tgoop.com/nouspoetikos/5048
Last Update:
در اینجا مطلبی را جناب باب الحوائجی ذکر کرده اند:
«بسیاری از احادیث عرفانی و فلسفی چون من عرف نفسه فقد عرف ربه ساختهی حکیمانی چون إخوان الصفاء و كتابهاي متأخرند»
البته در اصل سخن ایشان تردید نیست. اما چون ابن سینا در اولین کتاب تالیفی خود درباره نفس به این حدیث استشهاد میکند گفتم خلاصه ای از سخنان شیخ را درباره این حدیث بیان کنم.
کتاب «النفس علی سنة الاختصار» برای نوح ابن منصور سامانی بعد از درمان بیماری وی برایش توسط ابن سینای هفده ساله نوشته شده. کتاب دارای دیباچه بسیار جالب و دقیقی است. در این دیباچه ابن سینا اغراض متعددی دارد اما بخش مهم غرض او اثبات ضرورت و تقدم علم النفس است. و برای این کار به دو دسته منبع شرعی متوسل میشود. نخست اقوالی از شریعت کهن یونانی ذکر میکند مانند «خودت را بشناس» بر مدخل معابد و هیاکل و روایاتی از آسکلیپیوس نقل میکند. سپس به سراغ منابع شرعی اسلامی میرود تا در واقع مبتنی بر استدلال فقهی و شرعی ضرورت و تقدم خودشناسی را استنباط کند.
ابن سینا هنگام نقل حدیث من عرف نفسه عرف ربه میگوید «سمعت من رأس الحکما» و مشخص نیست این رأس الحکما کیست؟ هرچند مصحح مصری در پاورقی گفته مقصود از راس الحکما امام علی ابن ابیطالب است زیرا این حدیث منسوب به اوست. اما اولا بعید است شیخ علی را با تعبیر رأس الحکما یاد کند، دوما بعید است این حدیث واقعا در زمان ابن سینا حدیثی نبوی یا علوی محسوب میشده. و تعبیر ابن سینا نشان میدهد حقیقتا گویندهٔ این حدیث حکیمی از حکما بوده است نه امامی یا پیامبری.
اما ابن سینا تفسیر بسیار جالبی از این حدیث عرضه میکند و میگوید مفاد آن حاصل گرفتن عکس نقیض از آیه قرآن است که میگوید:
«چون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند پس خود را فراموش کردند» (وَ لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ) حشر. ۱۹
عبارت فنی این آیه این است که «اگر نسیان خدا آنگاه نسیان خود» یا «اگر فقدان خداشناسی پس آنگاه فقدان خودشناسی» یعنی دقیقا اگر P علم الله باشد و R علم النفس آنگاه آیه قرآن میگوید:
~P --------> ~R
که عکس نقیض آن میشود:
R ---------> P
یعنی «اگر معرفة النفس آنگاه معرفة الله». یا اگر خودشناسی آنگاه خداشناسی. پس مبتنی بر صورت حکمی که در قرآن آمده نمیتوان تقدم خداشناسی بر خودشناسی را استنتاج کرد، هرچند ظاهر عبارت قرآن چنین القاء میکند. اما با این صورتِ جدید قضیه به روشنی میتوان تقدم علم النفس را بر الهیات استنتاج فقهی کرد که در این خطبه کتاب نیز ابن سینا قصد بحثی خطابی و فقهی دارد.
نکته مهم دیگری که از این بحث استفاده میشود اهمیت آن چیزی است که فارابی و ابن سینا آن را «صناعت فقه» مینامند که برخلاف نظر مشهور تفاوت آن با کلام این نیست که کلام درباره عقاید (مانند عقیده به خدا و توحید و معاد) بحث میکند و فقه درباره اعمال و افعال (مانند نماز و جهاد و معامله) بلکه این است که صناعت فقه درستی حکمی که در وحی آمده را مفروض میگیرد و از آن حکم، چه سخنی درباره حقایق نظری باشد چه احکام عملی، فروع و لوازم آن سخن را استنتاج میکند. اما کلام ابتدا درستی آنچه در کتاب آمده را فرض نمیگیرد بلکه چون قصدش جدل با دشمنان دین است، به نحوی عقلی درستی احکامی که در قرآن آمده را اثبات میکنند.
آشکار است که با این تعریف کلام فاقد هرگونه اهمیت است. چون اساسا اثبات درستی آنچه در شرع آمده به نحو عقلی محض ممکن نیست و همان در سطح جدل و اقناع کارایی دارد. اما فقه با این تعریف دارای غایتِ اهمیت است زیرا این دقیقا همان معنای «تاویل ظاهر شریعت» است که از قضایای منقول در نص شرع، قضایایی را استنباط کنیم که نه تنها در ظاهر نص نیامده بلکه بسا با آنچه در ظاهر وحی آمده تقابل نیز داشته باشد.
مانند همین استنباط تقدم خودشناسی بر خداشناسی از حکمی شرعی که در ظاهر دلالت بر عکس این را دارد و خداشناسی را مقدم و شرط خودشناسی اعلام میکند، چون میگوید «اگر خدا را فراموش کنی خود را فراموش میکنی!» پس ظنِ ظاهر با خود میگوید برای شناخت خود باید خدا را شناخت. اما این دقیقاً یک شگرد رتوریک و سفسطی است که نص قرآن کریم به کار گرفته است، تا اذهان عامه تقدم خدا را از آن بفهمند و اذهان دقیقه تقدم خود را از آن بفهمند. صناعت فقه از نظر فارابی و ابن سینا همین صناعتی است که از عکس نقیض حکم اول حکم دوم را استنتاج میکند. نه اینکه فقه علم به اعمال و افعال باشد.
.
BY νοῦς
Share with your friend now:
tgoop.com/nouspoetikos/5048