Forwarded from Fara Goftar🐾
قلم و بازاندیشی در روزی که از نوشتن میگوید.......
به قلم جمال بیگ
در تقویم رسمی و ذهنی انسان، برخی روزها بهانهای می شوند برای یادآوری، و بستری برای تأملی تازه. (روز قلم) یکی از آن روزهاست؛ روزی که نه فقط برای تجلیل از نویسندگان، بلکه برای بازاندیشی در ماهیت قلم، مسئولیت نوشتن، و رابطهی میان ذهن، زبان، و جامعه معنا مییابد.
از دیدگاه نظریهی فراگفتاریک، که بر بنیاد تلفیق زبان، ذهن، و تکینگی سوبژکتیو استوار است،(قلم موجودیتی زنده و ذهن مند و پرسشگر)است؛ و بستری برای کشف و ساخت معنا. از همین دیدگاه، تمایز میان قلم متعهد و غیرمتعهد، دیگر تنها تمایز ایدئولوژیک و سیاسی نیست، بلکه تمایز هستیشناختی و معرفتشناختی در سطح زبان و ذهن است.
اگر از این زاویه نگاه کنیم دیگر زبان یک وسیلهی بیطرف نیست بلکه یک موجود زنده، متغیر و فعال در ساخت ذهن و هستی است.
در این نظریه، قلم نیز به عنوان برونداد زبانی ذهن، نوعی کنش هستیشناختی تلقی میشود که میتواند:
ذهن را از درونِ زبان بیرون بکشد، و با جامعه وارد گفتوگو شود،و به جای بازنمایی صرف، تبدیل به علتی برای در هم شکستن ساز و کارهای پنهان قدرت، زبان، و معنا در جهان گردد.
در این دیدگاه، هر جمله میتواند سوبژهای باشد که از اطاعتِ زبان و نظامهای تثبیتشدهی معنا سر باز میزند؛ یا برعکس، می تواندابژهای باشد در خدمت گفتمانهای مسلط.
اینجاست که تفاوت، میان قلم متعهد و غیرمتعهد در بستر فراگفتاریک رخ مینماید.
قلم متعهد، ضمن اینکه از آگاهی نشأت میگیرد، در برابر (سکوت و توهم معنا) مقاومت میکند. این قلم: بی شک، در مرز میان معنا و بیمعنایی، ایستادگی میکند. و زبان را از اختگی و قراردادی میرهاند. و در همین راستا رنجهای نامرئی انسان را به متن میآورد.
از این رو قدرت را نقد میکند، و با (تجزیه ی لایه های زبانی و روان شناختی ساختارهای قدرت جهانی) آن ها را به پرسش می گیرد و بهجای بازتولید کلیشهها، معنایی زاینده و چندوجهی را خلق میکند.
قلم متعهد فراگفتاریک، با (ذهن زنده ی، هنرمند، شاعر، فیلسوف و راوی رنج مشترک) پیوند خورده است. این قلم، چیزی را به جهان تحمیل نمیکند؛ بلکه به ناگفتهها گوش میسپارد، و گاه حتا خود به یک سکوت عمیق بدل میشود که از صد فریاد گویاتر است.در سوی مقابل، قلم غیرمتعهد در چارچوب فراگفتاریک، ذهنی منفعل یا سازشگر را بازتاب میدهد. چنین قلمی: به جای اینکه معنا را بسازد آنرا مصرف می کند و زبان را ابزار کنترل یا سرگرمی میبیند، و جامعه را با عینک سطحی و بیپرسش مینگرد. و برای تثبیت خود، در بازتولید گفتمان قدرت ها، مشارکت میکند و چه بخواهد یا نخواهد، در برابر پیچیدگیهای هستی، به سادهسازی و سطحنگری پناه میبرد.
قلم غیرمتعهد، از دیدگاه فراگفتاریک، نوعی (ابژه ی زبانی) است که ذهن را به سکون، تکرار، و فراموشی دعوت میکند؛ سکونی که مرگ معنا را در پی دارد.
در جهان معاصر که پر از (هیاهوی رسانهای، بحران هویت، و روانهای فرسوده از تکرار) است، پرسش از (تعهد قلم) به یک ضرورت حیاتی بدل میشود. جامعهی امروز، بیش از هر زمان، نیازمند قلمهاییست که نه تنها بنویسند، بلکه (بازبینی کنند، زخم ها را ببینند، تناقض ها را بپذیرند و درون آن ها زندگی کنند)
فراگفتاریک، با اتکا به ذهن چندلایه، زبان شکاک، و معناهای موازی، به ما یادآوری می کند که ( قلم، ضمن اینکه راوی ست، سازنده ی جهان هر آنچه هست و نیست هم هست). اگر جهان از معنا خالی شود، قلمی که تنها تقلیدگر باشد، همانقدر مقصر است که قدرتی که زبان را سرکوب می کند.
در روز قلم، اگر چیزی باید گرامی داشته شود، آن ( قلمی ست که خود را به آب و آتش می زند، که می لرزد، که در مرز ناپایداری معنا می نویسد) قلمی که در شعر، فلسفه، روان، سیاست، و سکوت، به دنبال آگاهی عمیق از بودن میگردد.
در نظریهی فراگفتاریک، قلم متعهد، نه الزامن سیاسی!!! است، نه شعاری!!! بلکه (هشیار، پرسش گر، چند لایه و همواره در حال عبور از مرز هاست) بیاییم در این روز، نه فقط قلم را، که مسئولیت نوشتن و رنج معنا بخشی را گرامی بداریم...
ارادتمند
#جمال_بیگ
#شعر_جهانی_فراگفتاریک_ایران
#روزـــقلم
به قلم جمال بیگ
در تقویم رسمی و ذهنی انسان، برخی روزها بهانهای می شوند برای یادآوری، و بستری برای تأملی تازه. (روز قلم) یکی از آن روزهاست؛ روزی که نه فقط برای تجلیل از نویسندگان، بلکه برای بازاندیشی در ماهیت قلم، مسئولیت نوشتن، و رابطهی میان ذهن، زبان، و جامعه معنا مییابد.
از دیدگاه نظریهی فراگفتاریک، که بر بنیاد تلفیق زبان، ذهن، و تکینگی سوبژکتیو استوار است،(قلم موجودیتی زنده و ذهن مند و پرسشگر)است؛ و بستری برای کشف و ساخت معنا. از همین دیدگاه، تمایز میان قلم متعهد و غیرمتعهد، دیگر تنها تمایز ایدئولوژیک و سیاسی نیست، بلکه تمایز هستیشناختی و معرفتشناختی در سطح زبان و ذهن است.
اگر از این زاویه نگاه کنیم دیگر زبان یک وسیلهی بیطرف نیست بلکه یک موجود زنده، متغیر و فعال در ساخت ذهن و هستی است.
در این نظریه، قلم نیز به عنوان برونداد زبانی ذهن، نوعی کنش هستیشناختی تلقی میشود که میتواند:
ذهن را از درونِ زبان بیرون بکشد، و با جامعه وارد گفتوگو شود،و به جای بازنمایی صرف، تبدیل به علتی برای در هم شکستن ساز و کارهای پنهان قدرت، زبان، و معنا در جهان گردد.
در این دیدگاه، هر جمله میتواند سوبژهای باشد که از اطاعتِ زبان و نظامهای تثبیتشدهی معنا سر باز میزند؛ یا برعکس، می تواندابژهای باشد در خدمت گفتمانهای مسلط.
اینجاست که تفاوت، میان قلم متعهد و غیرمتعهد در بستر فراگفتاریک رخ مینماید.
قلم متعهد، ضمن اینکه از آگاهی نشأت میگیرد، در برابر (سکوت و توهم معنا) مقاومت میکند. این قلم: بی شک، در مرز میان معنا و بیمعنایی، ایستادگی میکند. و زبان را از اختگی و قراردادی میرهاند. و در همین راستا رنجهای نامرئی انسان را به متن میآورد.
از این رو قدرت را نقد میکند، و با (تجزیه ی لایه های زبانی و روان شناختی ساختارهای قدرت جهانی) آن ها را به پرسش می گیرد و بهجای بازتولید کلیشهها، معنایی زاینده و چندوجهی را خلق میکند.
قلم متعهد فراگفتاریک، با (ذهن زنده ی، هنرمند، شاعر، فیلسوف و راوی رنج مشترک) پیوند خورده است. این قلم، چیزی را به جهان تحمیل نمیکند؛ بلکه به ناگفتهها گوش میسپارد، و گاه حتا خود به یک سکوت عمیق بدل میشود که از صد فریاد گویاتر است.در سوی مقابل، قلم غیرمتعهد در چارچوب فراگفتاریک، ذهنی منفعل یا سازشگر را بازتاب میدهد. چنین قلمی: به جای اینکه معنا را بسازد آنرا مصرف می کند و زبان را ابزار کنترل یا سرگرمی میبیند، و جامعه را با عینک سطحی و بیپرسش مینگرد. و برای تثبیت خود، در بازتولید گفتمان قدرت ها، مشارکت میکند و چه بخواهد یا نخواهد، در برابر پیچیدگیهای هستی، به سادهسازی و سطحنگری پناه میبرد.
قلم غیرمتعهد، از دیدگاه فراگفتاریک، نوعی (ابژه ی زبانی) است که ذهن را به سکون، تکرار، و فراموشی دعوت میکند؛ سکونی که مرگ معنا را در پی دارد.
در جهان معاصر که پر از (هیاهوی رسانهای، بحران هویت، و روانهای فرسوده از تکرار) است، پرسش از (تعهد قلم) به یک ضرورت حیاتی بدل میشود. جامعهی امروز، بیش از هر زمان، نیازمند قلمهاییست که نه تنها بنویسند، بلکه (بازبینی کنند، زخم ها را ببینند، تناقض ها را بپذیرند و درون آن ها زندگی کنند)
فراگفتاریک، با اتکا به ذهن چندلایه، زبان شکاک، و معناهای موازی، به ما یادآوری می کند که ( قلم، ضمن اینکه راوی ست، سازنده ی جهان هر آنچه هست و نیست هم هست). اگر جهان از معنا خالی شود، قلمی که تنها تقلیدگر باشد، همانقدر مقصر است که قدرتی که زبان را سرکوب می کند.
در روز قلم، اگر چیزی باید گرامی داشته شود، آن ( قلمی ست که خود را به آب و آتش می زند، که می لرزد، که در مرز ناپایداری معنا می نویسد) قلمی که در شعر، فلسفه، روان، سیاست، و سکوت، به دنبال آگاهی عمیق از بودن میگردد.
در نظریهی فراگفتاریک، قلم متعهد، نه الزامن سیاسی!!! است، نه شعاری!!! بلکه (هشیار، پرسش گر، چند لایه و همواره در حال عبور از مرز هاست) بیاییم در این روز، نه فقط قلم را، که مسئولیت نوشتن و رنج معنا بخشی را گرامی بداریم...
ارادتمند
#جمال_بیگ
#شعر_جهانی_فراگفتاریک_ایران
#روزـــقلم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
که ایام غم نخواهد ماند...
ذاتِ کشتی دزدانِ دریایی، در کشتار و جنایت و دزدیست نه در رهبری!
م. روانشید
15 تیر 1404
www.tgoop.com/ravanshidpoet
در کشتی دزداندریایی؛ عوض کردنِ ناخدا و در دستههای جنایتکارِ مافیایی، تعویضِ پدرخوانده، نه ماهیتِ کاربردی کشتی دزداندریایی را عوض میکند؛ نه کارکردِ دستهی مافیایی را، هر دو تنها به شیوهای دیگر به جنایتهایشان ادامه میدهند.
حکومتِ امروز ایران درست مانندِ همان دستهی جنایتکار مافیایی و همان کشتی دزداندریایی است.
قصه از این قرار است:
این کشتی و این دستهی جنایتکار مشکلاش نه در رهبری که در ماهیتِ وجودی آن است؛ در ذاتی که جز زور و جنایت و کشتار؛ شیوهای برای زندگی ندارد!
حکومت اسلامی ایران؛ نه دشمنِ مردم ایران؛ که دشمنِ «انسانیت» است و دشمنِ «انسان» است!
#روانشید #دزداندریایی #رهبر #جنایتکار
م. روانشید
15 تیر 1404
www.tgoop.com/ravanshidpoet
در کشتی دزداندریایی؛ عوض کردنِ ناخدا و در دستههای جنایتکارِ مافیایی، تعویضِ پدرخوانده، نه ماهیتِ کاربردی کشتی دزداندریایی را عوض میکند؛ نه کارکردِ دستهی مافیایی را، هر دو تنها به شیوهای دیگر به جنایتهایشان ادامه میدهند.
حکومتِ امروز ایران درست مانندِ همان دستهی جنایتکار مافیایی و همان کشتی دزداندریایی است.
قصه از این قرار است:
این کشتی و این دستهی جنایتکار مشکلاش نه در رهبری که در ماهیتِ وجودی آن است؛ در ذاتی که جز زور و جنایت و کشتار؛ شیوهای برای زندگی ندارد!
حکومت اسلامی ایران؛ نه دشمنِ مردم ایران؛ که دشمنِ «انسانیت» است و دشمنِ «انسان» است!
#روانشید #دزداندریایی #رهبر #جنایتکار
Telegram
م. روانشید M. Ravanshid
اشعار و دکلمه های م. روانشید
Piratskeppets väsen är mord, brott och stöld – inte ledarskap!
M. Ravanshid
7 juli 2025
www.tgoop.com/ravanshidpoet
På ett piratskepp förändras ingenting genom att byta ut kaptenen. På samma sätt förändras inget i en kriminell maffiagrupp genom att ersätta gudfadern. Varken piratskeppet eller maffian slutar med sina brott – de fortsätter bara på ett nytt sätt.
Dagens iranska regim liknar exakt ett sådant kriminellt nätverk eller ett piratskepp.
Berättelsen är enkel:
Problemet ligger inte i ledarskapet – utan i själva väsendet.
I en grundläggande natur som inte känner något annat än våld, förtryck och mord som livsstil.
Den islamiska republiken Iran är inte bara fiende till Irans folk – utan till hela mänskligheten.
Den är fiende till människan själv.
#Ravanshid #Pirat #Ledarskap #Brottslighet
M. Ravanshid
7 juli 2025
www.tgoop.com/ravanshidpoet
På ett piratskepp förändras ingenting genom att byta ut kaptenen. På samma sätt förändras inget i en kriminell maffiagrupp genom att ersätta gudfadern. Varken piratskeppet eller maffian slutar med sina brott – de fortsätter bara på ett nytt sätt.
Dagens iranska regim liknar exakt ett sådant kriminellt nätverk eller ett piratskepp.
Berättelsen är enkel:
Problemet ligger inte i ledarskapet – utan i själva väsendet.
I en grundläggande natur som inte känner något annat än våld, förtryck och mord som livsstil.
Den islamiska republiken Iran är inte bara fiende till Irans folk – utan till hela mänskligheten.
Den är fiende till människan själv.
#Ravanshid #Pirat #Ledarskap #Brottslighet
Telegram
م. روانشید M. Ravanshid
اشعار و دکلمه های م. روانشید
Forwarded from ترنم اردیبهشت
به نور عشق ، تو را غرق نور خواهم کرد
نمک به مردمک چشم شور خواهم کرد
بخند ، مادر غمگین گیسوان برفی
تو را ز سلسله ی گریه دور خواهم کرد
نگو که راز جهان ناگشوده می ماند
تو را کلید معمای کور خواهم کرد
دمی ز یاد تو غافل نگردد این دل من
همیشه خاطره ها را مرور خواهم کرد
غمین مباش که روزم چنین نمی ماند
ازاین موانع سنگین عبور خواهم کرد
کریم رجب زاده
@taranom_ordibehesht
نمک به مردمک چشم شور خواهم کرد
بخند ، مادر غمگین گیسوان برفی
تو را ز سلسله ی گریه دور خواهم کرد
نگو که راز جهان ناگشوده می ماند
تو را کلید معمای کور خواهم کرد
دمی ز یاد تو غافل نگردد این دل من
همیشه خاطره ها را مرور خواهم کرد
غمین مباش که روزم چنین نمی ماند
ازاین موانع سنگین عبور خواهم کرد
کریم رجب زاده
@taranom_ordibehesht
Forwarded from (Morad gholipour)مراد قلی پور
می پرسد از من دخترم فرهنگ یعنی چه؟
تا صلح وقتی هست پس این جنگ یعنی چه؟
هرگز نپرسیدیم از خود این که آدم با
برخی جماعت می شود همرنگ یعنی چه؟
رسوایی ما را کسی جدی نمی گیرد
یعنی چه انگ و دنگ و رنگ و ننگ یعنی چه؟
این برکه ، مختص تنفس های برخی نیست
پس جنگ بین ماهی و خرچنگ یعنی چه؟
وقتی که آدم فطرتش از نسل آیینه است
تهدید این آیینه ها با سنگ یعنی چه؟
اصلا کسی ، دیگر نمی فهمد که در این عصر
وقتی که آدم می شود دلتنگ یعنی چه؟
مراد قلی پور
تا صلح وقتی هست پس این جنگ یعنی چه؟
هرگز نپرسیدیم از خود این که آدم با
برخی جماعت می شود همرنگ یعنی چه؟
رسوایی ما را کسی جدی نمی گیرد
یعنی چه انگ و دنگ و رنگ و ننگ یعنی چه؟
این برکه ، مختص تنفس های برخی نیست
پس جنگ بین ماهی و خرچنگ یعنی چه؟
وقتی که آدم فطرتش از نسل آیینه است
تهدید این آیینه ها با سنگ یعنی چه؟
اصلا کسی ، دیگر نمی فهمد که در این عصر
وقتی که آدم می شود دلتنگ یعنی چه؟
مراد قلی پور
همهباهم؛ بهعلاوهی سیبهای کرموی صادراتی!
م. روانشید
16 تیر 1404
www.tgoop.com/ravanshidpoet
دقت کردید؛ هرچه وضعیت حکومت ایران به مرز خطر نزدیک میشود، چند پروژهی همزمان در ایران به اجرا درمیآید:
اول – یک عده شروع میکنند به تهدید جهان، و البته اسرائیل و آمریکا. کسانی مانند امام جمعهها، مدیرانِ با ربط و بیربط مانند استانداران، روسای آتشنشانی، مداحان، وزیر راه و ساختمان، آمپولزنِ درمانگاه زاغارت در...
دوم – روسای نزدیکتر به هرم قدرت همزمان مشغول به انکار میشوند.
سوم – دلقکبازی، دریوری گفتن و مسخره بازیهای داخلی و خارجی هم به رئیسجمهورِ دلقک واگذار میشود.
و اما:
بیش از چهار دهه است با شعارهای مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل دارند زندگی میکنند، بعد رئیسجمهورشان میآید میگوید در مرگ بر آمریکا منظورمان مردم و یا مقامات آمریکا نیست!
منظورتان چیست، دقیقا کجاست؟ مرگ بر بیایانهای آریزونا، یا منطقهی ششم از ایالات واشنگتن، یا مرگ بر چی، کی بالاخره، دقیقا بفرمایید بیش از چهل سال است آرزوی مرگ کی و کجا را دارید؟!
یعنی دقت کنید متوجه میشوید دلقکها هم منطقی در بازی دارند و با برنامهریزی دلقکبازی میکنند، این بابا فیالبداهه دلقک است!
یک مرحله هم به نظرم که هست که جامعه را پر میکنند از اخبار فیک و شایعههای راست و دروغ، چنان که نفهمی چیبهچی است و کی به کی!
یک مرحله هم هست که خیلی جالب است و دیدنی:
تبعیدیها، فراریها، مهاجرانِ فرار کرده از جنایت و استبداد و تهدید را نازکنازک و زیرپوستی میکشانند زیر پرچم خودشان؛ یعنی تویی که از او فرار کردهای؛ نادانسته میروی زیر پرچمِ او. این موضوع البته این روزها کاملا قابل دیدن و شنیدن است.
البته فراموش نمیکنیم که برخی از همان به اصطلاح معترضانی که فرار کردند و به قصد مبارزه با این حکومت، به دیارِ غربت رفتند، دکانی، دکهای، کار و کاسبیایی در ایران دارند و منبع درآمدی پیدا و پنهان، پس اینها دانسته میروند زیر پرچمِ دشمن مردم، حواستان باشد: دانسته. یک عدهای هم که به ایران در رفتوآمدند و برای مخدوش نشدنِ سفرهایشان؛ دانسته میروند زیر دشمن مردم.
و صدالبته یک عده هم صادراتیها هستند که کارشان همین است، اصلا به همین دلیل از ایران خارج شدهاند؛ سیبهای کرموی صادراتی...
#روانشید #دشمنمردم #صادراتیها #سیبهایکرمو #حکومت #حرامزاده
م. روانشید
16 تیر 1404
www.tgoop.com/ravanshidpoet
دقت کردید؛ هرچه وضعیت حکومت ایران به مرز خطر نزدیک میشود، چند پروژهی همزمان در ایران به اجرا درمیآید:
اول – یک عده شروع میکنند به تهدید جهان، و البته اسرائیل و آمریکا. کسانی مانند امام جمعهها، مدیرانِ با ربط و بیربط مانند استانداران، روسای آتشنشانی، مداحان، وزیر راه و ساختمان، آمپولزنِ درمانگاه زاغارت در...
دوم – روسای نزدیکتر به هرم قدرت همزمان مشغول به انکار میشوند.
سوم – دلقکبازی، دریوری گفتن و مسخره بازیهای داخلی و خارجی هم به رئیسجمهورِ دلقک واگذار میشود.
و اما:
بیش از چهار دهه است با شعارهای مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل دارند زندگی میکنند، بعد رئیسجمهورشان میآید میگوید در مرگ بر آمریکا منظورمان مردم و یا مقامات آمریکا نیست!
منظورتان چیست، دقیقا کجاست؟ مرگ بر بیایانهای آریزونا، یا منطقهی ششم از ایالات واشنگتن، یا مرگ بر چی، کی بالاخره، دقیقا بفرمایید بیش از چهل سال است آرزوی مرگ کی و کجا را دارید؟!
یعنی دقت کنید متوجه میشوید دلقکها هم منطقی در بازی دارند و با برنامهریزی دلقکبازی میکنند، این بابا فیالبداهه دلقک است!
یک مرحله هم به نظرم که هست که جامعه را پر میکنند از اخبار فیک و شایعههای راست و دروغ، چنان که نفهمی چیبهچی است و کی به کی!
یک مرحله هم هست که خیلی جالب است و دیدنی:
تبعیدیها، فراریها، مهاجرانِ فرار کرده از جنایت و استبداد و تهدید را نازکنازک و زیرپوستی میکشانند زیر پرچم خودشان؛ یعنی تویی که از او فرار کردهای؛ نادانسته میروی زیر پرچمِ او. این موضوع البته این روزها کاملا قابل دیدن و شنیدن است.
البته فراموش نمیکنیم که برخی از همان به اصطلاح معترضانی که فرار کردند و به قصد مبارزه با این حکومت، به دیارِ غربت رفتند، دکانی، دکهای، کار و کاسبیایی در ایران دارند و منبع درآمدی پیدا و پنهان، پس اینها دانسته میروند زیر پرچمِ دشمن مردم، حواستان باشد: دانسته. یک عدهای هم که به ایران در رفتوآمدند و برای مخدوش نشدنِ سفرهایشان؛ دانسته میروند زیر دشمن مردم.
و صدالبته یک عده هم صادراتیها هستند که کارشان همین است، اصلا به همین دلیل از ایران خارج شدهاند؛ سیبهای کرموی صادراتی...
#روانشید #دشمنمردم #صادراتیها #سیبهایکرمو #حکومت #حرامزاده
Telegram
م. روانشید M. Ravanshid
اشعار و دکلمه های م. روانشید
ماجرای اقامت پنهانی...!
م. روانشید
16 تیر 1404
www.tgoop.com/ravanshidpoet
سالها پیش گابریل کارسیا مارکز کتابی منتشر کرد به نام «ماجرا اقامت پنهانی میگوئل لیتین در شیلی» با ترجمه باقر پرهام. من این کتاب را در اویل نیمهی دوم دههی شصت خواندم، فکر میکنم حدود سالهای 1366 کتابی کوچک اما بهشدت تاثیرگذار چه در روایت، چه در تصویرسازی از واقعه و چه در ترجمه.
میگوئل لیتین فیلمسازی بود که توسط حکومت پینوشه از شیلی اخراج شده و در واقع تبعید شده بود.
خلاصهی قصه(که البته واقعی است) این بود که لیتین با کمک گروهی از دستاندرکاران فیلم و سینما و دستبهکاران سینما؛ تصمیم میگیرند تا با مدارکی ساختگی و با گریمِ سنگینِ لیتین، به عنوان خبرنگار و برای ساخت مستندی از شیلی، به آن کشور میروند، به جایی که اگر شناسایی میشدند به احتمال زیاد به عنوان جاسوس اعدام میشدند.
این جمله از میگوئل لیتین را هنوز نصفهنیمه بهیاد دارم که میگفت(نقل به مضمون میکنم): وقتی وارد کاخ ریاستجمهوری شدیم، یک لحظه خودم را در یک متری پینوشه دیدم...
روایت این کتاب را از آن رو نوشتم که این روزها نزدیکی زیادی با واقعهی کاترین شکدم در ایران میبینم؛ و البته دلیل دیگری دارد که... بماند.
#روانشید #میگوئللیتین #کاترینشکدم #مارکز
م. روانشید
16 تیر 1404
www.tgoop.com/ravanshidpoet
سالها پیش گابریل کارسیا مارکز کتابی منتشر کرد به نام «ماجرا اقامت پنهانی میگوئل لیتین در شیلی» با ترجمه باقر پرهام. من این کتاب را در اویل نیمهی دوم دههی شصت خواندم، فکر میکنم حدود سالهای 1366 کتابی کوچک اما بهشدت تاثیرگذار چه در روایت، چه در تصویرسازی از واقعه و چه در ترجمه.
میگوئل لیتین فیلمسازی بود که توسط حکومت پینوشه از شیلی اخراج شده و در واقع تبعید شده بود.
خلاصهی قصه(که البته واقعی است) این بود که لیتین با کمک گروهی از دستاندرکاران فیلم و سینما و دستبهکاران سینما؛ تصمیم میگیرند تا با مدارکی ساختگی و با گریمِ سنگینِ لیتین، به عنوان خبرنگار و برای ساخت مستندی از شیلی، به آن کشور میروند، به جایی که اگر شناسایی میشدند به احتمال زیاد به عنوان جاسوس اعدام میشدند.
این جمله از میگوئل لیتین را هنوز نصفهنیمه بهیاد دارم که میگفت(نقل به مضمون میکنم): وقتی وارد کاخ ریاستجمهوری شدیم، یک لحظه خودم را در یک متری پینوشه دیدم...
روایت این کتاب را از آن رو نوشتم که این روزها نزدیکی زیادی با واقعهی کاترین شکدم در ایران میبینم؛ و البته دلیل دیگری دارد که... بماند.
#روانشید #میگوئللیتین #کاترینشکدم #مارکز
Telegram
م. روانشید M. Ravanshid
اشعار و دکلمه های م. روانشید