tgoop.com/onpeaceandiran/227
Last Update:
خرد، جنگ و سرنوشت ایران
✍️ اسمعیل خلیلی
بخش دوم
○ در آستانه درک آثار بحران تاریخی
یکی از نمودهای افول خرد تاریخی پیدایش و رواج انواع ایدئولوژی از میانۀ سدۀ دوازدهم بود. احتمالا ایدئولوژی، که به تعبیر کلاسیک مارکس «آگاهی کاذب» است، در جنبش مشروطیّت نسبت به روندهای منتهی به انقلاب بهمن ۵۷، کمتر توانسته بود از اثرگذاری خرد بکاهد؛ امّا در روندهای منتهی به انقلاب ۵۷ بر امواج آنومی (بحران) تاریخی بیشتر سوار شد و شرایطی را رقم زد که «تروماهای عمیق اجتماعی» موثّر افتادند و «افول نسبی جامعه و تبدیل شدن نسبی آن به «توده»، استحالۀ کثیری از نهادها، درماندگی بسیاری از پروژههای ملّی از جمله خود پروژۀ ملّتدولت و ... و نیز انواعی از «گریز تمدنّی»» را موجب شدند. از خشونت سیاسی که در نمودهایی چون ترور و شکنجه بروز یافته تا «مهاجرت قهرآمیز» و بسی دیگر، از نمودهای «گریز تمدنی» هستند. تخلیۀ آبهای زیرسطحی و فرونشست زمین در جای جای سرزمین را میتوان نمودی دانست از تغییر نسبت خرد تاریخی ما با بحران تاریخی ما.
° شرایط داخلی
ایران امروز دچار انواع بحرانهاست؛ تا جایی که بهدشواری میتوان به طبقهبندی آنها پرداخت. شکست نسبی پروژۀ ملّتدولت در اثر غلبۀ ایدئولوژی، شکافهایی چنان عمیق و پهن ایجاد کرده که نسبت به بهمن ۵۷ هر دَم بر احتمال وقوع شکل حاد «گریز تمدّنی» میافزایند. ایران پیش از انتخابات ۱۴۰۳ در آستانۀ یکی از خودکشیهای محتمَل در غیاب جامعه و خردی بود که محصول پراکسیس تاریخیِ آن است. اقدام به پیشگیری از این خودکشی تا حدّ بسیار مدیون همان خردی است که در وقایع سالهای آغازین دهۀ ۶۰ نیز ایران را از مهلکۀ جنگ داخلی رهانید. اما شرایط تاریخی هرگز محدود به یک رخداد نیستند؛ لذا احتمال سقوط به ورطۀ آن خودکشی کماکان باقی است.
° شرایط بینالمللی
بخشی مهم از «شرایط تاریخی» شرایط جهانی است. توافق قدرت جهانی از سدۀ نوزدهم بهتعبیری شامل «سپردن نقش نعش» به ایران بوده است؛ این توافق از توسعۀ ایران میپرهیزد اما درصدد نابودی او نیز نیست. لذا از پیش از جنگ جهانی اول تا کنون در تقسیم ثروت و قدرت جهانی جایگاهی در همین مرتبت برای ایران قائل شده و نه بیش. در هر دو جنگ جهانی نیز این تمایل را آشکار کرده بود که ایران با سرنوشتی مشابه سرنوشت دولت عثمانی مواجه شود؛ امّا بازی بازیگران داخلی و نیز معادلات تقسیم قدرت پس از جنگ مانع شدند.
○ رویارویی تمدّنی
نمیتوان مطلقاً بر تحلیل سترگ ساموئل هانتینگتون و اعتبار نظریۀ «رویارویی تمدنها» خط بطلان کشید. رشد انواع بنیادگرایی، دیگرستیزی و جامعهستیزی در گسترۀ جهانی، تعارضات قدرت و ثروت جهانی که عملا کشورهایی چون چین و هند را نیز به ورطۀ ستیز میکشد ولی همواره باب مجامله با دموکراسی و حقوق بشر را مفتوح میگذارد و نیز سوق دادن خاورمیانه به له شدن در چنگال خونریز خشونت قابیلی نئوتریبالیسم را از این منظر نیز باید نگریست. در این شرایط که آرمانهای مدرنیته، دولت لویاتانی (هیولای مادینۀ دریا) و آرزوهای جهان پس از جنگ نیز در مذبح اقتصاد نئولیبرال دچار احتضار شدهاند، آنچه ایران را از پرتگاه انهدام در یک جنگ داخلی یا خارجی نگه میدارد، عملاً همان خرد تاریخی و آنچه او را به سوی آن پرتگاه هل میدهد، علاوه بر عوامل جهانی، آنومی سهمگینی است که خود را در سیلاب ایدئولوژی، جنگ قدرت و خودویرانگری انباشته از تروماهای تاریخی بارز میسازد.
○ خرد، جنگ و سرنوشت ایران
کوشش برای افروختن شعلۀ جنگی انسانستیز و ایرانسوز، از سویی ناشی از بحران دولت حاضر اسراییل اما از دیگرسو ناشی از بحران کلّ انسانیّت در جهان هگلی سامانباخته است که چه بسا در میل تبدیل نعش به میّت باشد. خرمنهای وحشت و خونی که هویدا میشوند، هم کِشتۀ جهانی هستند که بر انبارهای خردی بسیار متعارض بنا شده، هم حاصل تُخم ویرانگر ایدئولوژی هستند که از آنومی سرباز میگیرد تا با خونشان خود را فربهتر کند. خرد مُدرن، خرد معطوف به قدرت (تِخنه و تکنیک) در وضعیّتی است که میخواسته خودنقّاد باشد، اما نقد فرهنگ را در بنیاد خود ناممکن ساخته، لذا از یک آشویتس مشخص متمرکز به هزاران آشویتس نامشخص پراکنده، بسط یافته است. خرد معطوف به زندگی امّا چه در مبدأ تاریخی خود، ایران، که در مانیفست «زن، زندگی، آزادی» نیز بارز شده، چه در پهنۀ گیتی که طیّ سدههای طویل کوشیده خرد زنانه را از گردونۀ جهنّمی «قدرت، ثروت، منزلت» خارج کند، اسیر «بهیموث» (هیولای نرینۀ خشکی) مانده است.
اینک این ماییم و سرنوشت خویش: یا باز آن را به ستیز ایدئولوژیهایی میبازیم که در شهوت «فتح»، بیگانگی بکارند، دشمنی بپرورند و مرگ بدِروند؛ یا خردی را بر میکشیم و استوار میداریم که در کسوت «صلح»، همگانگی میکارد، خویشتنی میپرورد و زندگی میرویاند.
BY Peace
Share with your friend now:
tgoop.com/onpeaceandiran/227