«زمان حال، بیخبری از زمان حال باشه، چی؟»
#نیما_صفار - یه پلان اگزجره از نورای رنگیبهرنگی و رعدوبرق و ... رو در نظر بگیر! فرق فیلم خوب با فیلم بد: اگه این پلان اوّل سکانس باشه، فیلمه خوبه، اگه آخرش، فیلمه بده! دلیلشم بگم؟ چون تو اوّلیه میگه «انتظار هر چیزی رو داشته باش!» و تو دوّمیه میگه «تفسیرش اینه!» ولی حالا اگه اون بارونه بلخره بزنه و برگای درختای جورواجور زیر بارشش که میزنه به شیشه و ... پیچوتاب بخورن چی؟ اونوقت به این فکر میکنی «فیلم خوب و بد خر کیه؟» و حافظطور کنار #تارکوفسکی میشینی رقص جلبکا رو زیر آب روان ببینی! ما کی از استمرار روایت درمیایم؟ شاید هرگز، ولی منظورم رو میفهمی دیگه! کی لحظه منقطع میشه؟ وقتی بهش اشراف داریم؟ دقیقن برعکس! بدیهیه که همهی عمر توی همین لحظه هستیم، همین زمان حال که حین روایات موجود میشه ولی به ندرت فارغ از روایات یا دستکم پایین کشیدن فتیلهی «استمرار»شون میشیم و این همون «خالی»ایه که #همینگوی اونقدر اصرار داشت بهش! یا بخام دقیقترش کنم «معطوف شدن به چیزی، همون معطوف نشدن به چیزی»ه چون چیزا تو اون استمرارا، ولو با تن زدن ازشون چیز میشن وگرنه همیشه این «هیچ»ه که همهکارهس!
- چیکار داری میکنی؟
- دارم معطوف به چیزی نمیشم!
اینو حتمن لازمه آخر #گپنوشت بگم: اینکه ما روایتا رو با روایتایی دیگه، یا در نهایت با روایتگریای دیگه، فقط میتونیم مختل کنیم، معنیش متوقف کردن میل انقطاع از روایات نیست! خوبیِ خیلی کارا اینه که «نمیشه انجامشون داد»! اینطوری «کار میکنن»!
#نیما_صفار - یه پلان اگزجره از نورای رنگیبهرنگی و رعدوبرق و ... رو در نظر بگیر! فرق فیلم خوب با فیلم بد: اگه این پلان اوّل سکانس باشه، فیلمه خوبه، اگه آخرش، فیلمه بده! دلیلشم بگم؟ چون تو اوّلیه میگه «انتظار هر چیزی رو داشته باش!» و تو دوّمیه میگه «تفسیرش اینه!» ولی حالا اگه اون بارونه بلخره بزنه و برگای درختای جورواجور زیر بارشش که میزنه به شیشه و ... پیچوتاب بخورن چی؟ اونوقت به این فکر میکنی «فیلم خوب و بد خر کیه؟» و حافظطور کنار #تارکوفسکی میشینی رقص جلبکا رو زیر آب روان ببینی! ما کی از استمرار روایت درمیایم؟ شاید هرگز، ولی منظورم رو میفهمی دیگه! کی لحظه منقطع میشه؟ وقتی بهش اشراف داریم؟ دقیقن برعکس! بدیهیه که همهی عمر توی همین لحظه هستیم، همین زمان حال که حین روایات موجود میشه ولی به ندرت فارغ از روایات یا دستکم پایین کشیدن فتیلهی «استمرار»شون میشیم و این همون «خالی»ایه که #همینگوی اونقدر اصرار داشت بهش! یا بخام دقیقترش کنم «معطوف شدن به چیزی، همون معطوف نشدن به چیزی»ه چون چیزا تو اون استمرارا، ولو با تن زدن ازشون چیز میشن وگرنه همیشه این «هیچ»ه که همهکارهس!
- چیکار داری میکنی؟
- دارم معطوف به چیزی نمیشم!
اینو حتمن لازمه آخر #گپنوشت بگم: اینکه ما روایتا رو با روایتایی دیگه، یا در نهایت با روایتگریای دیگه، فقط میتونیم مختل کنیم، معنیش متوقف کردن میل انقطاع از روایات نیست! خوبیِ خیلی کارا اینه که «نمیشه انجامشون داد»! اینطوری «کار میکنن»!
اینکه ارتش #اسرائیل خودش داوطلبانه ویدئوی کشته شدن #یحیی_سنوار رو منتشر کرده، سهتا معنی میتونه داشته باشه. یا بدون فکر این کار رو کردن که نشونه «تصادفی» کشته شدنشه، یا مثل همهی متعصّبین تاریخ به حدّی تو روایات خودشون غرق شدن، که متوجّه بدیهی بودن تأثیر صددرصد معکوس کارشون نباشن. حالت سوّمم اینه که برای اکیپ #نتانیاهو دوپامیندهی به افکار عمومی صهیونیستا مهمتر باشه از تصویر حماسی مرگ رهبر #حماس و البته تو جهان واقع معمولاً ترکیبی از همه ایناست ...
Jang 14-07-03.pdf
383.3 KB
کتاب شعر #اعلام_جنگ #پویا_نوری تو صد صفحه از مکاشفات شاعرانه شروع میشه، تو ادامهش درگیر مسألهی زبان میشه و بعد به سطرهای بلند و پرروایت میرسه. بله، ترتیب چینش اشعار بر حسب زمان سروده شدنه و این بهعلاوه دغدغههای سیاسی-اجتماعی شاعر بهت فرصت یه غوص و مکث مفصّل توی معاصریّتمون رو میده. به دلایلی نه چندان مبهم نشد که نسخهی کاغذی این مجموعه در بیاد و برای همینه که همین پیدیاف رو غنیمت میدونیم و حریص خوندنشیم ...
Forwarded from نئواسپاسمانتاليسم
زمين تاس ِشش ِ ِتنهايي ست كه بشر به دنبال جُفت آن مي گردد تا بلكه باجُفت ششي نيرومند كائنات را فتح كند…
تمام جنگ هاي كثيف اخير و غير ِاخير هم محصول اين توهم است كه هركس فكر مي كند جُفت آن دست ديگري ست …
تنها شعر وشاعران هستند كه زمين را تاسي تنها و خودرا تنهاتراز زمين در جهان پرت مي كنند…
#علي_مومني#اسپاسمانتاليسم #شعر_حجم_آوانگارد #يدالله_رويايى #نئواسپاسمانتاليسم #شعر_حجم_شعر_مدرن
#دانشگاه_سوره_تهران
#دانشكده_ادبيات_دانشگاه_تهران
#دانشگاه_هنر_تهران
#دانشكده_هنرهاي_زيبا_دانشگاه_تهران
#هايدگر
#دانشگاه_تهران
تمام جنگ هاي كثيف اخير و غير ِاخير هم محصول اين توهم است كه هركس فكر مي كند جُفت آن دست ديگري ست …
تنها شعر وشاعران هستند كه زمين را تاسي تنها و خودرا تنهاتراز زمين در جهان پرت مي كنند…
#علي_مومني#اسپاسمانتاليسم #شعر_حجم_آوانگارد #يدالله_رويايى #نئواسپاسمانتاليسم #شعر_حجم_شعر_مدرن
#دانشگاه_سوره_تهران
#دانشكده_ادبيات_دانشگاه_تهران
#دانشگاه_هنر_تهران
#دانشكده_هنرهاي_زيبا_دانشگاه_تهران
#هايدگر
#دانشگاه_تهران
Forwarded from بایگانی گیلاسیان روزبه
Falsafe-Dar-Khiaban.pdf
1.9 MB
کتاب فلسفه در خیابان : عبور از فوکو و بودریار
Forwarded from بایگانی گیلاسیان روزبه
khiyal-gilasiyan.pdf
329.5 KB
شیوه های فوکویی و بودریاری خیال (مقاله)
نیما صفار: چرا خلاف حال نمیده؟
https://isdmovement.com/2023/0323/032023-New-Year/032023-Nima-Saffar-Why-wrongdoing-is-discomforting.htm
https://isdmovement.com/2023/0323/032023-New-Year/032023-Nima-Saffar-Why-wrongdoing-is-discomforting.htm
Audio
فایل صوتی قسمت اول جلسهی صدوچهلوهشتم ((در حضور شعر)) و صحبتهای مرتضی پورحاجی دربارهی موضوع ((انباشت تاریخی امر شاعرانه)) با اجرای فرزین پارسیکیا
چهارشنبه نوزده اردیبهشت هزاروچهارصدوسه
#فرزین_پارسی_کیا
#مرتضی_پورحاجی
#در_حضور_شعر
@farzinparsikia
چهارشنبه نوزده اردیبهشت هزاروچهارصدوسه
#فرزین_پارسی_کیا
#مرتضی_پورحاجی
#در_حضور_شعر
@farzinparsikia
حالا که حرف نظر #غلامحسین_ساعدی درباره کشتن خانواده #رومانوف داغه، بد نیست یادمون بیاد تو اون دوران ایلوتبار سلطنتی روسیه و آلمان و انگلیس و ... همه با هم پسرخاله و پسرعمو و ... بودن و در واقع یه خاندان بر کلّ اروپا حاکم بود و کشتن چندتاشون، زدن زخم کاری بود به پیکر فرّ و شکوه سلطنت. به نظر من اینم سوای ایدئولوژی رو اون عداوت شدیدشون به نظام تازهپا سوار شده بود.
#لیلا_کسری از حنجرهی #هایده میگه «شبا همهش به میخونه میرم من٫ سراغ می و پیمونه میرم من» خب باشه، خوشبهحالت! حالا واسه چی میره؟ «تو این میخونهها خستهی دردم٫ به دنبال دل خودم میگردم» اگه هنوز داری استعاریک میبینی، روشنت میکنه «دلم گم شده، پیداش میکنم من» حالا چرا؟ که بهت بگه «اگه عاشقته، وای به حالش، رسواش میکنم من!» تازه میگیری تا حالا معشوق٫مخاطب خودت بودی! اونم تو یه ترانه دامبالودیشوی پرطرفدار!
پس چرا به داستانای پستمدرنیستی ما گیر میدین؟
پس چرا به داستانای پستمدرنیستی ما گیر میدین؟
«رنگها برای چه به صدا درمیآیند؟
به «باهمانگی» به بهونه رمان #زندگی_رؤیایی_سوخانوف»
#ترشینوشت_۵۷
#ژیژک: «تنها خدایی که برای عصر ما مناسب به نظر میرسد، خداییست که به طور کامل نسبت به همه بیتفاوت باشد.»
#نیما_صفار - اسپویلکن از دنیا نرم، سراغ تم مهم این رمان، نقاشی، و نه فقط بصریّت، نمیرم هرچند شاید همین موضوع مجال به #اولگا_گروشین داده که تا حدودی بیرون بکشه از بازیای زبانوروایت و لذت تصویر و تصوّر رو بهمون بده. اگه مترجم رمان آبجیم #مینا_صفار نبود، میخوندمش؟ احتمالن پول خریدنش رو نداشتم ولی اگه به هر شکلی میرسید دستم، نه اینکه زمین نذارمش، ولی کشش کافی داشت تا تهش، مخصوصن که نویسنده تو خمس پایانی رمان مشغول باز کردن کلافه. ولی چیزی که برام جذاب بود تو کار، اینه که نویسنده با اینکه ثانیهیی از تقبیح و تمسخر سیستم توتالیتر فارغ نمیشه، راهحلّش هدونیسم و اندیویدوالیسم سرمایهداری هم نیست و البته آخرشم روشن میکنه چرا، در این حد که راهحل میده ولی اونیش که مربوطه بهم اینه که تو یه لحظهی صفر، اونی که تو بالاهای هرم ثروت و قدرت جا خوش کرده، نمیاد فکر کنه «کاپیتالیسم یا سوسیالیسم؟ کدوم بهتر جواب میده؟» کاری به احتمال گزینههای دیگه ندارم. اینجا داریم درباره اون #ایلان_ماسک دویست سال پیش، فیالمثل، و فکرش، میگیم و اینو یکمیلیون بارم اگه بگیم کم گفتیم! اون هرگز نمیاد تو یه تخیّل فارغ از منافع، سبکسنگین کنه. چرا؟ چون اون اون شده بهمدد استمرار استثمار و تعمیق نابرابری. بداهتن برای اون هیییچ چیزی در جهان وحشتناکتر از حذف امتیازات موروثیش نیست، حتا شخم خوردن کلّ کره زمین با بمب اتم یا همین فاجعهی زیستمحیطی گرمایش شدید. هیچکدوم برای ارباب ثروت و قدرت وحشتناکتر از حذف برتریاشون نیست. پس این خیلی خوبه که بفهمیم میلیاردها پترودلار خرج میکنن تا تبعیض رو «طبیعی» و «فطری» نشون بدن و این خیلی مهمّه که دچار بلاهت این تصویر نشیم که «ماسک» لب ساحل اختصاصیش نشسته، و انگشت زیر چونه گذاشته و تو یک فضای «کاملن نظری» به گزینهها فکر میکنه. پیشتر بریم: مهمترین عامل تحوّل جامعه «باهمانگی»ه؛ چیزی که اینروزا بیشتر تحت تیتر کمرمق «دیگری» میشناسیم. فکر نمیکنم این اسپویل محسوب بشه ولی تو رمان میبینیم چقدر «من» فارغ از «دیگرانِ من» نامحتمله و اون «درون» و «خود» و سایر چیزای «عارفانه-روانکاوانه» دقیقن تو «عطف به بیرون» پیش میاد و من این «دیگرانگی» رو اینطور کارکن میبینم که یادمون بیاد خودمونم تو وضعیّت «دیگری بودن» برای خودمون ممکن و دیده میشیم. خب این برای تمام نظامای سلطه «خطرناک»ه و اگه برای سرمایهداری خطرناکتره، نه چون خشنتر و بیرحمانهتر از قبلیاست، که معتقدم نیست، که چون یه پاش اینور ماجراست! مفهوم «ولینعمت» که قرنها به جهان حاکم بوده و تو خاورمیانه هنوزم داره اعمال میشه، هیچرقمه با سیّالیّت کاپیتالیسم جور درنمیاد و پس شل بذاره پاش رو، لیز خورده، رفته. ولی تقلیلمون به فرد و فرد به منافع، فرمونی که داره دنیا روش میره، برا خود این نظامات مشکل و مرارت تولید نمیکنه؟ اینهمه آمار جرم و جنایت از مرّیخ نمیاد که! وقتی نابرابری اصل باشه، وقتی قرار باشه قلیلی برنده باشن و الباقی بازنده، بهترین زمینه رو داریم برای انواع بزه و رواننژندی. ولی چندون ملالی برای اربابان جهان، ماسکای جورواجور، انگار نمیاره. بعد از ترکوندن برجای دوقلو و رشد #بنیادگرایی_اسلامی از #برژینسکی که پیشنهاددهندهی «کمربند سبز» بود برای خاورمیانه، پرسیده بودن مشکلی نداره با تبعات میدون دادن به اسلامگراها و جهادیا، که از عظمت و قدرت بلوک شرق سابق گفت و گفت صد بار دیگه هم تو اون شرایط قرار بگیره همون کار رو میکنه چون زمین زدن اون عظمت اونقدر مهم بوده که از منظر هزینه-فایده کارای امثال #بن_لادن ترقهبازیه! ببین! دقیقن همینه! یعنی الآن اونا هم متوجّه شدن که این روال «اوّل خودم، بعد خونوادم، بعد ...» که تازه جای سهنقطه پای انواع ریسیسم و سکتاریسم میاد وسط، داره چه ضربهیی میزنه به جهان ولی بازم ترجیحش میدن به هر نوع جمعگرایی و هر چیزی که بویی از سوسیالیسم بده. پس برگردیم به رمان: از اینورشم تو شورویی این رمان که یه نیمقرنی رو در بر میگیره، مشکل لاینحل و وضعیّت پارادوکسیکال اینه که از طرفی میگن فرد تو اجتماع معنی پیدا میکنه و از طرفی تو اون جهان پلیسی، هر جمعی در بهترین حالت پیشاپیش از «تفاوت» خالی شده و با بیرون و درونی «پوک» مواجهیم، چیزی که سرکوب تزاری طی قرون نتونسته بود تولید کنه. اساسن سرکوب، اگه همراه نشه با یارگیری، ضدّ خودش رو تولید میکنه و به همینخاطر هر روز داریم میبینیم یه نظام توتالیتر چقدر حامیپروره. ادامه👇👇
به «باهمانگی» به بهونه رمان #زندگی_رؤیایی_سوخانوف»
#ترشینوشت_۵۷
#ژیژک: «تنها خدایی که برای عصر ما مناسب به نظر میرسد، خداییست که به طور کامل نسبت به همه بیتفاوت باشد.»
#نیما_صفار - اسپویلکن از دنیا نرم، سراغ تم مهم این رمان، نقاشی، و نه فقط بصریّت، نمیرم هرچند شاید همین موضوع مجال به #اولگا_گروشین داده که تا حدودی بیرون بکشه از بازیای زبانوروایت و لذت تصویر و تصوّر رو بهمون بده. اگه مترجم رمان آبجیم #مینا_صفار نبود، میخوندمش؟ احتمالن پول خریدنش رو نداشتم ولی اگه به هر شکلی میرسید دستم، نه اینکه زمین نذارمش، ولی کشش کافی داشت تا تهش، مخصوصن که نویسنده تو خمس پایانی رمان مشغول باز کردن کلافه. ولی چیزی که برام جذاب بود تو کار، اینه که نویسنده با اینکه ثانیهیی از تقبیح و تمسخر سیستم توتالیتر فارغ نمیشه، راهحلّش هدونیسم و اندیویدوالیسم سرمایهداری هم نیست و البته آخرشم روشن میکنه چرا، در این حد که راهحل میده ولی اونیش که مربوطه بهم اینه که تو یه لحظهی صفر، اونی که تو بالاهای هرم ثروت و قدرت جا خوش کرده، نمیاد فکر کنه «کاپیتالیسم یا سوسیالیسم؟ کدوم بهتر جواب میده؟» کاری به احتمال گزینههای دیگه ندارم. اینجا داریم درباره اون #ایلان_ماسک دویست سال پیش، فیالمثل، و فکرش، میگیم و اینو یکمیلیون بارم اگه بگیم کم گفتیم! اون هرگز نمیاد تو یه تخیّل فارغ از منافع، سبکسنگین کنه. چرا؟ چون اون اون شده بهمدد استمرار استثمار و تعمیق نابرابری. بداهتن برای اون هیییچ چیزی در جهان وحشتناکتر از حذف امتیازات موروثیش نیست، حتا شخم خوردن کلّ کره زمین با بمب اتم یا همین فاجعهی زیستمحیطی گرمایش شدید. هیچکدوم برای ارباب ثروت و قدرت وحشتناکتر از حذف برتریاشون نیست. پس این خیلی خوبه که بفهمیم میلیاردها پترودلار خرج میکنن تا تبعیض رو «طبیعی» و «فطری» نشون بدن و این خیلی مهمّه که دچار بلاهت این تصویر نشیم که «ماسک» لب ساحل اختصاصیش نشسته، و انگشت زیر چونه گذاشته و تو یک فضای «کاملن نظری» به گزینهها فکر میکنه. پیشتر بریم: مهمترین عامل تحوّل جامعه «باهمانگی»ه؛ چیزی که اینروزا بیشتر تحت تیتر کمرمق «دیگری» میشناسیم. فکر نمیکنم این اسپویل محسوب بشه ولی تو رمان میبینیم چقدر «من» فارغ از «دیگرانِ من» نامحتمله و اون «درون» و «خود» و سایر چیزای «عارفانه-روانکاوانه» دقیقن تو «عطف به بیرون» پیش میاد و من این «دیگرانگی» رو اینطور کارکن میبینم که یادمون بیاد خودمونم تو وضعیّت «دیگری بودن» برای خودمون ممکن و دیده میشیم. خب این برای تمام نظامای سلطه «خطرناک»ه و اگه برای سرمایهداری خطرناکتره، نه چون خشنتر و بیرحمانهتر از قبلیاست، که معتقدم نیست، که چون یه پاش اینور ماجراست! مفهوم «ولینعمت» که قرنها به جهان حاکم بوده و تو خاورمیانه هنوزم داره اعمال میشه، هیچرقمه با سیّالیّت کاپیتالیسم جور درنمیاد و پس شل بذاره پاش رو، لیز خورده، رفته. ولی تقلیلمون به فرد و فرد به منافع، فرمونی که داره دنیا روش میره، برا خود این نظامات مشکل و مرارت تولید نمیکنه؟ اینهمه آمار جرم و جنایت از مرّیخ نمیاد که! وقتی نابرابری اصل باشه، وقتی قرار باشه قلیلی برنده باشن و الباقی بازنده، بهترین زمینه رو داریم برای انواع بزه و رواننژندی. ولی چندون ملالی برای اربابان جهان، ماسکای جورواجور، انگار نمیاره. بعد از ترکوندن برجای دوقلو و رشد #بنیادگرایی_اسلامی از #برژینسکی که پیشنهاددهندهی «کمربند سبز» بود برای خاورمیانه، پرسیده بودن مشکلی نداره با تبعات میدون دادن به اسلامگراها و جهادیا، که از عظمت و قدرت بلوک شرق سابق گفت و گفت صد بار دیگه هم تو اون شرایط قرار بگیره همون کار رو میکنه چون زمین زدن اون عظمت اونقدر مهم بوده که از منظر هزینه-فایده کارای امثال #بن_لادن ترقهبازیه! ببین! دقیقن همینه! یعنی الآن اونا هم متوجّه شدن که این روال «اوّل خودم، بعد خونوادم، بعد ...» که تازه جای سهنقطه پای انواع ریسیسم و سکتاریسم میاد وسط، داره چه ضربهیی میزنه به جهان ولی بازم ترجیحش میدن به هر نوع جمعگرایی و هر چیزی که بویی از سوسیالیسم بده. پس برگردیم به رمان: از اینورشم تو شورویی این رمان که یه نیمقرنی رو در بر میگیره، مشکل لاینحل و وضعیّت پارادوکسیکال اینه که از طرفی میگن فرد تو اجتماع معنی پیدا میکنه و از طرفی تو اون جهان پلیسی، هر جمعی در بهترین حالت پیشاپیش از «تفاوت» خالی شده و با بیرون و درونی «پوک» مواجهیم، چیزی که سرکوب تزاری طی قرون نتونسته بود تولید کنه. اساسن سرکوب، اگه همراه نشه با یارگیری، ضدّ خودش رو تولید میکنه و به همینخاطر هر روز داریم میبینیم یه نظام توتالیتر چقدر حامیپروره. ادامه👇👇
👆👆👆
ادامه #گپنوشت: راه دور چرا بریم؟ تا قبل از انقلاب ۵۷ تقریبن همه روشنفکرا و هنریجماعت ما سیاسی و مشخصن چپ بودن و تکوتوک مثل #سهراب_سپهری و #بهرام_صادقی هم اگه چپ نبودن، راستم نبودن و سیاستپرهیزیشونم بیشتر بهنظرم به خصلت جامعهگریزیشون برمیگشت و تازه همون سهراب تو افتتاحیه نمایشگاهاش پیداش نمیشد تا مجبور نشه عکس با #فرح_دیبا بندازه و بهرام رو موج جریان بهشدّت سیاسی #جنگ_اصفهان بالا اومد و:
«دیگری» یعنی رابطه گرفتن توی موقعیّتایی که الزامن «ازپیشموجود» نیستن.
ادامه #گپنوشت: راه دور چرا بریم؟ تا قبل از انقلاب ۵۷ تقریبن همه روشنفکرا و هنریجماعت ما سیاسی و مشخصن چپ بودن و تکوتوک مثل #سهراب_سپهری و #بهرام_صادقی هم اگه چپ نبودن، راستم نبودن و سیاستپرهیزیشونم بیشتر بهنظرم به خصلت جامعهگریزیشون برمیگشت و تازه همون سهراب تو افتتاحیه نمایشگاهاش پیداش نمیشد تا مجبور نشه عکس با #فرح_دیبا بندازه و بهرام رو موج جریان بهشدّت سیاسی #جنگ_اصفهان بالا اومد و:
«دیگری» یعنی رابطه گرفتن توی موقعیّتایی که الزامن «ازپیشموجود» نیستن.
«شبیه دایرهیی که شکل رفتن بود، شد
درباره فاصلهی بین ادراک و گفتگو»
#ترشینوشت_۵۸
#نیما_صفار - با این داعیه پیش میام که الزامن «ادراک» و «گفتگو» رو رویهمافتاده و حتا الزامن در امتداد هم نمیبینم. چرا این تأکید؟ چون همونطور که تو #ترشینوشت_۵۷ اشاره کردم، چندون تمثیل «درون» جذبم نمیکنه و بدیهیه معنیش این نیست که جفتپا لی برم تو تمثیل «بیرون». پس وقتی تأکید دارم به «باهمانگی» و اینکه مفاهیم جایی «موجود» نیستن که بریم از تو غرفه سوپرمارکت ورشون داریم، لاجرم «خود» رو وقتی مشاهدهپذیر میبینیم که «دیگری» شده باشه و حلقه مفقوده دورانمون رو احتضار و نزع «جونور اجتماعی» میدونم. پس «گفتگو» فرآیندی نظیر «ادراک» داره تو این نگاه و به همین خاطر مهم میشه گفتن از جنبههای تفارقشون. اینجا بد نیست دوتا اشاره کنم: یکی اینکه: این «م» ضمیر متصل خر کیه این وسط که دارم میگمش؟ حدسم اینه که یه چیزیه بین اون #نیما_صفار که تو بیشتر از هزارتا #گپنوشت تولید شده و این انگشت میونی که تقه میزنه رو کیبورد و بهمراتب بیشتر از هر دوتاش تویی که نمیشه انگشته رو نشونه گرفت سمتت ولی اونقدرم ژلهیی و لرزان نیستی نشه یکیبهدو کرد باهات! دوّمیش یادم رفت و این فرصت خوبیه برای کشیدن پای سوّمی وسط: وقتی داریم از «گفتگو» میگیم، داریم از چند نفر میگیم؟ ضمایر خیلی گایندهطور دارن ما رو خفه میکنن اینجا. آخه «تو» و «او» و «من» که کمکی نمیکنن برای این گفتن! باز درد «ما» تا حدودی خوردنیه اونطور که «من» میگمش: «ماهای موقت»! خیلی احمقانه قائل به اینم که هرگز گفتگوی دو نفره نداریم و بیوقفه یه مازاد «سوّم شخص» تو هر دویی تولید میشه و بهترین تمثیل رو درباره گفتگوهای سه به بالا، تو و تو و تو و تو و تو و تو میدونم #تا_اطلاع_ثانوی و اگه بخام دقیقتر باشم باید بگم این «تو» اصابت به هر جا میکنه جز نفر روبرو مثل جوکی که #تارانتینو تو #دسپرادو میگفت. حالا با این توضیحات، با اینهمه سطح، اینقدر که ترجیح میدم «سطحها» بگمش نه «سطوح»، چرا گیرم رو فاصلهی بین #گفتگو و #ادراک؟ تا یه جاییش رو که #نیچه روشن کرده برامون: «معنی از برابر کردن دو چیز نابرابر ساخته میشود» اینقدر شدید که از اینورش کافیه دوتا لغت مترادف رو کنار هم بذاری و درّهیی بینشون بیابی! یکی دیگه اینکه ادراک الزامن چیزی کلامی نیست. اصلن کلامی نیست! استمرار تأخیره. کدوم نسبت به کدوم؟ کلام به ادراک یا ادراک به کلام؟ نمیدونم. ولی شاید چون نیستی نیست، به محض گفتن هر چیز، هر قدر بگی، باز چیزی بیرونِ گفتن میمونه. من میگم «کار» گفتن و فکر کردن، که بیشتر طوری گفتنه، دائم تولید مازاد میکنه و به همین خاطر #آشیل قرنهاست که به لاکپشت نمیرسه و فرهنگا و زبونا و کشورایی که تولید فکر میکنن باز نیاز بیشتری دارن به فکر و تولیدش نه #ابرار با سکوتای توچشمشون. دوّمیش که بگم و مرخص بشم، بچّهم رو گازه، مال ارتباط چشمی و جهت نگاهه! ایندفعه حواست باشه به اون آن که رو برمیگردونی از طرفین گفتگو، گفتیم که طرف و طرف و طرف و طرف و ...، و طرف دیگه رو نگاه میکنی. انگار داری رجوع به اون ناگفتنی، به اون خلاء بینهایتِ بلعنده میکنی. اگه حواست به خودت نیست، دیگرون رو ببین، اونا که چشم میگردونن، اونا که سر میچرخونن، اونا که به چپ یا راست، به بالا یا پایین نگاه میکنن، اونا که عقب میکشن یا جلو میان و ... بازم هست. خودت میدونی دیگه!
درباره فاصلهی بین ادراک و گفتگو»
#ترشینوشت_۵۸
#نیما_صفار - با این داعیه پیش میام که الزامن «ادراک» و «گفتگو» رو رویهمافتاده و حتا الزامن در امتداد هم نمیبینم. چرا این تأکید؟ چون همونطور که تو #ترشینوشت_۵۷ اشاره کردم، چندون تمثیل «درون» جذبم نمیکنه و بدیهیه معنیش این نیست که جفتپا لی برم تو تمثیل «بیرون». پس وقتی تأکید دارم به «باهمانگی» و اینکه مفاهیم جایی «موجود» نیستن که بریم از تو غرفه سوپرمارکت ورشون داریم، لاجرم «خود» رو وقتی مشاهدهپذیر میبینیم که «دیگری» شده باشه و حلقه مفقوده دورانمون رو احتضار و نزع «جونور اجتماعی» میدونم. پس «گفتگو» فرآیندی نظیر «ادراک» داره تو این نگاه و به همین خاطر مهم میشه گفتن از جنبههای تفارقشون. اینجا بد نیست دوتا اشاره کنم: یکی اینکه: این «م» ضمیر متصل خر کیه این وسط که دارم میگمش؟ حدسم اینه که یه چیزیه بین اون #نیما_صفار که تو بیشتر از هزارتا #گپنوشت تولید شده و این انگشت میونی که تقه میزنه رو کیبورد و بهمراتب بیشتر از هر دوتاش تویی که نمیشه انگشته رو نشونه گرفت سمتت ولی اونقدرم ژلهیی و لرزان نیستی نشه یکیبهدو کرد باهات! دوّمیش یادم رفت و این فرصت خوبیه برای کشیدن پای سوّمی وسط: وقتی داریم از «گفتگو» میگیم، داریم از چند نفر میگیم؟ ضمایر خیلی گایندهطور دارن ما رو خفه میکنن اینجا. آخه «تو» و «او» و «من» که کمکی نمیکنن برای این گفتن! باز درد «ما» تا حدودی خوردنیه اونطور که «من» میگمش: «ماهای موقت»! خیلی احمقانه قائل به اینم که هرگز گفتگوی دو نفره نداریم و بیوقفه یه مازاد «سوّم شخص» تو هر دویی تولید میشه و بهترین تمثیل رو درباره گفتگوهای سه به بالا، تو و تو و تو و تو و تو و تو میدونم #تا_اطلاع_ثانوی و اگه بخام دقیقتر باشم باید بگم این «تو» اصابت به هر جا میکنه جز نفر روبرو مثل جوکی که #تارانتینو تو #دسپرادو میگفت. حالا با این توضیحات، با اینهمه سطح، اینقدر که ترجیح میدم «سطحها» بگمش نه «سطوح»، چرا گیرم رو فاصلهی بین #گفتگو و #ادراک؟ تا یه جاییش رو که #نیچه روشن کرده برامون: «معنی از برابر کردن دو چیز نابرابر ساخته میشود» اینقدر شدید که از اینورش کافیه دوتا لغت مترادف رو کنار هم بذاری و درّهیی بینشون بیابی! یکی دیگه اینکه ادراک الزامن چیزی کلامی نیست. اصلن کلامی نیست! استمرار تأخیره. کدوم نسبت به کدوم؟ کلام به ادراک یا ادراک به کلام؟ نمیدونم. ولی شاید چون نیستی نیست، به محض گفتن هر چیز، هر قدر بگی، باز چیزی بیرونِ گفتن میمونه. من میگم «کار» گفتن و فکر کردن، که بیشتر طوری گفتنه، دائم تولید مازاد میکنه و به همین خاطر #آشیل قرنهاست که به لاکپشت نمیرسه و فرهنگا و زبونا و کشورایی که تولید فکر میکنن باز نیاز بیشتری دارن به فکر و تولیدش نه #ابرار با سکوتای توچشمشون. دوّمیش که بگم و مرخص بشم، بچّهم رو گازه، مال ارتباط چشمی و جهت نگاهه! ایندفعه حواست باشه به اون آن که رو برمیگردونی از طرفین گفتگو، گفتیم که طرف و طرف و طرف و طرف و ...، و طرف دیگه رو نگاه میکنی. انگار داری رجوع به اون ناگفتنی، به اون خلاء بینهایتِ بلعنده میکنی. اگه حواست به خودت نیست، دیگرون رو ببین، اونا که چشم میگردونن، اونا که سر میچرخونن، اونا که به چپ یا راست، به بالا یا پایین نگاه میکنن، اونا که عقب میکشن یا جلو میان و ... بازم هست. خودت میدونی دیگه!
یه ترانه هست از #Anwar که از این چپکوکای محشره. یه جاش میگه
And how can I do without you that you believe I love you?
داری روایت رو؟ من بدون تو چکار میتونم بکنم که بفهمی عاشقتم؟ منوط کرده توان ابراز عشقش رو به معشوق! مورد مشابه این تعبیر رو میشناسی؟
And how can I do without you that you believe I love you?
داری روایت رو؟ من بدون تو چکار میتونم بکنم که بفهمی عاشقتم؟ منوط کرده توان ابراز عشقش رو به معشوق! مورد مشابه این تعبیر رو میشناسی؟
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#نیما_صفار - و آخر یکی از داستانای #میلان_کوندرا هم همینطور بود که پرسوناژ رو فکر کنم تو کلیسا تصویر میکنه که نور از اون زاویه به صورتش میتابه و حالتش اونجور و ... میلان مینویسه «بهتره تو این حالت به یادش بیاریم» و #لودویگ_ویتگنشتاین هم جایی ابدیّت رو نه در طول و امتداد زمان جاری که در عرضش و تو لحظه میبینه و شایدم واسه همینه که هر چی چشم میچرخونیم تو این شبکهها، میبینیم لحظات خوشمزگی و طنازیای #ابراهیم_نبوی فقید یادمون میاد. این درسته!
ربط صحنه پایان #pulp_fiction به این #گپنوشت واضحه دیگه! کشته شدن #جان_تراولتا رو جلوتر دیدیم ولی #کوئنتین_تارانتینو فیلم رو جایی که #ساموئل_جکسون #تیم_راث رو نمیکشه و دوتایی تفنگاشون رو میذارن تو شورتاشون و میزنن بیرون تو آفتاب تموم میکنه. این درسته!
ربط صحنه پایان #pulp_fiction به این #گپنوشت واضحه دیگه! کشته شدن #جان_تراولتا رو جلوتر دیدیم ولی #کوئنتین_تارانتینو فیلم رو جایی که #ساموئل_جکسون #تیم_راث رو نمیکشه و دوتایی تفنگاشون رو میذارن تو شورتاشون و میزنن بیرون تو آفتاب تموم میکنه. این درسته!
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کامنتخوانی پروژهی مزمن و کتوکلفت مخاطب رو تبدیل کرد به مخاطبِ مخاطب و لازم نیست که گفته بشه که چقدر میتونه این مخاطبها اضافه هم بشن و از همونجا هم هی اثر بچه کنه.
مخاطب سنتی و تاریخی یا نداریم یا محل اعراب نیست وقتی در لحظه اجرای متن مزهپرانی برآمده از اینستا و یوتیوب و ... حتی اگه گفته نشه بهخاطر میاد از فضایی که ساخته شده و میشه پیشپیش اثر بینندهی خودشه انگار و بیننده صاباثر بعدی
فیگور مخاطبِ مخاطب بودن با حذف و مختل کردن قاب و حاشیه، در کار براندازی تاریخ متن-مخاطبه قبل و بیشتر از همه.
#سارا_سعیدی
#گفتیوری
ویدئو: دختر کوچیکه رو بگیریم کامنت؟
مخاطب سنتی و تاریخی یا نداریم یا محل اعراب نیست وقتی در لحظه اجرای متن مزهپرانی برآمده از اینستا و یوتیوب و ... حتی اگه گفته نشه بهخاطر میاد از فضایی که ساخته شده و میشه پیشپیش اثر بینندهی خودشه انگار و بیننده صاباثر بعدی
فیگور مخاطبِ مخاطب بودن با حذف و مختل کردن قاب و حاشیه، در کار براندازی تاریخ متن-مخاطبه قبل و بیشتر از همه.
#سارا_سعیدی
#گفتیوری
ویدئو: دختر کوچیکه رو بگیریم کامنت؟
Forwarded from علی سطوتی قلعه
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
#برنارد_لانگلوا #bernard_langlois ژورنالیست سیاسی فرانسوی، ۱۱ قاعده تلخ رسانههای غربی را در مورد نسلکشی اسرائیل اینگونه تبیین میکند:
✍️اصل شماره ۱: در خاورمیانه همیشه اعراب هستند که حملات را آغاز میکنند و همیشه اسر.ائیل است که از خود دفاع میکند. این را تلافی مینامند.
✍️ اصل شماره ۲: اعراب، فلسطینیها یا لبنانیها اجازه ندارند که غیرنظامیان را در طرف مقابل بکشند. این را تروریسم مینامند.
✍️ اصل شماره ۳: اسر.ائیل حق دارد غیرنظامیان عرب را بکشد. این را دفاع مشروع مینامند.
✍️اصل شماره ۴: وقتی اسرائیل تعداد زیادی از مردم را میکشد، قدرتهای غربی از آن میخواهند که تعداد کمتری بکشد. این را واکنش جامعه بینالمللی مینامند.
✍️ اصل شماره ۵: فلسطینیها و لبنانیها اجازه ندارند سربازان اسرائیلی را اسیر کنند، حتی اگر تعدادشان بسیار کم باشد و از سه نفر تجاوز نکند.
✍️اصل شماره ۶: اسرائیلیها حق دارند افراد را بربایند؛ میتوانند هر تعداد فلسطینی که میخواهند (حدود ۱۰,۰۰۰ زندانی، از جمله ۳۰۰ کودک) را بگیرند. هیچ محدودیتی وجود ندارد. نیازی به اثبات جرم افراد ربودهشده نیست. کلمه جادویی "تروریست" کافی است.
✍️ اصل شماره ۷: وقتی "حزبالله" را میگویید، باید فوراً اضافه کنید "که مورد حمایت ایران و سوریه است."
✍️ اصل شماره ۸: وقتی "اسر.ائیل" را میگویید، به هیچ وجه نباید اضافه کنید "که مورد حمایت آمریکا، فرانسه و اروپا است." این ممکن است تصور یک درگیری نابرابر را ایجاد کند.
✍️ اصل شماره ۹: هرگز از "سرزمینهای اشغالی"، یا قطعنامههای سازمان ملل، یا نقض قوانین بینالمللی، یا کنوانسیون ژنو صحبت نکنید. این ممکن است تعادل عاطفی و روانی بیننده یا شنونده را برهم بزند.
✍️ اصل شماره ۱۰: اسر.ائیلیها بهتر از اعراب فرانسوی صحبت میکنند. این به این دلیل است که به اسر.ائیلیها و حامیانشان فرصت داده میشود تا اصول ۱ تا ۹ را برای ما توضیح دهند. این را بیطرفی روزنامهنگاری مینامند.
✍️اصل شماره ۱۱: اگر با این اصول مخالفید یا فکر میکنید به نفع یک طرف است، به این دلیل است که شما یک یهودیستیز خطرناک هستید.
✍️اصل شماره ۱: در خاورمیانه همیشه اعراب هستند که حملات را آغاز میکنند و همیشه اسر.ائیل است که از خود دفاع میکند. این را تلافی مینامند.
✍️ اصل شماره ۲: اعراب، فلسطینیها یا لبنانیها اجازه ندارند که غیرنظامیان را در طرف مقابل بکشند. این را تروریسم مینامند.
✍️ اصل شماره ۳: اسر.ائیل حق دارد غیرنظامیان عرب را بکشد. این را دفاع مشروع مینامند.
✍️اصل شماره ۴: وقتی اسرائیل تعداد زیادی از مردم را میکشد، قدرتهای غربی از آن میخواهند که تعداد کمتری بکشد. این را واکنش جامعه بینالمللی مینامند.
✍️ اصل شماره ۵: فلسطینیها و لبنانیها اجازه ندارند سربازان اسرائیلی را اسیر کنند، حتی اگر تعدادشان بسیار کم باشد و از سه نفر تجاوز نکند.
✍️اصل شماره ۶: اسرائیلیها حق دارند افراد را بربایند؛ میتوانند هر تعداد فلسطینی که میخواهند (حدود ۱۰,۰۰۰ زندانی، از جمله ۳۰۰ کودک) را بگیرند. هیچ محدودیتی وجود ندارد. نیازی به اثبات جرم افراد ربودهشده نیست. کلمه جادویی "تروریست" کافی است.
✍️ اصل شماره ۷: وقتی "حزبالله" را میگویید، باید فوراً اضافه کنید "که مورد حمایت ایران و سوریه است."
✍️ اصل شماره ۸: وقتی "اسر.ائیل" را میگویید، به هیچ وجه نباید اضافه کنید "که مورد حمایت آمریکا، فرانسه و اروپا است." این ممکن است تصور یک درگیری نابرابر را ایجاد کند.
✍️ اصل شماره ۹: هرگز از "سرزمینهای اشغالی"، یا قطعنامههای سازمان ملل، یا نقض قوانین بینالمللی، یا کنوانسیون ژنو صحبت نکنید. این ممکن است تعادل عاطفی و روانی بیننده یا شنونده را برهم بزند.
✍️ اصل شماره ۱۰: اسر.ائیلیها بهتر از اعراب فرانسوی صحبت میکنند. این به این دلیل است که به اسر.ائیلیها و حامیانشان فرصت داده میشود تا اصول ۱ تا ۹ را برای ما توضیح دهند. این را بیطرفی روزنامهنگاری مینامند.
✍️اصل شماره ۱۱: اگر با این اصول مخالفید یا فکر میکنید به نفع یک طرف است، به این دلیل است که شما یک یهودیستیز خطرناک هستید.