#معرفی_کتاب
📚 A Social History of Analytic Philosophy: How Politics Has Shaped an Apolitical Philosophy
🔸 تاریخ اجتماعی فلسفه تحلیلی: تاثیر سیاست بر شکل گرفتن فلسفهورزی غیرسیاسی
🖋 کریستوف شرونگا، استاد فلسفه دانشگاه نورثایسترن لندن
@philosophyofscience
📚 A Social History of Analytic Philosophy: How Politics Has Shaped an Apolitical Philosophy
🔸 تاریخ اجتماعی فلسفه تحلیلی: تاثیر سیاست بر شکل گرفتن فلسفهورزی غیرسیاسی
🖋 کریستوف شرونگا، استاد فلسفه دانشگاه نورثایسترن لندن
@philosophyofscience
آیا هر نویسندهای که در سنت تحلیلی نوشتاری دارد را میتوان فیلسوف تحلیلی به حساب آورد؟
این موضوع را برایان ویترسون (استاد فلسفه دانشگاه میشیگان) در پستی که اخیرا در وبلاگش نوشته بررسی کرده است.
او مینویسد:
در مدتی که چند نوشته درباره تاریخ فلسفه تحلیلی خواندهام، پرسشی که مدام برایم پیش آمده این بوده که چه کسانی را میتوان فیلسوف تحلیلی به شمار آورد؟
معمولاً این پرسش بهگونهای مطرح میشود که تأکید ضمنیاش بر واژهٔ "تحلیلی" است؛ یعنی پرسش این است که "چه کسی فیلسوف تحلیلی است؟" و این پیشفرض در پس ذهن وجود دارد که شخص مورد بحث قطعاً فیلسوف است. اما در متونی که من خواندهام، کمتر به شکل دیگر این پرسش توجه شده: "چه کسی فیلسوف تحلیلی است؟" [با تأکید بر «فیلسوف» بودن].در پاسخ به این سوال که آیا افرادی هستند که بخشی از سنت تحلیلی باشند و ایضا بتوان به آنها عنوان فیلسوف هم اطلاق کرد ابهام وجود دارد.
ویترسون میگوید: «پاسخ بهنظرم بدیهی است: بله.»
اینشتین، گودل، فون نویمان، بلکول و ارو (Arrow) اگر فیلسوف باشند، فیلسوف تحلیلیاند؛ اما اینکه چه جایگاهی در تاریخ فلسفه تحلیلی دارند، پرسش دشوارتری است.ویترسون همچنین جان مینارد کینز را هم در زمرهٔ موارد مبهم قرار میدهد و کتاب نظریه کلی اشتغال، بهره و پول (۱۹۳۶) را «بهترین اثر مکتب تحلیلی کمبریج» میخواند، البته با این احتمال که شاید کینز آنقدر فیلسوف هست که دیگر یک "مورد مبهم" به حساب نیاید.
پرسش ویترسون را میتوان به شکلهای مختلفی تفسیر کرد. احتمالاً بعضی خوانندگان به سرعت خواهند پرسید: «اصلاً چه اهمیتی دارد که این افراد فیلسوف باشند یا نه؟ چرا مرزبندی میکنیم؟» اما چنین پرسشی مسئله را وارونه جلوه میدهد. ویترسون ظاهراً از این مشاهدهٔ معقول آغاز میکند که مرزهای رشتههای دانشگاهی مبهم و نفوذپذیرند، و وی از این منظر میپرسد که این نکته چگونه در مورد تاریخ فلسفه تحلیلی صدق میکند. پاسخی که به این پرسش داده میشود میتواند فهم ما را از تأثیرگذاریهای درون و بیرون سنت تحلیلی غنیتر کند، و پرسشهایی فلسفی، جامعهشناختی و تاریخی درباره رابطهٔ فلسفه با رشتههایی مانند اقتصاد پیش بکشد.
ترجمه پستی از جاستین واینبرگ، سردبیر Daily Nous
@PhilSciAUT
@philosophyofscience
این موضوع را برایان ویترسون (استاد فلسفه دانشگاه میشیگان) در پستی که اخیرا در وبلاگش نوشته بررسی کرده است.
او مینویسد:
در مدتی که چند نوشته درباره تاریخ فلسفه تحلیلی خواندهام، پرسشی که مدام برایم پیش آمده این بوده که چه کسانی را میتوان فیلسوف تحلیلی به شمار آورد؟
معمولاً این پرسش بهگونهای مطرح میشود که تأکید ضمنیاش بر واژهٔ "تحلیلی" است؛ یعنی پرسش این است که "چه کسی فیلسوف تحلیلی است؟" و این پیشفرض در پس ذهن وجود دارد که شخص مورد بحث قطعاً فیلسوف است. اما در متونی که من خواندهام، کمتر به شکل دیگر این پرسش توجه شده: "چه کسی فیلسوف تحلیلی است؟" [با تأکید بر «فیلسوف» بودن].در پاسخ به این سوال که آیا افرادی هستند که بخشی از سنت تحلیلی باشند و ایضا بتوان به آنها عنوان فیلسوف هم اطلاق کرد ابهام وجود دارد.
ویترسون میگوید: «پاسخ بهنظرم بدیهی است: بله.»
اینشتین، گودل، فون نویمان، بلکول و ارو (Arrow) اگر فیلسوف باشند، فیلسوف تحلیلیاند؛ اما اینکه چه جایگاهی در تاریخ فلسفه تحلیلی دارند، پرسش دشوارتری است.ویترسون همچنین جان مینارد کینز را هم در زمرهٔ موارد مبهم قرار میدهد و کتاب نظریه کلی اشتغال، بهره و پول (۱۹۳۶) را «بهترین اثر مکتب تحلیلی کمبریج» میخواند، البته با این احتمال که شاید کینز آنقدر فیلسوف هست که دیگر یک "مورد مبهم" به حساب نیاید.
پرسش ویترسون را میتوان به شکلهای مختلفی تفسیر کرد. احتمالاً بعضی خوانندگان به سرعت خواهند پرسید: «اصلاً چه اهمیتی دارد که این افراد فیلسوف باشند یا نه؟ چرا مرزبندی میکنیم؟» اما چنین پرسشی مسئله را وارونه جلوه میدهد. ویترسون ظاهراً از این مشاهدهٔ معقول آغاز میکند که مرزهای رشتههای دانشگاهی مبهم و نفوذپذیرند، و وی از این منظر میپرسد که این نکته چگونه در مورد تاریخ فلسفه تحلیلی صدق میکند. پاسخی که به این پرسش داده میشود میتواند فهم ما را از تأثیرگذاریهای درون و بیرون سنت تحلیلی غنیتر کند، و پرسشهایی فلسفی، جامعهشناختی و تاریخی درباره رابطهٔ فلسفه با رشتههایی مانند اقتصاد پیش بکشد.
ترجمه پستی از جاستین واینبرگ، سردبیر Daily Nous
@PhilSciAUT
@philosophyofscience
brian.weatherson.org
Who is an Analytic Philosopher? – Brian Weatherson
Forwarded from تبلیغات فلسفه
قیمت تعرفه های جدید/ بهمن ماه ۱۴۰۳
@philosophyofscience
#تایمی
① . 24 ساعت 1 ساعت پست آخر | 230 تومان
② . 48 ساعت 2 ساعت پست آخر + یک بار ریشات | 250 تومان
③ . پست آخر شبانه 24 تا 10صبح | 240 تومان
④. پست آخر شبانه 24 تا 10 صبح +24 ساعت پست آزاد | 250 تومان
👁🗨 #بازدید
⑤ • 1 کا بازدید | 220 تومان
⑥ • 2 کا بازدید | 240 تومان
#رزرو_تبلیغات 👈 @mmasiha1988
@philosophyofscience
#تایمی
① . 24 ساعت 1 ساعت پست آخر | 230 تومان
② . 48 ساعت 2 ساعت پست آخر + یک بار ریشات | 250 تومان
③ . پست آخر شبانه 24 تا 10صبح | 240 تومان
④. پست آخر شبانه 24 تا 10 صبح +24 ساعت پست آزاد | 250 تومان
👁🗨 #بازدید
⑤ • 1 کا بازدید | 220 تومان
⑥ • 2 کا بازدید | 240 تومان
#رزرو_تبلیغات 👈 @mmasiha1988
فلسفه علم
نانسی کارترایت
فلسفه ذهن از دیدگاه نانسی کارترایت
مهدی دزفولی
نانسی کارترایت Nancy Cartwright از جمله فیلسوفان کمتر شناخته شده در ایران است که البته نظرات او به خصوص در حوزه فلسفه ذهن به اندازه فیلسوفانی مانند چالمرز یا دنت به طور مستقیم روی فلسفه ذهن تمرکز ندارد، اما برخی از ایدههای او در این حوزه قابل توجه هستند و به همین دلیل باعث مناقشه هایی در حوزه فلسفه ذهن شده است.
کارترایت معتقد است که بسیاری از قوانین علمی (مثل قوانین فیزیک) در عمل تنها در شرایط ایدهآل یا سیستمهای بسته صادق هستند و نمیتوانند به سادگی به پدیدههای پیچیدهای مانند ذهن و آگاهی تعمیم داده شوند و نباید هم این تعمیم را داد. از نظر او، علوم اعصاب و روانشناسی نمیتوانند با تکیه بر قوانین جهانشمول، تمام جنبههای ذهن را توضیح دهند. این دیدگاه با رویکردهای تقلیلگرایانه (مثل ماتریالیسم حذفگرای چرچلندها) مخالفت دارد.
جنبه دیگر نظرات کارترایت این است که او از تکثرگرایی (پلورالیسم) در تبیین پدیدهها دفاع میکند:
به این معنا که در واقع او معتقد است که ذهن را نمیتوان صرفاً با یک نظریه (مثلاً فیزیکالیسم یا علوم اعصاب) توضیح داد بلکه باید از روشهای مختلف (روانشناسی، علوم شناختی، فلسفه، حتی علوم اجتماعی) استفاده کرد. این دیدگاه شبیه به موضع جان سرل است که معتقد است آگاهی یک پدیده بیولوژیک است، اما نمیتوان آن را صرفاً با فیزیک توضیح داد.
کارترایت بر اهمیت مدلهای خاص (به جای قوانین عام) در توضیح پدیدهها تأکید دارد:
مثلاً برای فهم ذهن، باید مدلهای مختلفی از کارکرد مغز، رفتار و تجربه ذهنی ساخت. این ایده در فلسفه ذهن به معنای ردِ تقلیلگرایی افراطی است (مثلاً این ادعا که "همه چیز را میتوان با فیزیک کوانتوم توضیح داد").
کارترایت حتی نقد علمگرایی (Scientism) را هم به صورت جدی انجام داده است. او مخالف این دیدگاه است که فقط علوم طبیعی میتوانند حقیقت را کشف کنند: او معتقد است که علوم انسانی و فلسفه هم در فهم ذهن نقش دارند. این موضع در مقابل فیلسوفانی مانند پل چرچلند قرار میگیرد که معتقدند روانشناسی عامیانه باید با علوم اعصاب جایگزین شود.
کارترایت چند نقطه کلیدی در بحث های خود دارد که باید به آنها توجه کرد.
اول رد تقلیلگرایی افراطی: ذهن را نمیتوان صرفاً به قوانین فیزیک یا علوم اعصاب تقلیل داد.
دوم تکثرگرایی تبیینی: برای فهم ذهن باید از چندین روش و نظریه استفاده کرد.
سوم اهمیت مدلهای خاص: به جای قوانین جهانشمول، باید مدلهای متنوعی برای پدیدههای ذهنی ساخت.
@philosophyofscience
مهدی دزفولی
نانسی کارترایت Nancy Cartwright از جمله فیلسوفان کمتر شناخته شده در ایران است که البته نظرات او به خصوص در حوزه فلسفه ذهن به اندازه فیلسوفانی مانند چالمرز یا دنت به طور مستقیم روی فلسفه ذهن تمرکز ندارد، اما برخی از ایدههای او در این حوزه قابل توجه هستند و به همین دلیل باعث مناقشه هایی در حوزه فلسفه ذهن شده است.
کارترایت معتقد است که بسیاری از قوانین علمی (مثل قوانین فیزیک) در عمل تنها در شرایط ایدهآل یا سیستمهای بسته صادق هستند و نمیتوانند به سادگی به پدیدههای پیچیدهای مانند ذهن و آگاهی تعمیم داده شوند و نباید هم این تعمیم را داد. از نظر او، علوم اعصاب و روانشناسی نمیتوانند با تکیه بر قوانین جهانشمول، تمام جنبههای ذهن را توضیح دهند. این دیدگاه با رویکردهای تقلیلگرایانه (مثل ماتریالیسم حذفگرای چرچلندها) مخالفت دارد.
جنبه دیگر نظرات کارترایت این است که او از تکثرگرایی (پلورالیسم) در تبیین پدیدهها دفاع میکند:
به این معنا که در واقع او معتقد است که ذهن را نمیتوان صرفاً با یک نظریه (مثلاً فیزیکالیسم یا علوم اعصاب) توضیح داد بلکه باید از روشهای مختلف (روانشناسی، علوم شناختی، فلسفه، حتی علوم اجتماعی) استفاده کرد. این دیدگاه شبیه به موضع جان سرل است که معتقد است آگاهی یک پدیده بیولوژیک است، اما نمیتوان آن را صرفاً با فیزیک توضیح داد.
کارترایت بر اهمیت مدلهای خاص (به جای قوانین عام) در توضیح پدیدهها تأکید دارد:
مثلاً برای فهم ذهن، باید مدلهای مختلفی از کارکرد مغز، رفتار و تجربه ذهنی ساخت. این ایده در فلسفه ذهن به معنای ردِ تقلیلگرایی افراطی است (مثلاً این ادعا که "همه چیز را میتوان با فیزیک کوانتوم توضیح داد").
کارترایت حتی نقد علمگرایی (Scientism) را هم به صورت جدی انجام داده است. او مخالف این دیدگاه است که فقط علوم طبیعی میتوانند حقیقت را کشف کنند: او معتقد است که علوم انسانی و فلسفه هم در فهم ذهن نقش دارند. این موضع در مقابل فیلسوفانی مانند پل چرچلند قرار میگیرد که معتقدند روانشناسی عامیانه باید با علوم اعصاب جایگزین شود.
کارترایت چند نقطه کلیدی در بحث های خود دارد که باید به آنها توجه کرد.
اول رد تقلیلگرایی افراطی: ذهن را نمیتوان صرفاً به قوانین فیزیک یا علوم اعصاب تقلیل داد.
دوم تکثرگرایی تبیینی: برای فهم ذهن باید از چندین روش و نظریه استفاده کرد.
سوم اهمیت مدلهای خاص: به جای قوانین جهانشمول، باید مدلهای متنوعی برای پدیدههای ذهنی ساخت.
@philosophyofscience
Forwarded from علوم شناختی
نظریه بارشناختی جان سوئلر
مهدی دزفولی
نظریه بار شناختی (Cognitive Load Theory - CLT) توسط جان سوئلر (John Sweller)، روانشناس تربیتی، در اواخر دهه 1980 مطرح شد. این نظریه بر اساس محدودیتهای حافظه فعال (working memory) انسان بنا شده و پیشنهاد میکند که طراحی آموزشی میتواند برای کاهش بار شناختی در یادگیرندگان و در نتیجه به حداکثر رساندن یادگیری مؤثر باشد.
مفاهیم کلیدی نظریه بار شناختی شامل این مفاهیم هستند:
حافظه فعال (Working Memory): سوئلر بر این نکته تأکید میکند که حافظه فعال ظرفیت محدودی برای پردازش اطلاعات جدید در هر لحظه دارد. در واقع، بسیاری از محققان بر این باورند که انسانها تنها میتوانند بین 3 تا 7 قطعه اطلاعات را به طور همزمان در حافظه فعال خود نگه دارند. اگر این ظرفیت بیش از حد بارگذاری شود، یادگیری مختل میشود.
حافظه بلندمدت (Long-term Memory): بر خلاف حافظه فعال، حافظه بلندمدت ظرفیت تقریباً نامحدودی برای ذخیره اطلاعات به صورت "طرحواره" (schemas) دارد. طرحوارهها ساختارهای دانش سازمانیافتهای هستند که به ما کمک میکنند اطلاعات پیچیده را درک کرده و بازیابی کنیم. هدف اصلی یادگیری، انتقال اطلاعات از حافظه فعال به حافظه بلندمدت و ساخت این طرحوارهها است.
بار شناختی (Cognitive Load): به میزان تلاش ذهنی مورد نیاز برای پردازش اطلاعات اشاره دارد. سوئلر سه نوع بار شناختی را شناسایی میکند:
بار شناختی ذاتی (Intrinsic Cognitive Load): این بار به سختی ذاتی محتوای آموزشی برمیگردد. هرچه موضوع پیچیدهتر و دارای تعاملات بیشتری بین عناصر باشد، بار شناختی ذاتی آن بیشتر است. این نوع بار عمدتاً غیرقابل تغییر است، اما میتوان با شکستن مفاهیم پیچیده به بخشهای کوچکتر و منطقیتر آن را مدیریت کرد.
بار شناختی بیرونی (Extraneous Cognitive Load): این بار ناشی از نحوه ارائه اطلاعات و طراحی مواد آموزشی است. این نوع بار مستقیماً به یادگیری محتوا کمک نمیکند و باید تا حد امکان کاهش یابد. به عنوان مثال، ارائه اطلاعات نامربوط، طراحی نامنظم، یا توضیحات طولانی و پیچیده میتواند بار شناختی بیرونی را افزایش دهد.
بار شناختی ژرمن (Germane Cognitive Load): این بار به تلاشهای ذهنی مرتبط با فرآیند یادگیری فعال و ساخت طرحوارهها در حافظه بلندمدت اشاره دارد. این نوع بار شناختی "خوب" است، زیرا مستقیماً به درک و ذخیره اطلاعات جدید کمک میکند. استراتژیهایی که باعث تشویق یادگیرنده به ایجاد ارتباط بین دانش جدید و موجود، تجزیه و تحلیل، و ساخت مدلهای ذهنی میشوند، بار شناختی ژرمن را افزایش میدهند.
هدف نظریه بار شناختی:
هدف اصلی این نظریه، طراحی آموزشی به گونهای است که:
بار شناختی بیرونی را به حداقل برساند.
بار شناختی ذاتی را مدیریت کند (با شکستن مفاهیم پیچیده).
بار شناختی ژرمن را به حداکثر برساند تا یادگیری مؤثرتری اتفاق بیفتد.
کاربردهای نظریه بار شناختی در آموزش هم شامل این موارد میباشد:
این نظریه تأثیرات گستردهای بر طراحی آموزشی و روشهای تدریس داشته است. برخی از کاربردهای عملی آن عبارتند از:
آموزش صریح (Explicit Instruction): به ویژه برای مبتدیان، آموزش مستقیم و واضح (به جای کشف یا ساخت دانش توسط خود دانشآموز) مؤثرتر است، زیرا بار شناختی را کاهش میدهد.
مثالهای حلشده (Worked Examples): ارائه مثالهای حلشده کامل به جای درخواست از دانشآموزان برای حل مسائل از ابتدا، میتواند بار شناختی را به شدت کاهش دهد و به آنها اجازه میدهد بر روی طرحوارههای حل مسئله تمرکز کنند.
کاهش اطلاعات نامربوط: حذف اطلاعات اضافی، تصاویر نامربوط یا شلوغیهای بصری در مواد آموزشی.
ارائه اطلاعات به صورت "بخشبندی شده" (Chunking): تقسیم اطلاعات به قطعات کوچک و قابل هضم.
استفاده از اصول طراحی چندرسانهای: مانند پرهیز از "اثر توجه تقسیم شده" (Split-Attention Effect) که در آن یادگیرنده مجبور است اطلاعات مرتبط را از منابع مختلف (مثلاً متن و تصویر جدا از هم) ترکیب کند.
تنظیم دشواری مطالب: معلمان باید سطح پیچیدگی مطالب را با دانش قبلی دانشآموزان تطبیق دهند.
برنامهریزی دقیق درس: ارائه مطالب جدید در مراحل کوچک و منطقی و فراهم کردن فرصتهای مکرر برای مرور و کاربرد.
ترویج طرحوارهسازی: تشویق دانشآموزان به ایجاد ارتباطات بین دانش جدید و دانش قبلی.
به طور خلاصه، نظریه بار شناختی جان سوئلر چارچوبی قدرتمند برای درک نحوه یادگیری انسان و طراحی محیطهای آموزشی بهینه فراهم میکند. با در نظر گرفتن محدودیتهای حافظه فعال و مدیریت انواع بار شناختی، میتوانیم یادگیری را کارآمدتر و مؤثرتر کنیم.
@cognitive_science_iran
مهدی دزفولی
نظریه بار شناختی (Cognitive Load Theory - CLT) توسط جان سوئلر (John Sweller)، روانشناس تربیتی، در اواخر دهه 1980 مطرح شد. این نظریه بر اساس محدودیتهای حافظه فعال (working memory) انسان بنا شده و پیشنهاد میکند که طراحی آموزشی میتواند برای کاهش بار شناختی در یادگیرندگان و در نتیجه به حداکثر رساندن یادگیری مؤثر باشد.
مفاهیم کلیدی نظریه بار شناختی شامل این مفاهیم هستند:
حافظه فعال (Working Memory): سوئلر بر این نکته تأکید میکند که حافظه فعال ظرفیت محدودی برای پردازش اطلاعات جدید در هر لحظه دارد. در واقع، بسیاری از محققان بر این باورند که انسانها تنها میتوانند بین 3 تا 7 قطعه اطلاعات را به طور همزمان در حافظه فعال خود نگه دارند. اگر این ظرفیت بیش از حد بارگذاری شود، یادگیری مختل میشود.
حافظه بلندمدت (Long-term Memory): بر خلاف حافظه فعال، حافظه بلندمدت ظرفیت تقریباً نامحدودی برای ذخیره اطلاعات به صورت "طرحواره" (schemas) دارد. طرحوارهها ساختارهای دانش سازمانیافتهای هستند که به ما کمک میکنند اطلاعات پیچیده را درک کرده و بازیابی کنیم. هدف اصلی یادگیری، انتقال اطلاعات از حافظه فعال به حافظه بلندمدت و ساخت این طرحوارهها است.
بار شناختی (Cognitive Load): به میزان تلاش ذهنی مورد نیاز برای پردازش اطلاعات اشاره دارد. سوئلر سه نوع بار شناختی را شناسایی میکند:
بار شناختی ذاتی (Intrinsic Cognitive Load): این بار به سختی ذاتی محتوای آموزشی برمیگردد. هرچه موضوع پیچیدهتر و دارای تعاملات بیشتری بین عناصر باشد، بار شناختی ذاتی آن بیشتر است. این نوع بار عمدتاً غیرقابل تغییر است، اما میتوان با شکستن مفاهیم پیچیده به بخشهای کوچکتر و منطقیتر آن را مدیریت کرد.
بار شناختی بیرونی (Extraneous Cognitive Load): این بار ناشی از نحوه ارائه اطلاعات و طراحی مواد آموزشی است. این نوع بار مستقیماً به یادگیری محتوا کمک نمیکند و باید تا حد امکان کاهش یابد. به عنوان مثال، ارائه اطلاعات نامربوط، طراحی نامنظم، یا توضیحات طولانی و پیچیده میتواند بار شناختی بیرونی را افزایش دهد.
بار شناختی ژرمن (Germane Cognitive Load): این بار به تلاشهای ذهنی مرتبط با فرآیند یادگیری فعال و ساخت طرحوارهها در حافظه بلندمدت اشاره دارد. این نوع بار شناختی "خوب" است، زیرا مستقیماً به درک و ذخیره اطلاعات جدید کمک میکند. استراتژیهایی که باعث تشویق یادگیرنده به ایجاد ارتباط بین دانش جدید و موجود، تجزیه و تحلیل، و ساخت مدلهای ذهنی میشوند، بار شناختی ژرمن را افزایش میدهند.
هدف نظریه بار شناختی:
هدف اصلی این نظریه، طراحی آموزشی به گونهای است که:
بار شناختی بیرونی را به حداقل برساند.
بار شناختی ذاتی را مدیریت کند (با شکستن مفاهیم پیچیده).
بار شناختی ژرمن را به حداکثر برساند تا یادگیری مؤثرتری اتفاق بیفتد.
کاربردهای نظریه بار شناختی در آموزش هم شامل این موارد میباشد:
این نظریه تأثیرات گستردهای بر طراحی آموزشی و روشهای تدریس داشته است. برخی از کاربردهای عملی آن عبارتند از:
آموزش صریح (Explicit Instruction): به ویژه برای مبتدیان، آموزش مستقیم و واضح (به جای کشف یا ساخت دانش توسط خود دانشآموز) مؤثرتر است، زیرا بار شناختی را کاهش میدهد.
مثالهای حلشده (Worked Examples): ارائه مثالهای حلشده کامل به جای درخواست از دانشآموزان برای حل مسائل از ابتدا، میتواند بار شناختی را به شدت کاهش دهد و به آنها اجازه میدهد بر روی طرحوارههای حل مسئله تمرکز کنند.
کاهش اطلاعات نامربوط: حذف اطلاعات اضافی، تصاویر نامربوط یا شلوغیهای بصری در مواد آموزشی.
ارائه اطلاعات به صورت "بخشبندی شده" (Chunking): تقسیم اطلاعات به قطعات کوچک و قابل هضم.
استفاده از اصول طراحی چندرسانهای: مانند پرهیز از "اثر توجه تقسیم شده" (Split-Attention Effect) که در آن یادگیرنده مجبور است اطلاعات مرتبط را از منابع مختلف (مثلاً متن و تصویر جدا از هم) ترکیب کند.
تنظیم دشواری مطالب: معلمان باید سطح پیچیدگی مطالب را با دانش قبلی دانشآموزان تطبیق دهند.
برنامهریزی دقیق درس: ارائه مطالب جدید در مراحل کوچک و منطقی و فراهم کردن فرصتهای مکرر برای مرور و کاربرد.
ترویج طرحوارهسازی: تشویق دانشآموزان به ایجاد ارتباطات بین دانش جدید و دانش قبلی.
به طور خلاصه، نظریه بار شناختی جان سوئلر چارچوبی قدرتمند برای درک نحوه یادگیری انسان و طراحی محیطهای آموزشی بهینه فراهم میکند. با در نظر گرفتن محدودیتهای حافظه فعال و مدیریت انواع بار شناختی، میتوانیم یادگیری را کارآمدتر و مؤثرتر کنیم.
@cognitive_science_iran
Forwarded from پژوهشکده فلسفه تحلیلی (پژوهشگاه دانشهای بنیادی)
absKhalili.pdf
120.2 KB
📢 برگزاری سخنرانی در پژوهشكده فلسفه تحليلی
سخنران: مهدی خليلی، دانشگاه برن
عنوان: آیا معرفتشناسی اختیارگرا برای پیشبرد بحثهای فلسفی مفید است؟
زمان: چهارشنبه، 21 خرداد 1404، ساعت 16:00الی 18:00
مکان: پژهشگاه دانشهای بنیادی، سالن شماره 1
چكيده پيوست شده است.
شركت برای عموم آزاد است.
سخنران: مهدی خليلی، دانشگاه برن
عنوان: آیا معرفتشناسی اختیارگرا برای پیشبرد بحثهای فلسفی مفید است؟
زمان: چهارشنبه، 21 خرداد 1404، ساعت 16:00الی 18:00
مکان: پژهشگاه دانشهای بنیادی، سالن شماره 1
چكيده پيوست شده است.
شركت برای عموم آزاد است.
Forwarded from تکامل و فلسفه | هادی صمدی
اِسپندرل اجتماعی: تبیینی برای نظمهای خودجوش اجتماعی
اخیراً پژوهشی جالب در ژورنال معتبر بومشناسی رفتاری منتشر شده که نه فقط نگاه ما را به رفتارهای اجتماعی جانوران تغییر میدهد بلکه به نظر میرسد باید نگاهی نو به ساختارهای اجتماعی بیاندازیم. این پژوهش نشان میدهد که بابونها، بهخلاف تصورات رایج، نه برای بقا یا حفاظت از خود، بلکه صرفاً برای نزدیک ماندن به دوستان است که در صفهای منظم حرکت میکنند. این کشف، مفهومی جذاب و قدرتمند به نام «اسپندرل اجتماعی» را به میان میآورد؛ ایدهای که بیان میکند بسیاری از نظمهای پیچیدهای که در طبیعت و جوامع میبینیم، نه نتیجهی یک استراتژی هدفمند، بلکه محصول جانبی و ناخواستهی یک رفتار یا انگیزهی بنیادین دیگرند.
خلاصهی پژوهش
پیشتر دانشمندان برای توضیح حرکت صفگونه بابونها که به آن «پیشروی» میگویند، اختلاف نظر داشتند. برخی آن را تصادفی میدانستند و برخی دیگر یک استراتژی هوشمندانه برای بقا، به این صورت که افراد قدرتمند در ابتدا و انتهای صف و افراد آسیبپذیر (مانند بچهها و مادهها) در مرکز امن گروه قرار میگیرند.
اما تیم پژوهشی با استفاده از ردیابهای جیپیاسِ بسیار دقیق، رفتار یک گروه بابون وحشی را به مدت ۳۶ روز زیر نظر گرفتند. چهار فرضیه اصلی برای این نوع از حرکت بابونها عبارت بودند از:
فرضیه ریسک، که این نوع حرکت برای محافظت از افراد آسیبپذیر انجام میشود؛
فرضیه رقابت، که قرارگیری در صف برای دسترسی بهتر به منابع غذا و آب است؛
فرضیه تصمیمگیری گروهی، که سایر اعضاء به دنبال رهبران گروه حرکت میکنند؛
و فرضیه اسپندرل اجتماعی، که مطابق آن نظم به طور طبیعی از دل روابط اجتماعی پدیدار میشود و غایت خاصی را برآورده نمیکند.
نتایج به طور قاطعی نشان داد که سه فرضیهی اول رد میشوند. ترتیب حرکت بابونها هیچ ارتباطی با کاهش خطر، رقابت بر سر منابع یا پیروی از یک رهبر نداشت. در واقع، بابونهایی که در جلوی صف حرکت میکردند، لزوماً گروه را هدایت نمیکردند، بلکه اغلب افراد کمرتبهتری بودند. نظم مشاهدهشده تنها با فرضیهی چهارم قابل توضیح بود: بابونها صرفاً کنار دوستان خود، که روابط اجتماعی پایداری با آنها دارند، حرکت میکنند.
بابونهای ردهبالا که پیوندهای اجتماعی قویتر و دوستان بیشتری داشتند، به طور طبیعی در مرکز گروه قرار میگرفتند، زیرا توسط دوستان بیشتری احاطه میشدند. این یک استراتژی آگاهانه برای ایمنی نبود، بلکه یک محصول جانبی طبیعی از تمایل آنها به حفظ نزدیکی با یاران خود بود.
چرا مفهوم اسپندرل اجتماعی در فهم جوامع انسانی بدیع است؟
مفهوم اسپندرل اجتماعی از این جهت نوآورانه و مهم است که ما را به بازنگری در این تصور که هر الگوی منظمی باید یک هدف یا کارکرد مشخص داشته باشد وامیدارد. ما به طور غریزی تمایل داریم برای هر پدیدهای به دنبال یک «دلیل استراتژیک» بگردیم، در حالی که بسیاری از پیچیدهترین ساختارهای اجتماعی ما، محصول جانبی و ناخواستهی انباشت تصمیمات فردی و سادهای هستند که بر اساس انگیزههای بنیادین انسانی (مانند نیاز به تعلق، دوستی، امنیت و راحتی) گرفته میشوند.
گاهی نظم میتواند بدون طراح و به صورت خودجوش ظهور کند. در ادامه یک مثال از اسپندرلهای اجتماعی در دنیای انسانها را معرفی میکنم که البته شاید علتی پشت سر آنها باشد؛ هدف خود مثال نیست بلکه هدف آن است که از منظری جدید و برگرفته از این یافته نیز میتوان به برخی نظمهای مشاهده شده نگریست.
به شکلگیری محلههای قومی مانند محله چینیها در شهرهای غربی نگاهی کنیم. تصور رایج این است که این محلهها با هدف حفظ فرهنگ طراحی شدهاند. اما شاید انگیزهی اصلی هر مهاجر، زندگی در کنار افرادی است که زبان او را میفهمند، غذای آشنا دارند و میتوانند در یافتن کار و مسکن به او کمک کنند. این یک تصمیم فردی بر اساس نیاز به حمایت است. وقتی هزاران نفر همین تصمیم منطقی را به صورت جداگانه میگیرند، محصول جانبی و ناخواستهی آن، شکلگیری یک محله متمرکز قومی است. شاید هدف هیچکس «ساختن محلهی چینیها» نبوده، بلکه هدف هر فرد یا خانواده «زندگی در کنار آشنایان» بوده است.
شاید بسیاری از نهادها و جنبشهای اجتماعی و فکری نیز به همین دلیل ساده، که افراد دوست دارند در کنار دوستان و همفکران خود باشند شکل میگیرند. قدرت دوستی شاید بتواند تغییراتی در لایههای اجتماعی ایجاد کند که جامعهشناسان در صدد فهم علل عمیقتر و بنیادین پشت سر آنها هستند!
مفهوم اسپندرل اجتماعی به ما یادآوری میکند که برای درک پیچیدگیهای جوامع، گاهی باید به جای جستجوی نقشههای بزرگ و استراتژیهای پنهان، به دنبال انگیزههای کوچک، ساده و بنیادین انسانی بگردیم. بسیاری از نظمهای شگفتانگیز اطراف ما، نه از طراحی، که از دل همین دوستیها و نیازهای ساده سر بر میآورند.
هادی صمدی
@evophilosophy
اخیراً پژوهشی جالب در ژورنال معتبر بومشناسی رفتاری منتشر شده که نه فقط نگاه ما را به رفتارهای اجتماعی جانوران تغییر میدهد بلکه به نظر میرسد باید نگاهی نو به ساختارهای اجتماعی بیاندازیم. این پژوهش نشان میدهد که بابونها، بهخلاف تصورات رایج، نه برای بقا یا حفاظت از خود، بلکه صرفاً برای نزدیک ماندن به دوستان است که در صفهای منظم حرکت میکنند. این کشف، مفهومی جذاب و قدرتمند به نام «اسپندرل اجتماعی» را به میان میآورد؛ ایدهای که بیان میکند بسیاری از نظمهای پیچیدهای که در طبیعت و جوامع میبینیم، نه نتیجهی یک استراتژی هدفمند، بلکه محصول جانبی و ناخواستهی یک رفتار یا انگیزهی بنیادین دیگرند.
خلاصهی پژوهش
پیشتر دانشمندان برای توضیح حرکت صفگونه بابونها که به آن «پیشروی» میگویند، اختلاف نظر داشتند. برخی آن را تصادفی میدانستند و برخی دیگر یک استراتژی هوشمندانه برای بقا، به این صورت که افراد قدرتمند در ابتدا و انتهای صف و افراد آسیبپذیر (مانند بچهها و مادهها) در مرکز امن گروه قرار میگیرند.
اما تیم پژوهشی با استفاده از ردیابهای جیپیاسِ بسیار دقیق، رفتار یک گروه بابون وحشی را به مدت ۳۶ روز زیر نظر گرفتند. چهار فرضیه اصلی برای این نوع از حرکت بابونها عبارت بودند از:
فرضیه ریسک، که این نوع حرکت برای محافظت از افراد آسیبپذیر انجام میشود؛
فرضیه رقابت، که قرارگیری در صف برای دسترسی بهتر به منابع غذا و آب است؛
فرضیه تصمیمگیری گروهی، که سایر اعضاء به دنبال رهبران گروه حرکت میکنند؛
و فرضیه اسپندرل اجتماعی، که مطابق آن نظم به طور طبیعی از دل روابط اجتماعی پدیدار میشود و غایت خاصی را برآورده نمیکند.
نتایج به طور قاطعی نشان داد که سه فرضیهی اول رد میشوند. ترتیب حرکت بابونها هیچ ارتباطی با کاهش خطر، رقابت بر سر منابع یا پیروی از یک رهبر نداشت. در واقع، بابونهایی که در جلوی صف حرکت میکردند، لزوماً گروه را هدایت نمیکردند، بلکه اغلب افراد کمرتبهتری بودند. نظم مشاهدهشده تنها با فرضیهی چهارم قابل توضیح بود: بابونها صرفاً کنار دوستان خود، که روابط اجتماعی پایداری با آنها دارند، حرکت میکنند.
بابونهای ردهبالا که پیوندهای اجتماعی قویتر و دوستان بیشتری داشتند، به طور طبیعی در مرکز گروه قرار میگرفتند، زیرا توسط دوستان بیشتری احاطه میشدند. این یک استراتژی آگاهانه برای ایمنی نبود، بلکه یک محصول جانبی طبیعی از تمایل آنها به حفظ نزدیکی با یاران خود بود.
چرا مفهوم اسپندرل اجتماعی در فهم جوامع انسانی بدیع است؟
مفهوم اسپندرل اجتماعی از این جهت نوآورانه و مهم است که ما را به بازنگری در این تصور که هر الگوی منظمی باید یک هدف یا کارکرد مشخص داشته باشد وامیدارد. ما به طور غریزی تمایل داریم برای هر پدیدهای به دنبال یک «دلیل استراتژیک» بگردیم، در حالی که بسیاری از پیچیدهترین ساختارهای اجتماعی ما، محصول جانبی و ناخواستهی انباشت تصمیمات فردی و سادهای هستند که بر اساس انگیزههای بنیادین انسانی (مانند نیاز به تعلق، دوستی، امنیت و راحتی) گرفته میشوند.
گاهی نظم میتواند بدون طراح و به صورت خودجوش ظهور کند. در ادامه یک مثال از اسپندرلهای اجتماعی در دنیای انسانها را معرفی میکنم که البته شاید علتی پشت سر آنها باشد؛ هدف خود مثال نیست بلکه هدف آن است که از منظری جدید و برگرفته از این یافته نیز میتوان به برخی نظمهای مشاهده شده نگریست.
به شکلگیری محلههای قومی مانند محله چینیها در شهرهای غربی نگاهی کنیم. تصور رایج این است که این محلهها با هدف حفظ فرهنگ طراحی شدهاند. اما شاید انگیزهی اصلی هر مهاجر، زندگی در کنار افرادی است که زبان او را میفهمند، غذای آشنا دارند و میتوانند در یافتن کار و مسکن به او کمک کنند. این یک تصمیم فردی بر اساس نیاز به حمایت است. وقتی هزاران نفر همین تصمیم منطقی را به صورت جداگانه میگیرند، محصول جانبی و ناخواستهی آن، شکلگیری یک محله متمرکز قومی است. شاید هدف هیچکس «ساختن محلهی چینیها» نبوده، بلکه هدف هر فرد یا خانواده «زندگی در کنار آشنایان» بوده است.
شاید بسیاری از نهادها و جنبشهای اجتماعی و فکری نیز به همین دلیل ساده، که افراد دوست دارند در کنار دوستان و همفکران خود باشند شکل میگیرند. قدرت دوستی شاید بتواند تغییراتی در لایههای اجتماعی ایجاد کند که جامعهشناسان در صدد فهم علل عمیقتر و بنیادین پشت سر آنها هستند!
مفهوم اسپندرل اجتماعی به ما یادآوری میکند که برای درک پیچیدگیهای جوامع، گاهی باید به جای جستجوی نقشههای بزرگ و استراتژیهای پنهان، به دنبال انگیزههای کوچک، ساده و بنیادین انسانی بگردیم. بسیاری از نظمهای شگفتانگیز اطراف ما، نه از طراحی، که از دل همین دوستیها و نیازهای ساده سر بر میآورند.
هادی صمدی
@evophilosophy
ScienceDaily
Baboons walk in line for friendship, not survival, new study finds
Researchers have discovered that baboons walk in lines, not for safety or strategy, but simply to stay close to their friends.
Forwarded from طومار اندیشه
💠 سومین مدرسه فصلی طومار اندیشه
🌱 بهار ۱۴۰۴
💠 درآمدی بر شناسایی مهمترین نهادهای حامی علوم انسانی در ایران و جهان
🌾 خوشهی موضوعی: فرصتهای تأمین مالی در علوم انسانی
▪️مهلت ثبتنام زودهنگام: ۲۴ اردیبهشت تا ۱۴ خرداد
▫️آخرین مهلت ثبتنام: ۲۰ خرداد
👤 ۴ استاد | ۵ ارائه | فقط آنلاین
📃با گواهی طومار اندیشه
1️⃣ مؤسسه حامی علوم انسانی
👤جواد درویش | مدیرعامل موسسه حامی
پنجشنبه ۲۲ خرداد | ساعت ۱۷ تا ۱۸:۳۰
2️⃣ بنیاد ملی علم ایران
👤حمید امیرچخماقی | مشاور ریاست بنیاد ملی علم ایران
پنجشنبه ۲۲ خرداد | ساعت ۱۹ تا ۲۰:۳۰
3️⃣ بنیاد تحقیقات آلمان (DFG)
👤پیمان اسحاقی | دانشگاه آزاد برلین
شنبه ۲۴ خرداد | ساعت ۱۸ تا ۱۹:۳۰
4️⃣ شورای تحقیقات اروپا (ERC)
👤ادموند هایس | دانشگاه لایدن
پنجشنبه ۲۹ خرداد | ساعت ۱۸ تا ۱۹:۳۰
5️⃣ بنیاد گِردا هِنگِل آلمان
👤پیمان اسحاقی | دانشگاه آزاد برلین
پنجشنبه ۲۹ خرداد | ساعت ۲۰ تا ۲۱:۳۰
ثبتنام از راه تلگرام و ایمیل:
@toumareandisheh
[email protected]
📝هزینه، طرحدرس و رزومه را در سایت بخوانید.
🆔 سایت | تلگرام | اینستاگرام
🌱 بهار ۱۴۰۴
💠 درآمدی بر شناسایی مهمترین نهادهای حامی علوم انسانی در ایران و جهان
🌾 خوشهی موضوعی: فرصتهای تأمین مالی در علوم انسانی
▪️مهلت ثبتنام زودهنگام: ۲۴ اردیبهشت تا ۱۴ خرداد
▫️آخرین مهلت ثبتنام: ۲۰ خرداد
👤 ۴ استاد | ۵ ارائه | فقط آنلاین
📃با گواهی طومار اندیشه
1️⃣ مؤسسه حامی علوم انسانی
👤جواد درویش | مدیرعامل موسسه حامی
پنجشنبه ۲۲ خرداد | ساعت ۱۷ تا ۱۸:۳۰
2️⃣ بنیاد ملی علم ایران
👤حمید امیرچخماقی | مشاور ریاست بنیاد ملی علم ایران
پنجشنبه ۲۲ خرداد | ساعت ۱۹ تا ۲۰:۳۰
3️⃣ بنیاد تحقیقات آلمان (DFG)
👤پیمان اسحاقی | دانشگاه آزاد برلین
شنبه ۲۴ خرداد | ساعت ۱۸ تا ۱۹:۳۰
4️⃣ شورای تحقیقات اروپا (ERC)
👤ادموند هایس | دانشگاه لایدن
پنجشنبه ۲۹ خرداد | ساعت ۱۸ تا ۱۹:۳۰
5️⃣ بنیاد گِردا هِنگِل آلمان
👤پیمان اسحاقی | دانشگاه آزاد برلین
پنجشنبه ۲۹ خرداد | ساعت ۲۰ تا ۲۱:۳۰
ثبتنام از راه تلگرام و ایمیل:
@toumareandisheh
[email protected]
📝هزینه، طرحدرس و رزومه را در سایت بخوانید.
🆔 سایت | تلگرام | اینستاگرام
در روح و جان من، میمانی ای وطن
به زیر پافِتَد آن دلی، که بهر تو نلرزد
شرح این عاشقی، ننشیند در سخن
که بهر عشق والای تو، همه جهان نیرزد
ای ایران ایران دور از دامان پاکت دست دگران، بد گهران
ای عشق سوزان، ای شیرینترین رویای من تو بمان، در دل و جان
ای ایران ایران، گلزار سبزت… .
طراح: هادی حیدری
@philosophyofscience
به زیر پافِتَد آن دلی، که بهر تو نلرزد
شرح این عاشقی، ننشیند در سخن
که بهر عشق والای تو، همه جهان نیرزد
ای ایران ایران دور از دامان پاکت دست دگران، بد گهران
ای عشق سوزان، ای شیرینترین رویای من تو بمان، در دل و جان
ای ایران ایران، گلزار سبزت… .
طراح: هادی حیدری
@philosophyofscience
Forwarded from تکامل و فلسفه | هادی صمدی
اِسپندرل اجتماعی: تبیینی برای نظمهای خودجوش اجتماعی
اخیراً پژوهشی جالب در ژورنال معتبر بومشناسی رفتاری منتشر شده که نه فقط نگاه ما را به رفتارهای اجتماعی جانوران تغییر میدهد بلکه به نظر میرسد باید نگاهی نو به ساختارهای اجتماعی بیاندازیم. این پژوهش نشان میدهد که بابونها، بهخلاف تصورات رایج، نه برای بقا یا حفاظت از خود، بلکه صرفاً برای نزدیک ماندن به دوستان است که در صفهای منظم حرکت میکنند. این کشف، مفهومی جذاب و قدرتمند به نام «اسپندرل اجتماعی» را به میان میآورد؛ ایدهای که بیان میکند بسیاری از نظمهای پیچیدهای که در طبیعت و جوامع میبینیم، نه نتیجهی یک استراتژی هدفمند، بلکه محصول جانبی و ناخواستهی یک رفتار یا انگیزهی بنیادین دیگرند.
خلاصهی پژوهش
پیشتر دانشمندان برای توضیح حرکت صفگونه بابونها که به آن «پیشروی» میگویند، اختلاف نظر داشتند. برخی آن را تصادفی میدانستند و برخی دیگر یک استراتژی هوشمندانه برای بقا، به این صورت که افراد قدرتمند در ابتدا و انتهای صف و افراد آسیبپذیر (مانند بچهها و مادهها) در مرکز امن گروه قرار میگیرند.
اما تیم پژوهشی با استفاده از ردیابهای جیپیاسِ بسیار دقیق، رفتار یک گروه بابون وحشی را به مدت ۳۶ روز زیر نظر گرفتند. چهار فرضیه اصلی برای این نوع از حرکت بابونها عبارت بودند از:
فرضیه ریسک، که این نوع حرکت برای محافظت از افراد آسیبپذیر انجام میشود؛
فرضیه رقابت، که قرارگیری در صف برای دسترسی بهتر به منابع غذا و آب است؛
فرضیه تصمیمگیری گروهی، که سایر اعضاء به دنبال رهبران گروه حرکت میکنند؛
و فرضیه اسپندرل اجتماعی، که مطابق آن نظم به طور طبیعی از دل روابط اجتماعی پدیدار میشود و غایت خاصی را برآورده نمیکند.
نتایج به طور قاطعی نشان داد که سه فرضیهی اول رد میشوند. ترتیب حرکت بابونها هیچ ارتباطی با کاهش خطر، رقابت بر سر منابع یا پیروی از یک رهبر نداشت. در واقع، بابونهایی که در جلوی صف حرکت میکردند، لزوماً گروه را هدایت نمیکردند، بلکه اغلب افراد کمرتبهتری بودند. نظم مشاهدهشده تنها با فرضیهی چهارم قابل توضیح بود: بابونها صرفاً کنار دوستان خود، که روابط اجتماعی پایداری با آنها دارند، حرکت میکنند.
بابونهای ردهبالا که پیوندهای اجتماعی قویتر و دوستان بیشتری داشتند، به طور طبیعی در مرکز گروه قرار میگرفتند، زیرا توسط دوستان بیشتری احاطه میشدند. این یک استراتژی آگاهانه برای ایمنی نبود، بلکه یک محصول جانبی طبیعی از تمایل آنها به حفظ نزدیکی با یاران خود بود.
چرا مفهوم اسپندرل اجتماعی در فهم جوامع انسانی بدیع است؟
مفهوم اسپندرل اجتماعی از این جهت نوآورانه و مهم است که ما را به بازنگری در این تصور که هر الگوی منظمی باید یک هدف یا کارکرد مشخص داشته باشد وامیدارد. ما به طور غریزی تمایل داریم برای هر پدیدهای به دنبال یک «دلیل استراتژیک» بگردیم، در حالی که بسیاری از پیچیدهترین ساختارهای اجتماعی ما، محصول جانبی و ناخواستهی انباشت تصمیمات فردی و سادهای هستند که بر اساس انگیزههای بنیادین انسانی (مانند نیاز به تعلق، دوستی، امنیت و راحتی) گرفته میشوند.
گاهی نظم میتواند بدون طراح و به صورت خودجوش ظهور کند. در ادامه یک مثال از اسپندرلهای اجتماعی در دنیای انسانها را معرفی میکنم که البته شاید علتی پشت سر آنها باشد؛ هدف خود مثال نیست بلکه هدف آن است که از منظری جدید و برگرفته از این یافته نیز میتوان به برخی نظمهای مشاهده شده نگریست.
به شکلگیری محلههای قومی مانند محله چینیها در شهرهای غربی نگاهی کنیم. تصور رایج این است که این محلهها با هدف حفظ فرهنگ طراحی شدهاند. اما شاید انگیزهی اصلی هر مهاجر، زندگی در کنار افرادی است که زبان او را میفهمند، غذای آشنا دارند و میتوانند در یافتن کار و مسکن به او کمک کنند. این یک تصمیم فردی بر اساس نیاز به حمایت است. وقتی هزاران نفر همین تصمیم منطقی را به صورت جداگانه میگیرند، محصول جانبی و ناخواستهی آن، شکلگیری یک محله متمرکز قومی است. شاید هدف هیچکس «ساختن محلهی چینیها» نبوده، بلکه هدف هر فرد یا خانواده «زندگی در کنار آشنایان» بوده است.
شاید بسیاری از نهادها و جنبشهای اجتماعی و فکری نیز به همین دلیل ساده، که افراد دوست دارند در کنار دوستان و همفکران خود باشند شکل میگیرند. قدرت دوستی شاید بتواند تغییراتی در لایههای اجتماعی ایجاد کند که جامعهشناسان در صدد فهم علل عمیقتر و بنیادین پشت سر آنها هستند!
مفهوم اسپندرل اجتماعی به ما یادآوری میکند که برای درک پیچیدگیهای جوامع، گاهی باید به جای جستجوی نقشههای بزرگ و استراتژیهای پنهان، به دنبال انگیزههای کوچک، ساده و بنیادین انسانی بگردیم. بسیاری از نظمهای شگفتانگیز اطراف ما، نه از طراحی، که از دل همین دوستیها و نیازهای ساده سر بر میآورند.
هادی صمدی
@evophilosophy
اخیراً پژوهشی جالب در ژورنال معتبر بومشناسی رفتاری منتشر شده که نه فقط نگاه ما را به رفتارهای اجتماعی جانوران تغییر میدهد بلکه به نظر میرسد باید نگاهی نو به ساختارهای اجتماعی بیاندازیم. این پژوهش نشان میدهد که بابونها، بهخلاف تصورات رایج، نه برای بقا یا حفاظت از خود، بلکه صرفاً برای نزدیک ماندن به دوستان است که در صفهای منظم حرکت میکنند. این کشف، مفهومی جذاب و قدرتمند به نام «اسپندرل اجتماعی» را به میان میآورد؛ ایدهای که بیان میکند بسیاری از نظمهای پیچیدهای که در طبیعت و جوامع میبینیم، نه نتیجهی یک استراتژی هدفمند، بلکه محصول جانبی و ناخواستهی یک رفتار یا انگیزهی بنیادین دیگرند.
خلاصهی پژوهش
پیشتر دانشمندان برای توضیح حرکت صفگونه بابونها که به آن «پیشروی» میگویند، اختلاف نظر داشتند. برخی آن را تصادفی میدانستند و برخی دیگر یک استراتژی هوشمندانه برای بقا، به این صورت که افراد قدرتمند در ابتدا و انتهای صف و افراد آسیبپذیر (مانند بچهها و مادهها) در مرکز امن گروه قرار میگیرند.
اما تیم پژوهشی با استفاده از ردیابهای جیپیاسِ بسیار دقیق، رفتار یک گروه بابون وحشی را به مدت ۳۶ روز زیر نظر گرفتند. چهار فرضیه اصلی برای این نوع از حرکت بابونها عبارت بودند از:
فرضیه ریسک، که این نوع حرکت برای محافظت از افراد آسیبپذیر انجام میشود؛
فرضیه رقابت، که قرارگیری در صف برای دسترسی بهتر به منابع غذا و آب است؛
فرضیه تصمیمگیری گروهی، که سایر اعضاء به دنبال رهبران گروه حرکت میکنند؛
و فرضیه اسپندرل اجتماعی، که مطابق آن نظم به طور طبیعی از دل روابط اجتماعی پدیدار میشود و غایت خاصی را برآورده نمیکند.
نتایج به طور قاطعی نشان داد که سه فرضیهی اول رد میشوند. ترتیب حرکت بابونها هیچ ارتباطی با کاهش خطر، رقابت بر سر منابع یا پیروی از یک رهبر نداشت. در واقع، بابونهایی که در جلوی صف حرکت میکردند، لزوماً گروه را هدایت نمیکردند، بلکه اغلب افراد کمرتبهتری بودند. نظم مشاهدهشده تنها با فرضیهی چهارم قابل توضیح بود: بابونها صرفاً کنار دوستان خود، که روابط اجتماعی پایداری با آنها دارند، حرکت میکنند.
بابونهای ردهبالا که پیوندهای اجتماعی قویتر و دوستان بیشتری داشتند، به طور طبیعی در مرکز گروه قرار میگرفتند، زیرا توسط دوستان بیشتری احاطه میشدند. این یک استراتژی آگاهانه برای ایمنی نبود، بلکه یک محصول جانبی طبیعی از تمایل آنها به حفظ نزدیکی با یاران خود بود.
چرا مفهوم اسپندرل اجتماعی در فهم جوامع انسانی بدیع است؟
مفهوم اسپندرل اجتماعی از این جهت نوآورانه و مهم است که ما را به بازنگری در این تصور که هر الگوی منظمی باید یک هدف یا کارکرد مشخص داشته باشد وامیدارد. ما به طور غریزی تمایل داریم برای هر پدیدهای به دنبال یک «دلیل استراتژیک» بگردیم، در حالی که بسیاری از پیچیدهترین ساختارهای اجتماعی ما، محصول جانبی و ناخواستهی انباشت تصمیمات فردی و سادهای هستند که بر اساس انگیزههای بنیادین انسانی (مانند نیاز به تعلق، دوستی، امنیت و راحتی) گرفته میشوند.
گاهی نظم میتواند بدون طراح و به صورت خودجوش ظهور کند. در ادامه یک مثال از اسپندرلهای اجتماعی در دنیای انسانها را معرفی میکنم که البته شاید علتی پشت سر آنها باشد؛ هدف خود مثال نیست بلکه هدف آن است که از منظری جدید و برگرفته از این یافته نیز میتوان به برخی نظمهای مشاهده شده نگریست.
به شکلگیری محلههای قومی مانند محله چینیها در شهرهای غربی نگاهی کنیم. تصور رایج این است که این محلهها با هدف حفظ فرهنگ طراحی شدهاند. اما شاید انگیزهی اصلی هر مهاجر، زندگی در کنار افرادی است که زبان او را میفهمند، غذای آشنا دارند و میتوانند در یافتن کار و مسکن به او کمک کنند. این یک تصمیم فردی بر اساس نیاز به حمایت است. وقتی هزاران نفر همین تصمیم منطقی را به صورت جداگانه میگیرند، محصول جانبی و ناخواستهی آن، شکلگیری یک محله متمرکز قومی است. شاید هدف هیچکس «ساختن محلهی چینیها» نبوده، بلکه هدف هر فرد یا خانواده «زندگی در کنار آشنایان» بوده است.
شاید بسیاری از نهادها و جنبشهای اجتماعی و فکری نیز به همین دلیل ساده، که افراد دوست دارند در کنار دوستان و همفکران خود باشند شکل میگیرند. قدرت دوستی شاید بتواند تغییراتی در لایههای اجتماعی ایجاد کند که جامعهشناسان در صدد فهم علل عمیقتر و بنیادین پشت سر آنها هستند!
مفهوم اسپندرل اجتماعی به ما یادآوری میکند که برای درک پیچیدگیهای جوامع، گاهی باید به جای جستجوی نقشههای بزرگ و استراتژیهای پنهان، به دنبال انگیزههای کوچک، ساده و بنیادین انسانی بگردیم. بسیاری از نظمهای شگفتانگیز اطراف ما، نه از طراحی، که از دل همین دوستیها و نیازهای ساده سر بر میآورند.
هادی صمدی
@evophilosophy
ScienceDaily
Baboons walk in line for friendship, not survival, new study finds
Researchers have discovered that baboons walk in lines, not for safety or strategy, but simply to stay close to their friends.
پیوند فلسفه و فیزیک در اندیشه کمپبل
رضا ماحوزی
کیت کمپبل از زمره فیلسوفان ساختار گرا و پدیدارگرایی است که ساختار هستی شناختی اعیان خارجی را صرفا بر مبنای اوصاف تبیین کرده است. از آنجا که اوصاف مورد نظر کمپبل، هستنده هایی جزئی، منفرد و غیر قابل مشارکت در اعيان كثير هستند و از سوی دیگر، به مثابه آجرهای اولیه جهان خارج معرفی شده اند، دیدگاه های وی از سوی برخی از فیزیکدانان معاصر حمایت شده است. این نوشتار درصدد است پس از معرفی مفهوم اعراض فردی و نظریۂ کلاف اعراض فردی، قرابت و تفاوت این اندیشه با دیدگاه فیزیکدانان معاصر در خصوص زیر اتمی ها و میدان ها را ذکر کرده و نادرستی این نظریه در کیفیت خواندن زیر اتمی ها و میدان ها و تبیین ساختار اعیان خارجی بر حسب مصرف اوصاف را متذکر شود.
رضا ماحوزی
http://chistiha.com/?p=11085
@philosophyofscience
رضا ماحوزی
کیت کمپبل از زمره فیلسوفان ساختار گرا و پدیدارگرایی است که ساختار هستی شناختی اعیان خارجی را صرفا بر مبنای اوصاف تبیین کرده است. از آنجا که اوصاف مورد نظر کمپبل، هستنده هایی جزئی، منفرد و غیر قابل مشارکت در اعيان كثير هستند و از سوی دیگر، به مثابه آجرهای اولیه جهان خارج معرفی شده اند، دیدگاه های وی از سوی برخی از فیزیکدانان معاصر حمایت شده است. این نوشتار درصدد است پس از معرفی مفهوم اعراض فردی و نظریۂ کلاف اعراض فردی، قرابت و تفاوت این اندیشه با دیدگاه فیزیکدانان معاصر در خصوص زیر اتمی ها و میدان ها را ذکر کرده و نادرستی این نظریه در کیفیت خواندن زیر اتمی ها و میدان ها و تبیین ساختار اعیان خارجی بر حسب مصرف اوصاف را متذکر شود.
رضا ماحوزی
http://chistiha.com/?p=11085
@philosophyofscience
Audio
موضوع سخنرانی:
از منظری تکاملی و شناختی چگونه میتوان از احتمال بروز جنگ کاست؟
هشتمین همایش سالانه انجمن علمی مطالعات صلح ایران
۹ اسفند ۱۴۰۳
خلاصه: سخنرانی کوتاهی است که در دو بخش، برمبنای دو نگاه تکاملی و شناختی، از دو دعوی در جهت کاهش احتمال جنگ دفاع میشود.
دعوی نخست. مطابق شواهد تجربی، افزایش انسجام درون گروهی از یکسو، و کاهش بیش از حد آن از سوی دیگر، راه را بر جنگ هموار میکند. به خلاف تصور شایع، افزایش انسجام عموما مطلوب نیست. تنوع موتور محرک تکامل است.
راهحل تکاملی: افزایش عبور و مرور میان کشورهای همسایه، مثلا از راه تجارت یا توریسم.
دعوی دوم. در سطح گروه تصمیمگیری نیز انسجام بالا مطلوب نیست. یکدستی زیاد در اطاقهای تصمیمگیری، رسیدن به تصمیماتی یکسویه را تسریع میکند.
راه حل مبتنی بر نظریه شناخت بدنمند: افزایش تنوع شناختی گروه با حضور زنان، اقلیتها، و معلولان و افزایش دادن تنوع سنی افراد حاضر در جلسه. همچنین آرایش نشستن یا ایستادن افراد در اطاق بر نوع تصمیم نهایی موثر است و نباید همفکران کنار هم بنشینند. محیط فیزیکی اطاق نیز بر تصمیم نهایی اثر دارد.
۱۴ دقیقه
هادی صمدی
@ipsan
@evophilosophy
از منظری تکاملی و شناختی چگونه میتوان از احتمال بروز جنگ کاست؟
هشتمین همایش سالانه انجمن علمی مطالعات صلح ایران
۹ اسفند ۱۴۰۳
خلاصه: سخنرانی کوتاهی است که در دو بخش، برمبنای دو نگاه تکاملی و شناختی، از دو دعوی در جهت کاهش احتمال جنگ دفاع میشود.
دعوی نخست. مطابق شواهد تجربی، افزایش انسجام درون گروهی از یکسو، و کاهش بیش از حد آن از سوی دیگر، راه را بر جنگ هموار میکند. به خلاف تصور شایع، افزایش انسجام عموما مطلوب نیست. تنوع موتور محرک تکامل است.
راهحل تکاملی: افزایش عبور و مرور میان کشورهای همسایه، مثلا از راه تجارت یا توریسم.
دعوی دوم. در سطح گروه تصمیمگیری نیز انسجام بالا مطلوب نیست. یکدستی زیاد در اطاقهای تصمیمگیری، رسیدن به تصمیماتی یکسویه را تسریع میکند.
راه حل مبتنی بر نظریه شناخت بدنمند: افزایش تنوع شناختی گروه با حضور زنان، اقلیتها، و معلولان و افزایش دادن تنوع سنی افراد حاضر در جلسه. همچنین آرایش نشستن یا ایستادن افراد در اطاق بر نوع تصمیم نهایی موثر است و نباید همفکران کنار هم بنشینند. محیط فیزیکی اطاق نیز بر تصمیم نهایی اثر دارد.
۱۴ دقیقه
هادی صمدی
@ipsan
@evophilosophy
Forwarded from آکادمی بینالمللی حکمت
📚 دوره فشرده آکادمیک عرفان اسلامی ✨
(سیری در مهمترین موضوعات عرفان اسلامی با حضور اساتید برجسته بینالمللی از جمله دکتر سید حسین نصر و الیور لیمان و کارل ارنست و...)
🖥 نوع دوره: آنلاین در پلتفرم زوم
🌐 زبان دوره: انگلیسی
🖇 تعداد جلسات: ۱۶ جلسه | ۳۰+ ساعت
📆 زمان دوره: ۱۳ مرداد تا ۱ شهریور
🎓 همراه با گواهی پایان دوره
🔻 ثبتنام و ارسال رزومه:
https://hekmat.academy/islamic-mysticism/
🔴 ۹۰٪ تخفیف تا ۲۵ تیر
#عرفان_اسلامی
📲 با ما همراه باشید:
تلگرام I اینستاگرام I ایتا I آپارات
(سیری در مهمترین موضوعات عرفان اسلامی با حضور اساتید برجسته بینالمللی از جمله دکتر سید حسین نصر و الیور لیمان و کارل ارنست و...)
🖥 نوع دوره: آنلاین در پلتفرم زوم
🌐 زبان دوره: انگلیسی
🖇 تعداد جلسات: ۱۶ جلسه | ۳۰+ ساعت
📆 زمان دوره: ۱۳ مرداد تا ۱ شهریور
🎓 همراه با گواهی پایان دوره
🔻 ثبتنام و ارسال رزومه:
https://hekmat.academy/islamic-mysticism/
🔴 ۹۰٪ تخفیف تا ۲۵ تیر
#عرفان_اسلامی
📲 با ما همراه باشید:
تلگرام I اینستاگرام I ایتا I آپارات