Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بسیار قابل درکه که بعد از دیدن این ویدیو عصبانی بشید و فحش بدید. اما بیاید فکر کنیم که چی میشه شخضی همچین حرفایی بزنه؟ چه چیز هایی باعث میشه یک انسان، همچین باور و خواسته ای داشته باشه؟ در مغز این آدم چی میگذره؟
✅ #عصیانگر | OSIANGAR✅
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
عصیانگر
1. گزارههای علمی
2. گزارههای شبهعلمی
3. گزارههای غیرعلمی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
عصیانگر
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
احمقانه است از کشوری دفاع کنم که در آن خانه ای ندارم.
احمقانه است که خودم را قربانی کنم و فرزندانم بعد از من بی خانمان شوند.
احمقانه است که مادرم برای از داست دادنم ناراحت شود، در حالیکه نمیداند چرا من مُردم.
شرم آور است که همسرم را رها کنم برای طعمهٔ سگ های بعد از خودم.
وطن جایی است که برای من مایحتاج زندگی را فراهم میکند نه دلایل مرگ را !!
تعلق دروغی است که توسط سیاستمداران اختراع شده تا بتوانیم برای آنها بمیریم.
من به مردن برای کشور اعتقادی ندارم، وطن هیچوقت بازنده نیست، ما بازنده ایم !
وقتی وطن درگیر جنگ میشود، فقیر ها را صدا میزنند تا از آن دفاع کنن، و وقتی جنگ تمام میشود، ثروتمندان را صدا میزنند تا غنائم را تقسیم کنند.
باید این را خوب دانست که در وطن، سینه قهرمانان پر از گلوله است و جیب خائنان پر از پول؛ و میمیرد کسی که مستحق مرگ نیست به دست کسی که مستحق زندگی کردن نیست.
🔴 #سیاست
◀️ #جنگ
✅ #عصیانگر | OSIANGAR✅
احمقانه است که خودم را قربانی کنم و فرزندانم بعد از من بی خانمان شوند.
احمقانه است که مادرم برای از داست دادنم ناراحت شود، در حالیکه نمیداند چرا من مُردم.
شرم آور است که همسرم را رها کنم برای طعمهٔ سگ های بعد از خودم.
وطن جایی است که برای من مایحتاج زندگی را فراهم میکند نه دلایل مرگ را !!
تعلق دروغی است که توسط سیاستمداران اختراع شده تا بتوانیم برای آنها بمیریم.
من به مردن برای کشور اعتقادی ندارم، وطن هیچوقت بازنده نیست، ما بازنده ایم !
وقتی وطن درگیر جنگ میشود، فقیر ها را صدا میزنند تا از آن دفاع کنن، و وقتی جنگ تمام میشود، ثروتمندان را صدا میزنند تا غنائم را تقسیم کنند.
باید این را خوب دانست که در وطن، سینه قهرمانان پر از گلوله است و جیب خائنان پر از پول؛ و میمیرد کسی که مستحق مرگ نیست به دست کسی که مستحق زندگی کردن نیست.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
● بررسی ماهیت وجود و واقعیت.
● پرسشهایی مانند "چرا چیزی بهجای هیچچیز وجود دارد؟" یا "ماهیت هستی چیست؟"
● مطالعه رابطه علت و معلول.
● پرسشهایی مانند "چه چیزی باعث رویدادها میشود؟" و "آیا هر چیزی علتی دارد؟"
● بررسی مفاهیمی که فراتر از تجربه مستقیم هستند، مانند روح، خدا، و سرنوشت.
● مطالعه ماهیت زمان و فضا.
● پرسشهایی مانند "آیا زمان واقعی است یا صرفاً مفهومی ذهنی است؟" و "آیا فضا محدود است یا بیپایان؟"
● چگونگی تغییر و ثبات اشیا در طول زمان.
● پرسشهایی مانند "چه چیزی باعث میشود یک شیء در طول زمان همان شیء باقی بماند؟"
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
ادامه
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
عصیانگر
درود و وقت بخیر خدمت تمامی اعضا
در راستای شنیده شدن و به رسمیت شناختن احساسات از شما میخوام که اگر مایلید داستان و ترومای خودتون (تجربه تلخ و وحشتناک که هیچوقت فراموش نمیکنید) رو بنویسید و با استفاده از لینکی که در انتها قرار میدم، به صورت ناشناس برام ارسال کنید.
داستان شما رو در قالب #ترومای_من و #شما_نوشتید در کانال منتشر میکنم.
داستان شما خونده میشه بدون اینکه عکس یا اسمی از شما منتشر بشه. با خوندن تجارب تلخ همدیگه شاید بتونیم بهتر هم رو بشناسیم و درک کنیم.
موفق باشید ❤️
ارسال پیام به صورت ناشناس👇👇👇
https://www.tgoop.com/BChatBot?start=sc-4eadf630ac
در راستای شنیده شدن و به رسمیت شناختن احساسات از شما میخوام که اگر مایلید داستان و ترومای خودتون (تجربه تلخ و وحشتناک که هیچوقت فراموش نمیکنید) رو بنویسید و با استفاده از لینکی که در انتها قرار میدم، به صورت ناشناس برام ارسال کنید.
داستان شما رو در قالب #ترومای_من و #شما_نوشتید در کانال منتشر میکنم.
داستان شما خونده میشه بدون اینکه عکس یا اسمی از شما منتشر بشه. با خوندن تجارب تلخ همدیگه شاید بتونیم بهتر هم رو بشناسیم و درک کنیم.
موفق باشید ❤️
ارسال پیام به صورت ناشناس👇👇👇
https://www.tgoop.com/BChatBot?start=sc-4eadf630ac
Telegram
برنامه ناشناس
بزرگترین ، قدیمیترین بات پیام ناشناس
📢 کانال رسمی و پشتیبانی
👨💻 @ChatgramSupport
📢 کانال رسمی و پشتیبانی
👨💻 @ChatgramSupport
عصیانگر
درود و وقت بخیر خدمت تمامی اعضا در راستای شنیده شدن و به رسمیت شناختن احساسات از شما میخوام که اگر مایلید داستان و ترومای خودتون (تجربه تلخ و وحشتناک که هیچوقت فراموش نمیکنید) رو بنویسید و با استفاده از لینکی که در انتها قرار میدم، به صورت ناشناس برام ارسال…
من مشکلی با شناس یا ناشناس بودن ندارم
ولی چیزی که یادم نمیره حالا اسم گذاریش کنیم تروما یا هرچیزی دوتاست
یکیش اذیت و تمسخری که از جانب دیگران ( اطرافیان و مدرسه) بخاطر مشکل چشمیم بعد از چندین حادثه متناوب در دوران کودکیم افتاد هستش
یکیش هم دعواهای پشتسر هم بابام با داداش یا مامانم و هر بار اومدن همسایهها برای آروم کردن قضیه(اشتباه نکین بابام نه معتاد بود نه بیکار بلکه برای خارج از محیط خونواده فردی آرام و شیک بود، حالا شاید بگین موضوعات حاد بودن! ولی باید بگم اصلا! کاملا میشد در کمال آرامش حلش کرد، دلیل؟ مشکل عصبانیت بیش از حد دائمی پدر)
#ترومای_من
#شما_نوشتید
✅ #عصیانگر | OSIANGAR✅
ولی چیزی که یادم نمیره حالا اسم گذاریش کنیم تروما یا هرچیزی دوتاست
یکیش اذیت و تمسخری که از جانب دیگران ( اطرافیان و مدرسه) بخاطر مشکل چشمیم بعد از چندین حادثه متناوب در دوران کودکیم افتاد هستش
یکیش هم دعواهای پشتسر هم بابام با داداش یا مامانم و هر بار اومدن همسایهها برای آروم کردن قضیه(اشتباه نکین بابام نه معتاد بود نه بیکار بلکه برای خارج از محیط خونواده فردی آرام و شیک بود، حالا شاید بگین موضوعات حاد بودن! ولی باید بگم اصلا! کاملا میشد در کمال آرامش حلش کرد، دلیل؟ مشکل عصبانیت بیش از حد دائمی پدر)
#ترومای_من
#شما_نوشتید
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
عصیانگر
درود و وقت بخیر خدمت تمامی اعضا در راستای شنیده شدن و به رسمیت شناختن احساسات از شما میخوام که اگر مایلید داستان و ترومای خودتون (تجربه تلخ و وحشتناک که هیچوقت فراموش نمیکنید) رو بنویسید و با استفاده از لینکی که در انتها قرار میدم، به صورت ناشناس برام ارسال…
سلام
چیزی که من رو اذیت میکنه طلاق پدر و مادرم در ۱۲ سالگی بود که بلوغ به تعویق افتاد و مجبور به مصرف قرص شدم و همیشه احساس می کردم با بقیه متفاوتم و هیچ وقت نمیتونم ازدواج کنم و خودم سر بار میدیدم طوری که هرچی بقیه تصمیم گرفتن گفتم چشم و رشته ای که دوست نداشتم خوندم الان دارم دنبال علایقم میرم که میبینم خیلی دیر شده اما تلاشم میکنم گذشتم کنار بذارم و به زندگی عادی برگردم.
#ترومای_من
#شما_نوشتید
✅ #عصیانگر | OSIANGAR✅
چیزی که من رو اذیت میکنه طلاق پدر و مادرم در ۱۲ سالگی بود که بلوغ به تعویق افتاد و مجبور به مصرف قرص شدم و همیشه احساس می کردم با بقیه متفاوتم و هیچ وقت نمیتونم ازدواج کنم و خودم سر بار میدیدم طوری که هرچی بقیه تصمیم گرفتن گفتم چشم و رشته ای که دوست نداشتم خوندم الان دارم دنبال علایقم میرم که میبینم خیلی دیر شده اما تلاشم میکنم گذشتم کنار بذارم و به زندگی عادی برگردم.
#ترومای_من
#شما_نوشتید
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
عصیانگر
درود و وقت بخیر خدمت تمامی اعضا در راستای شنیده شدن و به رسمیت شناختن احساسات از شما میخوام که اگر مایلید داستان و ترومای خودتون (تجربه تلخ و وحشتناک که هیچوقت فراموش نمیکنید) رو بنویسید و با استفاده از لینکی که در انتها قرار میدم، به صورت ناشناس برام ارسال…
سلام وقتتون بخیر
از وقتی یادمه ، والدین من دعواهای شدیدی داشتن و انقدر این دعواها تکرار میشدن و ادامه داشتن که تقریبا هیچوقت اونها رو صمیمی و آشتی نمیدیدم. از مدرسه با استرس برمیگشتم که ببینم اتفاقی براشون نیفتاده یا طلاق نگرفته باشن ، این استرس از دست دادن اعضای خانواده هنوز هم با من هست و تو همه روابطم میترسم که آدم ها رو از دست بدم یا کمرنگ بشم براشون .
علاوه بر اون ،من از بچگی خودم رو مسئول ایجاد صمیمیت بینشون میدونستم و هر کاری میکردم که حداقل برای مدتی بشیم همان خانواده صمیمی و ایده آلی که تو ذهنم داشتم و اینکه تلاش هام اونموقع نتیجه نمیدادن ، باعث شد دیدگاه خیلی بدی نسبت به ازدواج و خانواده داشته باشم و با اینکه همه تلاشم رو میکنم که برای خودم خانواده خوبی داشته باشم ، اما ترس شدیدی تو دلم هست که نکنه من هم عاقبتم مثل اونا بشه!
#ترومای_من
#شما_نوشتید
✅ #عصیانگر | OSIANGAR✅
از وقتی یادمه ، والدین من دعواهای شدیدی داشتن و انقدر این دعواها تکرار میشدن و ادامه داشتن که تقریبا هیچوقت اونها رو صمیمی و آشتی نمیدیدم. از مدرسه با استرس برمیگشتم که ببینم اتفاقی براشون نیفتاده یا طلاق نگرفته باشن ، این استرس از دست دادن اعضای خانواده هنوز هم با من هست و تو همه روابطم میترسم که آدم ها رو از دست بدم یا کمرنگ بشم براشون .
علاوه بر اون ،من از بچگی خودم رو مسئول ایجاد صمیمیت بینشون میدونستم و هر کاری میکردم که حداقل برای مدتی بشیم همان خانواده صمیمی و ایده آلی که تو ذهنم داشتم و اینکه تلاش هام اونموقع نتیجه نمیدادن ، باعث شد دیدگاه خیلی بدی نسبت به ازدواج و خانواده داشته باشم و با اینکه همه تلاشم رو میکنم که برای خودم خانواده خوبی داشته باشم ، اما ترس شدیدی تو دلم هست که نکنه من هم عاقبتم مثل اونا بشه!
#ترومای_من
#شما_نوشتید
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
وقتی بچه بودم هروقت شب خونه یکی از اقوام نزدیک میخوابیدم با اینکه همسن و همجنس خودم هستش به بدنم دست میزد. جاهای خصوصیم رو لمس میکرد و روش خودارضایی رو بهم آموزش میداد. کلا یه مدت طولانی از خانواده دور بودم و ایشون هربار اینکارو انجام میداد و با اینکه آگاهی نداشتم که اصلا چی هست ازشون خوشم اومده بود و دیگه دفعه های بعد خودم میخواستم به اینکار انجام بشه. لمس زیاد.
وقتی بزرگتر شدم و فهمیدم که اوضاع از چه قراره کلی عذاب وجدان و کوله ای از حسرت و ندونم کاری پشتم بود ولی بدنم نسبت به این کار جاذبه پیدا کرده بود و حتی اگه اون نبود خودم انجام میدادم. مثل یه عادت و لذت. و یه چیز دیگم که هست من از پرده بکارت اون موقع هیچی نمیدونستم و رفته رفته که فهمیدم کلی درگیری ذهنی برام پیش اومد که اگه باکره نباشم چی..
با اینکه خیلی وقته ازین موضوع میگذره ولی هنوز اذیتم میکنه. هنوزم گاهی وقتا لمس میشم. هنوزم خودم اون عادت رو دارم ولی اینبار آگاهانه
نمیدونم باید چیکارکنم. دلم میخواد تموم شه. ولی انگاری نمیشه.
شاید در حالت عادی خودارضایی عادی باشه ولی اینکه توسط یکی دیگه انجام بشه و بعد تو نسبت بهش آگاهی پیدا کنی که اصلا چی بوده چیز خوبی نیست. همیشه وقتی طرف مقابلتو میبینی این اتفاق برات مجسم میشه و اون عذاب وجدانه که گفتم.
الان تازه میفهمم چرا بعضی از خانواده ها نمیذارن بچه هاشون خونه کسی بمونن.
#ترومای_من
#شما_نوشتید
✅ #عصیانگر | OSIANGAR✅
وقتی بزرگتر شدم و فهمیدم که اوضاع از چه قراره کلی عذاب وجدان و کوله ای از حسرت و ندونم کاری پشتم بود ولی بدنم نسبت به این کار جاذبه پیدا کرده بود و حتی اگه اون نبود خودم انجام میدادم. مثل یه عادت و لذت. و یه چیز دیگم که هست من از پرده بکارت اون موقع هیچی نمیدونستم و رفته رفته که فهمیدم کلی درگیری ذهنی برام پیش اومد که اگه باکره نباشم چی..
با اینکه خیلی وقته ازین موضوع میگذره ولی هنوز اذیتم میکنه. هنوزم گاهی وقتا لمس میشم. هنوزم خودم اون عادت رو دارم ولی اینبار آگاهانه
نمیدونم باید چیکارکنم. دلم میخواد تموم شه. ولی انگاری نمیشه.
شاید در حالت عادی خودارضایی عادی باشه ولی اینکه توسط یکی دیگه انجام بشه و بعد تو نسبت بهش آگاهی پیدا کنی که اصلا چی بوده چیز خوبی نیست. همیشه وقتی طرف مقابلتو میبینی این اتفاق برات مجسم میشه و اون عذاب وجدانه که گفتم.
الان تازه میفهمم چرا بعضی از خانواده ها نمیذارن بچه هاشون خونه کسی بمونن.
#ترومای_من
#شما_نوشتید
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
عصیانگر
درود و وقت بخیر خدمت تمامی اعضا در راستای شنیده شدن و به رسمیت شناختن احساسات از شما میخوام که اگر مایلید داستان و ترومای خودتون (تجربه تلخ و وحشتناک که هیچوقت فراموش نمیکنید) رو بنویسید و با استفاده از لینکی که در انتها قرار میدم، به صورت ناشناس برام ارسال…
مامانم تازه زایمان کرده بودن. یه روزی که اتفاقی گوشی بابام دست من بود وقتی وارد گالری شدم فیلم های نامشروع دیدم. و خب اولش تعجب کردم و باورم نمیشد و فکر میکردم حالا صرف کلیپه ولی خب خیلی واقعی بود.
چند وقت بعدش دیدم یکی از همکارای شرکتشون که دختری بسیار جوان بود، بهشون پیام میده و خب پیام ها و گفتگوشون درحد یک همکار عادی نبود.
اون زمان توی دوره بلوغ هم بودم و علاوه بر مشکلات خودم که حالا هرادمی داره حالا با همچین چیزی دست و پنجه نرم میکردم که چیکار کنم.
اینم بگم که بابام دیگه ظهرا نمیومد. شبا دیر میومد. هروقت میومد تو اتاق بود و درشو قفل میکرد و رمز گوشیشون رو هیچکس نمیدونست.
حتی یه بار تو لپ تابشون اینجور کلیپ هارو دیدم...
کل سرچ گوگل و همه جام شده بود راه حل که من باید چیکار کنم.
اون زمان که حالا گاهن دفتر کارشون میرفتم و اون دخترخانم رو میدیدم. با اون آرایش غلیظ و کفشای پاشنه بلندی که هنوز تو گوشمه و اون خط چشم گربه ای برام نماد جندگیه رو هیچوقت یادم نرفته. خنده هاش ...
فکر کنیننن. من که دختر بابامم رو ببینه و بازم اینجوری...
تا اینکه یه شب طاقت نیاوردم و به مامانم همه چیزو گفتم. و ازون شب به بعد شبا به هوای پیاده روی میرفتم پیش بابام و بهم گفتن که اره اون دختر خانم تا آخر تایم میمونه که بابام برسونتش.
وقتی مامانم میرفت. خواهرم که تازه به دنیا اومده بود نوزاد بود و همش گریه میکرد. اداره خونه با من بود. شام با من. درسای خودم و درگیری فکری و کلی چیز دیگه و اینقدر فشار بهم وارد شد که یه روز نشستم به گریه کردن و گفتم نمیتونم این خونرو تحمل کنم و بدون اینکه بدونم کجا میخوام برم رفتم بیرون.
ولی وقتی سرمای بیرون به سرم خورد یادم اومد جایی رو برای رفتن ندارم و همونجا گریه کردم و برگشتم خونه.
دیگه ازون به بعدش دخالت نکردم که چیشد، مامان همدیگه نرفت. و خب دیگه نمیدونم ...
#ترومای_من
#شما_نوشتید
✅ #عصیانگر | OSIANGAR✅
چند وقت بعدش دیدم یکی از همکارای شرکتشون که دختری بسیار جوان بود، بهشون پیام میده و خب پیام ها و گفتگوشون درحد یک همکار عادی نبود.
اون زمان توی دوره بلوغ هم بودم و علاوه بر مشکلات خودم که حالا هرادمی داره حالا با همچین چیزی دست و پنجه نرم میکردم که چیکار کنم.
اینم بگم که بابام دیگه ظهرا نمیومد. شبا دیر میومد. هروقت میومد تو اتاق بود و درشو قفل میکرد و رمز گوشیشون رو هیچکس نمیدونست.
حتی یه بار تو لپ تابشون اینجور کلیپ هارو دیدم...
کل سرچ گوگل و همه جام شده بود راه حل که من باید چیکار کنم.
اون زمان که حالا گاهن دفتر کارشون میرفتم و اون دخترخانم رو میدیدم. با اون آرایش غلیظ و کفشای پاشنه بلندی که هنوز تو گوشمه و اون خط چشم گربه ای برام نماد جندگیه رو هیچوقت یادم نرفته. خنده هاش ...
فکر کنیننن. من که دختر بابامم رو ببینه و بازم اینجوری...
تا اینکه یه شب طاقت نیاوردم و به مامانم همه چیزو گفتم. و ازون شب به بعد شبا به هوای پیاده روی میرفتم پیش بابام و بهم گفتن که اره اون دختر خانم تا آخر تایم میمونه که بابام برسونتش.
وقتی مامانم میرفت. خواهرم که تازه به دنیا اومده بود نوزاد بود و همش گریه میکرد. اداره خونه با من بود. شام با من. درسای خودم و درگیری فکری و کلی چیز دیگه و اینقدر فشار بهم وارد شد که یه روز نشستم به گریه کردن و گفتم نمیتونم این خونرو تحمل کنم و بدون اینکه بدونم کجا میخوام برم رفتم بیرون.
ولی وقتی سرمای بیرون به سرم خورد یادم اومد جایی رو برای رفتن ندارم و همونجا گریه کردم و برگشتم خونه.
دیگه ازون به بعدش دخالت نکردم که چیشد، مامان همدیگه نرفت. و خب دیگه نمیدونم ...
#ترومای_من
#شما_نوشتید
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
عصیانگر
درود و وقت بخیر خدمت تمامی اعضا در راستای شنیده شدن و به رسمیت شناختن احساسات از شما میخوام که اگر مایلید داستان و ترومای خودتون (تجربه تلخ و وحشتناک که هیچوقت فراموش نمیکنید) رو بنویسید و با استفاده از لینکی که در انتها قرار میدم، به صورت ناشناس برام ارسال…
در راستای اون پیامی که راجب خودارضایی بود باید بگم که
منم تجربه ی مشابه داشتم اول تجربه تعرض در سن خیلی خیلی کم زیر ۳ سال توسط یه نوجوون و این یادم نبود فقط یسری چیزا همیشه تو ذهنم بود و یسری تیکه های پازل که عذابم میدادن بعده ها یبار توی یه دعوای خانوادگی متوجه شدم که این اتفاق افتاده و یسری چیزا که ناخوداگاه بهشون فکر میکردم واقعی بودن:) بعد اون اتفاق من حالا یادم نمیاد ولی به یه شکلی خودارضایی رو تو همون سن وسال یا توسط همون شخص یا هم که...یاد گرفته بودم و در مواقع اضطراب و استرس یا خشم انجامش میدادم بدون اینکه بدونم چیه...
از یجا به بعد متوجه شدم کم کم و خب بخاطر مذهب و...عذاب وجدان و حس شرم خیلی خیلی خیلی خیلی شدید داشتم و همیشه از خودم بدم میومد و فکر میکردم ادم خیلی وحشتناکیم ولی حتی یادم نمیومد دقیق که از کی این حالت شروع شد و چرا و همیشه برام سوال بود که من چرا انقد زود تر از بچه های دیگه اگاهی جنسی پیدا کردم و انقد دید جنسی دارم و حتی بعضی وقتا بی دلیل وقتی بابام میومد بغلم کنه حالم بد میشد و اینکه لمس میکرد حس چندشی بهم میداد...
از اون طرف چون حین تعرض مامان من متوجه اتفاق میشه و میاد بالای سر اون آدم مامانم بشدت روی من حساس شد همه جا میخواست کنار هم باشیم و بشدت کنترلم میکرد و ازونجایی که مذهبی بود بشدت میل به چادر پیچ کردن من داشت که مثلا از پسرا آسیب نبینم درصورتیکه کار درست مراجعه به تراپیست بود....
و منی که هیچ خاطره ی واضحی نداشتم این وسط فکر میکردم مشکل منم و از خودم حالم به هم میخورد و کل بچگیم روح و روانم در گیر این چیزا بود..
اتفاقات زیادی هست که دلم میخواد بگم ولی نگفتم و شاید بعدا بخوام بگم...اینم نوشتم برای همدردی با اون دوستی که راجب خودارضایی نوشته بودن🫂💔
#ترومای_من
#شما_نوشتید
✅ #عصیانگر | OSIANGAR✅
منم تجربه ی مشابه داشتم اول تجربه تعرض در سن خیلی خیلی کم زیر ۳ سال توسط یه نوجوون و این یادم نبود فقط یسری چیزا همیشه تو ذهنم بود و یسری تیکه های پازل که عذابم میدادن بعده ها یبار توی یه دعوای خانوادگی متوجه شدم که این اتفاق افتاده و یسری چیزا که ناخوداگاه بهشون فکر میکردم واقعی بودن:) بعد اون اتفاق من حالا یادم نمیاد ولی به یه شکلی خودارضایی رو تو همون سن وسال یا توسط همون شخص یا هم که...یاد گرفته بودم و در مواقع اضطراب و استرس یا خشم انجامش میدادم بدون اینکه بدونم چیه...
از یجا به بعد متوجه شدم کم کم و خب بخاطر مذهب و...عذاب وجدان و حس شرم خیلی خیلی خیلی خیلی شدید داشتم و همیشه از خودم بدم میومد و فکر میکردم ادم خیلی وحشتناکیم ولی حتی یادم نمیومد دقیق که از کی این حالت شروع شد و چرا و همیشه برام سوال بود که من چرا انقد زود تر از بچه های دیگه اگاهی جنسی پیدا کردم و انقد دید جنسی دارم و حتی بعضی وقتا بی دلیل وقتی بابام میومد بغلم کنه حالم بد میشد و اینکه لمس میکرد حس چندشی بهم میداد...
از اون طرف چون حین تعرض مامان من متوجه اتفاق میشه و میاد بالای سر اون آدم مامانم بشدت روی من حساس شد همه جا میخواست کنار هم باشیم و بشدت کنترلم میکرد و ازونجایی که مذهبی بود بشدت میل به چادر پیچ کردن من داشت که مثلا از پسرا آسیب نبینم درصورتیکه کار درست مراجعه به تراپیست بود....
و منی که هیچ خاطره ی واضحی نداشتم این وسط فکر میکردم مشکل منم و از خودم حالم به هم میخورد و کل بچگیم روح و روانم در گیر این چیزا بود..
اتفاقات زیادی هست که دلم میخواد بگم ولی نگفتم و شاید بعدا بخوام بگم...اینم نوشتم برای همدردی با اون دوستی که راجب خودارضایی نوشته بودن🫂💔
#ترومای_من
#شما_نوشتید
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
عصیانگر
درود و وقت بخیر خدمت تمامی اعضا در راستای شنیده شدن و به رسمیت شناختن احساسات از شما میخوام که اگر مایلید داستان و ترومای خودتون (تجربه تلخ و وحشتناک که هیچوقت فراموش نمیکنید) رو بنویسید و با استفاده از لینکی که در انتها قرار میدم، به صورت ناشناس برام ارسال…
درود خدمت همگی
من سالیان ساله در راه خودشناسی و آگاهی قدم برداشتم و هر چی جلو تر میره سنگین تر و عمیق تر میشم و این خیلی واسم گاهی اوقات دردناکه حالا بگذریم
من راستش ترسی ندارم ولی بعنوان یک پسر که تو دوراهی عجیب و تموم نشدنی گیر کرده خیلی در عذابم
من گرایش همجنسگرایی ندارم و به دختر بیشتر حس دارم ولی هر بار آدم ها منو یک همجنس گرا جلوه میدن با گفتن صفت هایی (مثل بچه خوشگل،بچه خونگی،بچه.. و این کاملا اعتماد به نفسمو تضعیف کرده ولی هر بار دارم سعی میکنم قوی تر بشم.
#ترومای_من
#شما_نوشتید
✅ #عصیانگر | OSIANGAR✅
من سالیان ساله در راه خودشناسی و آگاهی قدم برداشتم و هر چی جلو تر میره سنگین تر و عمیق تر میشم و این خیلی واسم گاهی اوقات دردناکه حالا بگذریم
من راستش ترسی ندارم ولی بعنوان یک پسر که تو دوراهی عجیب و تموم نشدنی گیر کرده خیلی در عذابم
من گرایش همجنسگرایی ندارم و به دختر بیشتر حس دارم ولی هر بار آدم ها منو یک همجنس گرا جلوه میدن با گفتن صفت هایی (مثل بچه خوشگل،بچه خونگی،بچه.. و این کاملا اعتماد به نفسمو تضعیف کرده ولی هر بار دارم سعی میکنم قوی تر بشم.
#ترومای_من
#شما_نوشتید
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
👤#وکو
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👤#مصطفی_مهرآیین
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👤#مجتبی_لشکربلوکی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM