tgoop.com/nouspoetikos/5308
Last Update:
متوجه شدم امروز ۲۴ آبان سالگرد درگذشت علامه طباطبایی است و بحثی که در شرح یکی از ابداعات او از دیشب نوشتم، نادانسته با این روز مصادف شده و احساس کردم بد نباشد در تمجید و تعظیم او مطالبی بگویم.
کسی که با بیوگرافی او آشنا باشد و سیرهٔ عملی او در زندگی را و میزان سلامت و سادگی و شرافتِ روستاییِ منحصر به فردی که در وجهات و سکنات ایشان پیداست را احساس کرده باشد، چنین کسی شخصاً و وجداناً فارغ از همهٔ تبلیغات و تشریفات، حضور امری به نام «قداست» را در شخصیتِ انضمامی علامه تصدیق میکند. از این حیث این قول کربن صادقانه به نظر میرسد که طباطبایی را «آخرین بازماندگان روحِ معنویتِ شرقی» وصف کرده است.
از آنجاکه در سخنپردازیِ خطابی و رسمی برای بزرگان فرهنگی در چنین مواقف و مواقعی ناشی و خامدست هستم بجای ادامهٔ مدیح و رثا، ترجیح میدهم تجربهٔ خود را از خواندن مناظراتِ کتبی علامه با حائری یزدی درباب "امکان خاص" که از نظر من یکی از جدیترین دیالوگهای فلسفی معاصر در ایران است و در طی چند سال و در چند مقالهٔ پیوسته منتشر شده را بگویم.
این مباحثه از نقد حائری یزدی به یکی از حواشی علامه بر اسفار و نقد نظر ملاصدرا درباب تقسیم مواد ثلاث در آن حاشیه شروع شده که حائری در مقام دفاع از ملاصدرا برخاسته و میکوشد نشان دهد ادعای علامه مبنی بر اینکه این تقسیم ثلاثی حصر عقلی نیست نادرست است، و نقد به ملاصدرا وارد نیست.
علامه در پاسخ مقاله دیگری مینویسد و باز حائری به آن پاسخ میدهد و بحث به نزاعی درباب ماهیت من حیث هی، و امکان خاص و نهایتاً قضیهٔ معدوله کشیده میشود. قصد ندارم دربارهٔ محتوای این مناظره چیزی بگویم، فقط درباره فرم این مکاتبات مایل بودم حسی که نخستین بار هنگام خواندن این سلسله مکاتبه از رتوریک خاص علامه احساس کردم را وصف کنم.
از نظر محتوا من معتقدم در نهایت حق با حائری یزدی است و ریشهٔ مشکل اینجاست که علامه بین قضیه سالبه و معدوله تمایز نمیگذارد، و این خود از نظر ارسطو به دلیل عدم فهم روشن از مقولهٔ «عدم ملکه» است. اما علیرغم این توافق نظری که با حائری داشتم، شیوهٔ ورود و خروج علامه به بحث (دقیقاً این روش که بدون هیچ تعارف و حاشیه و پیرایه، سخن را از قلبِ معضل آغاز میکند، بدون کمترین توجه به هرگونه عَرَض و غرض و مرضی که ممکن است در چنین مناظرهای در میان باشد، بحث را تقریر میکند و خاتمه میدهد) چند هفته ذهن مرا مجذوب و مبهوت خود کرده بود، زیرا دقیقاً این در مقابل رتوریک حائری قرار داشت که هر مقاله را با تعارفاتِ رسمی و مودبانهٔ خطابی شروع میکرد و لحنِ طنز و طعنِ مطلب، همراه با اوج و حضیضِ مفهومیِ بحث تغییر میکرد و با نغزگوییهای حاشیهای خوانندهٔ بیحوصله را به قول معروف سر ذوق میآورد.
اما رتوریک خشک، خشن و سادهٔ علامه چنان ضرباهنگ تکنیکالی به مطلب میداد که به سختی میتوانستم باور کنم این رتوریک و زبانِ فلسفیِ یک متفکر معاصر ایرانی است، نه گفتار کسی چون ارسطو و ابن سینا و کانت. به همین دلیل علیرغم اینکه از حیث مفهومی هیچ توافقی با علامه نداشتم و حائری آشکارا بر حق بود، اما تا مدتها آنقدر این سلسله مناظرات و مقالات علامه را مکرر و بیمارگونه میخواندم که بعد از گذشت حدود ۱۵ سال هنوز تقریباً اغلب جملهبندیهای علامه را در خاطر دارم.
.
BY νοῦς
Share with your friend now:
tgoop.com/nouspoetikos/5308