tgoop.com/nouspoetikos/5295
Last Update:
در اینجا از اصل بحث فاصله گرفته و یک نکته هرمنوتیکی را اندکی توضیح باید بدهم. من معتقدم که باید به برخی دقایق در فهم دقیق متون فلسفه کلاسیک اسلامی توجه کرد. کتابهایی که به سبک متون فارابی و ابن سینا نوشته شده و رتوریک آنها تا حدود اندکی در اسفار رعایت شده و در نهایه الحکمه که آخرین اثری است که دارای رتوریک کلاسیکی است که فارابی موسس آن و تئوریسین آن ابن سینا است. یعنی ابن سینا غیر از به کارگیری این رتوریک در عمل در رسالات منطق و مدخل و درباره عبارت و سفسطه و خطابه و شعر از کتاب شفا، به نحوی نظری نیز این رتوریکِ خاص را صورتبندی کرده است و به نحو خودآگاه عناصر آن را تا آنجا که ممکن بوده با مخاطب در میان نهاده، اما علیرغم این چون این رتوریک در ابن سینا همچنان ایزوتریک باقی مانده و علمی روشن و فنی محصل بدان تخصیص داده نشد، لذا در دوران بعد از مغول و دوران احیاء مجدد علوم عقلی و نقلی توسط متاخران این رتوریک تا حدود زیادی از میان رفت. در متاخران کسانی چون فخررازی و ملاصدرا و ملاهادی، تا حدودی اندک و ناخودآگاه این رتوریک را حفظ کردند و کسانی چون سهروردی و ابن رشد و میرداماد و مدرس زنوزی به نحوی جدیتر و احتمالا خودآگاه این رتوریک را به کار گرفتهاند که حساست در ذکر نامهای خاص و نقل قول مستقیم یکی از عناصر مهم این رتوریک سینوی است. در دوره معاصر توجه به این رتوریک نه در تعلیقه نهایه نوشته علامه مصباح- که بهترین و آخرین متن فلسفه اسلامی است از نظر من- رعایت شده و نه در آثار شارحان و فیلسوفان نسل بعد از علامه. آثاری چون رحیق مختوم، شرح مبسوط منظومه و حرکت و زمان مطهری و کتب حائری یزدی هیچکدام ذیل آثار کلاسیک فلسفه اسلامی محسوب نمیشوند، نه به دلیل که به زبان فارسی نوشته شده، بلکه به این دلیل که هیچکدام رتوریک فلاسفه کهن را به هیچ وجه نه رعایت میکنند و نه اصولاً بدان استشعار دارند. البته علمای معقول و منقولِ نسلِ پیش از ایشان نیز قطعاً علمِ خودآگاه به این رتوریک نداشتند، و به کارگیری عناصری از این رتوریک توسط چند چهره معدود مانند علامه طباطبایی در نهایه و اصول فلسفه و کتاب الولایه و روح الله خمینی در مصباح الهدایه و تعلیقه مصباح الانس و آثاری مانند وصیتنامه و برخی مکتوبات سیاسی، و نیز نزد سه چهرهٔ فقهی و فلسفی یعنی علامه کمپانی و علامه نائینی و علامه مازندرانی، صرفا به نحو ناخودآگاه عناصری از این رتوریک به کار گرفته میشده و دلیل آن صرفاً باید تخلق ناخودآگاه به اخلاق قدما خصوصا ابن سینا و میرداماد دانست، یعنی تقلید روش و لحن آنها هنگام داوری درباره دیگران، تاثیر پذیرفتن از روش خاص فصل بندی و تبویب یک متن و رساله، و نیز تقلید و ادای قدما را درآوردن و به قول افلاطون دقیقاً "میمسیس" یعنی تقلید از نحوهٔ ارجاع و استناد و نام بردن از دیگران توسط فارابی و ابن سینا و خواجه نصیر و نخستین فقیهان و متکلمان بزرگ امامیه مانند علامه حلی و... که غالبا خواننده و شارح جدی ابن سینا بودند.(سینوی بودن فقهای بزرگ امامیهای که علمای اواسط نامیده میشوند [در مقابل شیخ طوسی و صدوق و کلینی که علمای اوایل و شیخ انصاری و آخوند و همعصرانش که علمای اواخر نامیده میشوند] و به واسطه این شاخه از علمای دین امامیه است که رتوریک فلاسفه مشائی به علوم دینی امامیه منتقل میشود و پس از ایشان عناصر مهمی از رتوریک مشائی و سینوی در فقهای امامیه حتی اخباریون این طایفه به نحوی آشکار مشاهده میشود. مانند صاحب وسائل الشیعه حر عاملی، و شهید ثانی و شهید ثالث و شیخ بهایی. که در این دوران این نسل از علمای امامیه برخی از این عناصر رتوریک را در ذیل علم رجال و علمی به نام درایة الحدیث حفظ کردند و کوشیدند آگاهانه به نسلهای بعد منتقل کنند). القصه این پاورقی و سخن در پرانتز را صرفا به قصد ایضاح این نکته گفتم که مطالبی مانند نحوهٔ ارجاع به دیگران در نهایه الحکمه علامه قطعا حداقل به نحو ناخودآگاه حساب شده است و به هیچ وجه تصادفی و امری عرضی نیست که در تفسیر متن اهمیت دادن به این عناصر و آنها را در بازیِ تفسیر متن نقش دادن و بازی دادن به این عناصر در خوانش، باعث گمراهی و تاویلِ من عندیِ متن باشد. فهذا هذا.
باری سخن بدین جا رسید که علامه بعد از تقریر برهان صدیقین ابن سینا گرچه مستقیم نام ابن سینا را نیاورد اما در هر حال چون آشکار است این برهان سینوی است و این تقریر علامه بسیار دور از اصل تقریر ابن سینا است و ممکن است علامه به تفسیر و تاویل ناموجه سخنان ابن سینا متهم شود، لذا در ادامه یک تنبیه آورده و اینچنین میگوید:
محصل البیان السابق أن تحقق موجودٍ ما ملازمٌ لترجــُح وجوده، اما لذاته فیکون واجبا بالذات، او لغیره و ینتهی الی ما ترجح بذاته و الا دار او تسلسل و هما مستحیلان.
۳
BY νοῦς
Share with your friend now:
tgoop.com/nouspoetikos/5295