tgoop.com/onpeaceandiran/224
Last Update:
خرد، جنگ و سرنوشت ایران
✍️ اسمعیل خلیلی
بخش نخست
عقل همیشه وجود داشته است اما نه همیشه به شکلی عقلانی!
کارل مارکس: ۱۸۴۳؛ سومین نامه به آرنولد روگه؛ منتشر شده در کتاب سال آلمانی – فرانسوی، فوریه ۱۸۴۴
○ خرد
ایرانیان در طول تاریخ پر فراز و نشیب خود، خالق گونههایی از خرد بودهاند که در برخی ویژگیها واجد مشابهت با گونههای خرد دیگر جوامع و در برخی ویژگیها خاص و متمایز بوده است. این انواع خاص را علوم اجتماعی با صفاتی مانند «خرد تنظیمگر» (Figurative Reason) برشمردهاند. برخی نیز مانند احسان یارشاطر و داریوش شایگان آن را «خرد تمدّنی» و «خرد ایرانی» خواندهاند. در بررسی سیر تحوّل زندگی اجتماعی پیش و پس از تأسیس دولت در گسترۀ فرهنگی ایران، میتوان تأیید کرد که در ادوار متمادی کارکرد درجه اوّل این خرد، نه «توسعۀ قدرت»، بلکه «توسعۀ زندگی و تداوم آن» بوده است؛ از جمله شواهد این امر، توسعۀ نسبتاً کمتر «خرد ابزاری» (ازجمله زبان از سنخ ابزار تسخیر طبیعت و نیز هنر ابزاری) و توسعۀ نسبتاً بیشتر «خرد ارتباطی» (ازجمله زبان از سنخ صلح با طبیعت و نیز هنر ارتباطی) در منظومۀ فرهنگ ایرانی در مقایسه با فرهنگ و معرفت یونانی/ رُمی و فرهنگ و معرفت مدرن است. همین خرد است که عناصری چون «رواداری و تکثّر فرهنگی» و «صُلح اجتماعی» را در مقایسه با روندهای دیگر فرهنگها در ادوار متمادی ایجاد کرده بوده است.
○ نشانگان بقاء و افول خرد
امّا تصلّب سیاسی در داخل و سپس سلطۀ فرهنگهای قبیلگی ناشی از هجوم پی در پی قبایلی از جنوب و شرق، از حدود سدۀ هشتم و نهم بازتولید خرد ایرانی را با بحرانی ژرف مواجه ساخت. تصلّب سیاسی و بحران مذکور عوارضی وسیع را موجب شدند که از آن شمار باید تروماهای عمیق اجتماعی و روانی، افول نسبی جامعه و تبدیل شدن نسبی آن به «توده» و انواعی از «گریز تمدنّی» را نام برد. گریز تمدّنی هم در شکل انواعی از عرفان غیر اجتماعی هم در شکل حاد در پدیداری نمود یافت که میتوان از آن به «خودکشی ملّی» تعبیر کرد و صاحب این قلم چندین بار بدان اشارت کرده است. امّا این همۀ ماجرا نبود؛ زیرا مقاومت نیز در ژرفنا جریان داشت و تا همین امروز هرچه از فرهنگ و تمدّن ایران و از «جامعه» باقی مانده، محصول همین روندهای مقاومت ژرف و درازدامنۀ فرهنگی ماست.
○ ادراک تاریخی
رویارویی ایرانیان با جهان مدرن حین بحران مزبور رخ داد؛ لذا ایرانیان در موقعیّتی چندگانه قرار گرفتند. در عین حال، این موقعیّت تاریخی تدریجاً نوعی آگاهی تاریخی هم از موجودیّت خود هم از بحران وجودی خود را برانگیخت که بروزات گوناگون آن را در طیفی متنوع از اندیشۀ ایرانیان میتوان یافت: از فتحعلی آخوندزاده و زینالعابدین مراغهای تا عبدالرحیم طالبوف، از صادق هدایت و احمد کسروی تا محمدعلی فروغی، محمدتقی بهار و پرویز ناتل خانلری، از احسان یارشاطر تا عبدالحسین نوایی و دیگران. در سالیان اخیر همان نوع آگاهی تاریخی را در سطحی نزدیکتر به ادارک عمومی، نزد کسانی چون محسن رنانی نیز میتوان یافت. این ادراک همان است که نزد کسی چون شایگان به ایدۀ «اسکیزوفرنی فرهنگی» منجر شد. حسب این دریافت مسألۀ تاریخی ما فراتر از منازعاتی چون مشروطه و مشروعه یا دموکراسی و دیکتاتوری است و همه اینگونه تلاطمها در سطح سیاسی تابع ژرفناهایی در فرهنگ و جامعه هستند؛ لذا هم امکانات جدّیتر بنیانساز هم مخاطرات جدّیتر بنیانسوز را نیز باید در همانجا ردیابی کرد؛ در تعاطی، تعارض و تلاطم انواع خردی که سرنوشت تاریخی ما را رقم میزنند.
BY Peace
Share with your friend now:
tgoop.com/onpeaceandiran/224