خودم و دیگران نمیرساند «عبث» است. «چرا با پول خود مسجد بسازیم؟ بهتر نیست بیمارستان بسازیم؟» این پرسش نشان دهنده بیاهمیت بودن شعائر در نگاه خیرخواهانه سکولار و توجه به چیزی است که نفعی مادی دارد. پرسشهایی دیگر از این دست هم هست، مثلا: «چرا به جای حج، پولش را به فقرا نمیدهید؟» حج اینجا یک شعیره عبادی است که در آن عبادت خداوند مطرح است. عبادت محض خداوند بدون آنکه نمود بیرونی مادی مستقیم داشته باشد برای این دیدگاه مطرح نیست، پس مورد اشکال قرار میگیرد.
بیتوجهی یا کم رنگ شدن نگاه اخروی هم از همین جنس است.« کار خیری که تو میکنی فایدهایش چیست؟ آیا شکم گرسنهای سیر خواهد شد؟ آیا بیماری شفا خواهد یافت؟» اگر پاسخ تو این باشد که: «آخرتم را نجات خواهم داد»، احتمالا طرف مقابل پوزخندی بزند و بگوید: «آخرت برای کسانی است که دنیا را آباد کنند». یا از این دست پاسخها. شاید هم نقل قولهایی از خیام و دیگران بیاورند که هر کس اینجا شاد باشد آنجا هم شاد است. در این نگرش، آخرت خیلی مهم نیست و اگر هم آخرتی باشد هر که اینجا خوش بوده آنجا هم خوش است و هر که دنیایش آباد بوده حتما آخرتش هم آباد است. بنابراین آخرت اصل نیست و دنیا اصل است و اصلا مهم نیست که به آخرت فکر کنی. به دنیا فکر کن، آخرت - اگر آخرتی در کار باشد - خودش درست میشود. این شخصیت «خود مستحقدان» هم دوست دارد خدایش را خودش انتخاب کند و هم دوست دارد عباداتی که انجام میدهد مطابق میلش باشد و از سوی دیگر نگاه اخرویاش جدی نیست و اگر هم سخن از آخرت به میان آید خود را آنجا هم مستحق بهشت میداند:
﴿وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ رَحْمَةً مِّنَّا مِن بَعْدِ ضَرَّاء مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ هَذَا لِي وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِن رُّجِعْتُ إِلَى رَبِّي إِنَّ لِي عِندَهُ لَلْحُسْنَى﴾ [فصلت: ۵۰] (و اگر از جانب خود رحمتی پس از زیانی که به او رسیده است بچشانیم خواهد گفت: من سزاوار آنم و گمان ندارم برپا شود و اگر هم به سوی پروردگارم بازگردانیده شوم قطعا نز او برایم خوبی [و بهشت] خواهد بود).
در چنین نگرشی و با دور کردن عبادات و شعائری که به شکل ویژه متوجه خداوند و آخرت است و نمود دنیوی مستقیمی ندارد، انگیزه انجام این شعائر هم ضعیف
میشود. البته بدون شک همین عبادات هم در پایان منافع پرشماری دارند که در همین دنیا خود را نشان خواهند داد اما آنان خواهان نفع مستقیم و فوری و قابل دیدن هستند.
چرا عبادت بدنی لازم است؟
اعمال تایید دروناند و نوعی تلاش ظاهری برای صدق درون. صدق درون با عمل بیرونی آشکار میشود. «تلاش» نماینده صدق است. همانطور که رفتار بر درون تاثیر میگذارد اعمال نیز درون را قوی تر میکند برای مثال، سجده نماد خاکساری در برابر پروردگار است.
شما کسی را که همواره با زبان ستایشتان میکند ولی عملی در آن دیده نمیشود، قبول ندارید چون صدق عمل همیشه مورد توجه است. اثبات صدق درون نیازمند وقت و انرژی است.
ما با عمل ظاهری تمام وجودمان را در آن لحظه قربانی خداوند میکنیم از جمله جسم را. پروردگار متعال از ما اعمال کامل را میخواهد. عمل باید در شأن خداوندی او باشد. از این رو عمل ما باید قلبی و زبانی و بدنی باشد تا در حد امکان در شأن پروردگار باشد. ما نیازمند اثبات صدق و نیازمند بزرگداشت خداوند هستیم.
ادامه دارد…
ترس از ویروس دوباره شروع شده و این سومین بار در چند ماه گذشته است. وقتی چنین پستهایی را در شبکههای اجتماعی میخوانید، به خود یادآوری کنید که مردم همیشه در فصل سرد بیشتر بیمار میشوند. این به دلیل ویژگیهای بیولوژیکی ما و واکنش غشاهای مخاطی به سرما و سایر عوامل تحریک کننده است. به خود یادآوری کنید که اگر مقدر شده باشد، فقط تا زمانی که لازم باشد بیمار خواهید شد. و اینکه بعد از یک بیماری در مورد نحوه زندگی، رژیم غذایی، محل زندگی و سبک زندگی خود به طور کلی محتاطتر باشید، وگرنه اگر غیر این باشد بیماری برمیگردد. نه به خاطر «ویروس» بلکه به این دلیل که محیط شما و خودتان عملی برای رفع آن انجام نمیدهید.
حداقل کاری که در این برهه میتوانید برای خود و دیگران انجام دهید این است که نترسید و نترسانید. بگذارید این وحشت با شما متوقف شود.
حداقل کاری که در این برهه میتوانید برای خود و دیگران انجام دهید این است که نترسید و نترسانید. بگذارید این وحشت با شما متوقف شود.
پروژههایم | My Project
چرا خداوند از ما عبادات عملی میخواهد؟ چرا عدهای عبادتهای عملی را دوست ندارند؟ قبل از پاسخ به این پرسش بیایید و به حیطه وسیع عبادتها در اسلام نگاهی بیندازیم. عبادتهای اسلامی هم از نظر محل انجام (اعتقاد درونی، گفتار و کردار) و هم از نظر گستردگی، بسیار…
قسمت دوم: چرا خداوند از ما عبادت عملی میخواهد؟
یکی از جلوههای این «تقلیل» به حداقل رساندن حرکتها و محدودسازی هر چه بیشتر اعمال عبادی به درون است. این با «کم تلاشی» انسان معاصر هم ارتباط دارد. انسان معاصر نمیخواهد تلاش خود را در غیر آنچه سود مستقیم مادی میدهد صرف کند، حتی اگر آن سود متوجه دیگران باشد از نظر او و نگاه او به نیکوکاری موجه است.
از این رو معنویتخواهان غربی سعی کردند با دور زدن کلیسا و آنچه «ادیان ابراهیمی» میخوانند به شرق دور توجه کنند و شعائری گزینشی شده را از آنجا وارد کنند. در این شعائر حرکات عبادی به حداقل رسیده و در مواردی محدود به تکرار برخی جملات و اوراد است که معمولا در حالت نشسته انجام میشود. البته این اقتباس از شرق هم گزینشی بوده و موارد پرهزینه یا دشوار را حذف کردهاند.
همین حرکات محدود و اوراد تکراری هم برای انسان غربی یک «فایده» دارد. رسیدن به آرامش و صفای درونی با کمترین تلاش. فراموش نکنیم که در این «شعائر» شرق دور، موضوع خدا کاملا فراموش شده و انسان بیشتر طرف طبیعت است یا بیشتر با درون خود در ارتباط است.
تفاوت این نگاه به شعائر با شعائر اسلامی و دیدگاه اسلام آن است که در عبادت اسلامی، زندگی و مرگ و همه چیز انسان از آن الله است. با نگاهی گذرا به عبادات و شعائر اسلامی به راحتی میتوان فهمید که این عبادتهای بسیار متنوع و گستردهاند و همه وجود انسان را درگیر میکنند. و بلکه حتی خشوع بیرون، نشان از خشوع درون است. حدیفه بن یمان رضی الله عنه مردی را دید که در نماز با ریشش بازی میکند، پس فرمود: «اگر دل این خاشع بود، اعضای بدنش نیز آرام میگرفت». و این یعنی رابطه محکمی میان آرامش درون و آرامش بیرون وجود دارد و این دو به هم مرتبط هستند.
هر انسانی گرایشها و سلایق خودش را دارد. عدهای خلوت را دوست دارند و طبعا عبادات خلوت برایشان خوشایندتر است و عدهای اجتماعیتر هستند و خواهان عباداتی هستند که در جمع باشد. برخی اهل جنب و جوش هستند و برخی آرام. برخی سخاوتمندانه میبخشند و برخی به سختی. برخی اهل سفر هستند و برخی خیر. همه اینها باعث میشود عبادات هم متنوع شوند تا «پیروی» انسان ثابت شود. دوستی و محبت وقتی ثابت شود که امر محبوب در هر حالی اجرا شود نه آنکه وابسته به سلیقه و دلخواه شخص باشد.
عبادت نیز متوجه پروردگار متعال است و از این رو بنده نیز باید از عبادتش خشنودی او را بخواهد نه خشنودی خود را. هرچند خشنودی خداوند قطعا به خشنودی فرد هم منتهی میشود.
والله اعلم
یکی از جلوههای این «تقلیل» به حداقل رساندن حرکتها و محدودسازی هر چه بیشتر اعمال عبادی به درون است. این با «کم تلاشی» انسان معاصر هم ارتباط دارد. انسان معاصر نمیخواهد تلاش خود را در غیر آنچه سود مستقیم مادی میدهد صرف کند، حتی اگر آن سود متوجه دیگران باشد از نظر او و نگاه او به نیکوکاری موجه است.
از این رو معنویتخواهان غربی سعی کردند با دور زدن کلیسا و آنچه «ادیان ابراهیمی» میخوانند به شرق دور توجه کنند و شعائری گزینشی شده را از آنجا وارد کنند. در این شعائر حرکات عبادی به حداقل رسیده و در مواردی محدود به تکرار برخی جملات و اوراد است که معمولا در حالت نشسته انجام میشود. البته این اقتباس از شرق هم گزینشی بوده و موارد پرهزینه یا دشوار را حذف کردهاند.
همین حرکات محدود و اوراد تکراری هم برای انسان غربی یک «فایده» دارد. رسیدن به آرامش و صفای درونی با کمترین تلاش. فراموش نکنیم که در این «شعائر» شرق دور، موضوع خدا کاملا فراموش شده و انسان بیشتر طرف طبیعت است یا بیشتر با درون خود در ارتباط است.
تفاوت این نگاه به شعائر با شعائر اسلامی و دیدگاه اسلام آن است که در عبادت اسلامی، زندگی و مرگ و همه چیز انسان از آن الله است. با نگاهی گذرا به عبادات و شعائر اسلامی به راحتی میتوان فهمید که این عبادتهای بسیار متنوع و گستردهاند و همه وجود انسان را درگیر میکنند. و بلکه حتی خشوع بیرون، نشان از خشوع درون است. حدیفه بن یمان رضی الله عنه مردی را دید که در نماز با ریشش بازی میکند، پس فرمود: «اگر دل این خاشع بود، اعضای بدنش نیز آرام میگرفت». و این یعنی رابطه محکمی میان آرامش درون و آرامش بیرون وجود دارد و این دو به هم مرتبط هستند.
هر انسانی گرایشها و سلایق خودش را دارد. عدهای خلوت را دوست دارند و طبعا عبادات خلوت برایشان خوشایندتر است و عدهای اجتماعیتر هستند و خواهان عباداتی هستند که در جمع باشد. برخی اهل جنب و جوش هستند و برخی آرام. برخی سخاوتمندانه میبخشند و برخی به سختی. برخی اهل سفر هستند و برخی خیر. همه اینها باعث میشود عبادات هم متنوع شوند تا «پیروی» انسان ثابت شود. دوستی و محبت وقتی ثابت شود که امر محبوب در هر حالی اجرا شود نه آنکه وابسته به سلیقه و دلخواه شخص باشد.
عبادت نیز متوجه پروردگار متعال است و از این رو بنده نیز باید از عبادتش خشنودی او را بخواهد نه خشنودی خود را. هرچند خشنودی خداوند قطعا به خشنودی فرد هم منتهی میشود.
والله اعلم
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
{…فَأَصَابَهَآ إِعۡصَارٞ فِيهِ نَار فَٱحۡتَرَقَتۡۗ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمُ ٱلۡأٓيَٰتِ لَعَلَّكُمۡ تَتَفَكَّرُونَ}[بقرة: ۲۶۶]
«…ناگهان گردبادی آتشین در آن زنَد و [همۀ باغ] بسوزد؟ الله بدین گونه آیات [خود] را برای شما روشن میسازد؛ باشد که بیندیشید.»
«…ناگهان گردبادی آتشین در آن زنَد و [همۀ باغ] بسوزد؟ الله بدین گونه آیات [خود] را برای شما روشن میسازد؛ باشد که بیندیشید.»