tgoop.com/negareshe10/12295
Last Update:
#نگارش۱
#درس۵
#مثلنویسی
خفته را خفته کی کند بیدار
فردا، روز امتحان ادبیات بود؛ من داشتم برنامه میریختم برای امتحان فردا که چگونه درس بخوانم!؟
مریم گفت: تا فردا خیلی وقت هست بیا امروز را بیرون برویم و یکم خوش بگذرانیم، بعد از این همه امتحان خسته نشدی؟!
وقتی به خانه رسیدم، به حرفهای او فکر کردم و پی بردم که او درست میگوید بعد از این همه امتحان خستهکننده یکم خوشگذرانی بد نبود؛
و ما برنامه ریخیتم که عصر را بیرون برویم؛
و تا قبل از شب به خانه برگردیم تا درس بخوانیم.
اما تا دیر وقت بیرون بودیم و از خستگی آن روز توانایی برای درس خواندن نداشتم و بدون هیچ درنگی خوابیدم تا صبح امتحان . . . !
وقتی به مدرسه رسیدم،
مریم را دیدم و به او گفتم: که نتوانستم درس بخوانم او در جواب به من گفت: نگران نباش! من درس خواندم و همهی جوابها را به تو میگویم، در تعجب بودم که او چگونه توانست درس بخواند او که تمام دیروز را با من بود . . . !
از او پرسیدم و در جواب گفت: من هفته پیش برای امتحان آماده شدم . . .
ما به جلسه رفتیم و هیچ خبری از مریم نشد!؟
«بعد از امتحان به این نتیجه رسیدم که دیگر به حرف و نصیحتِ هیچ فرد خفته و ناآگاهی گوش ندهم»
الهه عموری _دهم تجربی
دبیرستان عفاف _ شهرستان رامهرمز
دبیر: مریم بهوندی
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
BY نگارش دهم تا دوازدهم
Share with your friend now:
tgoop.com/negareshe10/12295