Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
- Telegram Web
Telegram Web
#پول_در_روانکاوی_۱

روانکاوی شدن را می خواهم اما نمی خواهم!

شاید بیراه نباشد اگر بگوییم یکی از اصلی ترین و بزرگترین دغدغه‌های افرادی که به روانکاو مراجعه می کنند #پول است.
موضوع پول در ارتباط با روانکاوی، اولین بار در زمانِ تصمیم برای شروع جلسات و بر سر توان برای پرداخت آن مطرح می شود. با بیان جملاتی از این دست: «دوست دارم جلسات را شروع کنم اما هزینه اش زیاد است…».

بدون شک ممکن نیست شرایط ناگوار اقتصادی را نادیده گرفت.
با این وجود پول یکی از اصلی ترین #مقاومت ‌های افراد برای شروع جلسات است.
مهم ترین دلیل‌ِ این مقاومت، دشواری خود جلسات تحلیل است.
پذیرش نظم و تعهد به جلسات آسان نیست. اینکه بپذیری قرار است ماه ها و حتی سالها بر سر نظم مشخصی از خودت بگویی و با خودت چشم در چشم شوی آسان نیست.
دشوار است بروی بنشینی روبه روی کسی که نمی شناسی‌اش و بگویی چیزهایی هست در مورد خودم که نمی دانم! ( موضوعی که عمدتا وسواسی ها تا ماه ها و سالها از پذیرشش سر باز می زنند).
علاوه بر آن دیدن تناقضات ، نفرت ها و عشق های نهان، اشتیاق بالایی می طلبد.
و دقیقا موضوع همین اشتیاق است. اینکه کدام اشتیاق پیروز می شود؟

موضوعی که فرد را برمی‌انگیزاند تا جلسات تحلیلش را شروع کند هرچه که باشد احتمالا بخشی از #ژوئیسانس اوست.
چیزی که او به هیچ روی مایل به برهم خوردنش نیست.
گرچه اظهار خودآگاهانه‌ی فرد معمولا به این صورت است که «واقعا از این وضع خسته شده ام» اما در عمل کاری برایش نمی کند. تغییری در وضع موجود ایجاد نمی کند.
و معمولا دلایل منطقی و عاقلانه ای هم برای این گرفتار آمدن در بن‌بست ارائه می دهد.
نکته این است که تعارضات زیادی هست بین آنچه فرد می گوید که می خواد با آنچه که انجام می دهد یا به تعبیر #لکان: فرد همیشه آنچه را که می گوید می خواهد، حقیقتا نمی خواهد.
(گرچه بسته به مقاومت‌ها عموما خود او به تنهایی قادر به دیدن این تناقضات نیست).

نتیجه اینکه هزینه ی زیاد جلسات گرچه دلیل خوب و قانع کننده ای برای نرفتن به جلسات تحلیل است اما این تمام ماجرا نیست.
دلایل خوب و منطقی ممکن است صادق باشند اما بحث بر سر #میل است. و وفاداری فرد به ژوئیسانس.

وضع موجود(علت مراجعه به روانکاو) گرچه کلافه کننده است اما کارکرد دارد. مثلا نظمی آزار دهنده را حفظ می‌کند!
آنالیزان نمی خواهد از ژوئیسانس رهایی یابد بلکه می خواهد ژوئیسانس با همان نظم پیشینش کار کند.

ادامه دارد…

✍️سارا جنتی
#پول_در_روانکاوی_۲

پول در یک سطح وسیله ای برای تأمین نیازهای ضروری است اما پول فقط این نیست.

پول در سطحی دیگر گاهی #قدرت است. وسیله ای که با آن می‌توانیم میل خود را حاکم کنیم. زور بگوییم. در رقابت ها پیشی بگیریم…
و گاهی #عشق و محبت است. وسیله ای که با بخشیدنش ( مثلا خرید هدیه) می توان محبت را نشان داد و یا با گرفتنش می توان فهمید دوست داشتنی هستیم.

پول معمولا در تداوم فانتزی ها هم نقش بازی می کند.
#فانتزی کمک کردن، مادر بودن، در حاشیه بودن، دوم بودن، دیده نشدن و… .
فرد به وسیله ی پول، خودش و دیگران را در این جایگاه‌ها قرار می دهد.

مفاهیم استعاره ای پول در جلسات روانکاوی نیز حضور دارند.
چرا معمولا آنالیزان از درخواست روانکاوش برای پرداخت هزینه ی جلسه ی فراموش شده یا کنسل شده بر می‌آشوبد؟
چرا علی رغم توافق اولیه ، آنالیزان از روانکاو می خواهد این دفعه استثنا قلمداد شود؟

شاید آنالیزان می خواهد روانکاو به او ثابت کند دوستش دارد و بدون پرداخت پول هم حاضر است برایش وقت بگذارد ( گویی مادری برای کودکش).

یا ممکن است از نیازمندی روانکاو به پول خشمگین شود (روانکاو به مثابه ی مادری بدون فقدان درک می شود).

یا از یادآوری قانون آزرده شده است و آن را تحمیل میل روانکاو می داند و به مبارزه با آن بر می خیزد (مثل تلاش کودک برای نگه داشتن مدفوع در مخالفت با میل مادر)

و یا چندین احتمال دیگر که هر کدام در بستر تحلیل فردی هویدا خواهد شد.

در مجوع پرداخت هزینه های جلسات روانکاوی می تواند تجربه ی #اختگی باشد. تجربه ی #فقدان.
همچنین تجربه ی از دست دادن برای به دست آوردن.
تجربه ای دردناک اما ضروری که لازم است روانکاو با فرصت دادن به آنالیزان به او برای تحلیل و دیدنش کمک کند.

پی‌نوشت: هر آنالیزان تحلیل منحصر به فرد خودش را می طلبد و دلیل و قانون کلی ای وجود ندارد.
موارد فوق از باب مثال ذکر شدند.

✍️سارا جنتی
اصطلاح «روانکاوی پذیرنده» مشخص می‌کند که این بیمار است که شروع به پرسشگری در مورد سیمپتوم خود می‌کند و‌کار را به عهده می‌گیرد و بخش عمده ای از آن را انجام می‌‌دهد.
این وضعیت با اصطلاح «روانکاوی شونده» در تضاد است. اصطلاح اخیر شکل منفعلی دارد و حاکی از آن است که بیمار موضع چندان فعالی در فرآیند روانکاوی ندارد.

از منظر لکان، روانکاو ، روانکاوی پذیرنده را روانکاوی نمی‌کند. این خود روانکاوی پذیرنده است که روانکاوی می کند.
فروید معنای زندگی را به پرسش گرفت نه اینکه بگوید زندگی معنایی ندارد بلکه بگوید زندگی تنها یک معنا دارد که در آن میل متضمن مرگ است. «لكان »

برای لکان سرنوشت میل در انسان به نحوی رهایی ناپذیر با تجربه های عمیق او از ترس گره خورده است. میل و مرگ به شکل تنگاتنگی در هم تنیده هستند .
اختگی جایی است که سوژ میتواند از پیوند خودشیفته وار با میل بیرون بیاید.
و روانکاوی فرصتی است تا آنالیزان اختگی خود را ببیند و آن را تجربه کند.
#چرا فرصت هایمان را از دست می‌دهیم؟

از دست دادن فرصت ها با قصدیتی ناخودآگاه، یکی از انواع خودویرانگری است.
یک توضیح برای خود ویرانگری به والدینی مرتبط است که به‌طور نامحسوس پیامی گیج‌کننده ارسال می‌کنند: تنها در صورتی که شکست بخوری، دوست داشته خواهی شد!

در حالی که در بیشتر خانواده‌ها، موفقیت‌ها جشن گرفته می‌شوند، در برخی دیگر، به‌نظر می‌رسد که عشق والدین فقط زمانی در دسترس است که فرد در حالت استیصال و بیچارگی، آسیب‌دیده و رنج‌کشیده باشد.
زمانی که بیمار می‌شویم یا مورد زورگویی قرار می‌گیریم، طرد یا تحت تعقیب هستیم، والدین سخت‌گیر و سرسخت ناگهان نرم می‌شوند. چه انگیزه‌ای قوی‌تر از این برای به‌هم ریختن زندگی‌مان وجود دارد، وقتی باور کنیم که ممکن است به این وسیله سرانجام عشقی را به‌دست آوریم که همیشه آرزویش را داشته‌ایم؟
ما فرصت‌های خود را نابود می‌کنیم، زیرا در سطحی عمیق، این فرصت‌ها اساساً فرصت به‌نظر نمی‌رسند، بلکه نویدبخش تنهایی‌اند و تنها شکست می‌تواند عشق را به ارمغان آورد.

https://www.tgoop.com/psychoanalysis_pathway
روانکاوی تحلیل ناخودآگاهی است. شاید اغلب کسانی که با روانکاوی همسو هستند با چنین جمله ای موافق اند. اما درک این جمله در عمل دشوار است.
اغلب تصور می کنیم ناخودآگاهی بخشی از ذهن من است که من می توانم با درون نگری ای ژرف بدان دست یابم. اما چنین نیست.
ناخودآگاهی ناخودآگاهی است. نمی توان با خویشتن نگری بدان رسید. ممکن نیست.
تنها می توان در جریان روانکاوی تجربه اش کرد.

آگاهی از #ناخودآگاهی بر خلاف آنچه اغلب می پندارند نه هدف روانکاوی است نه دستاورد خاصی دارد. هدف تجربه ی ناخودآگاهی است. و از آن مهمتر، تجربه ی شکافی که بین من و دیگری ای که گویی در من است.
تجربه ی ناخودآگاهی با آگاهی از آن متفاوت است. تجربه از جنس دانش و دانستن و فهمیدن نیست. از جنس مواجهه و دیدن است. چیزی که بر بدنت می نشیند. حتی اگر نتوانی در مقام توضیح به کلام در آوری اش.

✍️سارا جنتی

https://www.tgoop.com/psychoanalysis_pathway
#خاطرات_پوشان و #نشخوار_فکری

بسیاری از ما خاطرات زیادی از یک دوره ی بسیار مهم زندگی خود نداریم و از آن تنها چند لحظه ی پیش پا افتاده را به یاد می آوریم.

به باور فروید، خاطراتی که تاثیر عاطفی زیادی بر ما داشته اند توسط یکسری خاطره ی دیگر پوشیده می شوند تا ما آن ها را به یاد نیاوریم. گرچه خاطرات فراموش شده از بین نرفته اند.

در مورد فکر نیز چنین است.

گاهی خیالت روزمره و فکر کردن به امور کم اهمیت اما سمج چنان به ذهن ما یورش می آورند که گویی هیچ تسلطی به آن ها نداریم.
همان چیزی که به آن نشخوار فکری می‌گویند.

اما در بسیاری مواقع این فکر ها نیز احتمالا حجابی بر موضوع اصلی هستند.
موضوعی که نمی دانیم چیست! اما احتمالا به قدری غیر قابل پذیرش است که با سرکوب مواجه شده است.

یادآوری اش ضرری ندارد: با فکر کردن و درون نگری نمی توان به ناخودآگاهی راه یافت و خاطرات پنهان شده یا فکر گریخته از آگاهی را یافت.

✍️سارا جنتی

https://www.tgoop.com/psychoanalysis_pathway
غذا -در روان ما- صرفا غذایی نیست که می بلعیم.
همانطور که افعال «خوردن» و «بلعیدن» صرفا به غذا تعلق ندارند.
ما چیز های زیادی را می خوریم. غصه می خوریم. حرف می خوریم. خشم خود را فرو می‌خوریم. حتی گاهی می خواهیم از شدت علاقه، محبوبمان را ببلعیم (بخوریم).

پس غذا می تواند به صورت استعاری جانشین چیز دیگری شود.
در تحلیل فرد مبتلا به «پر خوری عصبی» باید دید این استعاره برای او چگونه عمل می‌کند.
ممکن است فردی غذا بخورد تا مبادا شخص دیگری را (در فانتزی) زنده زنده ببلعد. یا مبادا حرفی را به زبان براند.
غذا ممکن است جانشین عشق نیز باشد. غذا می خورد تاعشقی را که فکر می‌کند از آن محروم است دریافت کند.

پس فرد صرفا غذا را نه، بلکه «…» را می خورد. باید دید در گفتار آنالیزان غذا به چه چیزی ارجاع می دهد و این جای خالی با چه چیز یا چیزهایی پر می‌شود.

✍️ سارا جنتی

https://www.tgoop.com/psychoanalysis_pathway
آنگونه که روانکاوی آشکار می کند آدمی دچار تناقضات زیادی است. تقریبا همه ی ما دچار این تناقضاتیم.

مثلا فردی را در نظر بگیرید که باورش این است که پارتنرش باید برایش پول خرج کند. اورا به رستوران ببرد. و هر بار سهم هر دو نفر را حساب کند.

اما در عمل هر بار خودش سهم خودش را حساب می کند چون نمی خواهد «ضعیف» و «وابسته» باشد. اما همزمان از اینکه او برایش خرج نمی کند گِله‌مند است.
او فکر می‌کند اگر پارتنرش برایش خرج کند یعنی ارزشمند است. اما در عمل اجازه‌ی تحقق این امر را نمی دهد. چرا؟ نکند نمی خواهد ارزشمند باشد؟

نمی دانیم. شاید.
اما چرا کسی ممکن است بخواهد که ارزشمند نباشد؟ به عبارت دیگر صحنه را طوری رقم بزند که در عمل ارزشمند نباشد؟

فانتزی ناخودآگاه!
یعنی قصه‌ای که فرد در مورد جایگاه خودش در ارتباط با جهان و آدم‌ها در ناخودآگاه دارد و بی‌آنکه بداند به صحنه ی نمایش می آوردش.
ما اغلب در حال پیاده سازی فانتزی هامان هستیم تا بتوانیم با خیال راحت در نقش قربانی، فردی تحقیر شده، فردی در حاشیه یا حتی یک قهرمان باشیم و از این امر گلایه کنیم.

یادآوری:
تبیین های ارائه شده در روانکاوی نه قطعیت دارند و نه عمومیت. مفهوم فانتزی فقط و فقط در جلسه ی روانکاوی (آنهم بدون شفافیت) قابل بررسی است. فانتزی های ناخودآگاه را نمی توان حدس زد یا حتی فهمید. کار روانکاو هم فهمیدن فانتزی آنالیزان نیست. چه برسد به اینکه قرار باشد آنالیزان آن را بفهمد.
آنچه در اینجا می آید فقط از این روست که پیچدگی های آدمی را دریابیم و از خود بپرسیم این کیست در من که نمی شناسمش؟

✍️سارا جنتی

https://www.tgoop.com/psychoanalysis_pathway
هر جوهره‌ی اندوه بیست سایه دارد،
اندوهی که همچون خودِ اندوه می‌نماید، اما اندوه نیست،
زیرا چشم حسرت، از پس پرده‌ی اشک،
یک چیز را بدل به هزاران تکه می‌کند.
به مانند چشم‌انداز‌هایی که، از رو به رو،
چیزی جز آشفتگی نمی‌نمایند، اما چون کژ بنگری،
فرم پدیدار می‌شود.

آری بانوی من!
چون به عزیمت شوی خود کژ می‌نگرید،
بیش از خود آن [عزیمت]، اشکالی از اندوه برای زاری کردن می‌یابید.
که اگر به آن به صورتی که هست بنگرید، چیزی نیست جز سایه هایی از آنچه آن نیست.

«ریچارد دوم - شکسپیر»


https://www.tgoop.com/psychoanalysis_pathway
ناخودآگاه چیست؟

گاهی فکر می‌کنیم ناخودآگاه همان لایه‌های تاریک و سرکوب‌شده‌ی وجود ماست؛ جاهایی که خودمان هم از آن‌ها شرم داریم.
اما در روانکاوی فرویدی–لاکانی، ناخودآگاه چنین تصویر ساده‌ای ندارد

ناخودآگاه، یک گفتمان است.

گفتمانی از جنس «دیگری»؛ چیزی که از بیرون می‌آید و بر ما حکمرانی می‌کند.
نه در اختیار ماست، نه قابل تسخیر توسط خودآگاه‌مان.

ناخودآگاه، شکاف است.
شکافی میان آنچه می‌گوییم با آنچه گفته می‌شود؛
جایی که زبان از ما پیشی می‌گیرد، و ما پشت سر آن کشیده می‌شویم.

نمی‌توانیم در تنهایی به ناخودآگاه دست پیدا کنیم.
نمی‌شود مچ خودمان را بگیریم و بگوییم: «لابد ناخودآگاهم چنین می‌خواهد.»

ناخودآگاه، تجربه‌ای است که در رابطه‌ی تحلیل‌گر و تحلیل‌شونده پدیدار می‌شود.
در فضای بین‌ذهنی، در بازی لغزش‌ها، تکرارها، و سکوت‌هاست که گاه، ناخودآگاه خودش را نشان می‌دهد

✍️سارا جنتی

https://www.tgoop.com/psychoanalysis_pathway
سمپتوم ها در واقع الماس های ویترین ناخودآگاهِ نوروتیک هستند و نوروتیک ها سمپتوم‌هایشان را با اشتیاقِ یک عاشقِ پرحرارت دوست دارند.
سمپتوم یک فرصت سرمایه‌گذاری پر سود برای نوروتیک و یک حساب ِ پس‌‌انداز ایجاد شده در بانک ملی لیبیدو هستند.
این همان چیزی است که فروید آن را «سود‌ اولیه» ‌ی سمپتوم و لکان ژوئیسانس آن می‌نامد.

Lacan’s clinical technique: lack(a)nian analysis,2018
Antonio Quinet

https://www.tgoop.com/psychoanalysis_pathway
قانون یا قاعده؟
در روانکاوی لاکانی، بین قانون (law) و قاعده (rule) تفاوت بنیادی وجود دارد.
قاعده (rule) از جنس نظم اجتماعی‌ست: «اگر فلان کار را بکنی، جریمه می‌شوی.»
کارکردش کنترل رفتار است، و معمولاً با تنبیه و اطاعت همراه است.
• اما قانون (law) در سطح نمادین عمل می‌کند؛ ساختاری که معنا، میل، هویت و رابطه درون آن شکل می‌گیرند.
قانون، میل را می‌سازد؛ چون فقط در دل فقدان است که میل ممکن می‌شود.

روانکاو در اتاق تحلیل، نه پلیس است، نه معلم، نه والد؛ بلکه کسی‌ست که صحنه‌ی تحلیل را بر اساس قانون نمادین تنظیم می‌کند. قوانینی که اجرا می‌شوند، اما تفسیر نمی‌شوند.

فرض کنید مراجع بدون اطلاع قبلی، در جلسه‌اش حاضر نمی‌شود.

در روانکاوی، روانکاو بدون قضاوت، صرفاً مطابق ساختار نمادین عمل می‌کند:

«جلسه برگزار نشده، اما هزینه‌اش دریافت می‌شود.»

نه از موضع خشم، نه تهدید، نه توضیح اضافه. چون این قانون نه برای تنبیه، بلکه برای حفظ صحنه‌ی تحلیل است؛ جایی که سوژه بتواند با میلش، با فقدان، با گسست‌هایش روبه‌رو شود.

قانون در تحلیل، زبان غیبت و میل است. قاعده، زبان کنترل و اطاعت.

https://www.tgoop.com/psychoanalysis_pathway
وضعیت مردی که در جزیره‌ای خلوت می‌گزیند تا فراموش کند چنین است: او فراموش کرده است. اما نامه — که همان ناخودآگاه اوست — او را فراموش نمی‌کند.»
— ژاک لاکان، Écrits، 1966

یادآوری در ناخودآگاه، عملکرد حافظه نیست.
به جای اینکه سوژه رویداد ها را به شکل فعال به خاطر بسپارد، زنجیره ی دلالت وظیفه ی یادسپاری را برای او انجام می دهد.

در تحلیل مشهوری از داستان «نامه ربوده‌شده» پو، لاکان به ظرافت نشان می‌دهد که فراموشی، همواره پایانِ کار نیست. چیزی که در سطح آگاهانه به فراموشی سپرده شده، در ناخودآگاه همچنان به حیات خود ادامه می‌دهد—مثل نامه‌ای که گم شده، اما مسیرش را ادامه می‌دهد و سرانجام به مقصد می‌رسد.

انزوا، سکوت، یا حتی تلاش آگاهانه برای نادیده‌گرفتن یک رنج، هرگز ضامن فراموشی واقعی نیستند. نامه در راه است، و ناخودآگاه، هرگز فراموش نمی‌کند.

https://www.tgoop.com/psychoanalysis_pathway
«نباید به مغز خود فشار بیاورید تا این موضوع را از راه مقایسه‌ی آن با چیزی مشابه که پیشاپیش با آن آشنا بوده‌اید بفهمید؛ باید در آن واقعیت اساساً جدیدی را تشخیص بدهید.»
ـ فروید

این دقیقاً اتفاقی است که در روانکاوی رخ می‌دهد:
موقعیت سوژه در نقشِ معنا دگرگون می‌شود. چیزی تغییر می‌کند.
سوژه خود را از جایگاه و مقصدی که پیش‌تر معناها و پیام‌ها برایش داشته‌اند جدا می‌کند، و از جایگاهِ خود به عنوان مطیعِ دیگری صرف‌نظر می‌کند.

https://www.tgoop.com/psychoanalysis_pathway
روانکاوی مانند تراپی، تسلای زخم و یا اندیشه درباره‌ی چاره‌ای نیست.
سفری است طولانی در ساحت نمادین، دور از فریبندگی و درخشش تصاویر روزمره.
راهی است بی‌میان‌بُر، که تنها با صبر و تعهدی ریشه‌دار پیموده می‌شود.
روانکاوی نه یک درمان، بلکه جست‌وجوی حقیقت میل در تار و پود کلام است.
در روانکاوی می‌آموزیم به حقیقت خود، نه تصویرمان نزد دیگران، وفادار باشیم.
روانکاوی بازسازی گذشته‌ی خود یا آگاهی از آن نیست.
روانکاوی، اتفاقاً حالِ کامل (نه گذشته‌ی کامل) است.
روانکاوی تمرین بالیدن ظرفیت شجاعت برای وجود است.

✍️محمدرضا میر‌شاه‌علی

https://www.tgoop.com/psychoanalysis_pathway
‏شیخِ ما (حَلاج) دِلتَنگِ یار بود،
به خانه‌ی یار رِسید،
قَدَش به پَنجره نَرِسید
سَرِ خویش بُرید و زیرِ پا نَهاد و قَدش بِرِسید
معشوق تماشا کرد...


📖 تذکره الاولیا
فقط عشق به ژوئیسانس اجازه می‌دهد که به میل فخر بفروشد.
Lacan, Seminar X, 1963
قدرت و همناک تفسیر روان‌کاوانه در این‌جا نهفته است:
سوژه زندگی روزمره‌ی خود را در چارچوب افق بسته‌ی معنای آن دنبال می‌کند،
ایمن، به یمن فاصله‌ای که از جهان اشیاء گرفته است،
مطمئن از معنای آن‌ها یا بی‌معنایی آن‌ها؛
تا این‌که به ناگهان، روان‌کاو انگشت می‌گذارد بر جزئیت کوچکی
که از نظر سوژه به‌کل فاقد هر معنا و اهمیتی است—
لکه‌ای که سوژه در آن هیچ چیز نمی‌بیند،
یک ایما یا پرش کوچک عضلانی بی‌اراده،
یک لغزش زبانی یا چیزی از این دست—
و می‌گوید: “ببین، این جزئیت، همان گره‌ای است
که همه‌ی آن‌چه را که مجبور بودی فراموش کنی
تا بتوانی در یقین روزمره‌ی خود شناور باشی، در خود فشرده کرده است؛
این گره، خود آن قابی را که به زندگی تو معنا می‌بخشد، قاب می‌گیرد،
افقی را که درون آن، چیزها برای تو معنی‌دار می‌شوند، می‌سازد؛
اگر ما آن گره را باز کنیم…»

چه خواهد شد؟

#ژیژک
#روانکاوی
#راه_روانکاوی
2025/07/04 23:24:03
Back to Top
HTML Embed Code: