Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
51 - Telegram Web
Telegram Web
در یک رابطه‌ی عاطفی چه میزان تعهد لازم است ؟

در هر رابطه‌ای که بنای آن بر تعهد است، می‌بایست سوپاپ اطمینانی جهت میل فزاینده‌ی زن یا مرد به سوی دیگری وجود داشته باشد. به عبارت دیگر، تعهد را تنها می‌توان با به رسمیت شناختنِ وسوسه‌های مداوم حفظ کرد.
اگر کسی وجودِ این وسوسه‌‌ها را در خود انکار کند، به‌ناچار راه حلی ناخودآگاه برای تسکینِ فشارهای ناشی از این موقعیت می‌یابد.
یکی از این راه‌حل ها، فرافکنیِ میلِ خیانت به شریک عاطفی است. به این معنا که فرد حسادت و شکِ بی امان نسبت به شریکِ عاطفی را تجربه می کند و گوش به زنگِ خیانت اوست.
در واقع فرد حسود _در این مورد_ میلِ خود را در دیگری شناسایی می کند تا عذاب وجدان خود را آرام کند و بپندارد احتمالا دیگری هم چندان بهتر از او نیست.

#فروید #کودکی_را_می_زنند

https://www.tgoop.com/psychoanalysis_pathway
#آغاز_روانکاوی

#آنالیزان(#تحلیل_شونده)  به دلایل زیادی به روانکاو مراجعه می کند. دلایلی نظیر این امر که نمی‌تواند خشمش را کنترل کند یا نمی تواند در مورد امری تصمیم بگیرد یا احساس افسردگی و رنج می کند و... .
اما در روانکاوی هدفِ مستقیم و سر راست، درمان سمپتوم‌ها (علایم و نشانگان) نیست. روانکاوی به این دلایل و با این سمپتوم ها آغاز نمی شود بلکه با یک #سوال آغاز می شود.
سوالی که روانکاو از آنالیزان می پرسد: "چه می خواهی؟" و این سوال نه به پاسخ (می خواهم خوب شوم یا...) بلکه به سوالی دیگر ختم می شود.
سوال بعدی را آنالیزان می پرسد. این سوال سرآغاز تحلیل است.
روانکاوی نه با سمپتوم بلکه با یک سوال آغاز می شود.

سارا جنتی

https://www.tgoop.com/psychoanalysis_pathway
#ناخودآگاه گفتمانِ دیگری است.

#بروس_فینک برای توضیح این امر مثالی را مطرح می کند:
فرض کنید آلبرت انیشتین در کودکی می شنود که پدرش به مادرش می گوید "این بچه هرگز به جایی نخواهد رسید" و مادرش در پاسخ می گوید " بله، او مثل پدرش تنبل است".

گرچه آلبرت کوچک معنای واژه ها را نمی داند اما واژه ها ذخیره می شوند و فعالانه تاثیر می گذارند. آلبرت سال‌ها بعد به دبیرستان می‌رود و هنگامی که سوالات ریاضی را در برابر خود می بیند قادر به پاسخ‌گویی آن‌ها نیست‌. در واقع او ندانسته، پیش‌بینی پدر را که احتمالا حتی آن را به یاد نمی‌‌آورد تحقق می‌بخشد‌.

فینک در ادامه می گوید : طنز بزرگ قضیه این است که بیایید فرض کنیم در این داستان تخیلی پدرش درواقع در آن زمان درباره‌ی پسر همسایه حرف می‌زده است.

بنابراین زبان به مثابه‌ی #دیگری به عنوان موجودیتی مستقل اما #بیگانه، در فرد درونی می شود و تاثیر می گذارد.
این بیگانگی تا حدی است که ممکن است فرد تصمیم بگیرد برای خلاص شدن از شرش به زندگی خود خاتمه دهد‌.
بنابراین دیگری در یک سطح به مثابه زبانِ بیگانه ایست که باید آن را آموخت.
ناخودآگاه گفتمان دیگری است.

https://www.tgoop.com/psychoanalysis_pathway
«نیروی محرک تحلیل، موضوعی است که فرد می‌خواهد بداند».

روانکاو از طریق نشان‌ دادن علاقه، تعجب و کنجکاوی در خصوص موضوعاتی که تحلیل‌شونده و هرکس دیگری آن‌ها را معمولی و واضح می‌پندارد، سوالی را برای آنالیزان ایجاد می‌کند: «او چه می‌داند که می خواهد من بدانم؟».

https://www.tgoop.com/psychoanalysis_pathway
افکار و ایده‌های بی‌شمار به هم گره خورده اند. نکته ی مهم "انتخاب" واژه هاست.
آنالیزان برای بیان یک فکر، راه‌های بی‌شماری پیش‌ِ‌رو دارد. شاید افکار دیگری موجب شده است که وی از میانِ دیگر واژه ها، واژه‌ی خاصی را انتخاب کند.

https://www.tgoop.com/psychoanalysis_pathway
#هرآنچه ما می خواهیم، به نوعی درخواستِ عشق است.

نوزاد در رابطه‌ی تنگاتنگ با مادر، ابتدا نمی‌داند که بین خودش و جهان مرزی وجود دارد. برای او مادر در امتداد خودش است و برعکس. نمی داند مادر، دیگری است و #پستان_مادر متعلق به خودش نیست بلکه متعلق به اوست. به دیگری.
عدم حضور دائمی مادر -نبودنش- نوزاد را متوجه مرز موجود میان خودش و دیگری می کند. دیگری را از خودش و خودش را از دیگری باز می شناسد.

کودک می‌پندارد از مادر جدا گشته است. #تمامیت/#وحدت از بین رفته است. اما او این وضعیت را به صورت منفعلانه تاب نمی‌آورد.
پس سوال اساسی برای کودک این است: او (مادر) چه می‌خواهد؟ من چه طور می توانم هنوز #ابژه_مطلوب او باشم ؟

مادر چه بسا پاسخ مستقیمی به کودک ندهد. در نهایت کودک این پاسخ را بر می‌سازد.
«اگر قدرتمند باشم او مرا دوست خواهد داشت»… «اگر پولدار باشم او‌ مرا…» یا حتی «اگر کتک بخورم…» «اگر احمق به نظر برسم»و…

پس در نهایت همه چیز بر سر #عشق است.
تلاش برای باز پس‌گیریِ تمامیت و وحدت از دست رفته.
وحدتی که چه بسا هیچ‌گاه وجود نداشت.

✍️سارا جنتی
#چرا طی جلسات اولیه در روانکاوی حالمان بد است؟

اغلب آنالیزان طی #جلسات_ابتدایی خود (شاید یک سال اول) از این موضوع گلایه دارد که چرا حالم بدتر شده است؟

آنالیزان با درخواست #تغییر به روانکاو مراجعه می کند. اما واقعیت این است که هیچ یک از ما نمی خواهیم که تغییر کنیم. ورود به دنیایی که نمی شناسیمش دلهره آور است آنچه که اکنون هستیم هرچقدر هم که رنج‌آور، دست‌کم آشناست.
علاوه بر این، حاصل سیمپتوم ها برای آنالیزان رضایتمندی است. به تعبیر فروید رضایتی جایگزین. پس چرا باید بخواهد که تغییر کند ؟
اما در سطحی دیگر سیمپتوم ها دردسر ساز هستد فرد را آشفته و زندگی را مختل می کنند.

پس آنالیزان بیان می دارد می خواهم تغییر کنم ( تا از آشفتگی نجات یابم) اما او در حقیقت می خواهد بتواند به رضایتمندی از سیمپتوم ها ادامه دهد.

نتیجه اینکه طی جلسات تحلیل آنالیزان می بیند بسیاری از چیزها آنطور که می پنداشته نبود (یا احتمالا نیست). آن احساسی که منشأ آن را در بیرون می دید اکنون در خود می‌یابد یا عشقی را که تجربه می کرد اکنون به خشم یا نفرت آغشته می‌بیند.

گرچه مواجه ی کامل، ممکن است چند سال به طول بیانجامد اما سیمپتوم ها لرزیده اند، تَر‌‌َک برداشته‌اند.
آنالیزان نمی داند چرا اما می داند امور دیگر سرجایش نیست. تغییر در راه است. تغییری که با تمام وجود از آن وحشت دارد و نمی خواهدش.

به همین دلیل بروس فینک بیان می دارد: «چنانچه میلی به تغییر وجود داشته باشد که انگیزه ی درمان را تقویت کند این تمایل از سوی درمانگر است نه اشتیاق و تمایل متزلزل و ضعیف آنالیزان.
تمایلِ تحلیل‌گر برای آنالیزان این امکان را فراهم می آورد تا بر تمایلش به ندانستن فائق آید و وی را در فرآیند دردمند قاعده‌سازیِ نوعی جدید از آگاهی پایدار نگه دارد»

✍️سارا جنتی
یئل بالدوین در کتاب پنج گزارش بالینی جریان تحلیل یکی از آنالیزان هایش را بیان می کند:
لیزا در حد مرگ از بالا آوردن می ترسید.
برای او #استفراغ کردن و لذت و دردی که این عمل با خود به همراه داشت، ممنوع بود!


اما او با این سیمپتوم به ظاهر بی معنا چه کرد؟ او می نویسد: «تلاش کردیم تا با چلاندن هرچه بیشتر نامعنا، از آن معنا بیرون بکشیم و معنا بسازیم .
ما برای ریشه‌کن کردن سریع و حریصانه‌ی آن اقدام نکردیم. این شاید روش سایر رویکردهای درمانی باشد. ما تلاش نکردیم حساسیت لیزا به آن را از بین ببریم. اورا مجبور نکردم که به دستشویی ترسناک قدم بگذارد چشم‌هایش را ببندد و با آن کنار بیاید.
تقریبا برعکس این کار را انجام دادیم. او را نسبت به معانی متعدد آن حساس تر کردیم. چیزی که قبلا ناگفتنی بود بالا آورده شد و در نتیجه به پرسش کشیده شد سپس آرام آرام فکر کردن به آن شروع شد».

بالا آوردن به خلاص شدن از شر چیزی اشاره می کند و‌ نگه داشتن آن می تواند به مثابه سفت چسبیدن به چیزی باشد.
این معنا و معانی دیگر سیمپتوم، طی جلسات تحلیلی برساخته شد و از پیام آن رمز گشایی گردید

در نهایت #سیمپتوم افشا و ناپدید شد.
خاطره لزوما محصول باز تفسیر فرد از واقعیت پیشین است و هرگز فراخوانی وفادارانه‌ی آن نیست. خاطره نه گذشته بلکه آفریدن آن در زمان حال است. در هر لحظه از زمان حال گذشته بر ساخته می شود.

https://www.tgoop.com/psychoanalysis_pathway
# یک_مورد_بالینی

ادون دانشجوی مقطع دکتری بود. او مقاطع تحصیلی خود را با موفقیت و نمراتی درخشان پشت‌سر گذاشته بود اما در تمام کردن رساله دکترایش به مشکل برخورده بود. او مشکلش را نشخوارهای ذهنی،تنبلی و عدم تمرکز بیان میکرد که به صورت مانعی برای اتمام رساله اش عمل می کردند.

ادون در خانواده ای بزرگ شده بود که تحصیلات و دانش بسیار ارزشمند شمرده می شد. برای تحصیلات ادون از سوی پدر و مادرش بسیار تلاش شده بود آنها به او افتخار می ‌کردند و ادون نیز در تمام دوران تحصیل از اینکه مایه ی افتخار آنان باشد رضایت داشت. شکایت کنونی اش نیز این بود که می ترسد مایه ی سرافکندگی آن‌ها شود.

از دال های پر رنگ ادون «قربانی کردن» بود او عشقی را ارزشمند می دانست که #از_خود _گذشتگی داشته باشد. برای عشق باید چیزها را قربانی کرد.
همانطور که روزی تداعی کرد مادرش برای او خود را #قربانی کرده بود. از آرزوهایش برای او دست کشیده بود. در اینجا می توانیم زندگی ادون را در نسبت با #دینی_نمادین به مادرش ببینیم. دینی که باید پس داده میشد و زندگی ‌ای که داشت قربانی می شد.

در جریان تحلیل، ماه های متعددی طول کشید تا ادون توانایی به پرسش کشیدن بعضی چیزها را به دست آورد و به خود اجازه ی بیان این سوال را داد: آیا او واقعا شغل و رشته ی تحصیلی اش را دوست دارد؟
او به جایی رسید که می توانست بگوید بعضی مواقع شغلش را دوست نداشت، نسبت به آن اشتیاق نداشت و آن را به عنوان یک #وظیفه و نه ارضایی شخصی انجام می داد.

عدم اتمام تحصیلات ادون نه اهمال کاری، بلکه میل پنهانی بود که ادون به صورت آگاهانه قادر به درک آن نبود.

یکی از اصول تحلیل این است که امکان بیشتری برای شخص مهیا شود تا میل و ارضای بیشتری در زندگی تجربه کند. بنابراین ادون با سوال میل خودش رو به رو شد. او واقعا چه می خواست؟

✍️خلاصه و برداشتی از پنج گزارش بالینی_ یئل بالدوین
#تکرار

کودک در مواجهه با والدین سخت‌گیر، پرخاشگر یا بی‌اعتنای خود دو انتخاب دارد: یا اینکه بگوید آن‌ها خوب نیستند یا اینکه بگوید چون من خوب نیستم آن‌ها اینگونه رفتار می کنند. پس من سزاوار چنین برخوردی بوده ام.

انتخاب اول برای کودک سخت استرس زا است. کودک پناهی جز همان والدین ندارد. برای همین راه حل دوم را بر‌می‌گزیند. با این وجود این راه حل نیز دشواری هایی به همراه دارد.
اول اینکه احتمالا تلقی فرد از خودش فردی پر از ایراد و لایق سرزنش می شود. دوم اینکه چنین فردی احتمالا در بزرگسالی سراغ روابطی خواهد رفت که باز تولید همان رفتار آشنای والدین است.
حتی چنانچه فردی را ملاقات کند که رفتار دلپذیری با او دارد احتمالا او را فردی فاقد ارزش تلقی خواهد کرد. در عوض در روابطی گرفتار می شود که سرشار از سرزنش ،کم‌توجهی یا حتی توهین است.
هدف ازاین تکرار، تجربه ی آنچیزی است که به تمامی تجربه نشده است. به تعبیر فروید «فرد از امر سرکوب شده چیزی را به یاد نمی آورد تنها آن را به کنش در می آورد».
بی اعتنایی یا خشونت در کودکی هرگز فرصت «به تمامی تجربه کردن»را نیافته است. در عوض سرکوب شده اما امر سرکوب شده همیشه بر می گردد چه در خواب هایمان چه در رفتارهایی که به ظاهر عمدی در انجامش نداریم.

چاره، گفتن است. گفتن از آنچه که فرد نمی داند چیست. گفتن از آنچه که قصدش را ندارد. گفتن از آنچه که به ظاهر مشکلی با آن نداردو مدت هاست با آن کنار آمده و پذیرفته است!

روانکاوی فرآیندی پر از شگفتی است. شگفتی از دنیای بیکرانِ ندانستن‌ها. در روانکاوی دیر یا زود در می یابی هیچ از خودت نمی دانی و تنها با تحمل رنج ندانستن هاست که قدم به پیش خواهی گذاشت.

✍️سارا جنتی
درد به خودی خود دلالت و ارزشی ندارد… روانکاو یک میانجی است که درد فهم ناپذیر آنالیزانش را به خود می گیرد و آن را به دردی تبدیل می کند که نمادپردازی می شود.

#خوان_دیوید_نازیو

https://www.tgoop.com/psychoanalysis_pathway
در روانکاوی ما با اختلالات و بیماری مواجه نیستیم. هیچ‌ یک از اختلالات موجود در روانشناسی و DSM5 (مثل OCD یا ADHD یا دو قطبی و…) نه تشخیص گذاری می شوند و نه اساسا اهمیتی دارند.
برخی، از داشتن چنین برچسب هایی بدشان نمی‌آید. زیرا به پاسخ سوال «من کیستم؟» نزدیک ترشان می‌کند.

اما در روانکاوی “من” اساسا مساوی با #ایگو و یک امر خیالی یا تصویری است. من، بازتابی است که از آینه‌ی #دیگری تابیده می شود و #سوژه خود را با آن یکی می‌‌پندارد. گرچه انسجام آن دارای اهمیت است اما هیچ گاه با حقیقت سوژه یکی نیست.

فرد همیشه دقیقا آنچه از خودش توصیف میکند نیست. همیشه مازادی وجود دارد. مازادی که به کلام در نمی آید. من همیشه کمی بیشتر یا کمتر از آنچه که درمورد خود می گوید یا فکر می کند، است. یا به عبارت بهتر من اساسا آنجایی که فکر می کند نیست.
به تعبیر لکان: « من می اندیشم پس نیستم».

روانکاوی دقیقا با این بخش از سوژه سر و کار دارد. با بخشی از سوژه که در جایی که فکر می کند، نیست.
بلکه در تپق های کلامی، مکث هایی که در خلال صحبتی پر شور و به ظاهر منطقی پیش می آید( گویی فرد ناگهان نمی داند دیگر چه چیز دارد که بگوید)، در تعارضات (آن چیز را ‌می خواهم اما نمی خواهم)، در کلماتی که پیدا نمی شود و برای لحظه ای از ذهن پاک شده است، خود را باز می نمایاند.

ارباب «من» بیگانه ایست که در من است. اما نکته اینجاست که راه شناختش از «من» نمی گذرد.

✍️سارا جنتی
عشق صرفا یک امر رمانتیک یا زیستی نیست.
بلکه در پیوندی تنگاتنگ با #احساس_گناه #فقدان و #اضطراب قرار دارد. به همین دلیل انسان ممکن است عشق را بیش از حد دردناک بیابد و تاب تجربه ی آن را نیاورد (تاب تجربه ی ملغمه ای از عشق، غم احساس گناه و اضطراب) پس تلاش می‌کند با افزایش نفرت و شکایت از آن بپرهیزد.

اگر از بررسی عواقب عمیقا دردناک نفرت خود نهراسیم می توانیم به عشق مدفون شده در زیر نفرت دست یابیم.


https://www.tgoop.com/psychoanalysis_pathway
روانکاوی تحلیل ناخودآگاهی است. ضمیر ناآگاه که خط بطلانی است بر آنچه فرد در ساحت خودآگاهی می‌داند و می‌اندیشد. اساسا آنچه که آنالیزان مدعیست می داند تعاریفی تصویری است که از ایگو(خود) ارائه می کند. تعاریفی که گرچه شدیدا دلبسته‌ی آنهاست اما راه به حقیقت نمی برد.

شیطان چیزی جز تجسم عمیق‌ترین آرزو ها و امیال آدمی نیست.
امیالی که چون منع شده اند به این معنا نیست که از بین رفته اند بلکه اساسا چون چنین امیالی وجود دارند منع شده اند و چون منع شده اند امکان میل‌ورزی به هرآنچه بد می دانیمش پابرجا باقی می ماند.
اما این میل ورزی نه در سطح آگاهی بلکه در سطحی دیگر حضور و بروز دارد.

به همین دلیل است که اغلب وقتی آنالیزان می گوید «منظورم… نیست» یعنی دقیقا منظورش همان است.
و یا آنجا که آنالیزان دل‌نگران مرگ پدر است، باید به او گوش سپرد. احتمال آرزوی مرگ پدر بسیار است.

این آرزو نه در کلام آگاهانه بلکه در سکوت ها و کنش‌پریشی ها قابل شنیدن است .

✍️ سارا جنتی
یادداشتی بر فیلم #هشت_کوه

مرا سفر به کجا می‌برد؟
کجا نشان قدم نا تمام خواهد ماند
و بند کفش به انگشت‌های نرم فراغت
گشوده خواهد شد؟ کجاست جای رسیدن…؟
«سهراب سپهری»
راه روانکاوی
یادداشتی بر فیلم #هشت_کوه مرا سفر به کجا می‌برد؟ کجا نشان قدم نا تمام خواهد ماند و بند کفش به انگشت‌های نرم فراغت گشوده خواهد شد؟ کجاست جای رسیدن…؟ «سهراب سپهری»
«هشت‌کوه» فیلمی که با اعجاز تصاویر خود، تماشاگر را با خود به سفری دلپذیر می‌برد. سفری به عمق و کوتاهی زندگی. پرطمأنینه، ساکت و آرام.

فیلم با پرداختن به دو شخصیت سوالات بسیاری می‌پرسد که شاید هرکدام از آن‌ها زیستشان پاسخی است فردی و البته فلسفی به معنای زندگی.

«برونو» انسانی است برآمده از کوهستان. قله نشین.
نظاره گر چون انسان . ثابت قدم و ایستا چون درخت. سرخوش و گریزپا چون حیوان.
مانند درختی می‌زید که اگر در زمین جا به جایش کنی و در جای دیگری بکاری‌اش ضعیف و خم می‌شود. قدرت او در ثابت قدمی‌اش است.

«پیترو» اما در دیگرسو پاسخی دیگر در سر و دل می پروراند. او که از جایی به بعد عشق به فریادش رسیده، پاسخش پویایی و روندگی است.
او که در ابتدا از ارتفاع وحشت دارد و از آن امتناع می‌کند، به مدد عشق (عشقی غیراروتیک) قله های زیادی را فتح می کند. اما دیری نمی پاید که در می‌یابد قله‌ی عشق فتح کردنی نیست. «نه وصل ممکن نیست».
رسیدن ؟ رسیدن یعنی پایان سفر. اما پیترو یک مسافر است که در پی رسیدن نیست. چرا که به خوبی دریافته است که «این ترنم موزون حزن تا به ابد شنیده خواهد شد… و هیچ ماهی ای هرگز هزار و یک گره رودخانه را نگشوده است».
پس بر می گردد به جایی که از آن آمده بود. به دامنه ها. میان مردم. بر می گردد تا زندگی را جای دیگری پی بگیرد میان لبخند ها…دلتنگی ها…آرزوها.

هشت‌کوه نمایش سفر قهرمانیِ پیترو است. تحول و رشدی که به مدد عشق بدان دست یافت.

اگر فیلم را ندیدید در صورت تمایل ببینید. و نظرات خود را با من به اشتراک بگذارید . با اشتیاق می‌خوانمشان.

✍️سارا جنتی
ما در روانکاوی با واقعیتی عریان و محض سر و کار نداریم. بلکه تنها واقعیت موجود در روانکاوی #واقعیت_روانی است.
منظور این است که آنچه ما در زندگی تجربه می کنیم تنها بخشی از واقعیت است که آمیخته به فانتزی ها و بازنمایی های ماست.
واقعیت روانی همواره بر یک #بازشناسی_غلط استوار است.
اما چاره ای نیست. این تنها واقعیتی است که می توان با آن مواجه بود.
واقعیت تا جایی هست که سوژه چیزی را نمی داند. چیزی نگفته باقی می ماند. واقعیت روانی بر همین فقدان بنا شده. پس آنچه ما تفسیر و تجربه می کنیم چیزی است که می آفرینیمش.

ماهیت #ایگو(من) نیز چنین است. موجودیتی آمیخته با همانند سازی ها و فانتزی ها.

اما در روانکاوی دانش مازادی وجود دارد. دانشی که نزد سوژه است.
رویارویی با #حقیقت_ناخودآگاهی همان مازادی است که ایگو بهای آن را با موجودیت خود می‌پردازد. این همان مواجهه با #امر_واقع لکانی است.

#سیمپتوم نیز چنین است. سیمپتوم تا آنجایی هست که سوژه از حقیقتی بنیادین در باب خویش غافل است. اما به محض آنکه آن حقیقت درون عالم نمادین سوژه ادغام شود، سیمپتوم خود را منحل می کند.

هدف این نیست که ایگو تماما فرو بریزد. احتمالا هیچ گاه به تمامی فرو هم نخواهد ریخت.
بلکه هدف بر ساختن واقعیت است. (گرچه باز هم تنها واقعیت موجود واقعیت روانی است).
هدف دیدن آنچیزی است که مانند هسته، در گلوی فرد گیر کرده است. آنچه از کف می گریزد و تکرار و رنج می آفریند.
به مثال جالبی که ژیژک مطرح می کند بیاندیشیم:
«در کارتون ها می بینیم: گربه ای دیوانه‌وار موش را تعقیب می‌کند. بی توجه به پرتگاهی که در جلوی اوست. اما حتی هنگامی که زیر پایش خالی می شود گربه نمی افتد و همچنان به دنبال موش می دود. تنها زمانی سقوط می کند که پایین را نگاه می کند و می‌بیند که در هوا ایستاده است».

✍️سارا جنتی
#فانتزی پاسخی است به پرسش «چه می‌خواهی‌ ‌ِ» دیگری. پاسخ به معمای میل او و فقدان حاضر در دیگری.
فانتزی مختصات میل ما را فراهم می‌کند و چهارچوبی می‌سازد که مارا قادر می کند تا چیزی طلب کنیم.
فانتزی بازنمایی ذهنی از تحقق یک میل نیست بلکه در فانتزی میل برساخته می شود.
دو نوع #تراژدی وجود دارد:

۱_ نرسیدن به آنچه که می خواهیم.

۲_رسیدن به آنچه که می خواهیم.

«ژیژک»
2025/07/08 10:03:16
Back to Top
HTML Embed Code: