tgoop.com/rabialanaam/24503
Last Update:
❇️✨❇️✨❇️✨❇️✨❇️
✨❇️✨❇️✨❇️
❇️✨❇️✨
#کاظمیه
#معجزات_حضرت_موسی_بن_جعفر_علیه_السلام
🟢 ..الْإِمَامُ (علیه السلام) بِمَنْزِلَةِ الْبَحْرِ لَا يَنْفَدُ مَا عِنْدَهُ وَ عَجَائِبُهُ أَكْثَرُ مِنْ عَجَائِبِ
امام مثل دریای بیکران است که تمامشدنی نیست و شگفتیهایش از عجایب دریا بیشتر است
💠الخرائج و الجرائح رُوِيَ عَنِ ابْنِ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ ثَلَاثُونَ مَمْلُوكاً مِنَ الْحَبَشَةِ اشْتُرُوْا لَهُ فَتَكَلَّمَ غُلَامٌ مِنْهُمْ فَكَانَ جَمِيلًا بِكَلَامٍ فَأَجَابَهُ مُوسَى ...... وَ الْإِمَامُ بِمَنْزِلَةِ الْبَحْرِ لَا يَنْفَدُ مَا عِنْدَهُ وَ عَجَائِبُهُ أَكْثَرُ مِنْ عَجَائِبِ
علی بن ابی حمزه میگوید: روزی سی نفر از غلامان حبشی را خدمت امام کاظم (علیه السلام) بردند. یکی از آنان به نمایندگی از دیگران سخن گفت.
امام (علیه السلام) با زبان خودشان با آنان صحبت فرمود.
آنها وقتی از محضر امام (علیه السلام) خارج شدند، با هم میگفتند:«چقدر خوب که او زبان ما را بهتر از خودمان حرف میزند.»
من به امام(علیه السلام) عرض کردم:« یابن رسول الله! با آنها زبان خودشان سخن گفتی؟» فرمودند:«آری. و یکی از آنان صادق بود و از همه آنان عالمتر و بزرگ زاده. وی را ناظر ایشان قرار دادم و گفتم آنان را به خیر و نیکی دعوت کند و به هر کدام ماهانه 30 درهم مزد بدهد.»
سپس فرمود:« از اینکه من به زبان حبشی حرف زدم تعجب کردهای؟» گفتم:«آری، قسم به خدا، همین طور است.»
فرمودند : «تعجب مکن! آنچه ندیده ای از آنچه دیده ای بسیار عجیبتر است، آنچه دیدی مثل قطره آبی است که پرندهای با منقار خود از دریا برگیرد. امام « علیه السلام » مثل دریای بیکران است که تمام شدنی نیست و شگفتیهایش از عجایب دریا بیشتر است.»
🟢 فقَالَ لَه« علیه السلام»ُ يَا أَسَدَ اللَّهِ خُذْ عَدُوَّ اللَّهِ....
امام«علیه السلام» سربلند کردند و محکم و رسا فرمودند: ای شیر الهی بگیر دشمن خدا را.
عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ قَالَ اسْتَدْعَى الرَّشِيدُ رَجُلًا يُبْطِلُ بِهِ أَمْرَ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ « علیه السلام» وَ يَقْطَعُهُ وَ يُخْجِلُهُ فِي الْمَجْلِسِ فَانْتُدِبَ لَهُ رَجُلٌ مُعَزِّمٌ فَلَمَّا أُحْضِرَتِ الْمَائِدَةُ عَمِلَ نَامُوساً عَلَى الْخُبْزِ فَكَانَ كُلَّمَا رَامَ خَادِمُ أَبِي الْحَسَنِ « علیه السلام» تَنَاوُلَ رَغِيفٍ مِنَ الْخُبْزِ طَارَ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ اسْتَفَزَّ هَارُونَ الْفَرَحُ وَ الضَّحِكُ لِذَلِكَ فَلَمْ يَلْبَثْ أَبُو الْحَسَنِ « علیه السلام» أَنْ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى أَسَدٍ مُصَوَّرٍ عَلَى بَعْضِ السُّتُورِ فَقَالَ لَهُ يَا أَسَدَ اللَّهِ خُذْ عَدُوَّ اللَّهِ....... .
علی بن یقطین گوید: هارون در ادامه تلاشهایش برای تضعیف موقعیت اجتماعی حضرت و تحقیر وی در دید مردم، مردی را به همکاری دعوت نمود که از تردستی و جادوگری نیز بهره ای داشت و قرار شد او در مجلسی حضرت « علیه السلام » را خجلت زده سازد.
روز موعود فرا رسید و آن حضرت«علیه السلام» را احضار کردند، مجلسی معظم بود و با شکوه. هنگام پذیرائی همه بر سر سفره قرار گرفتند. آن مرد در مقداری از نانها نیرنگی خاصی بکار برده بود، آن نانها را مقابل حضرت گذاشتند. همین که خادم موسی بن جعفر «علیه السلام» خواست نانی را بردارد آن نان مقداری عقب تر پرید و هر نان نزدیکِ دست را که میخواست بردارد همین صحنه تکرار میشد و هر بار شلیک خنده هارون فضا را پر میکرد و همه نگاه ها متوجه حضرت و هارون و آن مرد مکّار شده بود و مجلس عجیبی بود.
لحظه ای بعد امام «علیه السلام» سربلند کردند و به تصویر شیری که روی پرده ای نقش بسته بود نگاه نمودند و محکم و رسا فرمودند: یا اسدالله خذ عدوالله (ای شیر الهی بگیر دشمن خدا را.) فوراً شیر عظیمی از پرده بیرون جست و آن مرد مکّار را درید. هارون و ندیمان از ترس بی هوش شدند و مجلس بهم ریخت. وقتی هارون به هوش آمد و حالت عادی خود را باز یافت از آن حضرت درخواست نمود که: به حق من بر تو از تصویر شیر بخواه آن مرد را بازگرداند. حضرت « علیه السلام » فرمود: اگر عصای موسی که سحر ساحران را بلعید بود باز میگرداند او هم بازگردانده میشد. کنایه از اینکه او بر اثر اعمال زشت خود بسزای کردارش رسید و حالا دیگر راه بازگشتی در کار نیست.
❇️✨❇️✨
✨❇️✨❇️✨❇️
❇️✨❇️✨❇️✨❇️✨❇️
@rabialanaam
BY ربیع الانام
Share with your friend now:
tgoop.com/rabialanaam/24503