tgoop.com/prolegomena/1013
Last Update:
«دست بردار از این در وطنِ خویش غریب»
قایق پناهجویان در 7 کیلومتری سواحل انگلستان در کانال مانش طعمهی طوفان شد. از 15 سرنشین قایق همه ایرانی بودند. 5 سرنشین غرق شدند، همه از اعضای یک خانواده. خانوادهی ایراننژاد. پدر، مادر و سه فرزند. اهل روستایی از توابع سردشت در استان آذربایجان غربی. بوریس جانسون، نخستوزیر انگلستان، انگشت اتهام را به سمت شبکهی قاچاقچیان انسان گرفته است که به سودای پول با زندگی پناهجویان بازی میکنند. جناب نخستوزیر اما اشارهای به قوانین مهاجرت – در واقع قوانین ضدمهاجرت – نمیکند که زندگی آسیبپذیرِ پناهجویانِ جانبهلبرسیده را در فضای خالیِ مابینِ مرزهای ملی به اسارت میگیرد. جانسون از دولتهای اروپایی چیزی نمیگوید که پناهجویان را، اغلب با خشونت، از سر باز میکنند و بدنهای بیرمقشان را همچون توپ پلاسیدهی فوتبال به هم پاس میدهند تا نَفَسشان سرانجام – فقط خدا میداند کجا – بند بیاید و از تکوتا بیافتند. اخیراً دولت انگلستان اعلام کرده است که بعید نیست برای «ساماندهیِ» وضعیت پناهجویان از روش استرالیایی استفاده کند و پناهجویانی را که به تورش میافتند عوض خاک انگلستان در دو جزیرهی پرتافتاده در اقیانوس اطلس اسکان دهد. اما سهم همهی اینها – شبکهی قاچاق انسان، دولتهای اروپایی، قوانین (ضد)مهاجرت – در آسیبپذیرسازیِ زندگیِ پناهجویان و فروکاست آنها به «انسان»های سرگردانِ بیحقوحقوقشدهای که ارزش زندگیشان به حال تعلیق درآمده است در قیاس با سهمی که بر دوش دولت-کشورهای مبدأ سنگینی میکند، ناچیز است. مسلماً در ماجرای «تولید اجتماعی پناهجویی» با شبکهی درهمپیچیدهای از عوامل مؤثر طرفیم که از کنار هیچیک از آنها نباید به سادگی گذشت. با اینهمه اگر قرار به وزندادن باشد – که به نظرم قرار همین است – وزنِ آغازگاهِ این بازی مرگ و زندگی را باید سنگینتر گرفت. سرنوشت خانوادهی ایراننژاد سرنوشتِ خودِ ایران است. دربهدریِ خیلِ پناهجویانِ ایرانی در جادههای اروپا فقط میتواند گویای بیسرپناهی مشقتبار آنان در میهن باشد، در سرزمین مادری. اینکه میهن مادرانه دیگر مادرانگی نمیکند و از مهیاساختن سرپناهی امن برای فرزندانش عاجز است فقط به چیزی چون فقر و فلاکت مربوط نمیشود. پای چیزی بیش از این در میان است. برادر رسول ایراننژاد، پدر خانواده، میگوید قاچاقچیان فقط برای عبور هر یک از اعضای خانواده از کانال مانش 200 میلیون تومان درخواست کردهاند. پولی که خانوادهی ایراننژاد قبل از این، برای رسیدن به ترکیه، ایتالیا و فرانسه، هزینه کردهاند بهکنار. پناهجویان لزوماً از حیث مالی فقیر نیستند. پس چه چیزی سبب میشود که آنها به مخاطرات نفسگیر سفری بیبازگشت تن بدهند؟ خیلِ پناهجویان عراقی، افغانستانی، سوری و لیبیایی از هراس جنگ داخلی و آوارگی و ناامنیِ از پیِ آن ترک وطن میکنند. پناهجوی ایرانی که کشورش «جزیرهی ثبات» است و سردارانش به امنیت آن مینازند چرا؟ پاسخ روشن است: چون این وطن برای آنها وطن نبوده است. اما وطن چگونه وطن «میشود»؟ باید پای حق و احترام و آینده در میان باشد. وطن چیزی بیش از زادگاه است و میهندوستی همچون «حسِ تعلق به خانه» چیزی بیش از عاطفهای طبیعی است که به صِرفِ تولد در فلان سرزمین نطفه ببندد. میتوان در زادگاه خویش غریبه بود و همچون یک مطرود، یک آواره و یک بیسرپناه زیست و هر آن در جستجوی فرصتی بود که خود را از شرّ بیحقوحقوقبودن، نامحترمبودن، و بیآیندهبودن نجات داد. وطنشدنِ وطن مستلزم پیکاری بیامان با همهی آن سازوکارهای بیرحمانهی انقیادگرانهای است که ساکنان یک سرزمین را از مشارکت برابرانه در ساختن آینده محروم میکند. وطن وطن نمیشود مگر به میانجیِ ساختنِ یک اجتماعِ اشتراکیِ مطلقاً گشوده که همگان را، بیهیچ تبعیضی، چنان در آغوش بگیرد که برابری تجربهی روزمرهی ساکنانش باشد، چنانکه همگان باور کنند که براستی در خانهاند.
BY Prolegomena تمهیدات
Share with your friend now:
tgoop.com/prolegomena/1013