POSHTPARDEHA Telegram 224685
من #دالیا_اندام هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۱۷ آذر ماه ۱۴۰۲. فقط ۱۴ سالم بود، متولد ۳۰ فروردین ماه ۱۳۸۸. فرزند حیدر و اهل و ساکن سنندج در استان کردستان بودم. یه خواهر بزرگتر داشتم، پدر و مادرم نتونستن دیگه بچه دار بشن تا وقتی خواهرم ۱۷ سالش بود بعد از کلی دوا و دکتر مادرم منو باردار شد تا خواهرم تنها نباشه، وقتی به دنیا اومدم شب و روز تو بغل خواهرم بودم، شدم تمام زندگی اون و پدر و مادرم…
در دوران نوجوانی عاشق ورزش بوکس شدم، پیشرفت زیادی داشتم و تو مسابقات هم شرکت میکردم.

با شروع اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا ژینا امینی در اواخر شهریور ماه ۱۴۰۱، وقتی مردم مبارز سنندج به خیابونا رفتن تا اعتراضشونو فریاد بزنن منم بهشون پیوستم. روز ۲۶ آبان وقتی تو تظاهرات پل قشلاق شرکت کردم، نیروهای سرکوبگر بهمون حمله ور شدن و تیراندازی کردن. ناگهان تو ورودی پل، من هدف تیراندازی یکی از مزدورا قرار گرفتم و ۲۵ ساچمه از کمر به پایین بهم شلیک شد، با وجود دردی که داشتم از دست مامورا فرار کردم و کنار آب سد قشلاق قایم شدم، ولی متاسفانه اون شب شناسایی شده بودم.
وقتی مدرسه رفتم بهم گفتن اخراج شدی! مزدورا ازم خواستن که خودمو معرفی کنم ولی خانوادم نذاشتن اینکارو بکنم.
حالم که بهتر شد باز شروع کردم به شرکت تو تظاهرات، شعارنویسی هم میرفتم، تا اینکه یه روز تو خیابون شریف آباد تو تظاهرات مزدورا از پشت با باتوم به سرم ضربه زدن، خونه که رفتم اول به مادرم چیزی نگفتم ولی سردرد داشتم، سرم ورم کرده بود، وقتی مادرم دید منو سریع برد دکتر، درد سرم زیادتر شده بود، آخه ضربه محکمی خورده بود. دکتر برای مدتی بهم داروی آرام بخش داد ولی بهتر نشدم، بیمارستان بستریم کردن، با اونهمه شور و شوق زندگی و انرژی که همیشه داشتم دکتر گفت افسردگی دارم و باید بیشتر بمونم تو بیمارستان تا بهتر بشم. نمیدونم چه داروهایی بهم میدادن ولی دیگه حتی زبونم توان حرف زدن نداشت. یکسال توی این وضعیت بودم.

بعدش دایم از شماره های نامشخص بهم زنگ میزدن و تهدیدم میکردن که باید خودمو معرفی کنم. وحشت کرده بودم، هیچ جا تنها نمیرفتم. حسابی گوشه گیر شده بودم و دایم به خانوادم میگفتم اینا آخرش منو میگیرن و میکشن…
اوایل آذر با ترسی که تو وجودم رخنه کرده بود و نگران جونم بودم، چند تا عکس با لباس کُردی گرفتم و به مادرم گفتم مامان وقتی مُردم یکی از این عکسا رو بذارین رو سنگ مزارم…اون خیلی ناراحت شد و دعوام کرد که این چه حرفیه میزنی، ولی من به خاطر شرایطی که مزدورای رژیم برام درست کرده بودن کاملا جدی گفتم…

تا اینکه ۱۷ آذر ۱۴۰۲ مادرم سر کار بود و ظهر برگشت خونه و اومد تو اتاقم ببینه بیدار شدم یانه چون قرصهایی که بهم داده بودن خواب آور بود، ولی با جسم بیجون من روبرو شد، من با روسری حلق آویز شده بودم…

خانوادم به م ر گم مشکوک بودن، اونا هیچوقت نفهمیدن که من بر اثر فشار روانی رژیم جنایتکار خودکشی کردم یا کسی منو کشته بود…

پیکر بیجون من در قطعه ۱۲ (قطعه شهیدان) در آرامستان بهشت محمدی سنندج مظلومانه به خاک سپرده شد…

قبل از کشته شدنم توی یکی از استوریهای اینستاگرامم نوشته بودم: «حالا هی بشینین پشت سرم حرف بزنین! به جایی میرسم که بشینین واسم دست بزنین»

هموطن، من با وجود سن کمی که داشتم در مقابل ظلم رژیم جنایتکار ساکت نموندم، تو خیابون کشته نشدم ولی دین خودمو همه جوره ادا کردم و در راه آزادی جون دادم. نذار خونم به هدر بره، تو هم برای آزادی بجنگ و روزی که به دستش آوردی به یاد منم باش و جای منم شادی کن، اون روز دور نیست…💔



tgoop.com/poshtpardeha/224685
Create:
Last Update:

من #دالیا_اندام هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۱۷ آذر ماه ۱۴۰۲. فقط ۱۴ سالم بود، متولد ۳۰ فروردین ماه ۱۳۸۸. فرزند حیدر و اهل و ساکن سنندج در استان کردستان بودم. یه خواهر بزرگتر داشتم، پدر و مادرم نتونستن دیگه بچه دار بشن تا وقتی خواهرم ۱۷ سالش بود بعد از کلی دوا و دکتر مادرم منو باردار شد تا خواهرم تنها نباشه، وقتی به دنیا اومدم شب و روز تو بغل خواهرم بودم، شدم تمام زندگی اون و پدر و مادرم…
در دوران نوجوانی عاشق ورزش بوکس شدم، پیشرفت زیادی داشتم و تو مسابقات هم شرکت میکردم.

با شروع اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا ژینا امینی در اواخر شهریور ماه ۱۴۰۱، وقتی مردم مبارز سنندج به خیابونا رفتن تا اعتراضشونو فریاد بزنن منم بهشون پیوستم. روز ۲۶ آبان وقتی تو تظاهرات پل قشلاق شرکت کردم، نیروهای سرکوبگر بهمون حمله ور شدن و تیراندازی کردن. ناگهان تو ورودی پل، من هدف تیراندازی یکی از مزدورا قرار گرفتم و ۲۵ ساچمه از کمر به پایین بهم شلیک شد، با وجود دردی که داشتم از دست مامورا فرار کردم و کنار آب سد قشلاق قایم شدم، ولی متاسفانه اون شب شناسایی شده بودم.
وقتی مدرسه رفتم بهم گفتن اخراج شدی! مزدورا ازم خواستن که خودمو معرفی کنم ولی خانوادم نذاشتن اینکارو بکنم.
حالم که بهتر شد باز شروع کردم به شرکت تو تظاهرات، شعارنویسی هم میرفتم، تا اینکه یه روز تو خیابون شریف آباد تو تظاهرات مزدورا از پشت با باتوم به سرم ضربه زدن، خونه که رفتم اول به مادرم چیزی نگفتم ولی سردرد داشتم، سرم ورم کرده بود، وقتی مادرم دید منو سریع برد دکتر، درد سرم زیادتر شده بود، آخه ضربه محکمی خورده بود. دکتر برای مدتی بهم داروی آرام بخش داد ولی بهتر نشدم، بیمارستان بستریم کردن، با اونهمه شور و شوق زندگی و انرژی که همیشه داشتم دکتر گفت افسردگی دارم و باید بیشتر بمونم تو بیمارستان تا بهتر بشم. نمیدونم چه داروهایی بهم میدادن ولی دیگه حتی زبونم توان حرف زدن نداشت. یکسال توی این وضعیت بودم.

بعدش دایم از شماره های نامشخص بهم زنگ میزدن و تهدیدم میکردن که باید خودمو معرفی کنم. وحشت کرده بودم، هیچ جا تنها نمیرفتم. حسابی گوشه گیر شده بودم و دایم به خانوادم میگفتم اینا آخرش منو میگیرن و میکشن…
اوایل آذر با ترسی که تو وجودم رخنه کرده بود و نگران جونم بودم، چند تا عکس با لباس کُردی گرفتم و به مادرم گفتم مامان وقتی مُردم یکی از این عکسا رو بذارین رو سنگ مزارم…اون خیلی ناراحت شد و دعوام کرد که این چه حرفیه میزنی، ولی من به خاطر شرایطی که مزدورای رژیم برام درست کرده بودن کاملا جدی گفتم…

تا اینکه ۱۷ آذر ۱۴۰۲ مادرم سر کار بود و ظهر برگشت خونه و اومد تو اتاقم ببینه بیدار شدم یانه چون قرصهایی که بهم داده بودن خواب آور بود، ولی با جسم بیجون من روبرو شد، من با روسری حلق آویز شده بودم…

خانوادم به م ر گم مشکوک بودن، اونا هیچوقت نفهمیدن که من بر اثر فشار روانی رژیم جنایتکار خودکشی کردم یا کسی منو کشته بود…

پیکر بیجون من در قطعه ۱۲ (قطعه شهیدان) در آرامستان بهشت محمدی سنندج مظلومانه به خاک سپرده شد…

قبل از کشته شدنم توی یکی از استوریهای اینستاگرامم نوشته بودم: «حالا هی بشینین پشت سرم حرف بزنین! به جایی میرسم که بشینین واسم دست بزنین»

هموطن، من با وجود سن کمی که داشتم در مقابل ظلم رژیم جنایتکار ساکت نموندم، تو خیابون کشته نشدم ولی دین خودمو همه جوره ادا کردم و در راه آزادی جون دادم. نذار خونم به هدر بره، تو هم برای آزادی بجنگ و روزی که به دستش آوردی به یاد منم باش و جای منم شادی کن، اون روز دور نیست…💔

BY پشت پرده ها






Share with your friend now:
tgoop.com/poshtpardeha/224685

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Telegram desktop app: In the upper left corner, click the Menu icon (the one with three lines). Select “New Channel” from the drop-down menu. Telegram Android app: Open the chats list, click the menu icon and select “New Channel.” “Hey degen, are you stressed? Just let it all out,” he wrote, along with a link to join the group. During a meeting with the president of the Supreme Electoral Court (TSE) on June 6, Telegram's Vice President Ilya Perekopsky announced the initiatives. According to the executive, Brazil is the first country in the world where Telegram is introducing the features, which could be expanded to other countries facing threats to democracy through the dissemination of false content. Telegram offers a powerful toolset that allows businesses to create and manage channels, groups, and bots to broadcast messages, engage in conversations, and offer reliable customer support via bots.
from us


Telegram پشت پرده ها
FROM American