tgoop.com/onpeaceandiran/195
Last Update:
۴
نوعی از صهیونیسم به امحاء «دیگریِ» یهودیّت (در مرتبۀ نخست، فلسطینیان و در مراحل بعدی، همۀ اعراب) راه میبرَد و رُمیسم به بردگیِ «دیگریِ» رُم. چنین مینماید که آموزههای رُنسانس و روشنگری نزد آن بورژوازی که اقتضای بازتولید اقتصادی آن، دموکراسی است، مُستقیماً به کُشتار «دیگری»های خاورمیانهای، مُسلمان، فلسطینی و ... راه نمیبرند؛ امّا زیرساختهای آمالگام فرهنگی میتوانند چنین باشند. اسطورۀ دولتْ انواع و سویههای متعدّد دارد؛ گذشته از سویههایی آریایی (سوشیانسیِ جمشیدی، فریدونی و ...) و دیگر سویههای میانرودانی که واجد تأثیراتی مهم در «تصوّر از زمان، پایان تاریخ، آخرالزّمان» و غیره بر دیگر اسطورههای خاورمیانه بودهاند، از سویههای توراتیِ اسطورۀ دولت نیز، یکی «لویاتان» است و دیگری «بهیموت». این بهیموت است که خروج آن را در الگوهایی مانند رایش سوّم، زنستیزی، دیگریستیزی و ویرانگری برخی بنیادگراییها، و اکنون نیز بهخصوص در اسرائیل نتانیاهو و یورش بنیانسوزِ بنیادگرایی یهودی به غزّه میتوان دید.
سویههای گوناگون اسطورۀ دولت، بهطور اتّفاقی فراخوانده نشده و بهطور تصادفی در صحنۀ تاریخ ظاهر نمیشوند. این تلازم یا تناظر {البتّه نسبی} ساختار اقتصادی و نوع تولید با سیاست است که موجب فراخوانی سویههای گوناگون اسطوره و الهیّات میشود، نه خود اساطیر بهتنهایی. به دیگر سخن، اساطیر ناگهان و یکهوا به معرکۀ تاریخ وارد نمیشوند، بلکه عوامل اجتماعی (مشتمل بر اقتصاد) آنها را فرا میخوانند. باید دریافت «چگونه» مجموعۀ پیچیدۀ سازمان و مبانی معنابخش تولیدِ اجتماعی، یک ایده را بازتولید یا حتّا خلق میکنند. چنین مینماید که اوّلاً هرگاه یا هرچه اقتصاد بیشتر شامل گرایش به واحدهای خودمختاری باشد که منافعی را دور از نگاه جامعه دنبال میکنند و در شرایطی که شبکههای منافع درواقع جامعۀ مدنی (معمولاً ابتدا یقه سفیدها و بعد یقه آبیها) را حذف کرده ویا میخرند (با دادنِ سهمی ناچیز، آن را به تبعیّت از انحصارات وا میدارند)، ثانیاً حفظ انحصارات بیشتر مستلزم حذف رقابت میشود، یا به دیگر تعبیر، هرچه الگیارشیها سهمی بیشتر را از کل بازار از آنِ خود کرده و انحصاریتر شوند، دولتملّت مدرن بیشتر ذیل اسطورۀ بهیموت بازتولید میشود. امر سیاست در این شرایط کمتر بر تولید و مبادلۀ معنا استوار بوده و لذا کمتر قابل مفاهمه در جامعۀ مدنی است. چنین شرایطی «حوزۀ عمومی» را یا ساقط کرده و یا چنان به بُحران میافکند که امکان مشارکت حوزۀ عمومی در امر سیاسی سلب میشود (۲). این اسطوره (یا سنخ رفتاری که ما به این اسطوره نسبت میدهیم) خشونت سیستم را به خشونت عریان و قواعد بازار را به رانت بیمهابا و فریبآلود تبدیل میکند. دیگر تأثیر سرمایهداری متأخّر میتواند رفع «مسألۀ یهود» در درون جوامع (بخصوص اروپایی) باشد که مسیحیّتشان همیشه دچار انواع گرایشهای یهودستیزی و یهودکشی بوده. برای اینکار ایجاد کشور خاص یهودیان، این مشکله را از طریق جداسازی و فاصلۀ فیزیکی یهودیان از جوامع مسیحی حل میکند. سرانجام اینکه علاوه بر استدلال و توصیفات ساموئل هانتینگتُن دربارۀ احتمال وقوع جنگ تمدّنها، شایسته است در آن نظریّه به عللی نیز توجّه کنیم که این امر را موجب میشوند. احتمالاً میتوان روندهای تقلیل هژمونیهای سیاسی در همۀ طرفهای درگیر را، که ناشی از بحرانهای دولتملّت است، در شمار علل تسهیلکنندۀ مرز خونین تمدّنها یافت.
داغ مسألۀ کنونی غزّه و امر انسانی؛ انسانیّت کجاست؟
حال، جدا از شرایط مذکور که ممکن است «زمینهای» تلقّی شوند، برای فهم حملۀ کنونی اسرائیل به غزه، به نظر میرسد میتوان تئوری غافلگیری اسرائیل در حملۀ حماس را بازنگری کرد؛ احتمالاً این تئوری میتواند واجد جنبۀ پروپاگاندا باشد، امّا گرچه اغواگر، دور از ذهن است؛ زیرا نحوۀ برخورد اسرائیل با موضوع، بیش از هر امر دیگر، حکایت از یک طرح استراتژیک برای امحاء غزّه و سپس تقلیل توان ناچیز دولت خودگردان در کرانۀ باختری دارد. به نظر میرسد این برنامۀ استراتژیک که بهوضوح و بسیار ضدّ حقوق بشر و نیز مغایر نص و مفادّ همۀ قطعنامههای مجمع عمومی و شورای امنیّت ملل متّحد است، نمیتواند ناشی از غافلگیری باشد؛ بلکه بالعکس احتمالاً این یک برنامه است که برای اجرای خود نیازمند توجیه لازم (ولو ناکافی) بوده. لذا احتمالاً اسرائیل غافلگیر نشده، بلکه خود در تمهید وقوع ماجرا که بهصورت غافلگیری نمایش داده شده، نقش داشته است. این کشور، با آنچه در دو دهۀ گذشته رُخ داده و مقالۀ آرمان ذاکری نیز بدانها اشاره دارد، از درون دچار بحران حادّ دولتملّت است و در بیرون نیز با فقدان مشروعیّت اخلاقی در جهان مواجه است. بنابراین برای اجرای عملیّات ویرانگر خود، نیازمند یک بهانه بوده که آن غافلگیری ظاهری این بهانه را فراهم نموده است.
BY Peace
Share with your friend now:
tgoop.com/onpeaceandiran/195