tgoop.com/nouspoetikos/5114
Last Update:
همزمان با ارائه این بحث توسط زانیار ابراهیمی یکی از مدیران فرهنگی که در کار اجراء این طرح ذیل پروژه خاصی در باب اسلام و سوژه بود از من خواست بحث مشابهی درباره ابن رشد و اهمیت آن در مدرنیته غرب ارائه کنم. یعنی اینجا از نوعی تاثیر تفکر اشعری و غزالی و شباهت آن به وضعیت دکارت سخن گفته شده و من نیز به جای غزالی بحثی مشابه را درباره ابن رشد مطرح کنم. چند دقیقه صحبت و اعلام مواضع صریح درباره ارتجاع ابن رشد در تفکر اسلامی و دربارهٔ ماهیتِ سوژه مدرن و بی ارتباطی آن با هرگونه فکر متفکران اسلامی حداقل سوءتفاهم درباره مرا از بنیان برطرف کرد. دور باد از رهروان راهِ اشه چنبن سادهدلی که "گذشتهٔ غرب را آیندهٔ خود بدانیم" و تنها کارمان این باشد در زبالهدان سنن فکری خود بگردیم و کسان و سخنانی که به ظن خود راه مدرنیته را برای قوممان هموار کند تبلیغ کنیم. (باقی عمر من و انگیزهٔ طیکردن راهِ طی شده در من، این اندازه اندک و بیرمق هست که به عاقبت چنین خدماتی به فرهنگ و ادب میهن ریشخند بزنم).
***
از مهمترین مطالبی که در کنفرانس زانیار آمده و توسط بلومنبرگ مطرح شده بحث ماهیت خاص خدای مسیحیت است که در مسیحیت با ارجاع به جمله معروف مسیح روی صلیب که «ایلویی ایلویی! لما سبقتنی» ای پدر چرا مرا واگذاشتی، کوشیده نشان دهد این خصلت اصلی و دومینانت خدای مسیحیت است که بشر را به حال خود رها میکند، لذا این ماهیت خاص خدا زمینه ظهور عقلانیت خاص غربی است که در آن انسان خودش با اتکا به خودش تقدیر خود را میسازد و این امکان تنها در شرایط وانهادگی انسان توسط خدا ممکن است. اما با ارجاع به «ما ودعک ربک و ما قلی» و سخنان عبدالکریم سروش درباره رحمانیت الله و عشق بازی او با انسان و غیره این ادعا مطرح شده که ذات الهی در اسلام مانع از ظهور سوژه است.
اولا این دیدگاه بلومنبرگ نوعی ذاتگراییِ خام درباره خدا و سرشت اوست. ثانیا اگر هم چنین باشد این خصلت در انجیل خصلتی غالب و دومینانت برای خدا نیست، خدا برای نجات انسان خود را قربانی میکند و راهی برای رستگاری بشریت میگشاید که راه کلیسای مقدس همواره به روی انسان گشوده است. سوما اساسا موضوع برعکس چیزی است که بلومنبرگ مطرح میکند، خدا و خصایص او نیست که ماهیت بشر را معین میکند بلکه بشر و خصایص اوست که ماهیت خدا را تعیین میکند. اگر هم سنت کلامی مسیحیت اواخر قرون وسطی چنین اعتقادی درباره فعل وانهادن توسط خدا داشته این به دلیل شکلگیری خصایصی ویژه در انسان آن دوران است که باعث میشود در خوانش متن مقدس به صفت وانهادگی غلبه بدهد، این وضعیت تاریخی انسان است که موقعیت هرمنوتیکیِ خاص را و لذا معنای خاصی را برای متن مقدس ایجاب میکند و پدید میآورد. (به زبان مدرسی مغالطه خلط علت با معلول رخ داده است. فلان خصلت خدای مسیحی علت پیدایش عقلانیتی خاص در انسان نیست، بلکه این خصلت در خدا معلول ظهور سوژه است. ظهور سوژه شرایط هرمنوتیکی خاص برای این خوانش از متن انجیل و صفت خدا در آن را باعث شده است).
بر این اساس همانطور که شرایط خاص تاریخی عبدالکریم سروش را به این سو سوق داده که با خدای الله عشق بازی کند، در شرایط هرمنوتیکی دیگری دقیقا میتوانست صفات جلالی الله را ظهور بدهد و دقیقاً شرایط وانهادگی انسان توسط خدا را ایجاد کند که بلومنبرگ ذاتِ خدای مسیحی میداند. اینکه در هر میقات از مواقیت تاریخ چه اسماء و صفات الهی در ظهور باشند و چه اسمائی در بطون و حجاب دقیقا وابسته به خود انسان و انتخاب اوست. در بقره صفت کافران و فعل ایشان به کسی مانند میشود که آتش روشن کند:
مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لَا يُبْصِرُونَ
مثل ایشان مانند کسی است که آتش افروزد، و همین که پیرامونش روشن شد، خداوند نور ایشان را ببرد و در تاریکیای که هیچ نبینند به حال خود رهاشان کند.
یعنی دقیقا در این شرایط ویژه است، و اتفاقا شرایط جالبی هم هست چون انسان در این شرایط کار بدی نکرده فقط آتش روشن کرده که بهتر ببیند، در این شرایط ویژه ای که توسط انسان انتخاب و انجام میشود خدا انسان را به حال خود رها میکند یا وامینهد. (اینکه الله تا کنون ما را واننهاده و وانمینهد بسا به همین دلیل باشد که کسی استیقاد آتش نکرده است).
این اندازه برای ویرانسازی کل این عقیده درباره خصلتهای سهگانهٔ خدا در سه دین اسلام و مسیح و یهود که بیان شده بس باشد و برای ابطال این حکم که فقط خصایص خدای مسیحیت امکان ظهور سوژه را داشته همین مجمل کافیست به قول ابن سینا «لو اخذت الفطانة بیدک».
.
BY νοῦς
Share with your friend now:
tgoop.com/nouspoetikos/5114