tgoop.com/negareshe10/12255
Last Update:
#نگارش۱
#درس۵
#جانشینسازی
دریا
تقریبا تابستان بود؛ هوا بسیار خوب بود؛ خنکی سایه و گرمای آفتاب . . .
همه آدمهای دور و اطرافم لبخندی بزرگ بر لب داشتند؛ بچهها خیلی خوشحال بودند و با شنهای ساحلم کاخهای شنیای میساختند که باعث زیباتر جلوه دادن ظاهرم میشد . . .
تعدادی هم نزدیک من در حالی که پاهایشان درون آب زلالم که گرمای آفتاب گرمش کرده بود، مشغول حرف زدند از اهداف و افکارشان بودند . . .
بله؛ درست است! این بهترین پارت از کل روز برای یک دریاست؛
زیرا روز روشن است...ظهر است...هوا بسیار دلنشین و رنگارنگ است؛ کلی خانوادههای شاداب و کنار هم و همچینن کنار من هستند. . . . همه جا شلوغ است . . .
بازتاب آفتاب و نور خورشید موجهایم را براق و طلایی_نقرهای جلوه میداد . . .
خروشی نداشتم . . . موجهایم آرام و بیتلاطم بود؛ همه چیز بسیار خوب بود اما میدانستم این خوشی و آرامی هم پایانی دارد.
همان پایانی که با فرا رسیدن غروب و غرقشدن آسمان در تاریکیاش، آغاز میشود•
بله، شروع یک پایان!
دیگر وقتش رسیده بود؛ همه بچهها و خانوادهها دیگر داشتند وسایلشان را جمع میکردند و میرفتند؛ داشتند مرا ترک میکردند . . . دیگر صدای خندهها نمیآمد . . . هوا دیگر روشن نبود. موجهایم در انعکاس تاریکی آسمان غرق شده بود . . . حالا من از آسمان هم تاریکتر هستم.
دیگر ترسناکم و تا چند لحظه دیگر اینجا خالی از هیاهو میشود . . .
بله درست است؛ این هم بدترین پارت از کل روز برای یک دریا . . .
خداحافظ تا تابستانی دیگر . . .!
روشنک سرکهکی _دهم تجربی ~
دبیرستان عفاف _ رامهرمز
دبیر: مریم بهوندی
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
BY نگارش دهم تا دوازدهم
Share with your friend now:
tgoop.com/negareshe10/12255