tgoop.com/psychoanalysis_pathway/48
Last Update:
ما در روانکاوی با واقعیتی عریان و محض سر و کار نداریم. بلکه تنها واقعیت موجود در روانکاوی #واقعیت_روانی است.
منظور این است که آنچه ما در زندگی تجربه می کنیم تنها بخشی از واقعیت است که آمیخته به فانتزی ها و بازنمایی های ماست.
واقعیت روانی همواره بر یک #بازشناسی_غلط استوار است.
اما چاره ای نیست. این تنها واقعیتی است که می توان با آن مواجه بود.
واقعیت تا جایی هست که سوژه چیزی را نمی داند. چیزی نگفته باقی می ماند. واقعیت روانی بر همین فقدان بنا شده. پس آنچه ما تفسیر و تجربه می کنیم چیزی است که می آفرینیمش.
ماهیت #ایگو(من) نیز چنین است. موجودیتی آمیخته با همانند سازی ها و فانتزی ها.
اما در روانکاوی دانش مازادی وجود دارد. دانشی که نزد سوژه است.
رویارویی با #حقیقت_ناخودآگاهی همان مازادی است که ایگو بهای آن را با موجودیت خود میپردازد. این همان مواجهه با #امر_واقع لکانی است.
#سیمپتوم نیز چنین است. سیمپتوم تا آنجایی هست که سوژه از حقیقتی بنیادین در باب خویش غافل است. اما به محض آنکه آن حقیقت درون عالم نمادین سوژه ادغام شود، سیمپتوم خود را منحل می کند.
هدف این نیست که ایگو تماما فرو بریزد. احتمالا هیچ گاه به تمامی فرو هم نخواهد ریخت.
بلکه هدف بر ساختن واقعیت است. (گرچه باز هم تنها واقعیت موجود واقعیت روانی است).
هدف دیدن آنچیزی است که مانند هسته، در گلوی فرد گیر کرده است. آنچه از کف می گریزد و تکرار و رنج می آفریند.
به مثال جالبی که ژیژک مطرح می کند بیاندیشیم:
«در کارتون ها می بینیم: گربه ای دیوانهوار موش را تعقیب میکند. بی توجه به پرتگاهی که در جلوی اوست. اما حتی هنگامی که زیر پایش خالی می شود گربه نمی افتد و همچنان به دنبال موش می دود. تنها زمانی سقوط می کند که پایین را نگاه می کند و میبیند که در هوا ایستاده است».
✍️سارا جنتی
BY راه روانکاوی
Share with your friend now:
tgoop.com/psychoanalysis_pathway/48